بخشی از مقاله

چکیده

نوشتار حاضر تلاشی است برای نشان دادن امکان چرخش پارادایمی در فلسفه ی اسلامی. این تلاش از طریق تحلیل منظومه ی فلسفی علامه محمد تقی جعفری بر پایه ی محوری ترین آموزه ی این منظومه، یعنی آموزه ی حیات معقول صورت می گیرد. بر طبق نظر علامه جعفری، حیات معقول حیات آگاهانه ای است که نیروها و فعالیت های جبری و جبرنمای زندگی را با برخورداری از آزادی تصعید شده در اختیار گرفته و در مسیر هدف های تکاملی تنظیم می نماید و بدین ترتیب شخصیت انسانی، به تدریج در این گذرگاه ساخته شده و وارد هدف اعلای زندگی می گردد که این هدف، همان شرکت در آهنگ کلی هستی وابسته به کمال برین است.

در این مقاله نشان داده می شود کهاولاً آموزه ی حیات معقول یک نظریه فلسفی اسلامی است ؛ زیرا بر مبنای آموزه های اسلامی و با توجه به منابع اصیل اسلامیخصوصاً نهج البلاغه طرح شده است،ثانیاً با روح فلسفه در کلام فیلسوفان اسلامی در تضاد نیست، بلکه تمام عناصر محوری ترین آموزه ی آن با تعریف صدرالمتألهین شیرازی از فلسفه منطبق است ؛ زیرا غایت تفکر فلسفی نیز از نگاه علامه جعفری تشبه به باری از طریق استکمال قوای عقلی وثالثاً، این نظریه طرحی نو در سنت فلسفه ی اسلامی ارائه کرده ؛ زیرا به جای وجود، حیات را بهعنوانِ جستارمایه تفکر فلسفی برگزیده است، و با این کار این سنت را از انقیاد اونتولوژی «onto-logic» رهانیده و آن را دچار چرخش وایتولوژیک «vita-logic» ساخته است و طریقی نو در فلسفه ی اسلامی گشوده است.

واژگان کلیدی: فلسفه اسلامی، علامه جعفری، چرخش پارادایمی، اونتولوژی، وایتولوژی

مقدمه

فلسفه در جهان اسلامعموماً به معنای وجودشناسی یا بحث الوجود درک شده است. فلسفه در این معنا دربرگیرندهیِ مباحثی تحت عنوان کلی امور عامه یا الاهیات بالمعنی الاعم است. شاید بتوان گفت که کل تاریخ فلسفه ی اسلامی و اکثر آثار شاخص شکل گرفته در درون سنت اسلامی بر بنیاد این سلسله مباحث استوار گشته اند. تورق در آثار شاخصی همچون شفای شیخ الرئیس، حکمهالاشراق سهروردی، اسفار صدرالمتألهین یا نهایه الحکمه علامه طباطبایی صحت این مدعا را به خوبی نشان می دهد . فیلسوفان اسلامی تمام موضوعات فلسفی را در بستر بحث الوجود مطرح می کنند خواه این موضوع مربوط به معرفت شناسی باشد و خواه مربوط به جهان شناسی و خواه ارزش شناسی.استیلای گفتمان وجودشناختی بر فلسفه ی اسلامی در طول تاریخ یا مانع ظهور گفتمان های بدیل فلسفی در سنت اسلامی شده یا آنها را به حاشیه رانده است. به نظر می رسد این مسأله با تعریف فلسفه در کلام خود فلاسفه ی اسلامی نیز در تضاد قرار دارد. در بیان ملاصدرا :

- فلسفه،استکمالِنفسِ انسان است به حد طاقت بشری ازطریقِ معرفت بهحقایقِضروریِ اشیاء آنگونه که در واقع و نفس الامر هستند وحکمِ به وجود آنها ازرویِ تحقیق و ثبوت، همراه با براهین، نه از روی گمان، تقلید و پندار. یا اگر خواهی چنین بگو که : فلسفه، عالم را نظمی عقلی، بهقدرِتوانِ بشر می بخشد، تا تشبه به باری تعالی حاصل شود. - ملاصدرا، اسفار، ج1، ص - 23هیچ یک از عناصر مفهومی و محتوائی این تعریف بر حصر فلسفه در بحث الوجود تصریح ندارند. بر طبق این تعریف غایت فلسفه، استکمال نفس انسان یا همان خداگونه شدن است و حصول این غایت بسته به بکارگیری عقل در حد توان بشر در مسیر شناخت حقیقت امور است. چنین می نماید که این آرمان فلسفه را می توان از طریقی جز مسیری که ملاصدرا و اکثریت فلاسفه ی اسلامی در پیش گرفته اند نیز دنبال کرد. یکی از نمونه های گفتمان های بدیل فلسفی به حاشیه رانده شده که پیشتر به آنها اشاره شد ؛ گفتمان فلسفی وایتولوژیکی یا حیات شناختی علامه محمد تقی جعفری است. ما در این نوشتار تلاش می کنیم تا با بیان حدود و محتوای طرح فلسفی علامه مناسبت آن را با آرمان فلسفه آن گونه که در تعریف ملاصدرا بیان شده باز نمائیم.

علامه جعفری : فیلسوف اسلامی؟

یکی از مصائب غلبه ی گفتمان وجود شناختی در سنت فلسفه ی اسلامی نادیده گرفته شدن امکانات فکری موجود در این سنت است ؛ امکاناتی که می تواند یاری رسان ما در بسیاری از بزنگاه های فکری و معرفتی عصر جدید باشد. منظومه ی حکمی علامه محمد تقی جعفری ثمره ی به بار نشستن بخشی از این امکانات است. نادیده گرفته شدن نظام فلسفی علامه در دپارتمان های فلسفی دانشگاه ها و حلقه های حوزوی تاوان توجه او به امکانات موجود در سنت فلسفهیِ اسلامی برای تأسیس گفتمانی بدیل است.علامه جعفری به جای تشکیلحلقه یِ دروس شفا، اسفار یا تمهیدالقواعد ابن ترکه، ترجیح داد تا تفکر فلسفی اسلامی را با مسائل اجتماعی و انضمامی آشنا سازد و آن را وادار به عرضه ی پاسخ های در خور به این مسائل سازد.او این مهم را از طریق تتبعات عمیق در دو منبع مهم از منابع حکمی اسلامی، یعنی نهج البلاغه و مثنوی، پی گرفت.

27 جلد تفسیر بر نهج البلاغه و 15 جلد تفسیر بر مثنوی به روشنی جدیت علامه را در واکاوی این دو اثر نشان می دهد. گوئی وی در پی توجه دادن ما به این موضوع بوده که فلسفه و تفکر فلسفی باید خود را در میدانی دیگر بیازماید. میدانی که نویسندگان دو اثر یاد شده در نگاه علامه از شهسواران آن بودند. این میدان در نظر علامه جعفری میدان درک ماهیت حیات بشری و کشف عالی ترین صورت حیات است که تقرب به آن می تواند انسان را به سرمنزل مقصود برساند. البته پرداختن به تفسیر علامه از برداشت های حضرت علی - ع - و مولانا از پدیدار حیات بشری مجالی فراختر می طلبد. قصد ما در اینجا تنها نشان دادن امکان تأسیس گفتمانی بدیل در سنت فلسفه ی اسلامی و تغییر پارادایم غالب از طریق بررسی طرح فلسفی علامه جعفری است. البته تلاش خواهد شد تا ضمن بررسی نظام فلسفی مابعدالطبیعی علامه به مناسبت آن با تعریف ارائه شده از فلسفه در مقدمه نیز پرداخته شود.

طرح فلسفی علامه جعفری

جستارمایه ی تفکر فلسفی علامه جعفری، پدیدار حیات بشری است. از نگاه او هیچ موضوع دیگری مهم تر از مسأله ی حیات برای تأمل فلسفی وجود ندارد. اگر مجاز باشیم اصطلاحی از هایدگر را در اینجا بکار بریم، می توان گفت در نگاه علامه حیات بشری روشنگاهی 1 است که فیلسوف از آنجا مسیر خویش را به سوی حقیقت بازمی جوید. علامه جعفری را به حق می توان فیلسوف زندگی دانست. به جرأت می توان گفت که تمام اندیشه ی فلسفی علامه جعفری حول محور مباحث ایشان درباب زندگی می چرخد. ایشان در پرتو تعالیم قرآنی و نبوی به نقد دیدگاه طبیعت گرایانه درباره ی حیات پرداخته اند. - جعفری، - 1387 علامه بر این باور است که نگاه طبیعت گرانه به حیات، نگاهی بسنده نیست و آن را باید با نگاهی جامع جایگزین نمود ؛ حیات معقول. البته نقد نگاه طبیعت گرایانه به حیاتضرورتاً به معنای چشم پوشی از حیات طبیعی نیست، زیرا حیات طبیعی لحظه ای از لحظات حیات بشری است :

-ما هرگز درصدد القاء عدم ضرورت یا ابطال حیات طبیعی محض نیستیم، زیرا چنین کاری جز انکار واقعیت عقلانی، وجدانی، نبوغ های سازنده، کمال جویی و برخورداری از عشق های حقیقی که خود را تا مرحله ی وسیله ای برای وصول به حقایق بالا می برد، نمی تواند در مجرای زندگی طبیعی محض اسیر نموده، آن همه استعدادها و امتیازات را خنثی نمود. - همان : - 21-20علامه جعفری می خواهد حیات را به عنوان یک کل درک نماید. تمامی لحظات زندگی اجزای لاینفک یک کل هستند. نمی توان برای اعاده ی لحظه ای مغفول مانده از حیات لحظات دیگر را حذف نمود. حقیقت امر این است که تحلیل علامه جعفری از پدیده ی حیات ریشه در انسان شناسی وی دارد . به بیان دیگر، علامه پدیده ی حیات را از منظر تحلیل های وجودی خویش درباره ی انسان می کاود. علامه معتقد است که : »باید از انسان آن چنان که هست ، انسان آن چنان که باید باشد، را بخواهیم.« - همان - برای تحقق این حرف علامه که، انسان آن چنان که باید باشد ؛ باید حیات طبیعی محض را به مقصد »حیات معقول« ترک گوئیم. اما حیات معقول چیست؟

-حیات معقول ، حیات آگاهانه ای است که نیروها و فعالیت های جبری و جبرنمای زندگی را با برخورداری از آزادی تصعید شده در اختیار گرفته و در مسیر هدف های تکاملی تنظیم می نماید و بدین ترتیب شخصیت انسانی، به تدریج در این گذرگاه ساخته شده و وارد هدف اعلای زندگی می گردد که این هدف، همان شرکت در آهنگ کلی هستی وابسته به کمال برین است. - همان : - 55هم چنان که ملاحظه می شود علامه جعفری حیات معقول را حاصل پربار ساختن حیات طبیعی می داند. حیات معقولاساساً آگاهی از امکانات مغفول مانده در حیات طبیعی و تحقق بخشیدن به آن هاست. ردپای تعالیم قرآنی و نبوی نیز در این تعریف آشکار است. کمال برین که به عنوان هدف اعلای زندگی معرفی شده است همان ذات باری تعالی است که همه ی کائنات همواره در حال تلاش برای تشبه به اویند. علامه جعفری انسان را به شرکت در این آهنگ کلی هستی دعوت می نماید. با شرکت در این حرکت کیهانی به سمت کمال مطلق است که »انسان آنگونه که باید باشد « تحقق پذیر می گردد. اما چگونه می توان از حیات طبیعی محض عبور نموده و حیات معقول را تجربه نمود. علامه جعفری رسیدن از »حیات طبیعی محض« به »حیات معقول« را مستلزمچندین تبدّل تحوّل در انسان می داند که به شرح زیر می باشد :

-تبدیل »احساسات خام« به »احساسات تصعید شده« ، تبدیل »جریانات ذهنی گسیخته« به »اندیشه های مربوط«، تبدیل از »محبت های خام« به »محبت های معقول« ، تبدیل از »آرزوهای دور و دراز« به »امیدهای محرک« ، تبدیل »علاقه ها و عشق های صوری« به »عشق و علاقه های کمال بخش« ، تبدیل »غناعت به مفاهیمی بی اساس درباره ی خیر و کمال« به »تلاش و تکاپو برای دریافت واقعیت خیر و کمال« ، تبدیل »تقلید و پذیرش محض« به »نظر و اندیشه و واقعیابی اصیل و مستقیم« ، تبدیل »شطرنجبازیهای عقل نظری جزیی« به »هماهنگی عقل سلیم و وجدان واقعبین« ، تبدیل »بازی با تمایلات« به »اراده حساب شده و آزادی تصعید شده که اختیار نامیده می شود« ، تبدیل »خود را تافته جدا بافته از دیگر انسان ها دیدن« به »درک وحدت عالی انسانی و تساوی انسان ها در هدف یا وسیله بودن« ، تبدیل »رضایت به هدف نهائی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید