بخشی از مقاله

چکیده

معماری بومی در طول زمان بر اساس پیشینه محیطی، فرهنگی، فناوری و تاریخی که در آن وجود داشته تکامل یافته است و با ارج نهادن به انسان، توجه به نیازهای او برای رسیدن به آرامش و آسایش، احترام به طبیعت و توجه به زمان، نیازمندیهای آن و اقتضائات هر دوره در گذر تاریخ با سربلندی به پیش میرود. معماری بومی نه تنها پاسخگوی نیازهای انسان بوده، بلکه فراتر از آن و در جهت رشد و تعالی آن نیز عمل نموده است و از تعامل انسان بومی با محیط پیرامون خود و از طریق کشف استعدادهای پیدا و پنهان آن به ظهور می رسد.

حال سوال این است که جوهره و ذات معماری بومی چیست و چگونه است که معماری بومی توانسته اینگونه موفق وکارا با مسائل معاری برخورد کند پاسخ به این سوال نیازمند درک صحیح عوامل تاثیرگذار بر معماری بومی، نظیر شناخت انسان، ابعاد وجودی، اهداف و نیازهای وی، شناخت محیط و زمان است. مسلما تکرار معماری بومی که در زمان و مکان خودش کارا بوده امری بیهوده است. لیکن استخراج ویژگیهای قابل تکرار آن مورد نظر میباشد. این نوشتار با تکیه بر اهمیت معماری بومی، با استفاده از مطالعات کتابخانهای و رویکرد توصیفی، در جستجوی دستیابی به درک ذات و جوهره معماری بومی میباشد.

مقدمه

نگاه تحلیلی به معماری بومی نشان از نیازی دارد که درحوزه ذهنی و نظری شکل گرفته است. این نیاز تئوریک، که پس از دوران رنسانس خود را آشکار کرد ، وجوه مختلفی دارد که انطباق آن با برخی ویژگی ها در معماری بومی، نظریه پردازان و سپس معماران را به سوی این نوع از معماری جلب کرد .[1] معماری بومی شاخه ای از معماری بر پایه نیاز های منطقه ای و مصالح ساختمانی است و بازتاب سنتهای منطقه ای است که در طول زمان بر اساس پیشینه محیطی، فرهنگی، فناوری و تاریخی که در آن وجود داشته تکامل یافته است. وآن را میتوان متقابل معماری رسمی دانست. اصطلاح معماری بومی نباید با آنچه معماری سنتی گفته میشود اشتباه شود، هرچند پیوندهایی میان این دو وجود دارد.

اما معماری سنتی میتواند شامل ساختمان هایی با عناصر طراحی رسمی، معابد و قصرها نیز باشد .[2] معماری بومی در هر زبان و فرهنگی به استناد سنت به ریشههای معماری در گذشتههای دور معنا میشود. اگر سنت معماری یک سرزمین را به منزله زبان مشترک مردمان آن سرزمین در ساخت محیط مصنوع فرض کنیم، آنگاه معماری بومی را میتوان لهجههای مختلف آن زبان بهشمارآورد .[3] از جمله خصوصیات مهم معماری بومی میتوان به، تبلور شخصیت فرد تا حد غایت، نداشتن تاریخ تولید و بی نام و نشان بودن آن، شاخصه های واقعگرایی و حقیقتگرایی، استفاده از مصالح بومآورد، همخوانی با شرایط آبوهوایی، رویارویی صریح با وضعیت اقلیمی، امری قابل تداوم ونهصرفاً ابتدایی ، تاریخی و داشتن ابتکار عمل و خلاقیت اشاره کرد.

بنا بر تعریفی که پاول الیور از معماری بومی دارد، معماری بومی، گونه ای از معماری است که از درون جوامع رشد میکند و در گذر زمان خود را با شرایط اجتماعی و اقلیمی و فناوری سازگار میسازد، تکامل مییابد و با ارزشها ،اقتصاد و شیوه زندگی فرهنگی که مولد آن هست سازگار میباشد .[4] راپاپورت آموس نیز اینگونه معماری بومی را تعریف میکند : مسکن بومی تجلی آنی ارزشهای درحال تغییر و نیز تصویر خانه و جهانبینی و شیوهی زندگی است و حاصل مجموعهای از دموقعیتهاست. از دید وی معماری بومی ، به جای تسلط بر طبیعت سعی در ایجاد تعادل با آن را دارد و این عامل را عامل برتری آن بر معماریهای صاحب سبک میداند .[5] ساختمانهای بومی به زمینههای محیطی و منابع در دسترس وابستهاند و از تمام تکنولوژیهای سنتی بهره میبرند.

تمامی فرمهای بومی برای رفع نیازهای مشخص، کیفیتهای زیستی معین، اقتصاد و روش زندگی فرهنگی که آنها را ایجاد کرده، ساختهشدهاند. در معماری بومی نوعی همسویی با طبیعت وجود دارد. در کل تقلید و الگوپذیری و الهامجویی از طبیعت در معماری به سه شیوهی الهام گیری از اشکال طبیعت، الهامگیری معنایی از طبیعت والهام از قواعد طبیعت تقسیم میشود . هریک از این شیوهها از شیوه قبل خود کاملتر و آگاهانهتر است و شیوه سوم، شیوه مطلوب و غایی است. بهترین الهامگیری از طبیعت، استفاده از قواعد و قوانین آن است و چون این قواعد، درطبیعت عمومیت دارند، نباید برای بهرهگیری از آنها، از یک نمونه خاص، الهام گرفت .[6] معماری بومی به طور خاص، به آنچه که از  سرشت و طبیعت انسان و محیط برآمده است و توسط خود مردم برپا میشود نسبت داده شده است.

معماری بومی، معماری مردمی است و معماری توسط مردم است نه برای مردم .[7] در اواخر قرن 19 رشد سریع حومه شهرها، سبب خلق نظریات متعددی شده و چهره شهرها را بسیار متفاوت ساخت، معماری مردمی در چنین جوی و با جانب داری مغازهها و فروشگاهها، وسایل جمعی، فضاهای تفریحی و دستاوردهای اقتصادی و سیاسی مربوط به غذا و حمل و نقل رشد نمود و گسترش یافت. آنجایی که ساختههای صنعتی و نو، به جهان راه مییابند شاید این تصور به وجود آید که جایی برای ساخته های سنتی و محلی باقی نماند.

اگر چنانچه قبول کنیم که پدیده های اجتماعی یا طبیعی، متعلق به جهان بیرون و دارای خصوصیات ویژه یا دارای انرژی خاص است و اگر باز بپذیریم که انسان در تدارک فضای ساخته شده با استفاده از شکلها با امکانات ومحدودیت های محیطی در قالب کاربریها به نیازهای خود، اعم از جسمانی و غیر جسمانی، و ضرورت ها جواب میگفته است، در آن حالت میتوان ادعا کرد که معماری بومی در هر مقطعی از تاریخ کاربردی است البته با مفهوم فراگیر جسمانی و غیر جسمانی.[8]

تاریخچه

شروع نگرش به معماری بومی را میتوان در قرن 17 میلادی یافت. در این زمان، تغییراتی در هنر و ادبیات دنیای غرب به وقوع پیوست و مطالعات علمی در مورد نحوه زندگی، فرهنگ و هنر و معماری جوامع افریقا و اقیانوسیه صورت گرفت لیکن این تحقیقات بلافاصله اثر خود را بر روی حرفه معماری و آموزش معماران ظاهر نکرد. در سال1964، برنارد ردوفسکی نمایشگاهی را با عنوان معماری بدون معمار به همراه کتابی با همین نام فراهم کرد. این واقعه نقطه عطفی در شروع توجه جدی غرب به معماری بومی واقع گردید .[9] مدرنیزه شدن باعث پدیدار شدن شرایطی جدید و ظهور وسایلی نو برای زندگی گردید.

در دوران مدرن چهار عامل، از جمله پیدا شدن ماشین، فراوانی عمومی تولیدات ، استاندارد شدن اجزاء ساختمانی و سیستمهای ساخت و اثرات عمیق اجتماعی پدیدار شده در جوامع در ایجاد انقلابی در نیازهای اجتماعی مردم و فناوری تولید جامعه تاثیر بسزایی داشتند. در این زمان هم سازنده بنا و هم استفاده کننده بنا درگیر ارزشهای بودند که الزاما متعلق به خود آنها نبود و ریشه در تاریخ آنها نداشت . این نکته در تمامی محصولات از جمله معماری، پوشاک، جواهرات، مبلمان، وسایل خانه و امثالهم به چشم می خورد .

[10] در نتیجه این تغییرات که جامعه را تحت تاثیر قرار داده بودند در سه زمینه اساسی معماری یعنی، چرخه تولیدات ساختمانی، آموزش معماری، و طرح و ساخت معماری - حرفه معماری - تغییراتی چشمگیر پدید آمد و معماری مدرن در جهت یک دیدگاه کاملا مادی و دورشدن از طبیعت سه وجهی انسان که شامل جسم و روح و روان است، حرکت کرد. معماری مدرن تنها به بعد جسمانی انسان نظر کرده و ازدو بعد دیگر غافل ماند .[11]

از جمله راهکارهایی که برای اصلاح و بهبود شرایط حاکم بر معماری جامعه تدبیر گردید، توجه دوباره به معماری بومی و یادگیری از جنبه های مثبت آن و بکارگیری دوباره ارزشها و اصول آن بود. لذا پس از سال 1960 به معماری بومی به عنوان منبعی برای پیدا کردن راهکارهای رفع برخی نواقص و کمبودها و مشکلات حاصل از معماری مدرن، در نقاط مختلف جهان، نگاه میشد . [9] پس از سال 1960 سه گرایش کلی در معماری پدید آمد.

گرایش اول نیاز به کمال را انکار میکند. گرایش دوم به معماری انعطافپذیر و قابل تغییر روی نموده و به نوعی از انکار الگوهای زندگی در حال حاضر دست زد. گروه سوم به معماری قابل بازیافت اعتقاد داشته و ضرورت بقا و ماندگاری ساختمان را به زیر سوال برد .[11] همچنین فرمتون معماران را به گروههای عمومگرایی، عقلگرایی، سازهگرایی، تولیدگرایی، پستمدرنیسم ، نوگرایان جدید و بومگرایان تحلیلی تقسیم بندی نمودهاست.[12] علاوه بر گروههای فوق، برخی اشخاص نیز به دور از هرگونه تعلق به گرایش - ism - خاصی سعی نمودند که حل مشکلات معماری مدرن کشور خود را از طریق راهکارهایی که از دل معماری پیشین و بومی خود برمیآید، پیگیری نمایند.

لذا از سال 1970 به بعد، معماران بسیاری در سرتاسر جهان به این اشتباه بزرگ تاریخی، پیبردند و سعی نمودند که با طی نمودن راهی معکوس به جبران آن برآیند اگر چه تاریخ دقیق و مشخصی را نمی توان برای آغاز این گرایش جدید نسبت به موضوع معماری بومی ذکر نمود، لیکن در مورد گسترده بودن این تمایل در میان معماران شرق و غرب جای شک و تردیدی نیست .[9] ایران همچون بسیاری دیگر از کشورهای اسلامی، تغییرات عمیقی را از سیستم سنتی به سیستم معاصر یا همان سیستم مدرن و غربی شاهد بوده است. روند این تغییرات از ابتدای قرن بیستم آغاز و تا سال 1979مصادف با 1358 که انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست، ادامه داشت.

