بخشی از مقاله
چکیده
آیا دوران اعتبار آثار مکتوب به سرآمدهاست؟ این سوالی است که مارشال مک لوهان متخصص برجسته ارتباط تودهگیر، در هنگامهی ظهور رسانههای فراگیر جمعی مطرح کرد. رسانههایی چون سینما که با تولید فیلم، انسان عصر چاپ را محصور پردههای جادویی خود کردهاند. در بین این مخاطبان مبهوتگشته، نوجوانان و کودکان دارای جمعیتی غالب هستند. بهطوریکه شیلا اگوف بیدوامی زودهنگام کتابهای کودکان در امریکا را پیشبینی کرد؛ در همین راستا الینور کامرون، سایر کشورها را نیز مبتلابه این امر نوظهور دانست.
شاید بتوان گفت شیوهی روایت موضوعات که از طریق توالی نماها یا موقعیتهای تصویری در بطن انواع شات یا نماها ارائه می گردند، فیلم را از حیث ظرفیت انتقال اطلاعات به ابررسانهای تبدیل کردهباشند که به عنوان رقیب پیشرونده رمانخصوصاً برای مخاطب نوجوان ظاهرگردد. در این میان برایان سلزنیک با خلق رمانهایی چون " اختراع هوگو کابره " و " شگفتزده " نه تنها پا را از گلیم ساختار نوشتاری رمان فراتر گذاشته، بلکه به حیطه فیلم قدمگذارده و در نتیجه مدیایی دورگه را آفریده که در ایران به نام ژانری تحت عنوان " سینمارمان " شناخته میشود. تصاویر پرتحرک با فانکشن سینمایی با خلق ترکیبی از متن تصویری با دکوپاژ سینمایی و متن نوشتاری منجر به محصولی شدهاست که از صفحات رمان، پلان و سکانسهای فیلم شکل گرفتهاست.
هدف از این پژوهش مقایسه جایگاه تصویر در این ژانر با یک نمونه از سایر رمانهای مصور است. این مقایسه که با انتخاب نمونهای داخلی تحت عنوان" تهران، کوچهی اشباح" به تصویرگری علیرضا گلدوزیان صورت گرفته پاسخ گوی این پرسش است که مصورسازی رمان که در نمونههای داخلی امروز آنچنان دستکم گرفته شده که گاه نویسنده را برآن داشته تا از این عنصر هنری به عنوان عنصری غیرضروری و دکوراتیو گذر کند، چگونه در سینمارمان به تکهای لاینفک از اثر تبدیل شدهاست؟ چگونه تصویرگر در نقش راوی رمان، از رسانهای جمعی نظیر فیلم الهام گرفته است؟ و اینکه آیا روایت تصویری و عنصر "حرکت" همان رسانهی غایب هنری در رمانهای مصور است که در رقابت با فیلم در جایگاه کممخاطب تری قرار دارند؟
مقدمه
مسئلهی پژوهش حاضر بررسی تاثیر ارتباطات الکترونیک و وسایل ارتباط جمعی چون سینما، تلویزیون و کامپیوتر بر کتاب، ادبیات و تاثیرگذاری عنصر هنر در شیوهی مطالعهی نسل جوان آینده است. تصویرسازی رمان، که تا کنون به عنوان امری غیرضروری، در رمان نوجوانان شناخته می شد امروزه در شکل متفاوتتری از آنچه اکنون در ایران دیده میشود، با الهام از وسایل ارتباط جمعی، در شکل سینمارمان به عنصری لاینفک از رمان نوجوان تبدیل شده است.
در راستای پاسخ به این پرسش که چگونه تصویر در سینمارمان علاوه بر پیداکردن نقشی ویژه، به عنصری تأثیرگذار در جذب مخاطب به این گونهی محبوب از رمان تبدیل شده، از آراء جامعه شناس کانادایی هربرت مارشال مک لوهان1 استفاده شدهاست . فراگیرشدن وسایل ارتباط جمعی، وی را نسبت به آیندهی کتاب آنچنان بدبین ساخت که ناگزیر عناصری مانند سینما و تلویزیون را جانشینی برای آن دانست. در این راستا مخاطب نوجوان آسیبپذیر تر به نظر می رسد، چرا که به نحوی تمامی حواس او غرق در دنیای دیجیتال گشته و نتیجه آنکه با پیشرفت روزبهروز این دنیای دیجیتال در تسهیل امر انتقال پیام، نوجوان نیز لحظهبهلحظه به پذیرش آن فرهنگ جاذب مخاطب، نزدیکتر میگردد.
در اینجا میتوان گفت که کتاب به عنوان رسانهای کلاسیک که ارتباط گیری با آن، نیازمند تلاشهای شخصی مخاطب نیز هست، کم کم از دایره ی انتخابهای نوجوان کنار خواهدرفت و عناصری چون تلویزیون و سینما، به عنوان بخشی از دنیای دیجیتال، به گفتهی مک لوهان رقیبی برای کتاب می شوند. در چنین شرایطی میتوان انتظار داشت این رسانههای نوین بر شکل ارتباطگیری کودک و نوجوان با محیط پیرامونشان، بسیار تأثیرگذار ظاهر شوند.
تا آنجا که فاصلهی این دسته از مخاطبان را با رسانههایی چون کتاب که زمینهساز مشارکت وسیعتری از سوی مخاطبشان هستند را بیشتر و بیشتر می کنند. با این حال آنچنانکه مک لوهان اعتقاد داشت، "فیلم کاملا با فرهنگ کتاب ارتباط دارد. " بنابراین میتوان انتظار داشت آنچنانکه روزی سینما و تلویزیون با وامگیری از رسانهی کتاب، پا به عرصهی رسانههای فراگیر گذاردند و مخاطبان را ،خصوصاً در بخشهای نوجوان که وابستگیشان به رسانهی کتاب کمتر بود مجذوب خود کردند، کتاب نیز این بار از سینما و تلویزیون بهره گیرد تا به مخاطبان نوجوان نزدیکتر گردد.
از این منظر، تصویرسازی کتاب به عنوان رسانهی پیام تصویری، در دنیای امروز با رویکردی تخصصی، می تواند تا حد زیادی نجاتبخش و تاثیرپذیر و همچنین تأثیرگذار عمل کند. تصویرگر به نوعی در مقام راوی اصلی ظاهرشده و با تکنیکهایی به مانند سینمارمان با عناصر الکترونیک - مانند تبلت ها و.. - به رقابت میپردازد و درنتیجه میتواند جذابیت لازم را برای مخاطب نوجوان معاصر خود پدیدآورد. آنجایی که پدیدآوران و تصویرسازان به طور نامحسوس از فرهنگ زمانشان تأثیر میگیرند ، نظریهی تغییر بنیان، تأثیر تکنولوژی دیجیتال را بر تجربههای خوانش بررسی میکند. این نظریه، بر پایهی سه مشخصهی عصر دیجیتال؛ تعاملگری، ارتباط و دسترسی بناشدهاست. این سه مشخصه بر این امر که جوانان چه میخوانند و چگونه میخوانند تأثیر میگذارند.
در اینراستا ابتدا به آرای مک لوهان و همچنین تعریفی از رسانه یا به تعبیر غربی آن مدیولوژی1 پرداخته میشود، سپس برای توضیح چگونگی الهام از رسانههای جمعی درتصویرگری رمان نوجوان به توضیح سینمارمان و نظریهی مطابق با آن یعنی "تئوری تغییر بنیان"2 پرداختهمیشود و برای ارائهی بهتر نتیجهگیری، به بررسی ویژگیهای یکی از سینمارمانهای تاثیرگذار یعنی " اختراع هوگو کابره" اثر برایانسلزنیک3 پرداختهمیشود.