بخشی از مقاله

عقده حقارت در شخصیت گرسیوز


چکیده

راز ماندگاري یک اثر ادبی شخصیتها و چگونگی معرفی شخصیتهاي آن است. شخصیتهاي ماندگاري که گاهی حتی یک اثر ادبی را با نام شخصیت آن می شناسیم. درست مانند شاهنامه که با وجودهزاران شخصیت در آن، با شنیدن نام رستم به یاداین حماسه بزرگ میافتیم و یا برعکس، نام شاهنامه ناخودآگاه یادآور شخصیت رستم است و این نشانگر شناخت عمیق فردوسی نسبت به لایه هاي درونی شخصیت ها و توجه به همه ابعاد این شناخت در رفتار، گفتار و اندیشه هاي هر شخصیت است. براي مثال تسلیم شدن- حتی با دلایل موجه- براي رستم غیرممکن است. چرا که باعث می شود این شخصیت براي همیشه به فراموشی سپرده شود. علاوه بر دلایل دیگر، یکی از مهمترین دلایل ماندگاري شاهنامه شخصیت پردازي دقیق و صحیح فردوسی است. امروزه یکی از رشته هاي علمی که براي شناخت بهتر انسان بکار برده می شود. علم روان شناسی است و یکی از شاخه هاي مهم آن روان شناسی فردي است که پایه گذار آن آلفردآدلر می باشد. این روان شناس نام آور براي تبیین مسائل مربوط به روان شناسی فردي، به آثار کهن ادبی و شیوه هاي شخصیت پردازي آنها را ر وي آورده است. در این نوشتار براساس علم روان شناسی فردي به تحلیل یکی از شخصیت هاي منفی شاهنامه به نام گرسیوز، با توجه به نقش مهم وي در دو داستان سیاوش و بیژن و منیژه پرداخته می شود و با تعریف اختلال روانی »عقدة حقارت« و پیامدها و نشانه هاي اصلی و فرعی آن، وجود این عقده در این شخصیت اثبات می شود.

کلیدواژه ها: شاهنامه،فردوسی، سیاووش، گرسیوز، افراسیاب،عقده حقارت


-1مقدمه

شاهنامه تاریخ تمدن بشریت است و تمدن را انسانها رقم می زنند، انسانهایی با اشکال، رفتار، گفتار و اندیشه هاي متفاوت که جز شکل آنها، تفاوت در سایر موارد را باید با تأمل دریافت. فردوسی بزرگ با صرف این تأمل،» تصویري درست از طبیعت انسانی را بدست می دهد تصویري که نمایش آن در تحلیل علمی با زحماتی فراوان همراه است )«آدلر:1361؛.(227

شاهنامه دنیاي شخصیت هاست که آنها را در خود متولد کرده ، می پروراند و در نقطه اي از این آغاز، انجام می یابد، اما این انجام تنها در داستان شاهنامه است، اما در خاطرة مخاطب جایگاه آرمانی، مظلوم، پلید، خردمند و... هر کدام به تناسب خودشان جاودان است. »در شاهنامه توصیف از یک جریان و یک تمدن در طی قرن ها ي متمادي شکل می گیرد که همه نوع افرادي در آن هستند و سعی شده که حق آنها ادا گردد«

(اسلامی ندوشن: .(16:1383 اما رمز این جاودانگی »شناخت عمیق و نگاه دقیق شاعر حکیم به انسان است که روح و زندگی جاودان به این شخصیت ها بخشیده است)«قوام:.(66:1388 با تکیه بر همین شناخت دقیق است که فردوسی به توصیف اعمال، رفتار و زندگی شخصیت ها پرداخته و توانسته است با نفوذ به لایه هاي زیرین درون و روان هر کدام، شخصیت هایی بیافریند که از روح و روان پیچیده اي برخوردار هستند و امروزه می توانند موضوع پژوهشهاي میان رشته اي قرارگیرند. همان طور که آدلر، نظریه خود را دربارة عقدة حقارت از آثار شکسپیر و نویسندگان متأثر از وي یعنی استاندال و داستایوسکی برگرفته است (همان (504: ، » وي معتقد است سرایندگان بزرگ جهان ادب به بسیاري از نکات مهم روان شناسی عمقی پی برده اند و این نکته ها در ترکیب خالص و اصیلی که آنها به شخصیت هاي زنده و فعال آثار خود بخشیده اند، قابل دید است آن طور که می توان از برآورد آنها به مجموعه مسائل انسان رسید)«آدلر:.(227:1361

از جمله شاهکارهاي فردوسی، داستان هاي غم انگیز است. از جمله داستان سیاووش که نمایش تلخ مظلومیت انسان است و شیرینی سخن فردوسی آن را بگونه شاهکاري فنا ناپذیر درآورده است (سرامی: .(96:1383

در این پژوهش با توجه به حوزة، روان شناسی ادبیات((1 در بررسی این داستان و نیز داستان بیژن و منیژه به اثبات وجود عقدة حقارت در شخصیت گرسیوز پرداخته می شود. در گسترة ادبیات فارسی بر مبناي این نظریه دو مقاله دربارة بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی و شخصیت شغاد در شاهنامه ارائه گردیده است و این نوشتار نیز پیرو مقالات مذکور ادامه می یابد.

فردوسی چنان هنرمندانه به توصیف و تبیین اعمال، گفتار، کردار و اندیشه هاي گرسیوز((2 در این دو داستان بویژه داستان سیاووش می پردازد که با در کنار هم نهادن تکه هاي پازل شخصیت او به وجود اختلال روانی

»عقده حقارت« در ضمیرش پی می بریم. از آنجایی که »روان شناسی فردي هرگونه نماد ظاهر مثل تغییرات چهره ،طرز سخن گفتن و رفتار را نشانه اي از ساختمان عمقی منش فرد می داند و پیرو آن هرحرکت فرد بیان کنندة عقیدة اوست« (آدلر:(161:1361، در این پژوهش اعمال و حرکات گرسیوز و مقایسه آنها با نابهنجاري هاي روانی شناخته شده، در دانش روان شناسی بررسی و تجزیه و تحلیل می شود.

مبناي این مقاله تحلیل نظریه عقدة حقارت در شخصیت گرسیوز براساس عقدة حقارت، اصلی ترین جبرانها و نشانه هاي آن، جبران ها و نشانه هاي فرعی و تبدیل شدن این عقده در نهایت امر به اختلال روانی یا روان نژندي می باشد.

2ـ عقدة حقارت

»سکهدو اصطلاح احساس حقارت را آدلر زد . ولی بسیاري ازدانشمندان علوم انسانی مثل استاندال و وژانه نیز که قبل از آدلر می زیستند آن را بکار گرفته بودند، اما تنها آدلر بود که تشریح و توصیف دقیق و صحیح از این دو پدیده به آنها عمق و مفهومی تازه بخشید و این دو اصطلاح را اساس تمام نظریات روان شناسی فردي قرار داد)«آدلر:.(55:1361

» در تئوري آدلر، احساس حقارت یکی از نخستین جاذبه هایی است که انسان از بدو تولد با آن روبه روست

)«اشپربر،:(6:1384 به اعتقاد وي » طبیعت به جبران بی مهري اش در مورد انسان، نیرویی از احساس حقارت به او عنایت کرد تا بدین وسیله پیوسته روبه جوانب مثبت زندگی بکوشد. از نظر وي انسان بودن یعنی احساس حقارت کردن« (آدلر:.(56:1361

بنابراین، » این احساس به خودي خود نشانه اي از حقارت نفس نیست« (منوچهریان:».(7:1362آنچه در این فرآیند غیرطبیعی و نابهنجار محسوب می شود. تبدیل این احساس به عقدة حقارت است «اشپربر: .(16:1384

این احساس ممکن است از یک کهتري واقعی بدنی یا روانی سرچشمه بگیرد (منصور: (20:1371 ،که در شخصیت مورد نظر ما جنبه روانی سرچشمه آن است. »این احساس ناشی از درد و رنجی عاطفی است که با انحراف از مسیر طبیعی و آزاد خویش بدرون فرد راه یافته، در عمق شخصیت وي جایگزین شده است«

(منوچهریان: .(58:1362

»عقدة حقارت یا کهتري مجموعه صفات رفتار یا کردار که عمل یا کنش آنها بر کنار ساختن یک احساس کهتري دردناك است )«منصور: (222:1371، که اگر فرد به این نتیجه دست نیابد احساس درماندگی میس کند(ناصحی: .(56:1386

این عقده به صورت جبران یا فوق جبران متجلی می شود.

»جبران یا تلافی به معناي زیستی کلمه وسیله اي است که طبیعی براي سرپوش گذاردن بر روي نارسائی ها و کمبودها بکار می برد« (منصور: (24:1371 و این فرآیندي براي تعادل بخشیدن است. چه بسا این جبران کاذب و تخیلی باشد و عموماً تلاش واقعی بصورت فعالیت جبران کننده براي رفع احساس حقارت کمتر صورت می گیرد.

»جبران افراطی یا فوق جبران هم این است که فرد نه تنها مشکل خود را جبران می کند بلکه سعی می کند بهتر و بالاتر از دیگران قرار گیرد« (ناصحی:(58:1386 ،که این مورد یا به صورت مثبت است مانند شخص آدلر((3 و یا به صورت منفی مانند گرایش به دروغ یا مواد مخدر.

آدلر انسان را موجودي اجتماعی می داند که مسائل روان شناسی عمقی از دید وي» با توجیه مسئله ارتباط بین انسانها« (آدلر:(5:1361، و »شناخت هدف وي در زندگی« (همان:(46 حل خواهد شد. در پی همین نظریات است که اصطلاح »منش« نیز مطرح شده و وي آن را » یک اصطلاح اجتماعی که در رابطه با روش زیست و نوع حرکت آدمی مفهومی خاص پیدا می کند« (همان: (59 تبیین می نماید.

محققان با توجه به نظریه آدلر، ویژگی ها و جبرانهاي گوناگونی از رفتار را براي فرد داراي این عقده برشمرده اند که از آن جمله برتري طلبی، پرخاشگري، ترس، حساسیت و زودرنجی، بدگمانی، دروغگویی، تحقیر دیگران و کینه، حسد و... را می توان نام برد.در اینجا باید تأکید نمود که کاربرد این راههاي جبران، در افراد مختلف، متفاوت است. لذا در این پژوهش مهمترین جبرانهایی را که گرسیوز (با توجه به متن شاهنامه) براي کمرنگ کردن عقدةحقارت در وجودش بکار می گیرد ارائه می شود.

3ـ پیامدهاي و جبران هاي اصلی

این جبرانها در دو دسته برتري طلبی و پرخاشگري بررسی می شوند که مهمترین نشانه هاي این عقده هستند و پیامدهاي فرعی نشأت گرفته از این دو جبران می باشند. که با بررسی هر کدام پی به وجود دیگري در شخصیت مورد نظر برده و با تأمل می توان دیگر موارد نمود حقارت را در وي یافت.

1ـ3ـ برتري طلبی

محققان از این جبران با نامهاي متعدد یاد می کنند که آرزوي دستیابی به قدرت، خود ارزنده سازي، قدرت طلبی، برتري جبرانی و... . »تلاش براي برتري در پی احساس حقارت مضمونی عمده در تفکر آدلر بود«

(کارور: (460:1387 و در کلیه آثاري که به تحلیل نظریه آدلر پرداخته اند بصورت مستقیم به آن توجه شده است. »در واقع این احساس که در پی کم ارزش شدن ها ایجاد می شود )«منصور، (100:1371،» در تداوم حرکت به منظور پوشاندن آن، به تلاش براي رسیدن به برتري منجر می شود« (ناصحی:(57:1386 سخن آخر را شخص آدلر در همان آغاز می گوید: »احساس حقارت عمیق منطبق است با خاصیت قدرت طلبی سرکوب شده اي که از تمام امکانات سود می جوید تا خود را به اشکال مختلف ظاهر کرده و به تحقق برساند)«آدلر،

» .(177:1361 این تلاش زمانی خطر آفرین می شود که در طی آن شخص مجبور می شود به هر قیمتی سرآمد شود« (کارور: .(460:1387 درباره شخصیت گرسیوز نیز راهی که براي رسیدن به قدرت و برتري برمی گزیند- کشتن سیاووش، قصد کشتن بیژن- نشانگر وجود عقدة حقارت در وي است. از آنجایی که »غالب اوقات این احساس فقط به دست یکی از هم نشینان ایجاد می شود« (منصور، (50:1371 در این داستان افراسیاب کسی است که موجب اشتعال آتش حقارت در این شخصیت می گردد.

آنجاکه به سیاووش نام مینویسند و اورا به توران دعوتمیکند و درمتنآن اینگونه اظهار میکند:

تو فرزند باشی و من چون پدر پدر بیش فرزند بسته کمر
و یا:
بدارمت بی رنج، فرزندوار به گیتی تومانی ز من یادگار (شاهنامه، (134:1386
و نیز در زمان ورود سیاووش به توران:
پیاده به کوي آمد افراسیاب از ایوان میان بسته پرشتاب (همان، (136

و پس از آن در مسابقه چوگان بازي که افراسیاب سیاووش را مخاطب قرار داده می گوید:

توفرزندمایی و زیباي گاه تو تاج کیانی و پشت سپاه (همان، (136
و کم کم وابستگی شدیدي میان وي و سیاووش بوجود می آید که:
ز هرکس به توران زمین خویش بود و را مهربانی برو بیش بود (همان، (137
در اینجا توجه به واژة »خویش« ضرورت دارد و در تأیید این وابستگی:
بدو داد جان و دل افراسیاب همی بی سیاووش نیامدش خواب (همان، (136
و نیز:
و را هرزمان پیش افراسیاب فزونتر بدي حشمت و جاه و آب (همان، (138
و بالاخره فردوسی پرده ها را کنار زده و می گوید:
سپهبد چه شادان بدي و دژم به جز با سیاووش نبودي به هم
ز جهن و ز گرسیوز و هر که بود به کس راز نگشاد و شادان نبود (همان، (138

در اینجا گرسیوزي که قبل از آمدن سیاووش مشاور و رازدار برادرش بود حال »در وحشت پایان ناپذیر کنار زده شدن توسط رقیب است« (منصور: (205:1371 رقیبی که خود پیک همبستگی وي با شاه شده و از او نزد افراسیاب تمجید کرده بود.((4 همین عقده است که باعث می شود وي براي اثبات برتري خویش به خود ، شاه و دیگران به رابطه و پیوندي که میان او و سیاووش است چشم بربندد(.(5

اکنون که حقارت در وي پایدار شده است. در راستاي اثبات برتري در ملاقات با سیاووش پیشنهاد مبارزه در برابر سپاهیان را مطرح می کند:

بیا تا من و تو به آوردگاه بتازیم هر دو به پیش سپاه (شاهنامه، (144:1386

و ادامه می دهد در صورت پیروز شدن من:

چنان دادن که از تو دلاورترم به اسب و به مردي زتو برترم (همان، (144

کسی که در خود قدرتمندي را احساس می کند، نیازي به اثبات آن به دیگري ندارد! آن هم به صورت مبارزة تن به تن. در واقع او در پی آن است تا با به خاك افکندن سیاووش مالیخولیاي قدرت خویش را تحقق بخشد. اما نمی داند که »حتی ترکتازي هاي دیوانه وار او پس از کسب قدرت نیز نمی تواند به این حالت پایان دهد« (اشپربر، .(67:1384

گرسیوز احترام گذاشتن افراسیاب به سیاووش را توهینی به خود می داند. بنابراین هدف تمام جبرانهاي وي به جبران برتري طلبی و جاه طلبی منتهی می شود. در حقیقت هدف اصلی گرسیوز انتقام از سیاووش نیست.

بلکه سیاووش تنها مانعی است بر سر راه او که باید برداشته شود. سیاووش جرقه و راهنمایی در هدایت کردن مخاطب به وجود عقده حقارت این شخصیت در برابر افراسیاب است. چه افراسیاب نیز از جنس خود اوست، او هم فرد حقیر و بید اراده اي است که فوراً با گرسیوز همسوي شده و نگاه سیاووش را خیانت آمیز دانسته و

»براي خاموش کردن این صداي مخالف راحت ترین راه را که سرکوب آن است، برمی گزیند« (اشپربر،

.(18:1384برادرکشی افراسیاب نیز همسویی و همسانی این دو شخصیت را شاهدي دیگرست.((6


2ـ3ـ پرخاشگري

»به اعتقاد آدلر اولین واکنش به حس حقارت سائق (نیاز) پرخاشگري است« (ناصحی،(56:1386 و این شیوه چیره شدن فرد بر زندگی و جبران این حس است و فردي که در پی رسیدن به برتري تلاش می کند با کوچکترین محرکها خشمش غلیان می کند و» این خشم فاصله اي آرام بخش میان او و زندگی است )«آدلر،

.(185:1361 آدلر مسابقات رقابتی و حتی هنر را هم یکی از جنبه هاي نظامی پرخاشگري بر می شمارد

(ناصحی، .(57:1386 در تأیید همین نظریه است که گرسیوز به سیاووش اینگونه می گوید:

بدو گفت گرسیوز اي شهریار هنرمند و زخسروان یادگار
هنر بر گهر نیز کرده گذر سزد گر نمایی به ترکان هنر(شاهنامه، (144

در واقع در پی نمایاندن هنر خویش است و وقتی در این هنرنمایی موفق نمی شود و سیاووش دوباره پیروز میدان است به او پیشنهاد مبارزه تن به تن می دهد که سیاووش با زیرکی تمام و شناختی که از کینه توزي وي

دارد از آن سرباز می زند:
سیاووش بدو گفت کین خود مگوي که تو مهتري شیر و پرخاشجوي
همان اسب توشاه اسب من است کلاه توآذرگشسب من است (شاهنامه، (144

سیاووش بهگمان خود از کینه او جسته است اما نمی داند که حتی با مبارزهکردن با سرداران سپاه او- دمور، گروي زره ـ نیز از خشم وي در امان نخواهد ماند، این اقدامات عصبی، خصوصیتی از این افراد است که اگر

چه سعی در پنهان نمودن آن داشته باشند باز هم آشکارا به چشم می خورد عکس العمل گرسیوز پس از

شکست سرداران وي دلیل بر آن است:

برآشفت گرسیوز از کار وي پر از غم شدش دل، پر از رنگ روي (شاهنامه، (144

فردوسی در جاي جاي این دو داستان نمودهاي پرخاشگري وي را ذکر می کند در مسیر بازگشتن از سیاووش گرد (شاهنامه،(145 در دادن خنجر آبگون خویش به گروي زره براي بریدن سر سیاووش(شاهنامه،(150

درقصد اجراي بیچون و چرايفرمان شاهخشمگین درمورد فرنگلیس((7، در برخورد وي با بیژن در کاخ منیژه

(شاهنامه، (244 و سرانجام تنبیه منیژه به فرمان افراسیاب:

و ز آن جا به ایوان آن دخترش بیاورد گرسیوز آن لشکرش

همه گنج و گوهر به تاراج داد از این بدره بستد بدان تاج داد

منیژه برهنه به یک چادرا برهنه دو پاي و گشاده سرا

بدو گفت اینک تو را خان و مان زواري بدین بسته تا جاودان (همان، (246

مگر نه اینکه فرنگیس و منیژه برادرزاده هاي وي و هم خونش بودند؟!((8 آیا جز عقدة حقارت در برابر افراسیاب انگیزه دیگري می تواند وي را به این رفتار پلید وا دارد؟! در این دو ماجرا اگر پیران نبود هم بیژن و منیژه و هم فرنگیس کیخسرو در آتش پرخاشگري گرسیوز و افراسیاب به همان سرنوشت شوم سیاووش و اغریرث دچار می شدند.((9

4ـ پیامدها و جبران هاي فرعی

این جبران ها نیز در راستاي جبران عقدة حقارت شکل می گیرد و دلیل فرعی خواندن آنها، این است که برخلاف دو جبران پرخاشگري و برتري طلبی که در هر فرد مبتلا به این عقده وجود دارد امکان وجود همه این جبران ها در این افراد کم است. البته اشخاصی هم هستند که ممکن است همه این جبران ها را بکار گیرند. و نیز به همین دلیل است که برخی از کتاب هایی که درباره تحلیل نظریه »عقدة حقارت« به رشته تحریر درآمده است به برخی از این پیامدها و جبران ها توجه نکرده و یا آنها را زیرمجموعه پیامد و جبران دیگري قرار داده اند. این جبران ها تحت تأثیر در جبران اصلی ذکر شده ایجاد می شود و از جمله آنها: حسد و رشک، حساسیت و زودرنجی، تحقیر دیگران، بدگمانی، تظاهر، نفرت، کینه، نیرنگ، لجاجت، حرص و آز،

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید