بخشی از مقاله

مفهوم شناسی ولایت در فقه امامیه.


چکیده:

واژهي »ولایت«، بر معانی متعددي دلالت دارد. این تعدد معانی، از باب اشتراك معنوي بوده و به نحوي به »قرب« بازگشت دارند. یکی از معانی این واژه، »سرپرستی« است. »ولایت در تشریع« از اقسام ولایت در معناي سرپرستی است؛ و ولایتهایی که در ابواب مختلف فقه مطرحاند، از این گونهاند. ولایت در تشریع، یا بر افرادي است که به خاطر وجود ضعفی، نیازمند تحت سرپرستی قرارگرفتن هستند و یا بر جامعهي خردمندان؛ در نوع اول، مولّیعلیهم، »مورد کار« اند و در نوع دوم »مصدر کار.« عدم تفکیک میان این دو میتواند موجب بدفهمی شود. وجه اشتراك مصادیق متعدد ولایت در فقه، »تصدي امر« و »اولویت در تصرف« است که لازمهي قرباند.

واژگان کلیدي: ولایت، ولایت سرپرستی، مصادیق ولایت در فقه، مفهوم ولایت در فقه.


-1 مقدمه

مشتقات ریشهي »و ـ ل ـ ي«، از جمله واژهي ولایت، در متون اسلامی جایگاهی خاص دارند. »ولایت« در برخی علوم اسلامی ـ چون کلام و عرفان ـ معانی خاصی یافته و مورد بحث و تحلیل و ـ در مواردي ـ تقسیمبندي صاحبنظران قرار گرفته است (برجی، 1390، ص .(3 رابطهاي که میان معنی (یا معانی) لغوي ولایت، با معانی اصطلاحی آن وجود دارد، میتوان مورد بررسی و دقت قرار گیرد. به نظر میرسد این واژه، در فقه نیز معنی خاصی یافته است که در مباحث ابواب متعددي از فقه، میتوان آن معنا را دنبال نمود. با در نظر داشتن معناي اصطلاحی ولایت در فقه، چه بسا این نتیجه به دست آید که گاه، با وجود اینکه لفظ ولایت در متون فقهی به کار نرفته، گونهاي از ولایت وجود دارد. در این نوشتار، تلاش میشود پس از بحثی مختصر پیرامون معناي لغوي و اصطلاحی ولایت، برخی از تقسیمبنديهاي ولایت ـ که به بحث ارتباط دارند ـ ذکر گردد و در ادامه به صورت خاص، به معانی، تقسیمبنديها و مصادیق ولایت در فقه پرداخته شود. در پایان نیز وجهی براي ارتباط معناي لغوي ولایت، با معناي اصطلاحی آن در فقه مورد اشاره قرار میگیرد. البته بسیاري از مسائلی که در این تحقیق از آنها بحث شده ـ مثل تقسیمبنديهاي ولایت در فقه یا مصادیق آن، و همچنین احکامی که در هر یک از ولایت-هاي فقهی مطرح است ـ میتواند موضوع تحقیقهاي جداگانهاي باشد. آنچه امید میرود در نتیجهي این نوشتار حاصل شود، به دست آوردن تصویري کلی از مسألهي ولایت در فقه است.


-2 ولایت در لغت و اصطلاح

ولایت واژهاي عربی از ریشهي »و ـ ل ـ ي« است. این ریشه و مشتقات آن در نگاه بسیاري از صاحبنظران، دلالت بر قرب و نزدیکی دارند. برخی ولاء و توالی را به معناي قرار گرفتن دو یا چند چیز در کنار هم دانستهاند؛ بهصورتی که چیزي دیگر در میان آنها فاصله نینداخته باشد؛ و بهصورت استعاري در مورد قرب مکانی یا دینی نیز به کار میرود. (راغب، 1412، ص .(885 برخی »ولی« (به فتح واو و سکون لام) را به معناي نزدیکی و ولی«» را داراي معانی فراوانی چون دوست، یار، و دوستدار دانستهاند (واسطی، 1414، ج 20، ص (310در. مورد وِلایت(به کسر واو) چنین معانیاي ذکر شده: سلطه، یاري (جوهري، 1410، ج 6، ص (2530؛ و حکومت (واسطی، 1414، ج 20، ص .(310 در مورد اینکه وِلایت و ولایت مترادف هستند یا خیر، میان اهل لغت اختلاف است. از ابن اثیر نقل شده است که ولایت، اشعار به تدبیر، توانایی، و انجام کار دارد و بدون جمع بودن این سه، »والی« تحقق نمییابد (ابن منظور، 1414، ج 15، ص .(407 به تصریح برخی لغت شناسان، تمام موارد این باب به »قرب« بازگشت میکند (احمد ابن فارس، 1404، ج 6، ص .(142

از آنجا که رابطهي ولایت، معمولاً ارتباطی عاطفیقلبیو را نیز به همراه دارد، مفهوم ولایت، با مودت و محبت همراه خواهد بود. البته این محبت لازمهي ولایت است و با اصل ولایت فرق میکند؛ اما چون عملاً این دو، در خارج ملازم هم هستند، گاه به جاي یکدیگر به کار میروند (مصباح یزدي، )1391الف)، ج 3، ص .(109

معانی گوناگون ولایت چون نصرت، سرپرستی، تدبیر، تصرف، و قرب، از باب اشتراك معنوي هستند و همه به قرب برگشت دارند (مصباح یزدي، 1391 (ب)، ص .(6 در مواردي چون دوستی، یاري، تصدي امر، و تسلط، ولایت به کار رفته است؛ چون در همهي اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد (مطهري، بی تا، ج 3، ص .(257 این واژه هم در مورد امور مادي به کار رفته است و هم در مورد امور معنوي؛ اما استعمال آن، ابتدا در امور مادي بوده و سپس از راه تشبیه معقول به محسوس و یا تجرید، در مورد معنویات هم به کار رفته است (مطهري، بی تا، ج 3، ص .(256 در موارد استعمال مشتقات ریشهي مورد بحث، یک نوع خصوصیت قرب و نزدیکی در نظر است؛ به کار بردن این الفاظ در معانی گوناگونی که داراي این خصوصیتاند، به نحو حقیقت است (حسینی تهرانی، 1421، ج 1، ص .(26 براي تحقق ولایت، علاوه بر نزدیکی دو چیز، وجود ارتباط یک سویه یا متقابل میان آن دو نیز ضروري است.اگر ارتباط طرفینی باشد، هر طرف، ولی دیگري به شمار میآید؛ اما اگر تأثیر یکجانبهبود، اثرگذار ولی است و اثرپذیر مولّیعلیه (جوادي آملی، )1388الف)، ص 36 و .(37

-3 اقسام ولایت در معناي سرپرستی

ولایت سرپرستی به حسب مولّیعلیه، سه گونه است: ولایت تکوینی، ولایت بر تشریع، و ولایت در تشریع یا ولایت تشریعی (جوادي آملی، 1389، ص .(123

ولایت تکوینی مربوط به تکوین و موجودات عینی و ناشی از رابطهاي حقیقی میان طرفین است. اینگونه ولایت به معناي سرپرستی و تصرف عینی داشتن در موجودات است و تنها در میان »علت و معلول« تحقق مییابد؛ یعنی هر علتی
ولی و سرپرست معلول خود، و معلول مولّیعلیه علت خود است. با توجه به ارتباط تکوینی طرفین ولایت در اینگونه، چنین ولایتی تخلفناپذیر است (جوادي آملی، 1389، ص .(123 ولایت در این معنا، از محل بحث این نوشتار خارج است.

ولایت بر تشریع به معناي ولایت بر قانونگذاري و تشریع احکام است؛ یعنی فردي سرپرست جعل قانون و واضع آن باشد. چنین ولایتی از جانب قانونگذار تخلفناپذیر است و با ارادهي او، اصل قانون جعل میشود؛ اما در مقام امتثال، تخلف-پذیر است و ممکن است مورد عصیان انسان قرار گیرد (جوادي آملی، 1389، ص .(124 ولایت مورد بحث در این نوشتار، از این قسم نیز نیست.

مراد از ولایت در تشریع (ولایت تشریعی)، ولایتی است در محدودهي تشریع و تابع قانون شرع. اینگونه از ولایت ـ مانند ولایت بر تشریع ـ از امور اعتباري است (جوادي آملی، 1389، ص .(124 به نظر میرسد با توجه به اینکه چنین ولایتی امري اعتباري است ـ نه حقیقی ـ متصدي آن نیاز به نصب شدن دارد. همچنین در صورتی که شرایط لازم را از دست دهد، از ولایت عزل خواهد شد (مصباح یزدي، )1391ب)، ص .(9 ولایتی که در این تحقیق به آن پرداخته میشود، از این نوع است.

بنا بر تحلیل برخی اندیشمندان معاصر، در اجتماعات گوناگون، نیازمنديهایی چون »ادارهي امور کودکان و تعلیم و تربیت آنها«، »ادارهي امور افرادي که به عللی چون اختلال حواس، یا کمبود ادراك و اراده نمیتوانند بار زندگی خود را به - دوش کشند«، »سرپرستی امور داراي منافعی ـ چون اوقاف ـ که متصدي خاصی ندارد«، و یا »نگهبانی و ادارهي جامعه« وجود دارد. این نیازمنديها در همهي جوامع موجودند، و بشر فطرتاً نسبت به آنها بی اعتنا نیست و در پی پاسخگویی به آنهاست؛ و ادارهي امور مذکور را به عهدهي افرادي میگذارد. چنین سمتی که به موجب آن، شخص یا مقامی متصدي امور دیگران شده و کارهاي زندگی آنها را اداره میکند، در اندیشهي ما »ولایت« نام دارد (طباطبایی، 1389، ج 1، ص 154 و .(155


-4 تقسیمبندي ولایت تشریعی

آنگونه ولایتی که از آن بهعنوان ولایت تشریعی (یا ولایت در تشریع) یاد شد، خود بر دو قسم است:

-1-4 ولایت بر محجوران: مراد از اینگونه ولایت، تصدي امور مردگان یا افرادي است که بر اثر قصور علمی و یا ناتوانی عملی یا عدم حضور، قدرت استیفاي حق خویش را ندارند (جوادي آملی، 1389، ص .(125 بهعنوان نمونه ولایت مطرح در آیات 282 سورهي بقره 1، 33 سورهي اسراء 2، و 49 سورهي نمل 3 از این نمونه هستند (جوادي آملی، 1389، ص 125 و .(126

به نظر میرسد مراد از محجور در عبارت گذشته، با آنچه در کتاب الحجر کتب فقهی به آن پرداخته میشود متفاوت است. اسباب حجر در فقه، شش موردند که عبارتند از: کودکی، دیوانگی، بردگی، ورشکستگی، سفاهت و بیماري متصل به مرگ (شهید ثانی، 1412، ج 1، ص (359؛ اما چنان که خواهد آمد، در بحث حاضر به ولایت در مواردي اشاره خواهد شد که لزوماً ذیل شش مورد گذشته نمیگنجند؛ مانند ولایت وکیل یا زوج. شاید بتوان گفت حجري که در عبارت آیتا... جوادي آملی آمد، اعم از حجر مطرح در کتاب الحجر است و نسبت این دو، عام و خاص مطلق است.پس در پیِ شش عامل ذکر شده براي حجر، ولایتی مطرح میشود؛ اما وجود ولایت ـ در معنایی که در این بند به آن اشاره شد ـ همیشه وابسته به این اسباب نیست.


-2-4 ولایت بر جامعهي خردمندان: این نوع ولایت، ناظر بر ولایت داشتن بر جامعه، و تصدي امور جامعهي انسانی است. ولایت مطرح در آیههاي 6 سورهي احزاب 4 و 55 سورهي مائده 5، و همچنین روایت »من کنت مولاه فعلی مولاه«، از این سنخ هستند (جوادي آملی، 1389، ص .(125

ولایت فقیه بر جامعه، از مصادیق این گونه ولایت است و با ولایت بر محجوران متفاوت است؛ زیرا برخلاف ولایت بر محجوران و ناتوانان، مربوط به ادارهي امور جامعهي اسلامی و براي اجراي احکام اسلامی و تأمین مصالح جامعه و حفظ نظام و وحدت، و تقویت دینداري و خردمندي و کمالیابی است.تفاوت دیگر این دو در این است که مولّیعلیه در ولایت بر

محجوران، در بیشتر موارد »مورد کار« است، نه »مصدر کار؛« اما ولی جامعه، با تقویت فکر و انگیزهي افراد تحت ولایت خویش، آنان را به قیام و حرکت براي خدا و تحقق ارزشهاي اسلامی دعوت میکند. در نتیجه، مردممولّی(علیهم) »مصدر کار« خواهند بود، نه »مورد کار« (جوادي آملی، 1389، ص .(128

-5 تقسیمی دیگر براي ولایت سرپرستی

برخی از پژوهشگران، ولایت سرپرستی را داراي مراتبی دانستهاند: مرتبهي کامل آن متعلق به خداست؛ پس از آن به ترتیب ولایت برخی از پیامبران و امامان بر مؤمنین، ولایتفقیه عادل، ولایت پدر و جد پدري بر بعضی افراد، و در مرتبهي آخر ولایت عدول مؤمنین قرار میگیرد (واقفزاده، 1389، ص 221 و .(222 به نظر میرسد آنچه به عنوان مرتبهي آخر بیان شده است، قابل مناقشه است؛ زیرا در برخی موارد، در صورت عدم امکان رجوع به عدول، میتوان به فساق مؤمنین نیز رجوع نمود (خمینی، 1422، ج 2، ص .(478


-6 ولایت در فقه

در ابواب گوناگون فقه، از واژههاي »ولایت« و ولی«» و برخی دیگر از مشتقات ریشهي »و ـ ل ـ ي« استفاده شده است. در ادامه تلاش میشود ضمن بیان معناي اصلاحی ولایت در فقه و ذکر برخی تقسیمات آن، به مصادیق چنین ولایتی اشاره شود.

-1-6 ولایت در اصطلاح فقه: برخی صاحبنظران، معناي ولایت در اصطلاح فقهی را سلطه بر دیگري یا دیگران، از نظر جانی یا مالی و یا هر دو دانستهاند. چنین سلطهاي میتواند ناشی از حکم عقل یا شرع، و همچنین بهعنوان اولی یا ثانوي (اصلی یا عارضی) باشد (خلخالی، 1422، ص .(227 برخی فقها، در توضیح مراد از ولی عبارت »اولی بالتصرف« استفاده کردهاند (منتظري، 1409، ج 1، ص (45؛ بنابراین، میتوان ولایت در اصطلاح فقهی آن را به »اولویت در تصرف« تعریف کرد.


-2-6 تقسیمات ولایت: ولایت در اصطلاح فقهی آن، داراي تقسیماتی است که در ادامه به برخی از آنها، بهصورت گذرا اشاره میشود:

-1-2-6 ولایت مخصوص و غیرمخصوص: اگر آنچنان که برخی فقهاي بزرگ قائل شدهاند، مصادیق ولایت در فقه، محدود و مخصوص به چند مورد خاص باشد مثلاً( منحصر به پنج مورد)، ولایت، مخصوص دانسته شده است؛ در مقابل اگر ولایت مفهومی کلی تلقی شود که شامل هر نوع تسلطی شود، ولایت، غیرمخصوص خواهد بود (ن.ك خلخالی، 1422، ص 227 و .(228 مطابق آنچه خواهد آمد، در این نوشتار، ولایت غیرمخصوص مورد بررسی خواهد بود.

-2-2-6 ولایت اجباري و اختیاريولی: در گونههایی از ولایت، نمیتواند ولایت را از خود سلب نماید؛ مانند ولایت پدر و ولایت فقیه بر مسلمین ـ در صورت ثبوت. چنین ولایتهایی را میتوان »اجباري« دانست. در مقابل در گونههایی دیگر از ولایت، فرد میتواند ولایت را نپذیرد؛ و یا پس از پذیرش هرگاه خواست میتواند آن را رد نماید. ولایتی که وکیل دارد از این نوع است که میتوان آن را ولایت »اختیاري« نام نهاد (خلخالی، 1422، ص 228 و .(229 به نظر میرسد میتوان گونهي

سومی از ولایت را به این تقسیم افزود. بهعنوان مثال در مورد وصایت گفته شده است که رد وصایت توسط وصی، در زمان حیات موصی ـ به شرط اطلاع یافتن موصی ـ صحیح است؛ بنابراین، مطابق تعریف بالا، ولایت وصی اختیاري خواهد بود؛ اما در برخی موارد، بروصی لازم است که به انجام امور وصایت اقدام نماید و اجازهي رد آن را ندارد، مگر در صورت عجز (ن.ك شهید اول، 1410، ص .(171با این نگاه، ولایت وصی اجباري خواهد بود.با توجه به مطالب گفتهشده شاید بتوان در این تقسیمبندي، قائل به نوع سومی براي ولایت شد که نه مطلقاً اجباري است و نه مطلقاً اختیاري.

-3-2-6 ولایت عام و خاص: ولایت از دو جنبه، به عام و خاص تقسیم میشود:

-1-3-2-6 حدود اختیارات ولی: طبق این تقسیمبندي، اگر ولی داراي تمام اختیارات در مورد ولایت باشد، و اختیاراتش محدود به جنبهي خاصی نباشد، ولی» عام« خواهد بود. در مقابل این ولایت، ولایت ولی» خاص« قرار میگیرد که اختیاراتش محدود به جهت خاصی خواهد بود. مثال نوع اول، ولایت پدر است که میتواند با رعایت مصلحت، در امور جانی و مالی فرزندش تصرف نماید. مثال ولی» خاص« نیز، وصی است که ولایتش بستگی به وصیت دارد؛ و ممکن است به -
موجب وصیت، وصی تنها بتواند در امور مالی فرزندان موصی تصرف کند(خلخالی، 1422، ص .(229

-2-3-2-6مولّیعلیه: طبق این مبنا، باید میان گونهاي از ولایت که افراد تحت آن، گروه خاصی نیستند و شامل عموم مسلمین میشود (مانند ولایت حاکم شرع)، و ولایتی که مخصوص افراد خاصی است (مثل ولایت پدر بر فرزندانش) تفاوت گذاشت (خلخالی، 1422، ص .(229

-4-2-6 ولایت استقلالی و غیراستقلالی (ولایت تصرف و ولایت اذن): به اختصار، ولایت استقلالی (ولایت تصرف) به این معناست که ولیصورتبه استقلالی، حق مداخله و تصرف در امور مولّیعلیه را دارد و نظر ولی، به تنهایی و مستقلاً،

اعتبار و نفوذ شرعی دارد؛ مانند ولایت پدر بر اموال کودك (خلخالی، 1422، ص .(230 چنین ولایتی، ولایت استقلالی است، فارغ از اینکه تصرف فردي جز ولی، منوط به اذن او باشد یا خیر. بازگشت این نوع ولایت به این است که نظر ولی، سبب جواز تصرف اوست (انصاري، 1415، ج 3، .(546 در مقابل، ولایت غیراستقلالی (ولایت اذن)، در جایی تحقق مییابد که فردي جز ولی، اجازهي استقلال در تصرف را نداشته باشد و تصرف دیگران، وابسته به اذن ولی باشد؛ گرچه خود ولی نیز مستقل در تصرف نباشد. بازگشت این گونه ولایت به این است که نظر ولی، در جواز تصرف دیگري شرط باشد (انصاري، 1415، ج 3، .(546 مثل ولایت فقیه بر صرف سهم امام، که اگر افراد بخواهند خودشان این سهم را به مصرف برسانند به اذن فقیه جامع شرایط نیازمندند. مثال دیگر ولایت اذن، ولایت فقیه در امور حسبیهاي است که به فردي براي تصرف در آن اذن داده است؛ در این صورت، ولایت اذن با فقیه است و افراد نمیتوانند به صورت مستقل عمل کنند (خلخالی، 1422، ص 232 و .(233 برخی پژوهشگران نوشتهاند ولایت اذنی که شیخ اعظم براي فقیه ثابت میداند، شامل کلیهي امور سیاسی، اقتصادي، نظامی و... میشود (برجی، 1390، ص .(227

رابطهي بین موارد ولایت استقلالی و ولایت غیر استقلالی، عموم و خصوص من وجه است (انصاري، 1415، ج 3، .(546


-7 مصادیق ولایت در فقه

در متون فقهی، افراد گوناگونی داراي ولایت دانسته شدهاند. در ادامه، اشارهاي گذرا به افرادي که ولایت مصطلح فقهی دارند خواهد شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید