بخشی از مقاله
دانش بومی بیانگر کنش و واکنش انسان با طبیعت است و آیینه تمام نمایی از ویژگیهای اقلیمی و خصوصیات طبیعت گیاهی و جانوری یک منطقه است که از آن مهمتر، روابط متقابل آنها با هم و با انسان را ارائه میدهد. مصلحین روستایی و آنانکه در برنامههای توسعه دخیلند با این اعتقاد که تنها دانش نوین یا رسمی میتواند به رفع مشکلات جامعه روستایی و بومیان بپردازد، با آنان برخورد می کنند و در عمل به دلیل بها ندادن به آموخته ها و تجربیات مردم محلی با عدم پذیرش و یا عدم موفقیت روبرو میشوند. جوامع در حال توسعه که اغلب به پیروی از سیاستهای توسعه جهانی مشغولند، به دلیل عدم انطباق با نیازها و دانش مردم بومی خود در اکثر موارد ضمن از بین بردن دانش بومی منطقه با شکست طرح ها و برنامه های خود مواجه میشوند و با بسیاری مشکلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و زیست محیطی دست و پنجه نرم میکنند. در این مقاله ضمن بررسی گفتمانهای توسعه و پساتوسعه و نحوه برخورد آن با دانش بومی به زمینه های شکلگیری توسعه آمرانه و و حذف دانش بومی روستاییان می پردازیم.
واژگان کلیدی: توسعه، پساتوسعه، دانش بومی، نوسازی، محیط زیست
مقدمه
دانش بومی بیانگر کنش و واکنش انسان با طبیعت است و آیینه تمام نمایی از ویژگیهای اقلیمی و خصوصیات طبیعت گیاهی و جانوری یک منطقه است که از آن مهمتر، روابط متقابل آنها با هم و با انسان را ارائه میدهد. با مطالعه دانش بومی و شناختشناسی اکولوژیکی منطقه، اطلاعات زیادی از ویژگیهای طبیعی و محیط جغرافیایی منطقه کهمعمولاً غیرمکتوب و شفاهی است، مستندسازی، ارزیابی و اشاعه میشود. با در اختیار داشتن این اطلاعات ارزشمند می توان طبیعت و روابط اجزای آن را پیشبینی کرد و هوشمندانه از نیروهای نهفته در آن بهره برد؛ به نحوی که هم تعادل بین مجموعه موجود حفظ شود و هم نیازهای جامعه انسانی ساکنان فعلی کره زمین و هم نسلهای آینده تأمین شود.
از سوی دیگر علاوه بر اطلاعات ارزشمند نهفته در دانش بومی، با شناخت شناسی بومیان، رابطه بین کارشناسان و مردم محلی تقویت می شود. این امر با تحلیل عمیق دانش بومی و آشنایی نزدیک با شیوه نگرش و شناخت شناسی مردم محلی میسر شده و شکاف گسترده و عمیق بین کارشناسان و پژوهشگران با مردم روستایی از این طریق ترمیم خواهد شد.حفظ و نگهداری منابع طبیعی از افتخارات پیشینه سنتی روستاییان است. شیوههای بومی برای مدیریت منابع طبیعی الگوی مناسبی در توسعه پایدار محسوب میشود. دانش بومی، نقش عمدهای در رفع نیازهای اقتصادی و
اجتماعی افراد جوامع مختلف دارد بررسیهای مختلف نشان داده است که نظامهای بومی مبنایی برای امنیت غذایی میباشند.
بومیان از تنوع غذایی بالایی برخوردارند که حاصل گوناگونی، تنوع کشت و استفاده غذایی از انواع گیاهان محلی است، تولیدغالباً برای مصرف محلی است و درامدهاعموماً پایین است، در این نظامها ملاحظات غیر اقتصادی مردم در تصمیمگیریها مؤثرتر و تعیین کننده تر است.شواهد زیادی وجود دارد که شکست برنامه های عمرانی به ویژه در روستا ها این است که برنامه ریزان توسعه از توجه به دانش بومی و بکار گیری آن در توسعه غفلت نموده اند. این افراد که اغلب از روستا و روستایی بیگانه بوده اند عمدتاً توجه اشان به سمت و سوی برنامه های نوسازی غرب بوده است و در این راستا ضمن بکارگیری نوع توسعه از نوع نو سازی هرچه سنتی بوده را نابود کردند.
چمبرز معتقد است که دلیل فراموشی و خوار انگاشته شدن دانش مردم روستایی، همراه بودن دانش امروزی با با ثروت و قدرت از یک سو و ویژگی های حیثیتی متخصصان توسعه از سوی دیگر است. همین ویژگی متخصصان است که تعیین می نماید چه نوع دانشی باید خلق شود. علاوه بر این، متخصصان بر جریان اطلاعاتی که از مراکز به مناطق روستایی پیرامونی سرازیر می شوند نیز کنترل دارد و این باور را به وجود آورده اند که دانش جدید تنها دانش موجود است.روستاییان نیز شاهد هستند که این نوع دانش در مدارس آموخته می شود و باعث دور شدن آنها از زندگی روستایی می گردد و همین دانش است که امکان دستیابی به فرصت های شهری و منابع اقتصادی ناشی از آن را فراهم می کند.
به این ترتیب، تمام متخصصان چه در کشورهای ثروتمند و چه در کشورهای جهان سوم، همه به این باور مشترک رسیدهاند که دانش علمی مرکز، پیچیده، پیشرفته و معتبر است و بر عکس هرآنچه مردم روستایی دارند نامنظم، سطحی و اغلب نادرست است.این طرز تفکر باعث می شود تا مصلحین و برنامه ریزان روستایی و آنانکه دستی در توسعه دارند، در بکار گیری ابزارها و درک آن به اشتباه افتاده و به انحراف بروند - چمبرز،. - 1376چمبرز میگوید: بیرونی ها آموخته اند که باورکنند، روستاییان نا آگاه هستند. آنها چوب به دست و با اشاره های انگشت به طور سرزنش آمیز برایشان سخنرانی کرده اند. یا اینکه با پرسشهای سریع، قطع کردن صحبت های آنها و گوش ندادن به آنچه در ورای پاسخ های فوری آنان قرار دارد، با آنها مصاحبه کرده اند. بنابرین نا آگاهی ظاهری روستاییان، بنحوی تصنعی محصول نا آگاهی بیرونی ها نسبت به چگونگی فرصت دادن به آنان برای انتقال و بسط دانش خود است. نگرش لازم برای حسن تفاهم وجود ندارد.
گفتمان توسعه
توسعه در لغت به معنای رشد تدریجی در جهت پیشرفتهترشدن، قدرتمندترشدن و حتی بزرگترشدن است - فرهنگ لغات آکسفورد؛ - 2001 ادبیات توسعه در جهان از بعد جنگ جهانی دوم مطرح و مورد تکامل قرار گرفت. هدف، کشف چگونگی بهبود شرایط کشورهای عقبمانده - یا جهان سوم - تا شرایط مناسب همچون کشورهای پیشرفته و توسعهیافته بود. در واقع در تعاریف کلاسیک، توسعه بعنوان فرآیندی از مدرنیزاسینون شناخته می شود و از ایده های غربی در مورد پیشرفت بعنوان محصول رشد اقتصادی، تجارت آزاد، شهری سازی، سکولار کردن، فردگرایی و پیشرفت فناورانه منشأ گرفته است.
توسعه نشان دهنده تلاش برای پیشی گرفتن از روشهای سنتی سازماندهی زندگی اجتماعی که بعنوان موانعی برای پیشرفت و صنعتی شدن تلقی می شوند است. مفهوم توسعه در عین حال که میتواند اشاره به یک تکامل درونی داشته باشد اما در معنای امروزی آن اغلب به نوعی مداخله از بیرون یک جامعه اطلاق میشود که برای انجام تغییراتی در آن جامعه صورت میگیرد.دیدگاههای مدرنیزاسیون پرسشهایی را درباره چگونگی مؤثر ساختن توسعه مطرح می کنند اما جنبه های مشکل آفرین وارد کردن فشار بر جوامع برای مدرن شدن را مورد توجه قرار نمی دهند. گفتمان توسعه از آغاز اوجگیری تا هم اکنون نظریه های متعددی در حوزه های مختلفی از اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی، روان شناسی را در درون خودپرورانده است.
مجموعه عظیم »توسعه؛ مفاهیم انتقادی در علوم اجتماعی« حاوی صدها مقاله که بالغ بر هزاران صفحه را شامل می شود که صرفاً بخش اندکی از حجم عظیم و خارق العاده نیروی نظری می باشد که طی حدود پنج دهه در این حوزه مصروف گردیده است - کریریچ؛. - 2000 با اینحال این حجم عظیم بیش از آنکه مبین روند رو به رشددرک ما از آنچه توسعه خوانده شده باشد، گویای افت و خیزهای مداوم و نقدهایی است که پس از هر دوره شکست، توجیه، اصلاح و تصحیح خطاهای گذشتگان انجام گرفته است.جریان اصلی نظریه پردازی در حوزه توسعه تا همین اواخر و بلکه هم اکنون تحت تسلط گونه های متفاوت رویکردی بود که به نام رویکرد نوسازی معروف گردیده است. با این حال در دوره اول عصر توسعه برای حدوداً دو دهه، ما بجای نظریه توسعه، اقتصاد توسعه داشته ایم که جایگزین برای اقتصاد استعماری بحساب می آمد.
اقتصاد در این مرحله اساساً فاقد نظریه ای در باب توسعه بود زیرا اقتصاد چیزی جز کاربرد علم اقتصاد موجود جوامع سرمایه داری در مورد کشورهای مستعمره تحت شرایط تازه نبود. از آنجایی که اقتصاددانان در این دوره بر پایه شعار »اقتصاد، اقتصاد است« به وحدت و عمومیت اقتصاد متعارف سرمایه داری در اشکال کلاسیکی، نوکلاسیکی یا کینزی آن معتقد بودند نتیجه طبیعی این مرحله از نظریه پردازی نیز نمی توانست غیر از الگوگیری از توسعه غرب به عنوان تنها مدل توسعه باشد. از این رو این عجیب نیست که به علاوه قبول تمامی ابعاد نظری و مفروضات اقتصاد غرب آخرین آنها یعنی مدل کینزی برای طراحی رشد کشورهای تحت استعماری بکارگرفته شد، در حالیکه بی ربط ترین آنها به شرایط این کشورها بود. در هرحال در این مرحله از توسعه تصویر خام و ساده انگارانه ای شکل گرفت که می گفت کل تحول توسعه، حرکتی جز یک اقدام فنی کلان یا مهندسی اجتماعی بلند دامنه در حوزه اقتصاد نیست. در این فرآیند دولت ها