پس از انقلاب اسلامی روند مدرنیزه شدن و غربگرایی که در تمامی ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی غیره انجام شده بود، متوقف گردید و روندی معکوس به ساختارهای ایرانی و اسلامی آغاز گردید. این رویکرد در تمامی زمینههای جامعه از جمله در قلمرو معماری نیز نمود پیدا کرد .[13] معماری تاریخگرا و بومگرا، خواستار بازآوردن یا تداوم رسوم و باورهای فرهنگ بومی هستند. بومگرایی در باورهایی همچون مقاومت در برابر فرهنگ غیرخودی، ارج نهادن به هویت اصیل قومی   آرزوی بازگشت به سنت بومی ریشه دارد. تاریخگرایی و بومگرایی معماران ایرانی از طریق آموزههای نظری اندیشمندان پستمدرن مانند رابرت ونتوری و چالرزجنکس به وجود نیامد بلکه در تجربیات معماری لوییکان و مباحث مطرح شده حسنفتحی در کتاب "معماری برای فقرا ریشه" دارد .

بازگشت به گذشته و احیای سبکهای گذشته درمعماری ایران به دو صورت کلی خود را نشان داد. بازگشت به معماری موجود در دوره باستان شامل: هخامنشی، اشکانی و ساسانی و بازگشت به معماری موجود در دوره اسلامی ایران .[15] گرایشات جدید پدید آمده در میان معماران علاقهمند به موضوع معماری بومی طیف گستردهای از زمینهها را در برگرفت. مسائلی نظیر ابعاد انسانی و نیازهای مردم استفاده کننده، مواد و مصالح ساختمانی، فناوری و نحوه ی ساخت بناها، آب و هوا و کارآیی انرژی، بستر و محیط زیست، و سرانجام طبیعت و حفظ آن.[16] از معماران مهم بومگرای ایرانی که شهرتی جهانی دارد، نادرخلیلی است.

او در اوج دوره گسترش معماری مدرن سبک بین الملل در ایران، چنین توضیح میدهد: رویاهایی درباره ساختن یک خانه ساده، خانهای که به دست انسان و با ارکان ساده این جهان بنا شود ، آب، باد، خاک و آتش. خانهای با خاک و خشت و آتشی افروخته در آن. آتشی که خشتها را درآمیزد و دیوارهایی سنگ گونه پدیدآورد .[17] از دیگر معماران که توانست کارهای ارزندهای در حیطه بومگرایی انجام دهد، میتوان به »جهانگیر درویش« اشاره کرد.

او در سال 1346 شمسی ساختمان صدا و سیمای بندرعباس را به تقلید از فرمهای معماری منطقه گرم و خشک جنوب ایران طراحی کرد. وی با طراحی سقفهای گنبدی شکل با الهام از شکل چادرهای مردم منطقه، شکلدهی و طراحی بازشوها با استفاده از قوسهای رایج در معماری محل و بکارگیری سنگ بادبر نارنجی رنگ در نما به تبعیت از رنگ حاکم بر اقلیم و معماری منطقه گرم و خشک در راستای هماهنگ کردن هرچه بیشتر بنا با محیط اطراف و معماری بومی منطقه، توانسته لهجه خاصی از معماری گذشته ایران را در ترکیبی جدید و بدیع منظر بازآفرینی کند.[15]

بیان مسئله

جوهر در علوم فلسفه به معنی ذات است. در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، از جوهر به عنوان موجودی یاد میشود که قائم به خود است برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است. تفاوت مفهوم جوهر در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آن است که در غرب جوهر و عرض از مقولات وجودند و در فلسفه اسلامی از مقولات ماهیت . [18] حقایق انسانی به واسطه رخدادهای تاریخی جذب زمان و مکان میشوند و معماری چیزی جز سامانی معنادار از ذرههای زمان و مکان نیست. سامانی مشهود و تجربی که حضورش را جز با تخریب نمیتوان انکار کرد. شکستهای تاریخی همواره با شکستن سقفهای و دیوارها و فرو ریختن نشانههای معماری همراه بودهاست.

موثرترین و ماندگارترین راه تحریف سنتها و خاطرهها تخریب کالبدی آنهاست.[19] انسان ،طبیعت و زمان، نیازمندیها و اقتضائاتش جوهره های اصلی شکل گیری معماری بومی اند. حقیقت انسان نحوه تکوین و آغاز حیات او سرنوشت و سرانجام و جایگاه او در نظام هستی مطلبی است که هم در شرایع توحیدی و هم ادیان غیر توحیدی مورد توجه بودهاست. انسان از همان آغاز خلقت مأمور به شناخت حقیقتها، ظرفیتها، قابلیتها و سعادت و کمال خود بوده است . [20] در اصطلاحاتانسان، بشر و آدم، هر سه تقریباً بر افراد انسان صدق میکند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین اهل لغت ، کلمه انسان و بشر برای نوع انسان به کار رفته است، لکن اکثر اهل لغت واژه آدم را برای شخص گرفته اند.

در قرآن هر کجا کلمه بشر به کار رفته، منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است، و هر کجا کلمه انسان به کار رفتهاست مراد باطن، کمالات و استعدادهای درونی او است .[21] یگانه معمار هستی با دمیدن روح خویش در کالبد انسان او را جانشین خود بر روی زمین قرار داد. همانگونه که خداوند با دمیدن روح خلاقه خود در جسم بی جان، آدمی را میآفریند، انسان نیز در مقام جانشین وی با دمیدن روح خلاقه خود در کالبد مواد خام و بیجان به آنها زندگی میبخشد و بدین سان هنر از انسان زاییده میشود.

در زمینه معارف مربوط به چیستی انسان سه مولفه اصلی یعنی اهداف و غایت حیات ، نیازها و ادراک انسان واجد اهمیت هستند. هدف در لغت، به معنای نشانه و غرض است، اما در اصطلاح، چیزی است که شخص قبل از عمل، آن را در نظر می گیرد و نیروی خویش و وسایل لازم را برای وصول به آن به کار می برد و غرضش دست یابی و رسیدن به آن است. در یک نگاه عمقی، با استفاده از تعالیم اسلام درمییابیم که دو نوع هدف وجود دارد. اهداف مقدماتی و هدف های نهایی و برتر. هدفهای مقدماتی، هدفهایی هستند که در ابعاد فردی و اجتماعی، زمینه ساز دستیابی انسان به هدف نهایی و برتراند.

ازجمله این اهداف که در سطوح مختلف قرار دارند میتوان به شناخت دین، شناخت انسان و ارزشهای اخلاقی، عدالت اجتماعی، ایجاد رابطه صحیح با طبیعت، افراد و جامعه، تعدیل غرایز، کوشش در رفع نیازهای مادی اشاره کرد. که هریک در جای خویش ارزش مند هستند .[22] به اعتقاد مزلو نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار میگیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز میشود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدینگونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهدشد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و نوبت به دیگری میسپارند.

[23] در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار دادهشدهاند که به ترتیب عبارتند از: نیازهای زیستی، نیازهای امنیتی، نیازهای اجتماعی، نیاز به احترام و نیاز به خود شکوفایی. نیازهای اولیه و فیزیولوژیک را، که مازلو مقدم بر سایر نیازها می داند، در معماری می توان به نیازهای فیزیکی و آسایش فضاهای درونی خانه تعبیر کرد .[24] البته باید به این نکته هم توجه داشت که سلسله مراتب نیازها، ضرورتا از الگوی ارائه شده مزلو پیروی نمیکند و قصد و سخن وی نیز این نبوده است که بگوید این سلسله مراتب کاربرد همگانی دارد. او بر این باور بود که این سلسله مراتب الگویی نمونه است که در اکثر مواقع صادق میباشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید