بخشی از مقاله

مؤلفه هاي اساسی محیط امنیتی ایران و سوریه

چکیده
آنچه که در نوشته ي حاضر به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته، بررسی چرایی و دلایل تبدیل شدن سوریه به یک مسئلهي مهم امنیتی براي ایران است. با توجه به روابط تاریخی بین ایران و سوریه، ظهور بحران در این کشور، ایران را به تکاپویی سخت و سنگین براي مقابله با قدرت غرب واداشته است چرا که کوتاهی در این امر بهایی گزاف را براي جمهوري اسلامی ایران به همراه خواهد داشت. مقالهي حاضر چهار دلیل مهم را که به عنوان دلایل اهمیت امنیتی سوریه براي ایران محسوب میشوند، مورد بحث و بررسی قرار داده است. سوریه به عنوان سد نفوذ سیاستهاي ضد ایرانی آمریکا در خاورمیانه، هممرز بودن با حزباالله و اسرائیل، و همچنین به عنوان محلی براي اتخاذ استراتژي دفاع – تهاجم ایدئولوژیک، و قرارگرفتن در محل تلاقی و اتصال دو ایدئولوژي ایران اسلامی و ناسیونالیسم عربی میتوانند عوامل اصلی شکلدهی به محیط امنیتی ایران و سوریه باشند. سوریه به عنوان متحد ایران براي جلوگیري از دستبرد کامل منطقه توسط غرب، میتواند به عنوان یک عامل کلیدي و با توجه به چهار مؤلفه ي ذکر شده، حمایت همهجانبهي ایران از سوریه را در خلال بحران سوریه توجیه و بازتعریف کند.
واژگان کلیدي: امنیت ملی، استراتژي دفاع – تهاجم، لیبرال دموکراسی، ناسیونالیسم عربی، مکتب کپنهاگ.

مقدمه
بحران سوریه، مسائل بسیار جدي را براي کشورهاي منطقه به وجود آورده است به طوري که با توجه به ارتباطات اقتصادي، سیاسی، نظامی و فرهنگی این کشورها با کشورهاي غربی و همچنین ادعاي این کشورها مبنی بر داشتن منافع ملی در این منطقه ، پاي ابرقدرتهاي بزرگ اقتصادي و نظامی نیز به بحران سوریه باز شده است. به گونهاي که در حال حاضر، بحران سوریه موجب باز شدن شکاف عمیق بین ابرقدرتها به خصوص بین آمریکا و روسیه شده است که به روشنی یادآور جنگ سرد بین شرق و غرب در قرن گذشته است. جنگ داخلی سوریه با مداخله کشورهاي فرامنطقه اي تبدیل به یک جنگ نیابتی تمام عیار شده است، به گونهاي که حل این بحران بدون حل اختلافات بین کشورهاي بزرگ اساساً غیر قابل تصور به نظر میرسد. روسیه، آمریکا و سازمان ملل متحد مهمترین بازیگران فرامنطقه اي در سوریه هستند که هر کدام راهحلهاي جداگانهاي را براي حل این بحران در نظر دارند که به منافع خود این کشورها مرتبط است. با وجود اختلافات عمیق و ریشه دار بین روسیه و آمریکا نه تنها چشماندازي براي صلح در سوریه وجود ندارد بلکه اساساً باعث شدتیافتن جنگ داخلی سوریه و بروز بحرانهاي عمیق حقوق بشري در این کشور شده است.
ایران یکی از بازیگران منطقه اي دخیل در بحران سوریه است که با توجه به داشتن روابط دیرینه ي تاریخی با دولت سوریه و همچنین اهمیت راهبردي سوریه براي ایران، به صورت مستقیم از این بحران عمیقاً متأثر است به گونهاي که مسأله ي امنیت ملی ایران در وضعیت کنونی بیش از پیش اهمیت خود را آشکار کرده است. ایران براي حفظ امنیت ملی خود در قبال تهدیدهاي به وجود آمده، رویکرد حمایت همهجانبهي خود را از دولت بشار اسد به اجرا گذاشته و اتحادي را با کشورهاي روسیه و چین براي جلوگیري از سلطه غرب بر این منطقه اتخاذ کرده و سیاست خارجی خود را در این راستا تنظیم کرده است. مسأله ي امنیت ملی براي ایران به عنوان یک بازیگر منطقه اي در پیوند با مسأله ي امنیت منطقه اي در خاورمیانه، میتواند نقش ایران را به عنوان یک کشور تأثیرگذار در حل بحران سوریه در مقیاس جهانی به معرض نمایش بگذارد. آنچه که در این تحقیق مورد بررسی قرار میگیرد این است که اساساً چرا سوریه براي جمهوري اسلامی ایران یک محیط امنیتی محسوب میشود؟ و اساساً چه مسائلی در ارتباط با کشور سوریه، مؤلفه هاي محیط امنیتی ایران و سوریه به شمار میآیند؟ بر همین اساس، یافته هاي پژوهش نشان می دهد که پیشینه ي تاریخی موجود بین دو کشور ایران و سوریه، بعد از پیروزي انقلاب اسلامی ایران براي این دو کشور یک ساختار امنیتی در قالب دو کشور دوست ایجاد کرده است که چشمپوشی از آن براي ایران ممکن نیست. همین امر میتواند ایران را در حال حاضر به یک بازیگر مهم در سطح بین المللی تبدیل کند و همچنین دغدغه هاي امنیتی بین دو کشور ماهیت نظامی و غیر نظامی داشته و بر اساس مشترکات تاریخی ایجاد شده ساختاربندي شده است. با توجه به مسائل مطرح شده در بالا، نظریات موجود در »مکتب کپنهاگ« و به طور اخص نظریهي »باري بوزان« و »اول ویور« میتواند سطح تحلیل مناسبی را در بررسی مسائل امنیتی بین ایران و سوریه فراهم آورد.

چارچوب نظري: رویکرد مکتب کپنهاگ؛ نظریهي امنیت منطقه اي باري بوزان1
مکتب کپنهاگ اصطلاحی است که »بیل مک سوئینی2« بر آثار و دیدگاههاي باري بوزان، الی ویور3 و دوویلد و دیگران به کار برده استاین. مکتب با توجه به اینکه کاملاً بر مطالعات امنیتی استوار گشته، جزء اولین رهیافتهایی است که در راستاي پایهگذاري جایگاهی مستقل براي مطالعات امنیتی محسوب میشود. به عبارتی مکتب مذکور مطالعات امنیتی را که از ویژگی دوران بعد از جنگ سرد است، از حوزهي مطالعات راهبردي دوران جنگ سرد تفکیک کرده و آن را ذیل روابط بینالملل و مطالعات راهبردي را ذیل مطالعات امنیتی قرار داده است. این تلاش بوزان و همکارانش توجه آنان را به خارج نمودن مسائل امنیتی از دایرهي تنگ نظامی نشان میدهد (ابراهیمی، .(443 :1386 از دیگر مباحث شناختشناسی مکتب کپنهاگ در تحلیل امنیت بینالمللی، نگاه تفسیري و تاریخی آن است. به عبارتی نقش باورهاي تاریخی ایرانیان، عربها، تركها و یونانیها از منظر بوزان خود یکی از مهمترین بخشهاي خصومت و دشواري فعلی را معلول گذشته میکند (نصري، .(568 :1384
باري بوزان در خصوص امنیت معتقد است که بایستی امنیت را برابر با رهایی از تهدید تعریف نمود و از نظر وي امینت در نبود مسأله ي دیگري به نام تهدید درك میشود. این تعریف باري بوزان به تعریف امنیت در دوران جنگ سرد که مضیق و تکبعدي و مورگنتایی بود نزدیک است، ولی خود بوزان امنیت را پس از جنگ سرد، دیگر در نبود تهدید سنتی تعریف نمیکند، او میگوید: »امنیت را باید چند بعدي نگریست که ابعادي مانند مهاجرت،

 

سازمان هاي جنایی فراملی و فروملی، محیط زیست و رفاه اقتصادي را شامل میشود.« از نظر بوزان، دولت دیگر تنها مرجع امنیت محسوب نمیشود، افراد، گروههاي فراملی، سازمانهاي غیردولتی فراملی و فروملی، رسانهها و تروریسم همگی در وجوه امنیت مرجع هستند (ابراهیمی،.(448 :1386 به استناد نظر باري بوزان، تحلیل امنیت در سه سطح جهانی، منطقه اي و داخلی صورت میگیرد. در سطح جهانی بیشتر به تحلیل عملکرد وسیاستهاي قدرتهاي بزرگ توجه میشود، در سطح منطقه اي حیطهي قلمرو و تحلیل محدود شده و روندها و قدرتهاي منطقه اي را هم در بر میگیرد، سرانجام سطح داخلی است که درآن شرایط، سیاستها و عملکرد داخلی و تأثیر آن بر امنیت در نظر است. مکتب کپنهاگ ضمن توجه به هر سه سطح تحلیل معتقد است که منطقه گرایی در قیاس با دوران جنگ سرد تقویت شده و علاوه برآن اهمیت مجموعه هاي امنیتی نیز افزایش یافته است و برهمین اساس به سطح منطقه اي توجه بیشتري دارد، چراکه معتقد است هر منطقه اي مقتضیات امنیتی ویژهاي داشته وطبعاً تحلیلهاي امنیتی آن به شکل متفاوتی از سایر مناطق صورت میگیرد (همان، .(449
تز اصلی بوزان و همکارش ویور، نظریه ي امنیت منطقه اي است و بر این فرض استوار است که پایان جنگ سرد آغاز ناامنیهاي بسیار گستردهاي شده که ریشه در محدودیتهاي مکاتب رئالیستی و ابعاد امنیت دارد، بدین ترتیب که مکتب واقعگرا با تلقی دولت به عنوان یگانه موضوع امنیت و نیز مکتب جهانگرا با تلقی نظام بین المللی به عنوان یگانه عامل امنیت، از کانون تکوین حرکتهاي اصلی منطقه غفلت کردهاند. بنابراین لازم است براي ارائه فهم مناسب از سرشت و سرنوشت امنیت به ساختار منطقه و ویژگیهاي کشورهایی که در منطقه اي خاص قرار دارند و از معضلات امنیتی مشابهی برخوردارند، توجه کرد. او براي دستیابی به تحلیلی واقعی از امنیت منطقه اي به روابط مبتنی بر قدرت، الگوي دوستی و دشمنی با دولتها را افزود و تئوري مجموعه هاي امنیتی را مطرح کرد. در این نظریه، دولتها مهمترین واحد تحلیل به شمار میآیند و بر بخشهاي نظامی و سیاسی به مثابه حوزهي اصلی روابط امنیتی تأکید میشود. سیستمهاي منطقه اي و چارچوب برخورد با آنها از نظر امنیتی مورد توجه قرار میگیرد و استقلال نسبی روابط امنیتی منطقه اي مشخص میشود (بوزان، .(118 :1378 از نظر این مکتب امنیت منطقه اي یک نظام امنیتی است که کشورهاي واقع درآن اولاً دغدغه امنیتی مشابهی دارند،ثانیاً از نظر تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی داراي خاطرات یا سرنوشت نسبتاً مشترکی میباشند و واحدهاي تشکیل دهنده آن بر حسب نگرانیها و درك و برداشت یکسان از تهدیدات، به منظور ایجاد و حفظ خود تن به قواعد و ساز وکارهاي مشخص میدهند (نصري، .(570 :1384
درسال 1998 بوزان، ویور و وایلد در کتاب »امنیت: چارچوبی جدید براي تحلیل5 « مؤلفه ي نظامی، سیاسی، اقتصادي، زیست محیطی و اجتماعی مورد بررسی قرار دادند تا قابلیت تبیین تحولات امنیتی افزایش پیدا کند. با توجه به نکات یاد شده میتوان 5 ملاك را به عنوان موجودیت یک مجموعه امنیتی مطرح نمود:
*وابستگی متقابل امنیتی *الگوي دوستی و یا دشمنی *مجاورت *وجود حداقل دو بازیگر مؤثر
*استقلال نسبی (داداندیش و کوزهگر کالجی، .(79 :1389

-1 سیاستهاي منطقه اي ایران
خاورمیانه مکانی است که با وجود تأثیرپذیري شدید از سطح متغیر امنیت جهانی، هم در دوره ي جنگ سرد و هم پس از آن طی چند دههي گذشته همواره از یک سطح امنیتی مستقل برخوردار بوده است. کشورها در چنین نظام امنیتی در یک شبکهي وابستگی متقابل جهانی قرار میگیرند، اما از آن جایی که تهدیدهاي سیاسی و نظامی داراي منشأ نزدیک، تأثیر بیشتري در مقایسه با تهدیدهاي دوردستتر دارند، از اینرو حس ناامنی اغلب با نزدیکی و مجاورت همراه است. مجموعه ي امنیتی خاورمیانه نمونه بارزي از یک سازه ي کشمکش زاست، افزون بر اینکه به طور عجیبی گسترده و پیچیده است و برخی ویژگیهاي فرهنگی متضاد دارد (بوزان، :1381 .(639
نخستین کانون شکلگیري یک زیرمجموعه ي تعیینکننده ي امنیتی در حوزهي شامات بین اسرائیل و همسایگان عرب آن شکل گرفت. این کشمکش درونی بین فلسطینیها و اسرائیل بود که منشأ یک خصومت گستردهتر و مستمرتر بین اسرائیل و پیرامون آن و جهان عرب به طور کلی گردید. همین نکته ها در حد کمتري در قالب کشمکش جهان اسلام با اسرائیل به ویژه پس از نقش یافتن ایران در سال 1979 بروز یافت. کشمکش عربی– فلسطینی با اسرائیل سرشت ناسونالیسم عرب را فراملی کرد و آن را تقویت نمود و به این ترتیب، انسجام لازم براي مطرح شدن خاورمیانه به عنوان یک مجموعه امنیتی مستقل را فراهم ساخت. در نتیجه نمادهاي مشترك عربیت و تا حد کمتري گرایش به اسلامیت و همچنین تأکید آنان بر کشمکش با اسرائیل، پویشهاي امنیتی خاورمیانه را در گسترهاي وسیع انسجام بخشیده است (همان، .(639
روابط متقابل ایران و همسایگانش از سال 1979 تاکنون را باید پرتنش، دستخوش نوسانات پرشدت و با اهمیت استراتژیک براي کشورهاي برونمنطقه اي معرفی کرد. محدوده ي جغرافیایی تأثیر و نفوذ سیاست خاورمیانهاي ایران تا مناطق پیرامونی و دور دست در نظام بین المللی امتداد مییابد. چهار مسأله ي مورد اختلاف خاورمیانه با اهمیت نسبی بیشتر براي جمهوري اسلامی ایران به ترتیب عبارتند:
*از آیندهي برنامه ي هسته اي ایران؛ *حضور نیروهاي بیگانه در خلیج فارس، افغانستان، عراق و ماهیت دولت بغداد؛
*تهدید علیه تروریسم بین المللی و اختلاف فلسطین و اسرائیل.
هر یک از این مسائل چهارگانه یک نظام فرعی را متشکل از بازیگران و یا کنشگران منطقه اي و برونمنطقه اي، دولتی و غیر دولتی تشکیل داده است. در واقع کنشگران دولتی منطقه اي شامل کشورهاي منطقه ي خاورمیانه، کنشگران غیر دولتی منطقه اي شامل: القاعده، منافقین در عراق، بعثیها، پ.ك.ك در ترکیه، حماس، جهاد اسلامی و حزباالله. و کنشگران دولتی فرامنطقه اي شامل: آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه ي اروپا و ...، و کنشگران غیر دولتی فرامنطقه اي که شامل گروه هاي تروریستی بین المللی میباشند، سطوح متفاوتی هستند که سیاست خارجی ایران را تعیین میکنند (لطفیان، .(199 :1387 در این رابطه طراحی و ایجاد یک الگوي امنیتی براي منطقه ي خاورمیانه باید علاوه بر در نظرگرفتن ساختار بومی منطقه که شامل همکاري چندجانبه و منطقه اي میان کشورهاي خاورمیانه است، بر ایفاي نقش مؤثر قدرتهاي منطقه و تعامل سازندهي آنها با یکدیگر در تأمین امنیت تأکید کند.
بر اساس نظر باري بوزان تغییر و تحولات ساختاري در مجموعه ي امنیت منطقه اي شامل چهار نوع تحول است:
حفظ وضع موجود؛ بدین معنی که ساختارهاي اساسی امنیت بومی مانند توزیع قدرت و الگوي دشمنی به صورت بنیادین تغییر نکند و این امر به معنی نپذیرفتن هیچگونه تغییري در منطقه نیست بلکه بدین معنی است که تغییراتی بدون تحتالشعاع قرار دادن جدي ساختار امنیت به وقوع پیوسته است.
دگرگونی داخلی؛ زمانی رخ میدهد که ساختارهاي اساسی در درون مرزهاي یک مجموعه تغییر یابد که میتواند در نتیجهي همگرایی سیاسی منطقه اي، تغییرات قطعی در نحوه ي توزیع قدرت و یا شکلگیري جایگزینهاي عمده در الگوهاي دوستی و دشمنی پدید آید.
دگرگونی خارجی؛ این مفهوم بدین معنی است که ساختارهاي اصلی یک مجموعه منطقه اي از طریق انبساط و یا انقباض در بیرون از مرزهاي خود دچار تغییر شوند. در این مفهوم از یک طرف افزایش یا کاهش قدرت دولتهاي اصلی، تأثیر بنیادین بر نحوهي توزیع قدرت و نیز الگوهاي دوستی و دشمنی بر جاي میگذارد و از طرف دیگر به وارد شدن یک کشور و یا یک قدرت به داخل مجموعه ي امنیتی اشاره میکند. همچنین مداخلهي یک قدرت بزرگ جهانی در مجموعه از طریق مقایسههایی که پویش داخلی مجموعه را بر هم نزند، در نهایت قدرت بزرگ را در مجموعه جاي میدهد.
تحتالشعاع قرار دادن مجموعه ؛ این است که یک یا چند قدرت بزرگ خارجی مستقیماً وارد مجموعه ي منطقه اي شده و دینامیک امنیت بومی را سرکوب نمایند و پویشهاي داخلی مجموعه را بر هم نریزد مانند ورود نظامی آمریکا به منطقه خلیج فارس (داداندیش و کوزهگرکالجی، .(83 :1389
به این ترتیب سیاست ایران در خاورمیانه در راستاي این امر خواهد بود که بتواند از فروپاشی مجموعه امنیتی موجود که باعث دگرگونی ساختاري به ضرر خود است، جلوگیري کند و یا اینکه بتواند ساختار امنیتی مجموعه را به نفع خود تغییر دهد. در این میان تغییرات ساختاري در مجموعه امنیتی میتواند براي امنیت ملی ایران اهمیت به سزایی داشته باشد و راستاي سیاست خارجی ایران را دچار تغییرات اساسی نماید.

نتایج حاصل از این موارد در تفکر بوزان، این است که تهدیدات اصلی در امنیت ایران در خاورمیانه مستقیم یا غیر مستقیم ناشی از وضعیت جدیدي است که آمریکا در این منطقه ایجاد کرده و آن را تا حدودي پیش برده است. تا زمانی که خاورمیانه از بستر بومی خود جدا شده و آماج حضور آمریکا و قدرتهاي دیگر بازیگران فرامنطقه اي با موتور محرکهي قدرت نظامی و نرمافزارهاي خاص آن است، طبیعی است که هر تحولی از جمله بالفعل شدن تهدیدات احتمالی نیز در چارچوب آن خواهد بود و بسیار بعید است که بازیگران منفعل منطقه ، که بعضی از آن ها دچار تغییرات اساسی شدند و بعضی نیز در آستانهي تغییر قرار گرفته اند، امکان آن را داشته باشند که به طور یکجانبه و ابتکاري تهدیدي براي دیگر دولتها باشند (کرمی، .(43 :1384
در وضعیتی که هیچ ساز و کار نظاممندي براي مسائل امنیتی در منطقه ي خاورمیانه وجود نداشته و محیط منطقه نیز متأثر از عوامل درونی کشورها، تعاملات بین دولتها و عوامل فرامنطقه اي، در نوعی آنارشی به سر میبرد، بر اساس اصل عدم اطمینان، سیاست دفاعی و امنیتی کشوري چون ایران نمیتواند دو اصل خوداتکایی و اتحاد را براي قدرتمندي، بازدارندگی و دفع تهدیدات نادیده بگیرد. از این رو محیط امنیتی ایران به خاطر وجود پنج منطقه ي آنارشیک (آسیاي مرکزي، قفقاز، جنوب آسیا، خلیج فارس و خاورمیانه)، پانزده همسایه ي عینی و یک همسایهي مجازي (آمریکاکاملاً) تهدیدزا است. علاوه بر وجود و حضور آمریکا در قفقاز، آسیاي مرکزي، افغانستان، عراق و خلیج فارس، ناتو نیز در قالب ترتیبات مختلف در مناطق مختلف ایران حضور دارد (همان، .(52

-2 محیط امنیتی ایران و سوریه
یکی از مشکلات اصلی امنیتی ایران در منطقه ي خاورمیانه، فقدان متحد استراتژیک (به غیر از سوریه) چه در سطح منطقه و چه فراتر از آن است. در این وضعیت، کشور سوریه به عنوان تنها متحد استراتژیک ایران میتواند نقش بسیار مهمی براي سیاستهاي امنیتی ایران بازي کند. از سوي دیگر محیط هرج ومرج گونه ي خاورمیانه فاقد یک ساختار و ترتیبات امنیتی مورد اجماع کشورهاي منطقه است و در فقدان چنین سازوکارهایی، ترتیبات و پیمانهاي مختلف و گاه متعارض شکل گرفتهاند. اتحادیه ي عرب، شوراي همکاري خلیج فارس، سازمان امنیت جمعی (روسیه و آسیاي مرکزي)، سازمان همکاري شانگهاي، پیمان گوام، سازمان انتخاب دموکراتیک، پیمان ناتو و ترتیبات فرعی آن در منطقه و قراردادهاي دوجانبه میان کشورهاي منطقه و کشورهاي فرامنطقه اي، وضعیت پیچیدهاي را به وجود آورده است که ایران در هیچ یک از آنها حضور ندارد. از اینرو محیط امنیتی خاورمیانه در وضعیت کنونی و وضعیتهاي احتمالی آینده تهدیدات مختلفی را براي ایران در بر داشته است. ایران بایستی سیاستهاي دفاعی و امنیتی خود را با توجه به این وضعیت و در پاسخ به تهدیدات برخاسته از آن منطبق نماید (کرمی، .(52: 1384 در این جاست که سوریه نقش خود را براي ایران آشکار میکند. چرا که در این وضعیت دشوار، سوریه به عنوان یک متحد استراتژیک از چندین جهت میتواند نقطه ي اتکایی براي اثرگذاري سیاست خارجی و امنیتی ایران در منطقه باشد. بحران کنونی سوریه ممکن است منجر به همان چیزي شود که باري بوزان از آن به عنوان تحول ساختاري در مجموعه امنیتی نام برده است که ناشی از حضور قدرتهاي خارجی در این مجموعه میباشد. از طرفی در مورد سوریه که در حال حاضر درگیر جنگ داخلی است به تعبیر بوزان دگرگونی داخلی در کشور سوریه نیز باعث برهم زدن مجموعه ي امنیتی در قبال ایران خواهد شد، چرا که روند تغییر در ساختار قدرت در سوریه باعث تغییر در صفبندي بین کشورها میشود و این صف بندي و آرایش جدید بازیگران منطقه باعث حضور فراگیرتر بازیگران فرامنطقه اي میشود و در نتیجه منجر به انزواي بیشتر ایران در محیط امنیتی منطقه می شود که تبعات بین المللی را براي ایران به همراه خواهد داشت. با توجه به اینکه ساختار امنیتی بین ایران و سوریه داراي ریشه ي تاریخی است، ظهور بحران در سوریه باعث میشود که ایران دست به اقداماتی در راستاي حفظ این ساختار بزند. مکتب کپنهاگ در بررسی دغدغه هاي امنیتی بین دو کشور ایران و سوریه، بسیاري از مسائل را روشن و آشکار مینماید.
اولین مؤلفه ي این مکتب که آن را نسبت به سایر نظریههاي امنیت براي تحلیل رابطه بین ایران و سوریه متمایز میکند، رویکرد تاریخی این مکتب است که توضیحدهندهي بسیاري از مسائل و دیدگاههاي امنیتی بین این دو کشور است. بررسی رابطه بین این دو کشور و همچنین نوع نگاه آن ها به مسائل و مشکلات بین المللی مختلف که امنیت این دو کشور را تهدید میکند، داراي ریشه ي تاریخی است که از زمان پیروزي انقلاب اسلامی و همچنین نوع رابطه آنها با اسرائیل مشخصکنندهي بسیاري از مسائل مشترك بین دو کشور است.
از دیگر مؤلفه هاي این مکتب، که آشکارکنندهي تحلیل امنیتی بین ایران و سوریه است، وارد کردن شاخصهاي غیر نظامی در تحلیل امنیت و همچنین تأثیر سازمانهاي فراملی و فروملی بر مسائل امنیت و امنیت بینالملل میباشد که از خلال این مؤلفه میتوان به نقش حزب االله لبنان در رابطه ي بین ایران و سوریه و همچنین سیاست خارجی دو کشور در قبال این جنبش در ایجاد رابطه ي امنیتی بین دو کشور اشاره کرد. همچنین نقش شوراي همکاري خلیج فارس، به خصوص دو کشور مهم آن؛ یعنی عربستان سعودي و قطر که در مسلحکردن شورشیان سوري که علیه نیروهاي دولتی میجنگند (Pradhan, 2012 : 67)، به عنوان سازمانهاي فراملی و سیاست آنها در قبال سوریه و ایران به خصوص در خلال بحران سوریه میتواند از نقاط قوت مکتب کپنهاگ در برسی روابط بین دو کشور باشد.
عامل دیگر مورد توجه این مکتب، نگاه به هر سه سطوح تحلیل بینالمللی، منطقه اي و داخلی است که وجه مشخصهي این مکتب نسبت به سایر مکاتب سنتی تحلیل مسائل امنیت است. در واقع تأکید بر امنیت منطقه اي، که ویژگی بارز آن میباشد، میتواند به صورت آشکاري وجوه امنیتی بین ایران و سوریه را به نمایش بگذارد. از طرف دیگر وجوه امنیتی بین ایران و سوریه تنها در راستاي مجموعه امنیت منطقه اي تعریف نمیشود بلکه این اتحاد امنیتی میتواند در عرصه ي بینالملل نیز تأثیر بگذارد و روابط بین ایران و سایر ابرقدرتهاي جهانی نیز در قبال این وضعیت تعیین شود.
از منظر باري بوزان سطح جهانی به خودي خود عمدتاً به عنوان منبع قدرتمند تهدید در منطقه ي خاورمیانه و در عین حال منبعی براي پشتیبانی از رقابتهاي بومی به شمار میرود که میتوان به وضوح عناصري از آن را در منطقه ي خاورمیانه یافت (بوزان، (668 :1381 که در بحران کنونی موجود در سوریه در قالب مسلح کردن گروههاي کوچک مخالف به شکل بارزي خود را نشان میدهد. حضور قدرت هاي سطح جهانی در منطقه ي خاورمیانه میتواند بر دوستی و دشمنی دولتهاي منطقه با یکدیگر، ساختار منطقه و نوع نگاه کشورهاي همسایه به یکدیگر تأثیر بگذارد و باعث فهم بیشتر مسائل امنیتی بین آنها شود.

روابط تاریخی بین ایران و سوریه
ایران و سوریه به عنوان دو کشور ریشه دار و کهن، بویژه از زمان ورود اسلام داراي فرهنگ و تاریخی مشترك هستند. فرهنگ و تاریخ مشترك؛ از زمینه هاي همکاري نزدیک دو کشور است. روابط میان سوریه و جمهوري اسلامی ایران در طول تاریخ اگر چه با فراز و نشیبهایی همراه بوده با این حال نقاط مشترك زیادي میان اهداف مدنظر رهبران این دو کشور وجود داشته که حفظ روابط حسنه میان آنان را موجب گشته و در حقیقت آنها را به متحدان راهبردي منطقه اي تبدیل کرده است.
تاریخچه ي روابط ایران و سوریه را میتوان از سال 1946 دانست؛ یعنی زمانی که سوریه به استقلال رسید و ایران بلافاصله با تأسیس کنسولگري خود در این کشور، این استقلال را پذیرفت. طی این دوران با وجود زمامدارانی با دیدگاه هاي مختلف، میان دو دولت، روابط و همکاريهایی برقرار بوده که میتوان آن را حاکی از وجود یک دشمن مشترك به نام رژیم بعث عراق در دوران قبل از انقلاب اسلامی دانست. حمایت ایران از قطعنامه 316 شوراي امنیت، که اسرائیل را وادار میکرد 5 افسر سوري را که در خاك لبنان به اسارت گرفته بود، آزاد کند و سفر 4 روزهي حافظ اسد در دي ماه 1354 به ایران و امضاي توافقنامه هاي همکاري در آن سفر نمونهاي از حسن نیت و روابط قابل توجه طرفین است (اخوانکاظمی، ویسی، .(173 :1391 با وجود این، طی همین دوران، گاه شاهد تیره شدن روابط میان دو دولت بودهایم که البته این امر از واقعیات موجود در دو کشور و تفاوت بین نظامهاي حکومتی و اهداف و اصول بنیادین دو کشور سرچشمه میگیرد. در حالی که ایران در دوران قبل از انقلاب مورد حمایت آمریکا و مجري سیاستهاي این کشور در منطقه و بزرگترین حامی و شریک اقتصادي اسرائیل در منطقه بود، سوریه در جبهه ي کاملاً مخالف این موضع ایران قرار داشت و همین عاملی بود براي اینکه در قبل از انقلاب مناسبات بین دو کشور پیشرفت چندانی نکند. اگرچه تیرگی روابط دو کشور با کمکهاي مادي و حمایتهاي لفظی ایران از اعراب در جنگ 1967 در برابر اسرائیل تا حدي بهبود یافت، به طور کلی به دلیل روابط گستردهي ایران با اسرائیل و مبارزهي سوریه با اسرائیل، همواره تنش در روابط دو کشور تا پیروزي انقلاب اسلامی ایران، باقی بود (همان، .(174

با پیروزي انقلاب اسلامی و پایهریزي جمهوري اسلامی ایران، مناسبات سیاسی دو کشور تغییر کرد و روابط راهبردي مستحکمی میان ایران و سوریه برقرار شد. به دنبال پیروزي انقلاب اسلامی، حافظ اسد طی پیامی به مقامات ایران، این پیروزي را تبریک گفت و مراتب حمایت خود را از انقلاب بیان نمود که چند عامل را میتوان انگیزهي این حمایت دانست:
گسترش فعالیت نظامی آمریکا در منطقه ي خلیج فارس به منظور تأسیس چند پایگاه نظامی در منطقه ؛
خروج مصر از صحنهي جهان عرب به دنبال عقد معاهدهي »کمپ دیوید« در سال 1978؛ نیاز شدید سوریه به پشتیبانی اقتصادي جمهوري اسلامی ایران در تقویت بنیهي اقتصادي و خرید تسلیحات پیشرفته.
ایران نیز دست دوستی حافظ اسد را به گرمی فشرد و از گسترش روابط دوجانبه به دلایل زیر استقبال کرد:
دولت سوریه آخرین سنگر از کشورهاي عربی بود که همچنان در مقابل اسرائیل ایستاده بود. بدین روي، با توجه به آنکه یکی از آرمانهاي انقلاب اسلامی مبارزه با اسرائیل بوده، از این لحاظ دو کشور همسو بودهاند.
شخص حافظ اسد از اقلیت علویان سوریه با شخصیتی متعادل بود که از مقبولیت عامه نیز بیبهره نبود و در حزب و ارتش نیز موقعیت مستحکمی داشت.
در جنگ عراق علیه ایران، اسد به دلایل گوناگون از ایران حمایت میکرد و این امر، به خصوص در شرایطی که صدام می خواست با عربی– عجمی کردن جنگ، حمایت بیشتري از دنیاي عرب به دست آورد، براي ایران ارزنده و اساسی بود.
سوریه به دلایل خاص خود، امکان حضور ایران در لبنان را تأمین و تضمین میکرد. این امر موجب پیدایش حزب االله، تشدید حرکت اسلامی در فلسطین اشغالی و فشار بر اسرائیل شد و تمام این جریانات از نظر صدور انقلاب، بسیار موفقیتآمیز و سودمند تلقی میگردید (همان، .(175
روابط دو کشور در دو دهه ي گذشته همواره حسنه و گسترده بوده است. در مقطع جنگ، مقامات سوري با مشورت ایران خط لوله ي نفت عراق را که از سوریه عبور می کرد، مسدود کردند. سوريها نیز در مقطع جنگ (که ایران تحریم تسلیحاتی شده بود) با ارسال تسلیحات نظامی ایران را یاري کردند. در مقابل جمهوري اسلامی ایران نیز از مواضع سوریه در قبال رژیم اسرائیل در سطح منطقه و جهان حمایت کرد. در این راه علاوه بر حمایتهاي سیاسی، با کمکهاي مالی و اقتصادي خود از جمله نفت رایگان و نیز فروش نفت به زیر قیمت جهانی، سوریه را مدد رساندند. دو کشور دیدگاههاي تقریباً مشابه و مشترکی از جمله در قضیهي فلسطین، لبنان و حضور قدرتهاي بزرگ در منطقه و امنیت منطقه اي عراق داشتهاند و همین از عوامل نزدیکی و همکاري دو کشور به شمار میرود. با خاتمهي جنگ عراق و ایران و بحران کویت؛ سوریه به عنوان میانجی و واسطهي بین ایران و کشورهاي عربی منطقه ، بویژه کشورهاي حوزهي خلیج فارس تلاش نمود. این فعالیتها امروزه به منصهي ظهور رسیده و بهبودي روابط ایران و عربستان و در آینده نزدیک ایران و مصر مرهون تلاش مقامات سوري است (الزعبی، .(1 :1384

در روابط دو کشور نقاط افتراق نیز وجود داشته است. به عبارتی مقامات سوري در بعضی مواقع تصمیماتی اتخاذ نمودهاند که با منافع ملی ایران مغایرت داشته است. در این راستا میتوان به شرکت سوریه در کنفرانس امان ( 1987) و مذاکرات آشتیجویانه با عراق در مقطع جنگ، و شرکت سوریه در اجلاس « 6+2» اشاره کرد (همان، .(1

بحران سوریه و نقش ایران
در حالی که خیزش هاي مردمی در خاورمیانه، کشورهاي عربی را یکی پس از دیگري درمی نوردد، موضوع روابط سوریه و ایران تحت تأثیر این انقلابها رنگ و بوي تازهاي به خود گرفته است. در مقایسه با دیگر آشوبهاي منطقه اي، بحران سوریه نگرانی جديتري براي تهران به شمار میرود. سوریه حامی حزباالله است که روابط نزدیکی با ایران دارد و مانعی در مقابل اسرائیل، رژیم دشمن ایران قلمداد می شود. از سوي دیگر ترکیب ایران با سوریه، حزب االله و حماس محور مقاومت علیه اسرائیل و اهداف آمریکاییها در منطقه را ایجاد کرده است. اما در صورتی که دولت بشار اسد در سوریه سرنگون شود، این محور و قدرت نرم ایران براي دستیابی به منطقه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
سوریه علاوه بر اهمیت راهبردي عمومی و به دلیل جایگاهش در جبههي مقاومت و ارتباط و اتحاد با جمهوري اسلامی در محاسبات منطقه اي و جهانی، اهمیت مضاعف پیدا کرده است و تبیین این موقعیت براي ایران امري ضروري است. در یک نگاه کلی اهمیت راهبردي سوریه در محورهاي زیر خلاصه میشود:
*قرار گرفتن در محل پیوند 3 قارهي آسیا، اروپا و آفریقا؛ *همسایگی با لبنان، عراق، ترکیه، فلسطین اشغالی به عنوان اجزاي مهم ژئوپلیتیک منطقه ؛
*تنها کشور عربی که داراي مناسبات مستقل منطقه اي و بین المللی است؛ *انتقال نفت و گاز ایران و عراق به اروپا؛ *تأثیرگذاري در معادلات سیاسی لبنان (فرزندي، .(22 :1391

»ژوبین گودرزي«، کارشناس مسئول خاورمیانه در دانشگاه وبستر در ژنو بر این باور است که سقوط بشار اسد در سیاست خارجی ایران در سطوح تمایلات ایدئولوژیکی، گسترش هژمونی در مدیترانهي شرقی و نقش سمبولیک در روند صلح اعراب اسرائیل، تأثیرگذار است. ایران به دنبال از راه رسیدن بهار عربی در تونس و مصر آن را بیداري اسلامی توصیف کرد و امیدوار است این روند در خاورمیانه به افزایش قدرت و نفوذ ایران اسلامی منجر شود. روابط ایران و سوریه در زمره ي یکی از صبورترین و در عین حال نامحتملترین روابط در خاورمیانهي مدرن قرار دارد. در اوایل دهه ي 1980، سوریه که تحت رهبري اعراب ملیگرا از حزب بعث قرار داشت، درصدد ایجاد اتحادي با ایران برآمد که هدف اصلی آن موضعگیري علیه اسرائیل بود. سوریه نخستین کشور عرب بود که پس از انقلاب اسلامی 1979 جمهوري اسلامی را به رسمیت شناخت و در جریان جنگ ایران و عراق جانب تهران را گرفت. گودرزي معتقد است که رابطه ي بین ایران و سوریه در نتیجهي حضور رو به افزایش آمریکا در منطقه ، نیروي خود را می گیرد زیرا سوریه و ایران هر دو کشورهایی هستند که تلاش میکنند تا نفوذ آمریکا را تخریب کنند. وي در بررسی منافع هر یک از دو کشور سوریه و ایران تأکید کرد که ایران عمدتاً تمرکز خود را بر گسترش منافع خود از طریق نفوذ در منطقه ي خلیج فارس قرار داده است، و این در حالی است که سوریه بیشتر بر تقویت منافع خود در مشرق متمرکز شده است. گودرزي تصریح کرد که هر دو کشور ایران و سوریه اهداف مشترکی چون سرکوب قدرت آمریکا در خاورمیانه و همچنین گسترش نفوذ در لبنان را دنبال میکنند. از منظر وي اولویتهاي اصلی دو کشور مواردي چون احیاي حکومت و امنیت ملی، که از ماهیت دولتهاي ایران و سوریه سرچشمه میگیرد، است .(Goodarzi, 2009: 125)

این در حالی است که حمله ي نیروهاي آمریکایی در سال 2003 به عراق، نفوذ و قدرت ایران را در این دشمن سابق افزایش داد. از سویی دیگر جنگ 33 روزهي حزباالله با اسرائیل نیز به پتانسیل هاي منطقه اي ایران افزود و رفتهرفته ایران در سوریه محبوبتر شد، به نحوي که پوستر هاي اسد و محمود احمدينژاد در کنار یکدیگر در کشور دست به دست میشد. با این حال اخیراً تحت تأثیر آشوب هاي سوریه، برخی چالش ها در روابط تهران - قاهره ایجاد شده است. گودرزي که کتاب »سوریه و ایران؛ اتحاد دیپلماتیک« را نیز به رشته تحریر درآورده است، بر این عقیده است که در صورت کنار رفتن اسد این احتمال وجود دارد که دولت جدید سوریه براي آرام کردن افکار عمومی تا حدودي از ایران فاصله بگیرد. این دیدگاهی است که برخی تحلیلگران حتی در صورت باقی ماندن اسد در مسند ریاست جمهوري نیز بر آن اشتراك نظر داشته و تأکید میکنند. باقی ماندن اسد نیز با برخی ملاحظهکاريها در مورد ایران همراه خواهد بود. این در حالی است که الگویی مشابه براي حزباالله در صورت سرنگونی اسد پیشرو خواهد بودبه. همین دلیل اخیراً سید حسن نصراالله رهبر حزباالله در حمایت از اسد از مردم خواسته با ایستادگی وي همراهی کنند. نصراالله تأکید کرد اختلاف خیزشهاي مردمی در دیگر کشور هاي عربی و سوریه در این نکته است که اسد پذیرفته ایجاد اصلاحات ضروري است.
این در حالی است که برخی مقامات غربی و عربی، ایران و حزباالله را به حمایت از دولت اسد در مقابل مردم معترض متهم می کنند، اتهامی که ایران همواره آن را رد کرده است. در عین حالی که تحولات خاورمیانه روابط ایران و سوریه را نیز متأثر ساخته است. برخی تحلیلگران به چشمانداز نفوذ اعراب در سوریه در صورت سقوط اسد اشاره میکنند. اعراب همانند عربستان سعودي از نتیجه ي برخی انقلاب هاي منطقه مانند آنچه در مصر اتفاق افتاد چندان راضی نیستند. به عقیده مقامات عربستان، عراق در زمان صدام حسین و مصر تحت رهبري حسنی مبارك می توانستند وزنههایی در قبال نفوذ منطقه اي ایران باشند، اما به دنبال سقوط صدام حسین در عراق، این کشور به دوست نزدیکی براي ایران تبدیل شد و این در حالی است که تهران و دولت جدید قاهره بر احیاي روابط تأکید دارند. به این ترتیب دو کشور عرب در خاورمیانه بیش از اینکه در جبهه ي اعراب سنی مذهب باشند، با ایران شیعه روابط نزدیکی دارند. به این ترتیب سقوط اسد در سوریه میتواند موفقیتی براي اعراب و از جمله عربستان سعودي باشد که به هر طریق به دنبال مهار نفوذ ایران است.
برخی کارشناسان بر این باورند که به هر ترتیب آیندهي سوریه متفاوت از روال گذشته حاکم بر این کشور خواهد بود و این تفاوتها روابط نزدیکتر با کشورهاي عربی را نیز شامل خواهد شد. هرچند که اعراب در ظاهر موضعگیريهاي تندي را علیه اسد انجام نمیدهند، اما در واقع وجود حکومتی با دلبستگی هاي بیشتر به همسایگان عرب در سوریه به نفع اعراب خواهد بود، موضوعی که براي جمهوري اسلامی چندان خوشایند نیست.

دلایل اهمیت سوریه در شکلدهی به محیط امنیتی ایران و سوریه
-1 حلقه ي ارتباطی با حزباالله و خط تقابل با اسرائیل
به عقیده ي »باري بوزان« اتخاذ موضعی محکم در پشتیبانی از فلسطینی ها در برابر اسرائیل در کشورهاي حوزه ي خاورمیانه جزء جداییناپذیر از مشروعیت حکومتها در مقابل مردمشان به حساب آمده است. بدون این پیوستگیهاي مشترك فرهنگی، نگرانیهاي امنیت ملی این مجموعه کشورهاي کوچک و متوسط به تنهایی نمیتوانست الگویی جدا از وابستگی متقابل امنیتی را به دست دهد (بوزان،.(638 :1381 از طرفی با توجه به تعریف بوزان از امنیت منطقه اي مبنی بر اینکه، امنیت منطقه اي یک نظام امنیتی است که کشورهاي واقع در آن، نخست: دغدغه ي امنیتی مشابهی دارند. دوماز: نظر تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی داراي سرنوشت نسبتاً مشترکی میباشند و واحدهاي تشکیل دهندهي آن بر حسب نگرانیها و درك و برداشت یکسان از تهدیدات، به منظور ایجاد و حفظ خود تن به قواعد و سازوکارهاي مشخص میدهند (نصري،(570 :1384، تأکید بر تأثیر سازمانهاي فروملی و فراملی در امنیت منطقه اي (که در برداشت ایران و سوریه نسبت به حزباالله و حماس و سایرگروهها نمود پیدا میکند) نشانهاي است از اینکه ایران مصالح امنیتی خود را با سوریه تعریف میکند. سیاست حافظ اسد از زمان به قدرت رسیدن شاهد دو جهتگیري کاملاً متضاد بوده که نقش اساسی را در رابطه بین ایران و سوریه دارد. این دو جهتگیري هم دو جنبه از شخصیت رئیس جمهور سوریه را منعکس میکرد و هم هدفهاي اصلی نظام سوریه را تأمین میکرد. جهتگیري اساسی شامل موضع ایدئولوژیک حادي است که حافظ اسد بر اساسنآ عملاً موجودیت اسرائیل را رد میکرد و بدین سبب به هیچ وجه حاضر نبود با این رژیم وارد مذاکره شود. این دیدگاه نابودي اسرائیل را تنها راه حل مناقشه خاورمیانه میدانست که خود از سه علت اصلی ناشی میشد: اول؛ دیدگاه ایدئولوژیک حافظ اسد، دوم؛ ترس از اسرائیل و سوم: تعهدات اسد و فشارهاي وارد بر حکومت او. جهتگیري دوم آمادگی اسد براي دستیابی به تفاهم با اسرائیل بود که موضعی عملی، منطقی و معتدل جلوه می کرد و در راستاي سیاستهاي خاورمیانهاي سوریه و براساس واقعگرایی شکلگرفته در روابط بینالملل اتخاذ شده بود و به حفظ آرامش در مرزها و بازپسگیري جولان میانجامید.

برخی از پژوهشگران معتقدند که حافظ اسد در دوران زمامداریش بر سوریه رویاي سوریه بزرگ را در سر داشت که به عبارتی گسترش حاکمیت سوریه بر پهنهاي شامل لبنان، اردن و اسرائیل را در سر میپروراند و گروهی دیگر معتقد بودند که او به آرمان وحدت عربی به عنوان شعار حزب بعث پایبند بود. اما چیزي که واضح است اینکه سیاست سوریه در دوران اسد به هیچ وجه نشانگر گامی در جهت تحقق بخشیدن به رویاي سوریهي بزرگ یا آرمان وحدت عربی نبود و هیچ تمایل واقعی در این زمینه ي در دوران اسد به وضوح مشخص نشد. برعکس، مشخصه ي بارز سیاستهاي سوریه در زمان اسد دنبال کردن هدفهاي بسیار کوچکی بود که مهمترین آن تلاش براي بهبود وضع داخلی و نیز ایفاي نقشی فعال در منطقه با توجه به توان محدود دولت این کشور است. بنابراین زمینه ي سیاست رئیس جمهور سوریه در سطح منطقه اي و نیز در نزاع با اسرائیل در شکلگیري شخصیت و موجودیت سیاسی او، به ویژه در تحقق بخشیدن به هویتی ملی و سیاسی نهفته است که موجب جلب اعتماد مردم سوریه و جهان عرب به وي میشود (زیسر، 546 :1374و) این همان دلیلی است که اساساً باعث نزدیکی سیاست جمهوري اسلامی ایران و سوریه شده که باعث تقویت این رابطه در سیاستهاي بینالملل مربوط به این دو کشور شد، حتی در انتقال قدرت به بشار اسد این سیاست همچنان به صورت مستمر و پایداري ادامه دارد. عقاید حافظ اسد در مورد اسرائیل که نشاندهندهي ماهیت دولت سوریه و همچنین دلایل نزدیکی ایران و سوریه است، به شرح ذیل میباشد:
*سرزمین فلسطین که اسرائیل در آن تشکیل شده، سرزمینی عربی و متعلق به سرزمین فلسطینیهاي عرب میباشد که صهیونیستها به زور آن را اشغال کردهاند.

*موجودیت تاریخی و اخلاقی اسرائیل غیر قابل قبول است؛ زیرا اسرائیل دستپروردهي دولتهاي امپریالیستی است که در نیمهي نخست قرن حاضر بر منطقه حاکمیت یافتند و نظم طبیعی خاورمیانه را به هم زدند و جهان عرب به ویژه سوریه ي طبیعی را به موجودیتهاي ساختگی تقسیم کردند که اسرائیل یکی از آنها میباشد.

*شهرك هاي صهیونیست نشین هیچ پیشینه ي تاریخی در سرزمین فلسطین ندارند و ساکنان این شهرك ها باید به کشورهاي اصلی خود بازگردند. عربهاي یهودي نیز باید به زادگاه خویش در کشورهاي عرب بازگردند و در آنجا از حقوقی برابر با سایر شهروندان برخوردار باشند (همان، .(47
به این ترتیب میبینیم که این عقاید اساسی، سیاست خارجی سوریه را در برابر اسرائیل شکل میدهد. نکته ي حائز اهمیت اینکه مخالفت با موجودیت اسرائیل که در این بندها برشمرده شداساساً، در راستاي سیاستهاي پانعربیستی حافظ اسد قرار دارند و این همان موضوعی است که میتوان به کشور سوریه به عنوان نقطه تلاقی ایران اسلامی و ناسیونالیسم عربی موجود در سوریه توجه کرد و این وضعیت در قالب رابطه با اسرائیل خود را به وضوح نشان میدهد و همین مسأله در درازمدت به عنوان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید