بخشی از مقاله

هیلدا تابا که بود، چه گفت و چه کرد؟

چکیده
هیلدا تابا چه کسی بـود؟ چـرا او بـرای مطالعـات اجتمـاعی و بـرای کالیفرنیا مهم است؟ در ایـن مقالـه سـعی شـده ابتـدا خلاصـهای از زندگی تابا و فعالیتهای علمی او را معرفی کـرده و سـپس ایـدههـا و اصول آموزشی او تشریح شده است. همچنین نظرات برخی از نظریـه پردازان راجع به هیلدا را بیان کرده و آنها را مقایسه کردهایم. در انتها نظرات تابا درحوزهی آموزش به صورت ارتباط بین مولفههای برنامـه درسی مد نظر تابا و استراتژیهای آموزشیاش را در قالب یک جـدول خلاصه شده است.

واژه های کلیدی
هیلدا تابا، پروژه میـانگروهـی، برنامـه مطالعـات اجتمـاعی، راهبـرد استقرایی، توسعه مفهوم و تعمیم

مقدمه
معتبرترین جایزه از شورای کالیفرنیا برای مطالعات اجتماعی بـه نـام هیلدا تابا است. این جایزه به افـرادی داده مـی شـود کـه در زمینـهء مطالعات اجتماعی در کالیفرنیا سهم "قابل توجه و پایـداری" دارنـد. چرا این جـایزه را بـرای یـک زن ازمیـان آن همـه مربـی مطالعـات اجتماعی نامیدند؟ هیلدا تابا چه کسی بـود؟ چـرا او بـرای مطالعـات اجتماعی و برای کالیفرنیا مهم است؟[1]

دوران کودکی و تحصیلات دانشگاهی هیلدا تابا
مربی برجسته، هیدا تابا، در روستای کوچک کروسـته در شهرسـتان پولوا، در جنوب شرق استونی، که بخشی از امپراتوری روسیه بود، در 7دسامبر 1902متولد شد. او اولین فرزند از نه فرزند رابرت تابا، ناظم مدرسه، بود. هیلدا اولین فـارغالتحصـیل مدرسـه ابتـدایی پـدرش و سپس در مدرسه محلی بخـش بـود. در سـال 1921 ، پـس از فـارغ-التحصیلی از دبیرستان دخترانه وارو 1، تصمیم گرفت کـه یـک معلـم مدرسه ابتدایی شود. در پاییز همان سال هیلدا امتحان نهـایی بـرای صدور گواهینامه معلم ابتدایی در سمینار آموزشی تارتو را گذراند، اما او کار در یک مدرسه ابتدایی را آغـاز نکـرد. در عـوض، او دانشـجوی اقتصاد در دانشگاه تارتو شد. با این حال، اقتصاد چیزی نبود که تابـا میخواست و یک سال بعد درخواست انتقال به دانشکده فلسفه را داد که در آنجا تاریخ و آموزش خواند. از آنجاییکه درآمـد پـدرش بـرای

 

حفظ یک خانواده بزرگ و حمایت از مطالعات هیلـدا متوسـط بـود، آموزش دانش آموزان جوان به فعالیت اصلی او بعد از کلاس و منبـع درآمدش تبدیل شد. [5] پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه تـارتو در سـال 1926، تابـا فرصـت

انجام تحصیلات تکمیلی خود را در ایالات متحده، با حمایـت کمـک هزینهء بنیاد راکفلر داشت. دانش بسیار عالی او در آموزش و پـرورش که در دانشگاه تارتو به دست آورده بود، این امکان را بـرای او فـراهم کرد که بتواند مدرک کارشناسی ارشد خود را در کالج برین مـاور 2در یک سال به پایان رساند. در طول مطالعـات خـود در بـرین مـاور، او شروع به بازدید از مدارس پیشرفتگرا کرد و علاقـه منـد بـه کارهـای عملی طرح دالتون شد. در حـین نقشـهبـرداری از ادبیـات آموزشـی آمریکا، تابا اصول آموزش و پرورش ایجاد شده توسط بویـد اچ.بویـد3 (1921) را که یک نویسنده و مربـی شـناخته شـده در امریکـا بـود دنبال کرد. تابا توسط رویکـرد (1873- 1953) بویـد بسـیار تحـت تاثیر قرار گرفته بود و بسیار علاقهمند به فلسـفه آمـوزش و پـرورش پیشرفتگرا شده بود. به طـور خـاص، او از کـودکمحـوری، تـازگی و انعطافپذیری این رویکرد آموزشی لذت می برد. [1] در سال 1927 او برای دکترای فلسـفه آمـوزش در دانشـگاه کلمبیـا

پـذیرش گرفــت. در طــول پــنج سـال دورهء دکتــرا، تابــا بســیاری از دانشمندان آمریکایی که شهرت جهانی داشتند را ملاقات نمـود، در میان آنها روانشناس ثورندایک، مربی و مورخ مونرئـو بودنـد. بـا ایـن وجود، فردی که بیشتر از همه تفکر آموزشی هیلدا تابا را تحت تـاثیر قرار داد، جان دیویی (1859-1952) بـود. دیـویی یـک فیلسـوف و آموزگـار بــا شـهرت جهــانی، و یکــی از آغـازگران جنــبش آموزشــی پیشرفتگرا بود که تابا در سـخنرانی او حضـور داشـته و نوشـته کـه خیلی با دقت نظرات دیویی را مطالعه کرده است (Isham, 1982; .Taba, 1932, p. vii) او کـار پیشکسـوتان آمـوزش و پـرورش پیشرفتگرا یعنی ویلیـام کلیپاتریـک، جـان دیـویی ، و بویـد را مـورد مطالعه قرار داد. تا آنجا که پایان نامه او، به پویایی آموزش و پرورش: روش شناسی تفکر آموزش پیشرو اختصاص داده شده اسـت. مشـاور اصلی کـار دکتـرای او ویلیـام کلیپاتریـک شـد. کلیپاتریـک یکـی از همکاران جان دیویی بود و در تـاریخ آمـوزش و پـرورش بـه عنـوان آغازگر روش پروژه شناخته شده است. او پیشگفتار رسالهء تابـا را بـا کلمات پیشگویانه درمورد نویسنده به پایان میبرد و بیان میکنـد کـه

"خیلی سخت خواهد بود که خواننده خشنود نباشد و و تفکر قبلی او آنقدر پیشرفت کرده است که این کتاب را ترک نمیکنـد، درحالیکـه خود را نسبت به نویسـندهء توانـای آن مـدیون حـس میکنـد". [5] کلیپاتریک در ارزیابی ارزش این کار حق داشت و نظر او درمورد ایـن کار حدود پنجاه سال بعد اثبات شد یعنی زمانیکه انتشارات تلگـراف بوکز4 رساله را در سال 1980 تجدید چاپ کرد.
هیلدا تابا در سال 1931، پـس ازاتمـام رسـالهء دکتـرا، بـه منظـور پذیرش کرسی استادی که پس از مرگ نابهنگام پیتـر پاولـد )5اسـتاد تعلیم و تربیت اش زمانیکه در دانشگاه تارتو بود) خالی مانده بود، بـه استونی بازگشت. متاسفانه، تابـا انتخـاب نشـد و ظـاهرا ناامیـد شـد. اگرچه او در دانشکده اقتصـاد در اسـتونی اسـتخدام شـد، امـا مـدت کوتاهی پس از بازگشت تصمیم گرفت به ایالات متحـده برگـردد. در دهه1933 به ایالات متحده بازگشـت. او بـا ایـن تصـمیم بـه خـوبی زندگی خود را نجات داد، چرا که بسیاری از رهبـران فکـری اسـتونی "پس از تصاحب دولت بالتیک توسط شوروی در سال "1940 حذف شدند.

علیرغم شروع سخت، او به زودی در سال 1933 مقام معلم آلمانی را دریافت کرد و بعد از آن سرپرست برنامه ریـزی درسـی در مدسـهی دالتون در اوهایو شد. او در امریکا ابتـدا در دانشـگاه ایالـت اوهـایو و سپس در دانشگاه شیکاگو استادیار تعلیم و تربیت شد،. او همچنـین کارگردانی دو پروژه "آموزش و پرورش میانگروهی" را که اقـدام بـه شناسایی تأثیرات تشـکیل گـروه در ایجـاد تعصـبات و کلیشـههـای گروهی و فردی میکرد، به عهده داشت. هشـت سـال کـار و مطالعـه موجب همکاری او با رالف تایلر که رئیس سـتاد ارزیـابی پـروژه بـود گردید. تایلر در سـال 1939، تابـا را بـه عنـوان هماهنـگ کننـدهی "برنامــه درســی مطالعــات اجتمــاعی" بــه کــار گرفــت. در 1939، کارمندان پروژه به دانشگاه شیکاگو جایی که هیلدا تابا تـا 1945 بـه عنوان هدایتگر آزمایشگاه برنامه درسی کار می کرد منتقل شدند. در 1945 او مسئول پروژهی "آموزش و پرورش میان گروهی" شـد کـه در شهر نیویورک به راه انداختـه شـده بـود. موفقیـت ایـن پـروژهی آزمایشی موجب تأسیس مرکـز آمـوزش میـان گروهـی در دانشـگاه شیکاگو شد، که ریاست آن را در سال های 1948 تا 1951، تابـا بـه عهده داشت.

در سال 1951 به غرب آمـد تـا تـلاش بـرای سـازماندهی مجـدد و "توسعه برنامه درسی مطالعات اجتماعی" را در ایالت کنتراکوسـتا از سرگیرد . همزمان او در دانشـگاه ایـالتی سـان فرانسیسـکو در حـوزه آموزش و پرورش استاد تمام شد، جایی که تا زمان مـرگش در سـال 1967 در آنجا کار کرد.
از 1951 تــا 1967، او مشــغول ســازماندهی و توســعه ی دوره ی تحصیلات مطالعات اجتماعی بود. در همین زمان او همچنین به مقام استاد تمام در دانشگاه ایالت سان فرانسیسکو دست یافت و به عنوان خبرهی حوزهی طراحی برنامه درسی، آموزش میان گروهی و توسعه

فرایندهای شناختی دانشآموزان شناخته میشد. ایدههای آموزشی او در حدود20 کتاب و گزارش پژوهشی او در بیش از 50 مقاله کـه در مجلات آموزشی و کتاب های سال منتشر گردیدند منعکس شد.

ایدههای او بویژه در دهههای 1960 و 1970 بسیار تأثیرگذار بودند و هنوز هم توسط نویسندگان قرن 21ام به کـررات مـورد ارجـاع قـرار میگیرند. کتاب معـروف او برنامـهریـزی درسـی: از نظریـه تـا عمـل (1962) هنوز هم یک منبع مطالعاتی مفید بـرای کسـانی اسـت کـه امروزه سیاستگذاریهای برنامه درسی را انجـام مـی دهنـد. راهبـرد کلی تابا برای توسعهی تفکر دانـشآمـوزان در خـلال برنامـه درسـی مطالعات اجتماعی در دههی 1970 تا کنون منجـر بـه شـکلگیـری پروژههای متعددی برای توسعهی مهارتهای حیاتی تفکر در دانـش-آموزان و یادگیری همراه با ادراک شـده اسـت. هیلـدا تابـا بـه طـور غیرمنتظرهای در 6 جولای 1967 در بـولینگیم درحـالی کـه در اوج قدرت و قابلیت های آکادمیک قرار داشت، فوت کرد.

چه تفاوتی بین نظریه برنامه درسی تابا و تایلر وجود دارد؟
بحثهای بسیاری در مورد نظریههای تابا و تایلر در میان برنامهریـزان درسی وجود دارد. کـدامیک بـر دیگـری تقـدم دارد؟ چـه تفاوتهـا و شباهتهایی دارند؟

کاترین کالامیس6 مقایسه ای بین تابا و تـایلر انجـام داده اسـت کـه خلاصه آن به شرح زیر است:

در اینجا دو نمونه از منطق ها مورد بحـث قـرار مـی گیرنـد – یکـی مربوط به رالف تایلر و دیگری مربوط به هیلدا تابا. طول عمـر منطـق تایلر می تواند به وسیله ی 36 بار تجدید چاپ کتاب اصول برنامه ی درسی و آموزشی (1949) توجیه شود. کتاب تایلر محصـول 8 سـال مطالعه 1933) تا (1941 و تحقیقاتانجـام شـده ی طـولانی مـدتِ وی، در خلال زمان رکود بزرگ بود. در اصول اساسی برنامه درسی و آموزش، تایلر اهداف خود را این گونه تشریح کرده است: "کمـک بـه دانشجویان آموزش بـرای شـناخت بیشـتر مسـائل مختلفـی کـه در توسعهی برنامه درسی و طراحی برنامهی آموزشی بـا آن روبـرو مـی شوند و یافتن تکنیکهایی برای روبرو شدن بـا ایـن مسـائل پایـهای" (تایلر، .(1941 او یادگیری را به عنوان ایجاد تغییر در رفتـار دانـش-آموزان تعریف می کند که امروزه، میتواند به عنـوان رویکـرد دانـش آموز-محور نامیده شود. چهار اصل یا پرسش کلاسیک تایلر، که بایـد به منظور توسعه ی یک برنامـه در سـی پاسـخ داده شود(پرسـش هـا دربارهی اهداف آموزشی، تجـارب یـادگیری کـه منجـر بـه تجزیـه و تحلیل این اهداف میشوند، سازماندهی آموزش، و ارزشیابی )، سـال ها به عنوان رویکرد مورد پذیرش در حوزهی برنامهریزی درسی بود.

در سال 1962، تابا مدل برنامهریزی درسی تـایلر را تلطیـف کـرد. او سه مرحله دیگر اضافه کرد. تشخیص نیازهای دانشآموزان به عنـوان اولین گام و انتخاب و سازماندهی محتوا به عنوان گامهـای بیشـتر را اضافه کرد. منطق تابا در برنامهریزی درسی: از نظریه تـا عمـل ارائـه شده است که شامل 7 مرحله می باشد:


مرحله :1 شناسایی نیازها مرحله :2 شکل گیری اهداف مرحله :3 انتخاب محتوا مرحله :4 سازماندهی محتوا

مرحله :5 انتخاب تجارب یادگیری مرحله :6 سازماندهی تجارب یادگیری ( توسعهی روشها)

مرحله :7 تعین آنچه باید ارزیابی شود و چگونگی آن (تابا (1962 هنگام مقایسه ی این دو منطق، تعیین این موضوع بسیار دشوار است که کدام یک از دیگری اقتباس شـده اسـت، امـا مـا بایـد تفاوتهـای اساسی دو رویکرد طراحی برنامه درسی را بپذیریم که نه تنهـا بـرای پژوهشگران دورهی مدرن بلکه برای کسانی که بـه منظـور توسـعهی برنامه درسی مـدارس امـروزی کـار مـی کننـد نیـز بسـیار ضـروری است.[4]

بحث و تشریح منطق ها
مدل تایلر قیاسی است در حالی که مدل تابا استقرایی است. رویکرد تایلر رویکرد مدیریتی است در حالی که مدل تابا رویکـرد معلمـان را منعکس می کند. در حقیقت تایلر معتقد است مدیریت بایـد برنامـه درسی را طراحی کند و معلمان آن را به کار ببرند. تابا معتقـد اسـت که معلمان، کسانی هستند کـه از نیازهـای دانـشآمـوزان آگـاه انـد، بنابراین معلمان باید کسانی باشند که برنامهی درسی را توسـعه داده

و در عمل به اجرا در آورند. نام دیگر مدل تابا، رویکـرد ریشـه گیـاه7 است. البته، منطق او با اهداف عینی آغاز نشـده، زیـرا او معتقـد بـود ابتدا باید تقاضا برای آموزش در یک جامعهی بخصوص مورد مطالعـه قرار گیرد (مرحلهی(1 تابا همچنین توجه خود را به انتخاب محتـوا و سازماندهی آن با هدف تأمین موقعیـت یـادگیری همـراه بـا ادارک8 معطوف میسازد درحالیکه تـایلر تأکیـد اصـلی خـود را بـر اهـداف، ارزیابی و کنترل قرار داده است. ممکن است این رویکرد برای آموزش

و پرورش مبتنی بر بازار9 مناسب باشد، اما برای پرورش افرادی خلاق

و مسئول که قادر به روبرویی با چالشهای موقعیتهای در حال تغییر باشند مناسب نیست. امروزه بسیاری از سیستمهای آموزشـی کـه از مدل تایلر استفاده می کنند، با بحران روبرو شـده و نیازمنـد تجدیـد نظر بر مبنای مدلی کاملاً متفاوت از برنامهریزی درسی شدهاند. [4]

معنای منطق تایلر

جزئینگرترین و تحلیلیترین پژوهش دربارهی منطق تـایلر و معنـای آن در مطالعات مفصل ویلیام پاینار و هم دانشگاهیهای او ارائه شده است (1996) با عنوان درک برنامه درسـی: مقدمـهای بـر مطالعـهی مباحثات تاریخی و معاصر برنامه درسی. نتیجهگیری آنها این بود که دوران "برنامهریزی درسی" به پایان رسیده است.

نظریه سنتی برنامه درسی از "منطق ابزاری"10 نشأت میگرفت. این دیدگاه فلسفی، ابزارها را از اهـداف جـدا مـیسـازد تـا سـودمندی و کارایی را بیشینه سازد. منطق تـایلر یـک مثـال مناسـب بـرای ایـن رویکرد است. تایلر نگاه فنی و تکنیکی به برنامه درسی داشت. اهداف رفتاری از پیش تعیین شده به عنوان نیروی محرکی است که تلاش-های آموزشی و به دنبال آن ارزیابی را کنترل میکند. تایلر از توسعه ی اهداف، لزوماً در مرحله 1 برنامه ریزی درسـی حمایـت مـیکنـد، "زیرا آنها مهمترین معیارها بـرای هـدایت تمـام فعالیـتهـای دیگـر برنامهریزی درسی هستند" . این صورتبندی قبل از اینکه برنامهریـز درسی بتواند "تمام مراحل دیگر برنامهریزی درسـی را ادامـه دهـد" شکل می گیرد. منطق تایلر با چالشهایی روبرو بوده، اما به نظر می-رسد در نتیجهی آنها قویتر شده است. در واقـع سـادگی زیبـای آن جالب توجه است. [4]

اصول تابا برای برنامهریزی درسی به زمان تز دکتری او برمیگـردد : پویایی آموزش و پرورش: روششناسـی تفکـر آمـوزش پیشـرفتگرا11 (1932)، که در آن بـین بـودن و شـدن در پیشـرفت یادگیرنـدههـا، خودسازی آنها و پویایی در این فرایند مادامالعمر تمایز قائل میشود. ایدههای تابا دربارهی طراحی برنامه درسی میتواند به عنوان بسط و توسعهی بیشتر ایدههای تایلر بر اساس اصول روانشناسی برنامهریزی درسی تلقی شود: زیرا به آنها ماهیتی آموزشیتر و عملیتـر بخشـید. در نسخهی تابا، او توجه ما را به اهداف آموزشی چندگانه و همچنین 4 دستهی متمایز از اهداف جلب میکند (دانش پایهای، مهارتهـای تفکر، نگرشها و مهارتهای آکادمیک). این رویکرد به تابا اجازه می-دهد تا هر راهبرد مشخص یاددهی/یادگیری را به یک دسته از اهداف مربوط سازد. از ایـن دو منظـر، دسـته بنـدی او از اهـداف آموزشـی مشابهتهایی با سیستم نتایج یادگیری گانیه دارد. همچنین دسـته-بندی اهداف آموزشی در سطوح بالا به تابا اجازه داد تـا بـا مجـزا در نظر گرفتن انتخـاب و سـازماندهی محتـوای آموزشـی و راهبردهـای یادگیری، به نکات تایلر دربارهی تجارب یادگیری، معنای عملـیتـر و مشخصتری ببخشد. توجه به 7 مرحلهی مذکور تابا برای طراحـی و اجرای برنامه درسی نسبت به آنچه توسط تایلر ارائه شد، برای عمـل در مدرسه به طور قابل ملاحظهای مناسبتر است. [4] توسعهی استدلال12 یکی از مهمترین دلمشـغولیهـای هیلـدا تابـا

بود.. او فهمید که تدریس به انتقال صرف حقایق13 محدود نمیشـود. بلکه به جای آن، ابزاری برای توسعهی مهارتهای تفکر دانـشآمـوزان است که از نظر او میبایست ارتباطی فعال و دوجانبه بین بچـه هـا و موضوع آموزشی برقرار کند. او نقش اولیهی معلمان را برانگیزانندهی تفکر و محرک پرسش ها 14 میداند. هیلدا تابا بر اهمیت تجارب دست دست اول زندگی بچهها به عنوان مبنایی برای دسـتیابی بـه عناصـر تجربهی اجتماعی15 تأکید میکند. فعالیتهای او همیشه هم به معلم درمورد آنچه که برنامهریزی درسی شامل میشود یا تاکید مـیکنـد،
و هم به دانشآموز و هم به طور وسیعی به جامعه توجه دارد. [4] ارائه میدهد." (Fraenkel, 1992) کتاب هیلدا تابا برنامهریزی درسـی: از نظریـه تـا عمـل (1932) کـه هیلدا تابا :(1962) "همهی برنامههای درسی، بدون توجه به طراحی دارای خوانندگانی فراوان و متنی مختصر است، پایهای نظری را برای خاص آنها، از عناصر خاصی تشکیل شدهانـد. برنامـه درسـی معمـولا برنامهریزی درسی پیشنهاد میکند. تابا از "فقدان تفکر سیستماتیک حاوی بیانیهای از مقاصد و اهداف خاص است; انتخاب و سازماندهی دربارهی طراحی برنامه درسی" نگران بود. (تابـا (1962 او در خـلال برخــی محتواهــا را نشــان میدهــد; الگوهــای خاصــی از یــاددهی و یادگیری تجارب تا ارزیابی آنها، منطق تایلر را از یـک فراینـد خطـی یادگیری را نشان میدهد یا آشکار میکند، چه به دلیل اینکه اهداف صلب به سمت عینیت برد. درک تابا از این فرایند به دایـره نزدیکتـر آنها را تقاضا میکند و یا به دلیل اینکه سازماندهی محتوا نیاز بـه آن بود که به غایتها و اهداف جدید در طول فرایند نیاز داشـت (پاینـار و دارد. و در نهایت، شامل یک برنامه ارزیابی از نتایج است."
همکاران .(1996 منطق تایلر در ابتدا به عنوان یک نقشـهی منطقـی طبقهبندی پیچیده از اهداف آموزشی بـه تابـا اجـازه داد تـا معنـای برای برنامهریزی درسـی درک مـی شـد، ..... ، مفـاهیم رفتارگرایانـه، خاصتر و دقیقتری از مفهوم تجارب یادگیری تایلر بدهد. این کار را برنامه درسی را در حد اهداف و نتایج تنزل دادهاند. در 1979 پاینـار با نظر گرفتن جداگانهی انتخاب و سازماندهی برای آموزش محتـوا و نوشت: [4]
استراتژیهای یادگیری انجام داد. همانطور که هیلدا تابا در کتابچهی احتمالاً قویترین ایراد به رویکرد تایلر که منجر به مرگ این ایدهی معلم برای مطالعات اجتماعی ابتدایی اظهار داشته است: مرکزی در آمریکا در دههی 1970 شـد، جهتگیـری مکـانیکی16 آن "انتخاب و سازماندهی تنهـا یکـی از چهـار حـوزه (حـوزه دانـش) از نسبت به برنامهی درسی بود. به خصوص، به عنـوان منطقـی کـه در اهداف برای پیادهسازی محتوا اسـت. انتخـاب محتـوا، تکنیـک هـا و دهدهی 1950 و 1960 مورد استفاده قرار گرفته یود، اهداف رفتاری مهارتهای تفکر، تغییر الگوهای نگرش و احساسات را گسترش نمـی- زیربنای آن را تأمین میساخت و موفقیت یا شکست برنامه درسی در دهد، و یا مهارتهای علمی و اجتماعی ایجاد نمیکند. این اهداف تنها گرو ایجاد تغییرات از پیش تعیینشده در رفتـار دانـشآمـوزان بـود. میتواند توسط روشی که در آن تجربیات یـادگیری در کـلاس درس فرض بر این بود که بروندادهای دانشآموزان میتواند و بایـد مـورد برنامهریزی و انجام شده است، به دست آید.... دستیابی به سه دسـته اندازهگیری قرار گیـرد. همـان گونـه کـه هـوارد 2007 مـی نویسـد: از چهار دسته اهداف، بستگی به ماهیـت تجـارب یـادگیری دارد نـه "نتیجه این بـود کـه بـه منظـور انـدازهگیـری رفتارهـا، تکـالیف بـه محتوا".((Taba, 1967, p. 11 قسمتهای کوچک و کوچکتر شکسته مـیشـوند کـه در نتیجـهی آن نظریه هیلدا تابا درمورد برنامهریزی درسی یک سازمان متشکلتـر و تکلیف اصالت و معناداری خود را از دست میدهد." [4] رویکرد استقراییتر نسبت به مدل های سنتی دیگر لحاظ کرده است، تایلر یک محصول از عصر خود بـود کـه ایـدههـا و نوشـتههـایش از از جمله نسبت به مدل اهداف عینی رالف تـایلر، و یـا مـدل منطقـی دیدگاههای آموزشی رایج آن زمان هک طبیعتاً رفتـاری بودنـد تفسـیر طراحی برنامه درسی. تابا در عوض اینکه مقامات بالاتر برنامه درسـی میگردید. اما زمانی که محققان آمریکایی شروع کردنـد تـا بـه طـور را به معلمان دیکته کنند، از ورود معلمان به طراحی برنامه درسـی را جامع به تجارب یادگیری بنگرند و نتایجی که به آسانی قابل انـدازه- حمایت میکند.
گیری نیستند را ارزیابی کنند، منطق او از کانون توجهها بیرون رفت. از این رو، پس از آن و امروزه هم در سیاستگذاریهای آموزشی و هم ایده های تابا در حوزه تعلیم و تربیت در سازماندهی تجارب یادگیری در سطح عملیات آموزشی، استفاده از اهمیت وسعه ی اهداف چند گانه رویکرد تابا گستردهتر شد. اهداف عینی برای هر معلم یا برنامهریز درسی مهماند. آنها درکـی از تعریف تابا از برنامه درسی مقاصد ایجاد میکنند و پایهای را دربارهی آن مطالبی که باید در نظر گرفته شوند، مستثنی شوند یا مورد تأکید قرار گیرند، بنا مـیکننـد.
دکتر آرتبری17 در سخنرانی خود خاطرنشان میکند که: "تابا برنامه هیلدا میگوید چه شخصی بخواهد یک برنامه درسی کامل بسازد، یـا درسی را به عنوان یک طرح برای یـادگیری" و رالـف تـایلر "برنامـه یک واحد آموزشی را فراهم کنـد یـا حتـی یـک طـرح درس روزانـه درسی را به عنوان تمام آنچه که دانشآموزان یاد میگیرنـد و توسـط بنویسد بسیار مهم است که اهمیت توسعهی اهـداف چندگانـه را در مدرسه برای رسـیدن بـه اهـداف آموزشـیاش برنامـهریـزی شـده و ذهن داشته باشد. به طور مثال ، کمک به دانشآموزان برای دستیابی کارگردانی شده" توصیف میکنند. نظریهها و مدلهـای کلاسـیک او به اطلاعات، مهم است، اما هرگز کـافی نیسـت. معلمـان و کارکنـان مربوط به امروز هستند. هیلدا تابا به ما میآمـوزد کـه اهـداف عینـی برنامــه درســی همچنــین نیــاز دارنــد تــا دربــارهی ایــن موضــوعات "یک احساس از هدف ایجاد میکنند و مبنایی بـرای تصـمیمگیـری بیاندیشند: شکلگیری نگرشها و ارزشها و توسعهی ایدههای مهـم، مهارتهای تفکر و مهارتهای اجتماعی و علمی(آکادمیک). ایـن هرگـز وظیفهی آسانی نیست اما معلمان و برنامـهریـزان درسـی اگـر مـی- خواهند به دانشآموزان کمک کنند تا بـه بـالاترین سـطح توانـایی و ذکاوتشان برسند، باید این کار را عهدهدار شوند.[3]

تقسیم بندی سازمان دهی موضوع محور به سه سطح
هیلدا تابا استدلال میکند که سه سطح مجزا از دانش باید مشـمول برنامه درسی باشند و اینکه برنامهریزان درسی باید با هـر دسـته بـه گونهای متفاوت برخورد کنند. از این رو برنامه درسی تابا سه بلوک را برای دانـش سـازماندهی کـرده اسـت ( مفـاهیم کلیـدی، ایـده هـای سازماندهنده، و حقایق ویژه) درحالیکه به شکل قابل ملاحظـهای از شکل سنتی آن فاصله گرفته است. [3].

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید