بخشی از مقاله
بررسي ميزان اضطراب در تيپهاي شخصيتي A و B
چكيدة تحقيق:
در اين پژوهش به منظور مطالعه ميزان اضطراب در تيپ شخصيتي A و B، 20 نفر از دانشجويان دختر دانشگاه تربيت معلم تهران (10 نفر تيپ شخصيتي A و 10 نفر تيپ شخصيتي B) را با كمك مقياس تيپشناسي شخصيت A و B اسپنسر رانوس (كه داراي 25 سؤال به صورت بلي- خير - نميدانم) و نيز براساس آزمون اضطرابسنج كتل مورد بررسي قرار گرفتند.
مطابق اغلب يافتههاي مطالعاتي پيشين، يافتههاي پژوهش حاضر نشان ميدهند كه در كل آزمودنيهاي تيپ شخصيتي A اضطراب بالاتري را از افراد تيپ شخصيتي B تجربه ميكنند (با اختلاف ميانگين = 8/2)
همچنين برحسب نتايج آزمون تحليل آماري t استودنت در درجه آزادي 18 = d.f و در سطح 05/0 = در جهت بررسي فرضيه 2 سوية تحقيق «كه بين ميزان اضطراب تيپ شخصيتي A و B تفاوت معنيداري وجود دارد»، يافتهها بيانگر تفاوت معنيداري بين ميزان اضطراب در 2 تيپ شخصيتي A و B ميباشند كه اين يافتهها در اين پژوهش با يافتهها و نتايج تحقيقات مشابه (نظير تحقيقات فريدمن و روزنمن (1974) يا تحقيقات پرايس (1983)) هماهنگي قابل ملاحظهاي را نشان ميدهند.
فصــل اول
- مقدمه
- بيان مسأله
- ضرورت و اهميت تحقيق
- فرضيات يا سؤالات تحقيق
- روش تحقيق
- جامعه پژوهش و حجم نمونه
- تعريف واژهها و اصطلاحات: تعريف نظري و تعريف عملياتي
مقدمه:
با توجه به ويژگيها و تفاوتهايي كه قرون و اعصار با يكديگر دارند، قرن 17 قرن تنوير افكار و قرن 18 عصر منطق، قرن 19، قرن ترقي و پيشرفت، قرن 20 عصر اضطراب ناميده ميشود. با غلبه بر بيماريهاي جسمي كه سالها سرنوشت بشر را در اختيار داشته و بشر هر روز بيش از پيش به تأثير عوامل رواني در سعادت خوا واقف ميگردد.
استان متمدن ديگر قرباني قطعي بيماريهاي همهگير نميشود طاعون جاي خود را به گروهي از بيماريهاي رواني از قبيل: تشويش، احساس ناامني، فريبكاري و ترديد داده است.
در اطراف نامردم محنت زده و ناخشنود و مضطربي كه نيروي فكري خود را از دست داده و قادر به حل مسائل زندگي خود نيستند، بسيارند. شگفتاند كه ناراحتيهاي رواني بي شاز جميع اختلالات جسمي ديگر سلامت بشر را تهديد ميكند. گاهي اين اضطراب به طور نا گهاني و زماني به طور تدريجي ظاهر ميشود و زماني در حد چند ساعت است، اما صرفنظر از چگونگي بروز شدت و حدت آن اضطراب آن اساس و بنيادي است كه كمتر كسي با آن بيگانه است. فرد، بيپناه و درمانده است و نميتواند معنياي براي اين حالت عاطفي بيابد اما وقتي اين وهلهها و مرا حل اضطراب ظاهرو تكرار ميشوند پابرجا ميماند (دادستان، پريرخ، 1379).
با آنكه اضطراب و ناسازگاري در تمدن و فرهنگ كنوني كه بسيار توسعه يافته، معهذا مواردي در روزنامهها و نمايشنامهها به چشم ميخورد، مانند آنهايي كه در تاريخ يا ادبيات ديده ميشود، نمونههاي افراطي هستند و نمونه ناسازگاريهايي كه اطراف ما را رگفتهاند، بسيار ملايمتر از نمونههاي فوق هستند و بيشتر به صورت ناتواني در حل و مقاله با مشكلات و مسائل اجتماعي است، تا اختلالات جدي و سخت رواني (بيرجندي، پروين، 1378).
اضطراب مسألهاي است كه با ويژگيهاي شخصيتي افراد ارتباط نزديكي دارد. اين مسأله نشان ميدهد كه عواملي وجود دارند كه ارتباط بين استرس و بيماري را تحليل يا تشديد ميكند. در شرايط استرسزا، برخي عوامل در نقش متغيرهاي مداخلهگر ظاهر ميشوند، اين عوامل عبارتند از:
- شخصيت افراد
- مهارتهاي زندگي در مقابله با مسائل و بحرانها
- انگيزه در تجارب گذشته
ثابت شده است كه هيجانهاي مثبت، مانند خوشبيني، خوشطبعي، خلق شاد ميتواند باعث حفظ سلامتي و افزايش طول عمر شوند (هافمن) .
البته در هزاران سال پيش، يعني در دوران باستان، بقراط بررسي تأثير شخصيت افراد در بيماريها را مورد بررسي قرار داده بود. و پايههاي شخصيت را به 4 گروه سوداوي، صفراوي، بلغي، دموي تقسيم كرده بود و تصوير بر اين بود كه غلبه يكي از اين عوامل در شخص باعث بوجود آمدن خلق و خوي خاصي ميشود. و افراط و فزوني در يكي از آنها باعث بروز بيماري، مثلاً فزوني رد سودا باعي بروز شخصيت ماليخوليايي ميشود كه در نتيجة آن افسردگي و بيماري جسمي وابسته به آن حادث ميشوند. (پاياننامه، تربيت مقطع تهران، 1379).
همانطور كه ذكر شد، يكي از مؤلفههاي مؤثر ديگر بر واكنش افراد در برابر هيجانها و از جمله فشارهاي زندگي و اضطراب، مسئله ويژگي تعصبهاي شخصيتي و الگوهاي رفتاري خاصاند كه براي اولين بار فريدمن و روزنمن به سال 1974 پس از سالها تحقيق و مطالعه بر روي بيماران قلبي به اين نتيجه رسيدند كه بسياري از افراد به عنوان تيپهاي شخصيتي A، نامگذاري شدند كه داراي ويژگيهاي خاصي ميباشند كه آنها را از افرادي كه اين ويژگيها را ندا رند و از لحاظ سازگاري و مقابله با اضطراب و فشارهاي زندگي، متمايز ميكند در اين پژوهش به بررسي ميزان اضطراب اين افراد و مقايسة آن با افرادي كه داراي اين ويژگيها ميباشند پرداخته شده است و در پايان بايد اذعان داشت كه اين تحقيق و تحقيقات مشابه اين پروژه ميتواند در صحت و سقم نظريات متعدد و مرتبط، به دانشمندان اين حوزه مساعدت نموده و افرادي را كه داراي اين ويژگي هستند، بخصوص افراد با تيپ شخصيتي A، كه ميزان اضطراب بالاتري را تجربه ميكنند،در جهت شناخت تيپ شخصيتي خود و نيز كوششي در راستاي كاهش ميزان اضطراب خود مساعدت نمايد.
در اين پژوهش تلاش شد تا رابطه ميزان اضطراب در تيپهاي شخصيتي A و B بررسي كند و سپس در پايان پيشنهاداتي جهت سلامت روان اين افراد ارائه ميگردد.
بيان مسأله:
آيدون ، عصر حاضر را دوران اضطراب ناميده است و پيچيدگيهاي جاري تمدن، سرعت تغييرات و بيتوجهي به مذهب و ارزشهاي خانوادگي براي افراد و اجتماع، تعارضها و اضطرابهاي تازهاي را بوجود آوردهاند (پورافكاري، نصرتا…، 1371)
اضطراب يك هيجان طبيعي است كه درجه متوسط آن ميتواند بسبب افزايش دادن ميزان گوش بزنگي نيروي مفيدي به شمار آيد. ولي درجات زياد آن كارايي را كاهش ميدهد و مانعي در عملكرد سالم به حساب ميآيد. از طرفي رابطه بين استرس و شخصيت افراد هم تاريخ مدون و كوتاهي دارد. اما در واقع داراي قدمتي بسيار طولاني است. يعني تجربةميزان اضطراب تا حدود زيادي به شخصيت افراد بستگي دارد. امروزه هيچ شكي وجود ندارد كه استرس روانشناختي شديداً با برخي بيماريها مرتبط است و شواهد گوناگوني نشان دادهاند كه احتمال بيماري و فرسودگي با با لا رفتن استرس زندگي بالا ميرود. (فريدمن، بوت و كولي 1987) (پاياننامه، تربيت معلم تهران، 1379)
همچنين طبق تحقيقات انجام شده، اين مسئله روشن است كه بين برخي خصوصيات شخصيتي و واكنش در برابر موقعيتها، رابطه وجود دارد و هر شخصيتي خلق و خوي خاصي را ايجاد كرده و واكنش در برابر موقعيتها و سختيها را متفاوت ميكند. لذا افرادي كه در برخورد با شرايط مختلف، اين خلق و خوها در آنجا به صورت پايدار درآمده و جزء شخصيت آنها شده و اگر آنها در برخورد با فشارهاي زندگي، مهارت كمتري هم داشته باشند، در نتيجه ابتلا به بيمارهاي جسمي و روحي در آنها به فراواني ديده ميشود، از جمله بيماريهاي قلبي و سرطانها و امثال آنها. اين افراد همان افراد تيپ A ميباشند. كه فريدمن اولين فردي است كه اين ويژگيها را شناسايي كرد و او برنامه متعلق را براي كاهش جنبههاي فشارزاي الگوي رفتاري A بوجود آورده است (ترجمة لديور، پروين، جوادي، 1381)
اين پژوهش، درصدد پاسخگويي به اين سؤالات ميباشد:
1- با توجه به اينكه اضطراب يكي از اختلالات مهم رواني است كه وجود آن در انسان مشكلات متعددي را در روند زندگي سالم ايجاد ميكند، لذا تلاش براي شناخت عوامل مؤثر و طرقي در جهت رفع آن، و ايجاد مقاومت در برابر استرسها و كشمكشهاي رواني و يأس و نا كامي از اهميت ويژهاي برخوردار است.
2- دستيابي به اينكه آيا در بين ويژگيهاي تيپهاي شخصيتي از لحاظ وجود ميزان اضطراب اختلافي ديده ميشود و اگر هست، آيا اين اختلاف از لحاظ آماري معنيدار است؟
ضرورت و اهميت پژوهش:
با توجه به اينكه اضطراب يك بيماري شايع و همهگير است و اكثر افراد جامعه مخصوصاً دانشجويان از اين بيماري رنج ميبرند و همانطوري كه در مبحث مقدمه هم ذكر شد يكي از مؤلفههاي موثر بر واكنش افراد در برابر هيجانها و از جملهها فشارهاي رواني و اضطراب، مسأله تيپهاي شخصيتي و الگوهاي رفتاري خاصاند كه براي اولين بار فريدمن و روزنمن، سال 1974 پس از سالها، تحقيق و مطالعه بر روي بيماران قلبي به اين نتيجه رسيدند كه بسياري از افرادي كه تحت عنوان بيماران قلبي تحت مواطاند، طبيعت و خلق و خوي مشابهي دارند و اين افراد را به عنوان تيپ شخصيتي A نامگذاري كرده كه ويژگيهاي خاصي را دارا بوده و از كساني كه اين ويژگيها را ندارند، از لحاظ سازگاري و مقابله اضطراب و فشارهاي زندگي متمايز ميكند
. لذا با توجه به اين رابطهاي كه تاكنون در مورد اضطراب و تيپهاي شخصيتي وجود داشته و ضرورت اين مسأله از نظر سازگاري با هيجانهاو موقعيتهاي اضطرابي براي افراد بسيار ضروري است. لذا در اين پژوهش، محقق به دنبال بررسي اين رابطه و ميزان تأثير در بين دانشجويان دانشگاه تربيت معلم برآمده و شناخت اين امر نه تنها از اين لحاظ بلكه از جهت پيشگيري از عوارض اضطرابها و يا كنترل آن در افرادي با ويژگي الگوي رفتاري A وجود دارد ايجاب ميكند تا بدنبال اين اثرات از لحاظ علمي پرداخته شود و اميد است اين پژوهش در راستيا اين اهداف موثر واقع گردد. زيرا اهميت هر پژوهش در نتايج و ثرماتي است كه در رفع مشكلات و دستيابي به راهحل معضلات حاصل ميشود.
اهداف پژوهش:
هدف كلي: برسري و مقايسه ميزان اضطراب در تيپهاي شخصيتي A و B
اهداف اختصاصي:
1- بررسي ميزان اضطراب در افراد با تيپ شخصيتي A
2- بررسي ميزان اضطراب در افراد با تيپ شخصيتي B
فرضيههاي پژوهش:
1- ميزان اضطراب در افراد تيپ شخصيتي A چقدر است؟
2- ميزان اضطراب در افراد تيپ شخصيتي B چقدر است؟
3- بين ميزان اضطراب افراد تيپ A و B تفاوت وجود دارد.
روش تحقيق:
در اين تحقيق از روش علي - مقايسهاي، استفاده شده است. زيرا محقق بدنبال كشف روابط بين عوامل و شرايط خاصي است، كه قبلاً به وقوع پيوسته است. به عبارتي محقق به دنبال برسري امكان وجود روابط علي و معلولي از راه مشاهده و مطالعة نتايج موجود و زمينه قبلي آنها، به اميد يافتن علت وقوع پديدههاست و از طرف ديگر محقق امكان كنترل مستقيم بر متغيرها را ندارد. لذا مناسبترين روش تحقيقي، همين روش پس رويدادي يا علي - مقايسهاي است.
جامعة تحقيق:
جامعة پژوهش شامل دانشجويان دختر 18 تا 22 ساله دانشگاه تربيت معلم ميباشند.
حجم نمونه:
تحقيق حاضر را 20 نفر از دانشجويان تربيت معلم تهران كه ساكن در خوابگاه دانشجويي اين دانشگاه هستند، تشكيل داده كه اين تعداد در 2 گروه 10 نفري از افراد با تيپ شخصيتي A و B ميباشند.
تعريف متغيرهاي پژوهش:
الف- تعريف نظري اضطراب: كاپلان و سادوك اضطراب را از ديدگاه باليني چنين تعريف ميكنند: «يك علامت هشداردهنده، كه خبر از خطري قريبالوقوع ميدهد و شخص را براي مقابله با تهديد آماده ميسازد.» (ترجمه پورافكاري، 1379)
ب- تعريف عملياتي ميزان اضطراب: منظور از ميزان اضطراب در پژوهش حاضر، نمرهاي است كه آزمودني در مقياس اضطراب سنج كتب كسب ميكند.
الف- تعريف نظري تيپ شخصيتي A: فريدمن و روزنمن تيپ شخصيتي A را اينطور تعريف ميكنند: «تركيبي از عمل- عاطفه كه نزد هر كسي قابل مشاهده است، كه پرخاشگرانه در تلاش هميشگي براي نيل به حداكثر ممكن در حداقل زمان و در صورت لزوم در مقابل تلاشهاي ديگر اشياء و اشخاص، درگير شده باشد.» (ترجمة مرمر، 1372)
- تعريف نظري تيپ شخصيتي B: افراد با تيپ B افرادياند كه با اين ويژگيها شناخته ميشوند. سخن ديگران را قطع نميكنند، بندرت مشت خود را گره ميكنند و يا انگشت خود را به نشانه تأييد گفتة خود بالا ميبرند و اين افراد استعداد كمي نسبت به فشار دارند و به علت انعطافپذير بودنشان واقعبينترند. اشتباهات خود را پذيرفته و آنها را فرصتهايي براي آوزش ميبينند و زماني كه حوادث در كنترلشان نيست، خود را كنترل ميكنند (ترجمة كديور، جوادي، 1381)
ب- تعريف عملياتي تيپ شخصيتي A و B: منظور از تيپ شخصيتي A و B نمرهاي است كه فرد در مقياس تيپشناسي A و B كسب ميكند.
فصــل دوم
پيشينه تحقيق
بخش اول:
- تعريف اضطراب و انواع آن
- شدت اضطراب
- علل و انگيزههاي اضطراب
- شيوع اضطراب
- اضطراب از ديدگاه مكاتب روانشناسي
- تعريف تيپهاي شخصيتي (مفهوم الگوي رفتاريA و B و توسعة آن)
- رابطه الگوي رفتاري A و B با رفتارهاو متغيرهاي ديگر
بخش دوم:
- تحقيقات انجام شده در خارج از كشور
- تحقيقات انجام شده در ايران
بخــش اول
تعريف اضطراب:
استفاده از لغت «مضطرب» تصور شخصي را به خاطر ميآورد كه روي زمين آهسته قدم برنميدارد، دستهايش را ميفشرد، ابروهايش چين خورده و قلبش سنگين ميشود، تنفس او زياد شده و قدرت تمركز ندارد.
توصيف شخصي: شامل احساس ناآرامي، ناتواني، احساس سنگيني معده، و سبكي سر ميشود. استفاده عموم از لغت اضطراب به پيشبيني احتمالات ترسناك از آينده اشاره دارد. لغاتي مثل دلهره ، دلواپسي ، نگراني ، پروا ، غالباً با لغت اضطراب رابطه دارند.
تعاريف نظري اضطراب دامنه وسيعي دارند، اما عموماً نظريهپردازها آن را به صورت ناآرامي ميشناسند. برحسب منبع (داخلي يا خارجي) فرايند يا پوياييهاي احساس، علايم و نشانههاي احساس و مداخله مناسب جهت تخفيف وضعيت اضطرابي را مشخص ميسازند. در برخي ديدگاههاي نظري اضطراب به عنوان جنبةرشد شخصيت تلقي ميگردد. خصوصاً وقتي كه شخص با وضعيتهاي جديد روبرو ميشود. اضطراب در نظريههاي مختلف شخصيت و رفتار، همينطور در تعيين بيماري ناشي از تنيدگيهاي هيجاني، فيزيولوژيكي و اجتماعي، مفهوم كليدي است (بك، راوليز، ويليامز، 1988) (پاياننامه تربيت معلم تهران، 1382).
كاپلان، اضطراب طبيعي را احساس بيم و نگراني منتشر و بسيار ناخوشايند و اغلب مبهم ميداند كه همراه با يك يا چند احساس جسمي ميباشد. مثل احساس خالص شدن سردل، تنگي نفس و قفسة سينه، تپش قلب، تعريق، سردرد، يا ميل جبري ناگهاني براي دفع ادرار و نيز بيقراري و ميل براي حركت (ترجمة پورافكاري نصرتا…، 1379).
پيهرون (1973)، اضطراب را ناراحتي رواني و بدني كه بر اثر ترس مبهم و احساس ناامني و تيرهروزي قريبالوقوع در فرد آدمي بوجود ميآيد، ميداند (دادستان، 1378).
اضطراب وضعيت شديد شد تحريك هيجاني است كه نگراني يا ترس را هم دربردارد. مثل ترس، فرد احساس ميكند كه تهديد ميشود. برخلاف ترس، فرد اغلب، منبع تهديد را به شكل مبهم يا نه چندان دقيق ادراك ميكند (ياميالي، طاهري، 1373).
انواع و شدت اضطراب:
اضطراب را ميتوان به صورتهاي مختلف و براساس شدت، سطوح و انواع آن و … تقسيمبندي كرد. يكي از روشهايي كه كاربرد بيشتري دارد و كمك باليني به آنها ميكند، مشخص كردن نوع اضطراب است در اينجا ابتدا اضطراب و سپس سطوح اضطراب به طور مختصر توضيح داده ميشود و در آخر طبقهبندي اضطراب راساس DSM-IV و تشخيصهاي پرستاري در اضطراب ذكر ميشود.
انواع اصلي اضطراب:
1- اضطراب علامتي : اين اضطراب با پيشبيني و انتظار خطر و احساس مورد تهديد واقع شدن بوجود ميآيد. البته اضطراب تجربه دروني فرد است، اما تهديد غالباً به حادثه خارجي نسبت داده ميشود و علامت پيشآورنده احساس اضطراب در اين حادثه شبيه به شخص يا چيزي است كه قبلاً موجب آسيب به خود شده است.
2- اضطراب صنعتي : اين اضطراب نشانگر، اضطراب شخصيتي فرد ميباشد. به عبارت ديگر، بواسطه تحول و رشد شخصيت بعضي افراد نسبت به ديگران، استعداد بيشتري را نسبت به اضطراب دارند. ممكن است اينگونه اضطراب افراد، اضطراب علامتي، يا حوادث تنيدگيزاي بيشتري را تجربه كنند. احساس اضطراب غالباً بواسطه تعارضات ناخودآگاه است كه ممكن است منشأ آنها به دوران كودكي مربوط باشد.
3- اضطراب حالتي : اضطرابي است كه در موقعيت ويژهاي روي ميدهد. شخص احساس تنيدگي و تعارض ميكند، برخورد كنترل ندارد. وجه تمايز آن با اضطراب علامتي اينست كه موقعيت برانگيزانندة اضطراب را ميتوان شناسايي كرد.
4- اضطراب فراگير: اين اضطراب، خيلي شديد است و به احتمال زياد توليد واكنشهايوحشت حقيقي ميكند. شخص مبتلا به اين نوع اضطراب، حس وحشت را احساس ميكند، كه نميتواند به هيچ نوع انديشه يا حادثه آن را بست بدهد. اين اضطراب خيلي نافذ است. مكرراً رخ ميدهد و اكثر مواقع همراه با رفتار اجتنابي وسواسي و هراس است.
شدت اضطراب:
اضطراب را ميتوان برحسب شدت نسبي، به اضطراب وحشت، حاد، مزمن و اضطراب طبيعي تقسيمبندي كرد:
- اضطراب وحشت: همراه با درهمريختگي و غير كارآمدي شخصيت است و شخص مبتلا به آن بيحركت مانده، كنترل خود را از دست ميدهد و براي رهايي از تنيدگي حتي ممكن است دست به خودكشي بزند.
- اضطراب حاد: شروع ناگهاني داشته و كوتاه مدت است. معمولاً همراه با از هم گسيختگي و از دست دادن غيرمنتظره يا تغييري كه به تماميت خود شخص تهديد واقع ميشود، روي ميدهد. اي نوع اضطراب در موقعيتهاي بحراني مثل مرگ عزيزان، تغيير جغرافيايي، يا از دست شغل روي ميدهد. ولي با اين حال كمتر موجب درهمريختگي وسيع شخص ميشود.
- اضطراب مزمن: كه به طور مداوم، ماهها و سالها در طول زندگي شخص حضور دارد و نسبتاً پايدار ولي متغير است و تركيبي از اضطراب حالتي و صنعتي و علامتي است.
- اضطراب طبيعي: براي بقا، ضروري است و انرژي لازم را براي انجام كار و رندگي تأمين ميكند. باعث رشد و خلاقيت ميگردد، در حقيقت اضطراب خفيف را ميتوان اضطراب طبيعي تلقي كرد.
منشأ اضطراب و انگيزههاي آن
از علل و منشأ آن، وحشت از عدم امكان وصول به هدف است و ترس از عدم امكان يك موقعيتها حاصل آن از نظر نوجوان و جوان بيآبرو شدن در ميان همگان و پيدايش حالت افسردگي يا اضطراب شديد، مجادله با والدين و دوستان است. هوشياري دربارة يك مسئله ناخوشايند يا عدم فراموشي درد يا رنج خود از ديگر منشأ اضطراب است كه باعث بمباران شديد فكر و انديشه آدمي ميشود و او را آشفته و دچار هيجان ميكند. گاهي احساس گناه افراد را واميدارد تا مضطرب شوند. از عوارض ديگر در اين زمينه اختلال هيجاني، پاشيدگي وضع و نظام خانواده، از دست دادن پدر و مادر كه براي او تكيهگاه امن بود و بويژه آنگاه كه نقطه اتكاي جديد براي خود نيابد (قائمي، 1364).
شيوع اضطراب:
طبق آمار منتظره از آنجا كه واكنش اضطرابي درصد بالايي از نوروزها را نشان ميدهدو از آنجا كه اكثراً با علايم رواني - جسماني همراه است 1/4 كل جمعيت بيماران رواني دچار اضطراب شديد هستند. از مطالعات ماركس در سال 1981 بدست ميآيد كه 2/3 درصد مبتلايان به اضطراب رازشان تشكيل ميدهند. در بخش ديگري از يافتههاي اين تحقيقات اظهار شده كه مردان بيشتر از زنان از اضطراب خود جلوگيري ميكنند و تنها زماني كه از اضطراب به طور جدي ناتوان شده باشند ممكن است به معالجه مبادرت نمايند. سن متوسط براي بروز علايم اين بيماران 20 سالگي يا كمي زودتر از آن بوده است و طول مدت و تداوم علايم بيماري قبل از 50 سال بوده است (پاياننامه، تربيت معلم تهران، 1382).
اضطراب از ديدگاه مكاتب روانشناسي
در اين قسمت جهت تعيين چهارچوب نظري اين مفهوم، مرور مختصر بر ديدگاه مكاتبو نظريههاي مختلف روانشناسي ارائه ميگردد.
1- مكتب روان پويايي:
در اين ديدگاه، اضطراب روان رنجور، نتيجه يك تعارض بين تكانههاي نهاد و محدوديتهايي است كه «خود و فراخود» اعمال ميكند (اتكينسون و ديگران)
فرويد به عنوان سردمدار اين مكتب 2 نظريه پيرامون اضطرار را ارائه كرد. در نظريه اول اضطراب در نتيجة عدم تخليه تكانههاي جسمي به وجود ميآيد. اما در نظريه دوم اضطراب مايندة هيجاني دردناك است كه به صورت علامتي، خطر قريبالوقوع را براي «خود» خبر ميدهد. از ديدگاه روان تحليلگر، منبع اضطراب ممكن است در نهاد، خود، يا فراخود باشد (ترجمة جوادي، كديور، 1381).
2- مكتب رفتارگرايي:
در نظريههاي يادگيري و رفتاري اضطراب به عنوان پاسخ به محرك فرض ميشود كه بوسيلة پيامهاي تقويتكننده حفظ ميشود. محركهاي تقويت كننده ممكن است بيروني باشند مانند امتحان يا دروني باشند مثل خودپنداره فرد.
اضطراب در اين ديدگاه در حضور محركهاي آزاردهنده، آموخته ميشود و به هر علت، در زمينة كمك به فرد جهت اجتناب از پيامدهاي نامطلوب كارايي دارد و حفظ ميشود. از نظر رفتارگرايان بسياري از اختلالات رواني، بخصوص، حالات افراد رواننژند، در واقع پاسخهاي شرطي هستند كه به نحوي تقويت ميشوند و ادامه مييابند. در تحليل رفتاري بيماريها، نوروزها به عنوان مشكلات مشهود علايم بيمارياند.
روي اين اصل در اين مكتب، دفع علايم مرضي، معادل بهبودي و رفع مشكل است (شفيعآبادي و ناصري، 1381)
3- مكتب شناختگرايي:
اگرچه هيچ نظريه واحدي نميتواند به تنهايي پديدة اضطراب را به طور كامل تبيين كند، اما اخيراً نظريههاي شناختي و يادگيري و توجيهات آنها، بيشتر مورد توجه واقع شدهاند. پژوهشهاي انجام شده با انسانها نشان دادهاند كه اضطراب ميتواند به صورت جانشيني ، و بدون ارتباط مستقيم با موقعيت آزارنده و تنها از طريق مشاهده واكنش ديگران كسب شود. مثل مادري كه خود از حيواني ميترسدو اين ترس را به كودك خود منتقل ميكند. سرانجام كودك رفتار اجتنابي از سگها را خواهد آموخت (سيف، 1371).
همچنين بخش فرايندهاي نمادين در انتقال اطلاعات دربارة اشياء و رويدادهاي ترسناك بخوبي مشخص است و چنين به نظر ميرسد كه واكنشهاي هيجاني زير كنترل فرايندهاي شناختي دروني هستند اين صرفاً نتيجه شرطي شدن پارولف است (همان منبع).
ميزان قابليت پيشبيني و قابليت كنترل رويدادهاي آزاردهنده، دو متغير مهم در نظريههاي شناختي هستند. رويدادهاي قابل پيشبيني كمتر، از رويدادهاي غيرقابل پيشبيني آزاردهنده هستند. زيرا افراد با اطلاع از وقوع آنها ميتوانند خود را براي برخورد يا مقابله با آن آماده كنند (همان منبع).
4- مكتب انسانگرايي:
از ديدگاه انسانگرايي، انسان اينتوانايي را دارد كه آگاهانه عوامل ناسازگاري روانياش را تجربه كند و از حالت ناسازگاري به حالت سازگاري رواني پيش برود. به اعتقاد راجرز كه فرد مطرح در اين ديدگاه است، خودپنداره فرد مضطرب يا روانتژند با تجربه ارگانيسمي او در تضاد است.
هرگاه ادراك فرد از تجربه خودش، تحريك يا انكار شود، تا حدودي حالت ناهماهنگي ميان خود و تجربيات فرد بوجود ميآيد و موجب پيدايش مكانيسمهاي دفاعي ميشود (شفيعآبادي و ناصري، 1381).
از نظر راجرز، حالت تعادل انسان هنگامي است كه بين تجارب ارگانيسم و خودپنداره او تعادل برقرار شود. در اين ديدگاه جنبههاي مختلف رفتار به دنبال تلاش براي شكوفايي و خودهمساني است (ترجمة جوادي و كديور، 1381).
بخــش دوم
الگوها و تيپهاي شخصيتي A و B:
يكي ديگر از سازههاي اين پژوهش كه مورد بررسي است، الگوي رفتاري A و B ميباشند كه اين الگوهاي رفتاري براي اولين بار توسط 2 نفر متخصص قلب به نامهاي «ري روزنمن» و «ماي فريدمن» مطرح شد و اين متخصصين در جريان طبيعي درمان بيماران قلبي خود متوجه برخي رفتارها و ويژگيهاي شخصيتي بيماران شدند و براساس اين طبقهبندي، افراد به لحاظ داشتن اين ويژگيهاي رفتاري خاص در الگوي رفتاري A، رقابت جو، شتابگر، طالب كسب موفقيت، پركار و بلندپروازند و در مقابل افراد داراي الگوي رفتاري B، آرام و صبور بوده و اهل رقابت نيستند. همچنين آنها حساسيت به گذشت زمان و موفقيت در كارشان نشان نميدهند (ترجمة كديور، جوادي، 1381).
در خصوص رابطه الگوهاي رفتاري A و B با ميزان اضطراب و ابتلاي به بيماريهاي قلبي تحقيقاتي انجام شده اما اغلب اين تحقيقات درباره الگوي رفتاري A و B با اضطراب متفاوت بوده است. كوسمير و هود (1988) دريافتند كه الگوي رفتاري در مردان و زنان به طور معنيدار با پيشرفت و استقلال، قدرت، تعهد شغلي، همبستگي دارد و رابطه با اضطراب هم معنيدار است. كوسيمر و همكاران (1991) تعدادي ازكارگران را مطالعه كرد و به اين نتيجه رسيدند كه افرادي كه داراي الگوي رفتاري A هستند علايمي چون تحريكپذيري، در دهان جسماني و اضطراب را نشان دادند و ميزان آن از تيپ B بالاتر بود (پاياننامه، تربيت معلم تهران، 1379).
مفهوم الگوي رفتاري A و B و توسعه آن
توصيف الگوي رفتاري A و B ريشه در تجارب باليني دو نفر از متخصصان قلب كاليفرنيايي دارد. ماير فريدمن و روزنمن (1959) در جريان طبيعي معالجه بيماران قلبي خود متوجه برخي رفتارهاي عودكننده در بين بيماران و خصوصاً آنهائي كه در مقابله با زمان دچار مشكلات شده بودند.
آنها اشاره كردند كه بسياري از اين بيماران ناآرام و عجول بودند و مجموعهاي از صفات شخصيتي مثل رقابت جويي شديد و پرخاشگري، احساس فوريت زماني، و اضطراب داشتن و … را دارا بودند. اين دو متخصص افرادي را كه اينگونه خصوصيات رفتاري داشتند بنام شخصيت A و يا الگوي رفتاري A ناميدند.
فريدمن و روزنمن بيماري قلبي كرونروي (CHD)، اينگونه الگوي رفتاري را بيماري شتاب ميناميدند. به نظر آنها كساني كه اين ويژگيها را دارند، ظاهراً دچار نوعي نزاع دايم و مزمن و غالباً بيثمر با خودشان، ديگران، موقعيتها و زماناند (قرچهداغي، شريفزاده، 1373).
مطابق نظر فريدمن و روزنمن (1974) الگوي رفتاري A تركيبي از هيجان و رفتار است كه در آن افراد به طور پرخاشگرانه و بيوقفه در تلاشاند كه در زمان كمتري پيشرفت زيادي كرده باشند. به نظر ميرسد افراد نوع A، افرادي مطمئن و متكي به نفس نيستند و در درون خود احساس ناامني مينمايند (همان منبع).
باك (1988) ويژگي افراد نوع A را اينطور تعريف ميكند، آنها مداوم راه ميروند و در تنش هستند. قيافه اخمو دارند. چشمشان پر از خصومت است. بياني تند و تيز و بلند و انفجاري دارند، در گفتارشان كمتر مكث ميكنند. در مقايسه با ساير افراد در معرض اختلالات قلبي بيشتري قرار دارند (پاياننامه، ويسي مختار، 1371).
باك (1988) در ادامة بحث ابراز ميدارد نزاع دايل افراد داراي الگوي رفتاري A موجب افزايش فعاليت سيستم سمپاتيك و غدد درونريز ميگردد (نقل از همان منبع)
افراد داراي الگوي رفتاري A به عنوان افراد نوروتيك، مورد شناسايي قرار نميگيرند، بلكه به عنوان افرادي كه با يك سري الگوهاي رفتاري خاص به عوامل محيطي واكنش نشان ميدهند، مشخص ميگردد.
اين الگوي رفتاري در طي دوران طفوليت شكل گرفته و در طول نوجواني و بزرگسالي باقي ميماند و در واقع الگوي رفتاري A روي پيوستاري قرار دارد كه افراد اين الگوي رفتاري كم و بيش تعدادي از اين ويژگيهاي فوقالذكر را نشان ميدهند (نقل از منبع قبل).
فرد با الگوي رفتاري A آشكارا حركت ميكند. از ترافيك و از صف بستن براي خريد و هر چيز ديگري كه وقت با ارزش را تلف كند، ناراحت ميشود. الگوي رفتاري A از نظر رفتاري نشانههاي متعددي دارد:
1- نهفتگي و پاسخ كوتاه مثلاً در مكاتبات
2- گفتار بيش از حد نيرومند
3- سريع خواندن
4- چهره در هم كشيده و خشم
5- نگاه عميق و با لبخند بازداري شده
6- حركتهاي شديداً نيرومند در انجام تكاليف كه حداقل دشواري را دارند نظير بازي كردن
7- حركتهاي بيقراري پاها، انگشتان و آرواره
اين تمايل به بسيج كردن بيش از حد منابع بدني تحت عنوان فوريت زماني ميباشد كه الگوي رفتاري A را مشخص ميسازد (مارشال ريو، 1992) (ترجم سيد محمدي، يحيي، 1381).
افراد داراي الگوي رفتاري A از نقطهنظر مقابلشان يعني افراد داراي الگوي رفتاري B نياز بيشتري به كنترل محيط دارند. با اين حال افراد داراي الگوي رفتاري A انتظار كنترل بيشتري از افراد داراي الگوي رفتاري B ندارند (گلاس 1997) و نسبت به توهم، كنترل، از افراد داراي الگوي رفتاري B آسيبپذيرتر نيستند. افراد داراي الگوي رفتاري A به خاطر ميل به كنترل بيشتر اما نه، انتظار بيشتر يا توهم كنترل به صورت مجموعه پاسخهاي كنار آمدن هيجان، عمل آموخته شده، عدم كنترل ادراك شده، بهتر مفهوم شده است (نقل از همان منبع).
به طور كلي افراد داراي الگوي رفتاري A داراي ويژگيهاي زير هستند:
1- بيش از حد كار ميكنند و حتي روزهاي تعطيل و استراحت را نيز صرف كار ميكنند.
2- آرام و سكون ندارند و دائم بيقرارند.
3- اوقات فراغت را اتلاف وقت ميدانند و به غير از كار، سرگمي ديگري ندارند
4- موفقيت را به طور كلي ميسنجند و مملو از آمار وارقام است
5- ناشكيبا و غالباً پرخاشگر و خشن به نظر ميرسند
6- به ندرت وقت خود را به صورت واقعي برنامهريزي ميكنند
7- كوشش ميكنند از نظر مادي از همه فراتر باشند، اشياي مادي به نظرش بسيار مهم است.
8- رفتار 2 مرحلهاي، يعني انجام دو كار يا چند كار به طور همزمان
برخلاف شخصيت A، جهت مخالف آن يعني B وجود دارد كه اين الگوي رفتاري از نظر رواني از الگوي رفتاري A انعطافپذيرترند و با فشارها سازگاري بيشتري پيدا ميكنند و آنها بري از فوريت زماني هستند. ولي به اين نوع تقاضاها هر وقت بخواهند، ميتوانند پاسخگو باشند. شخصيت الگوي رفتاري B خود را با همرديفانش مقايسه نميكند و تعداد موفقيتها را نميشمارد. شخصيت الگوي رفتاري B برخلاف A ارزش شخص خود را در پيروي از هدفهاي زندگي كه در آن موفقيت اجتماعي و اقتصادي برتر از هر هدف ديگري قرار دارد، نميداند (ويسي، 1371).
افراد داراي الگوي رفتاري B بسيال ملايم، آرام و از نظر خلقي متعادل هستند. آنها معمولاً در محيط كار، كاركناني ثابت قدم بوده و رفتارشان به سادگي دستخوش تغيير نميگردد. هيچگاه از كمبود وقت و فقدان فرصت شكايت نميكنند و جهت كسب موقعيتهاي حرفهاي يا موقعيتهاي اجتماعي وقت و نيروي زيادي مصرف نميكنند و آنها در خارج از وقت كار، اوقات زيادي را صرف فعاليتهاي مورد علاقه خود ميكنند. برطبق گزارشات اوريل (1988) الگوي رفتاري B داريا خودپنداره بالايي بوده و نيازي به تأييد ديگران ندارند. گرايشات و تمايلات توروتيكي در اينها ديده نميشود (پاياننامه ويسي، 1371). شخصيت B سخن ديگران را قطع نميكند. او بندرت مشت خود را گره ميزند يا انگشت خود را به نشانه تأكيد گفتهاش بالا ميبرد. اين افراد استعداد كمتري نسبت به فشار دارند. به علت انعطافپذير بودنشان واقعبينترند. اشتباهات خود را پذيرفته و آنها را فرصتهايي براي آموزش ميبينند و آنها حتي در مواقعي كه حوادث كاملاً در كنترلشان نيست، خود را كنترل ميكند. روزنمن و فريدمن نه تنها نشان دادهاند كه شخصيت الگوي رفتاري B به حملات قلبي كمتر مبتلا ميشود بلكه به اين نتيجه رسيدهاند كه كيفيت زندگي الگوي رفتاري B بهتر از شخصيت A است. (نقل از منبع قبل) علاوه بر ويژگيهاي زيادي كه در افراد الگوي رفتاري B وجود دارد، عمدهترين ويژگي الگوي رفتاري B عبارتند از:
1- هرگز از فوريت زماني رنج نميبرند.
2- رقابت جويي شديد و جاهطلبي در آغاز راه پيدا نميكنند
3- بازي را به عنوان تفريح مينگرد و در كارها به كيفيت توجه دارند
4- داراي آرامش بدون احساس گناه هستند
5- گرايش به ارزيابي خود براساس تعداد كارها و موفقيتهايشان ندارند
6- در هر زمان به يك كار ميانديشندو يك كار را عملي ميسازند (پاياننامه، دانشگاه تهران، 1378).
سببشناسي و نظريههاي مهم الگوي رفتاري A:
به منظور بررسي تأثير ژنتيكي در بروز صفات و الگوي رفتاري A، مطالعات با استفاده از دولوها صورت گرفته است، به طور كلي در بين آراي محققان در زمينه تأثير عوامل ژنتيكي در پيدايش الگوي رفتاري A توافق وجود ندارد. به عنوان مثال ماتيوس و كرانتز 1976 كه دوقلوهاي بزرگسال را مورد مطالعه قرار دادند و نتيجه گرفتند كه حتي دوقلوهايي كه به طور جداگانه تربيت شده بودند نيز عامل ژنتيك مؤثر است. ليكن راهه ، و هريگ روزنمن (1975) هيچگونه شواهدي دال بر ژنتيكي بودن الگوي رفتاري A گزارش نكردهاند (شهيدي، 1961).
تازهترين بررسي در زمينه سببشناسي الگوي رفتاري A پيترسون و همكاران (1989) گزارش كردهاند، كه دوقلوهايي كه با هم و جداي از هم تربيت شده بودند، را مورد شناسايي قرار داده و آنها نشان ميدهند كه وراثتي بودن براي رقابتجويي و بلندپروازي معنيدار بود (4/0) اما براي خشم معنيدار نبود. به علاوه اين پژوهش اثر محيط را در نظر گرفته بود. در حقيقت برخي از پژوهشگران ادعا نمودند كه اگر الگوي رفتاري A وراثتي باشد عوامل محيطي يك بخش مهم در بروز ويژگيهاي الگوي رفتاري A خواهد داشت (معمار، 1374).
گلاس (1977) تحت تأثير تئوري درماندگي آموخته شده سليگمن بر اين عقيده است كه الگوي رفتاري A نشاندهندة سعي افراد براي كنترل موقعيتهاي نگرانكننده ميباشد. پس افراد الگوي رفتاري A احتياج زيادي به كنترل محيط داشته دو حيثيت زياد آنها، از اينكه نتوانند محركهاي نگرانكننده را كنترل كنند باعث ميشود، رفتار خصومتآميز و روحيه تهاجمي و رقابت از خود نشاندهندة كه در موقعيتهاي محيطي خاص قرار گيرند و در نتيجه فعاليت بيش از حد فيزيولوژيكي در اينگونه مواقع كه مبارزهطلبي در فرد تشويق ميشود با وي زيرفشار شديد قرار گيرد خطر بيماري قلبي را افزايش ميدهد (شهيدي، 1991).
در تئوري گلاس (1977) تمايلات الگوي رفتاري و ويژگيهاي محيطي مستقل، تغييرناپذير، قلمداد شدهاند ولي اين امكان وجود دارد كه افراد به جاي اينكه فقط به موقعيتهاي محيطي عكسالعمل نشان ميدهند عملاً اين موقتيها را براي خود ايجاد ميكنند و همواره در جستجوي موقعيتهايي هستند كه در آنها الگوي رفتاري A تشويق و تقويت شود (نقل از همان منبع).
اخيراً يك تئوري جديد توسط پرايس (1982) تحت تأثير يادگيري اجتماعي در دوران كودكي و نوجواني به هنگام تحصيل در مدرسه آموخته ميشود. پرايس معتقد است كه شخص، عقايد خاصي را آموخته و اين عقايد، ترسها و نگرانيهاي مختلفي ايجاد ميكنند. اين افراد الگوي A بر اين عقيدهاند كه براي كسب ثروت و محبوبيت و شهرت و آنچه در جامعه عمدتاً ارزش دارد بايد بيشتر از ديگران كوشا بود و بيش از پيش مبارزه از خود نشان ميدهند. همچنين يكي از عقايد ديگري كه دارند، و اين الگو را تقويت ميكند، امنيت كه ثروت شخص را مهمترين عامل براي ارزيابي خود به عنوان يك انسان ميداند (يونن و كيوپر ، 1991) (همان منبع) الگوي رفتاري A وسيلهاي است كه فرد به كمك آن از عهدة ترسها و نگرانيهاي خود برميآيد و اين عقايد كه موجب بروز ترسهاي ويژه ميشوند، به عقيده پرايس از طريق والدين، مدرسه، وسايل ارتباط جمعي به شخص منتقل ميگردد. بخصوص در جوامع پيشرفته و صنعتي اين عقايد مرتباً تشويق ميشوند پرايس در زمينة نقش وسايل ارتباط جمعي و نظام آموزشي اشاره ميكند كه تعداد زيادي از برنامههاي آموزشي به نظر ميرسد كه كار و رقابت شديد از نظر آنها، عامل موفقيت قلمداد ميشود و مدرسه به عنوان يكي از عوامل اجتماعي كردن بچهها، نقش عمدهاي برعهده دارد رقابت، اشتياق، موفقيت را انتقال ميدهد. همانطور كه پرايس اشاره ميكند، بخاطر تأكيد مدارس بر يادگيري و عملكرد سريع يك، احساس تنگي زمان در آنها، تقويت ميشود.
استروپ و ديگران (1987) براي بيان سببشناسي الگوي رفتاري A و B مدل خودسنجي را گسترش داده و فرض بر اينست كه در ارزيابي افراد، الگوي رفتاري A و B در مورد تواناييهايشان تفاوت وجود دارد الگوي رفتاري A از محيطهايي برميخيزند كه در آن تمايل به پيشرفت، تشويق ميگردد و افراد الگوي رفتاري A، استانداردهاي ارزيابي مبهمي دارند. نتيجه اينكه اين مدل فرض ميكند افراد الگوي رفتاري A در ارزيابي توانائيهاي خود در مقايسه با الگوي رفتاري B نگرانيهاي بيشتري دارند و چون اينگونه ارزيابيها در رسيدن به هدفها لازم است لذا رفتارهاي A به عنوان تلاشهاي استراتژيك براي كاهش ناامني در خصوص تواناييهاست. در مجموع اين مدل فرض ميكند نيرويي كه برانگيزانندة اساس رفتار است، الگوي رفتاري A است كه عبارتست از ميل شديد آنها براي كاهش ترديد در خصوص تواناييهاست.
تحقيقاتي كه توسط استروپ و ديگران صورت گرفته است، اثبات كردند كه افراد داراي الگوي رفتاري A تحت شرايط ترديد، فعالانه در جستجوي اطلاعات مرتبط با تواناييهايشان هستند. يعني الگوي A وقتي كه مطمئن هستند كه توانايي مورد نياز را ندارند، براي كسب اطلاعات بيشتر تلاش ميكنند و همچنين وقتي كه افراد الگوي رفتاري A در مورد سطح تواناييهاي خود نامطمئن هستند در مقايسه با افراد B، اضطراب بيشتري را تجربه ميكنند (شالون و استروپ 1988، استروپ و ديگران 1987 به نقل از يوئن و كيوپر 1991)
كيوپر و مارتين (1988) اخيراً مدل «خود ارزش انتقالي» را براي فهم مؤلفههاي شناختي، انگيزشي و عاطفي الگوي رفتاري A ارائه دادند. اين مدل يا رويكردهاي مطرح شده توسط پرايس (1982) و استروپ و ديگران (1987) در خصوص الگوي رفتاري A تشابهاتي دارند.
و به علاوه به روشني سيستم اعتقادي خود ارزيابي يا ناكارآمد را در افراد الگوي رفتاري A با پاسخهاي هيجاني به موقتيهاي مختلف، مرتبط ميسازد.
شرط اساسي مدل «خودارزشي» مربوط به تأييد نگرشهاي ناكارآمد افراد الگوي رفتاريA، عبارتند از خودارزيابي غيرواقعي احتمالي و انعطافناپذير. اين احتمالات در ابتدا با استانداردهاي بالا ارزيابي عملكرد ارتباط دارد و در نتيجه يادگيري و اثرات اجتماعي، فرهنگي افراد الگوي A يك احساس خودارزشي پيدا ميكند كه به طور گسترده بر رشد اهداف غيرواقعگرايانه وابسته است.
طبق اين مدل اگر فردي تعداد زيادي از نگرشهاي ناكارآمد احتمالي در خصوص خودارزشي نشان دهد آسيبپذيري زيادي به افزايش عواطف منفي مثل افسردگي دارد و در صورتي كه معيارهاي خودارزيابي از نظر فرو تأمين شوند، فرد ديد مثبتي نسبت به خود پيدا ميكند. طبق اين ديدگاه، افراد الگوي رفتاري A به اين نتيجه ميرسند كه اگر احتمالات آنها تأمين نگردد، در رسيدن به خودارزيابي مثبت شديداً مشكل خواهد داشت. در نتيجه اين افراد ممكن است تلاشهاي سازگارانه رفتاري و شناختي را در تلاش براي خودارزيابيهاي مجدد و مطلوب به كار گيرند. بنابراين رانندگي سخت، رقابت و تلاش براي موفقيت و پيشرفت اين افراد، نمايانگر پاسخهاي ناسازگارانه به منظور كاهش خودارزيابي منفي ميباشد.
مدل خودارزشي فرض ميكند افراد الگوي رفتاري A، ارزيابي غيرواقعي از خود دارند و در مورد ارزش خود نگران و نامطمئن هستند و لذا به نظر ميرسد كه افراد الگوي رفتاري A نايل به مقايسه اطلاعات اجتماعي زيادي دارند. تحقيقاتي كه توسط فورنهام و لينفوت (1987) انجام گرفته از اين فرض حمايت ميكند. آنها دريافتند الگوي رفتاري A ميل شديدي براي مقايسه پيشرفتهاي خود با ديگران دارند و در ضمن تحقيقات بيشتر آنها نشان داد كه آنها نياز شديدي براي اثبات احساس ارزشمندي دارند. اين يافتهها نشان ميدهد كه چگونه اين افراد تمايل به مقايسه اجتماعي دارند. مثلاً تحقيقاتي در مورد مقايسه اجتماعي نشان داده كه اين افراد انگيزش بالايي براي دستيابي به هدفي پيدا ميكنند، تلاش خواهند كرد خود را با افراد برتر مقايسه كنند. بنابراين افراد الگوي رفتاري A، استانداردهاي بالايي براي عملكرد دارند و اين باعث مقايسههاي بالا در مقايسه با افراد الگوي رفتاري B، در آنها ميشود (همان منبع).
رابطه الگوي رفتاري A و B با رفتارها و متغيرهاي ديگر:
تحقيقات اوليه وعده روي رابطه اين الگوهاي با اختلالات جسمي و رواني و بخصوص در محيط كار برده است. فريدمن و روزنمن (1959، 1982) در طي مطالعهاي روي 3400 نفر متوجه شدند كه بين الگوي رفتاري A و بيماريها، مرتبط با اضطراب رابطه معنيداري وجود دارد. بنا به گزارش آنها در گروه سني 39 تا 49 ساله مردان، با الگوي A در مقايسه با مردان الگوي رفتاري B، 6 برابر بيشتر در معرض ابتلا به بيماريهاي قلبي قرار دارند (پاياننامه، دانشگاه آزاد رودهن، 1374).
مطالعات مختلفي نتايج و يافتههاي روزنمن و فريدنمن را تأييد كردهاند. تحقيقي كه روي 3524 مرد در گروه مطالعات همكاري غرب توسط دمبروسكي (1977) گزارش شده است مشخص ميكند افراد بلندپرواز، سنخ A، 2 برابر بيشتر از افراد سنخ B به بيماري كرونر قلبي مبتلا ميشوند (منبع قبل).
گلس (1977) در يك بررسي روي دانشجويان مشاهده كرد دانشجويان تيپ رفتاري A گزارش نمودند افتخارات بيشتري از دانشجويان الگوي رفتاري B كسب ميكنند. گرايش به رفتن به مراكز آموزشي بعد از ليسانس و مراكز تخصصي از خود نشان ميدهند و در ضمن دانشويان الگوي رفتاري A آرزوهاي بلندپروازانهاي در مقايسه با افراد الگوي رفتاري B در سر ميپرورانند. حتي هنگامي كه عملكرد واقعي آنها چندان عالي نباشد.
گلس (1977) و ماتيوس (1987 ابراز داشتند كه اگرچه افراد الگوي رفتاري A واقعاً به نظر ميرسد به سمت پيشرفت سوگيري دارند اما شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد اين ويژگي صرفاً سطح بالايي از نياز به پيشرفت را نشان نميدهد و بين مقياسهاي الگوي A و نياز به پيشرفت همبستگي بالايي وجود ندارد و در ضمن به نظر ميرسد اين جنبه از الگوي رفتاري A بيشتر به نوعي احساس رقابت بين فردي وابسته است. تا آن كه ارتباط گستردهتري با خود نياز به پيشرفت داشته باشد. يك تكليف صريحاً رقابتي هم رفتار رقابتي را اشكار ميسازد و هم گرايش به انتقال پيامهاي رقابتي و ضداجتماعي به فردي كه الگوي رفتاري A با او در حال رقابت است.
متلين (1976) 943 نفر از مردان كارگر شهر نيويورك از از 5 محيط كاري مختلف كاركنان مديريتي و حرفهاي، مركز خدمات بهداشتي، خدمات عملي، افسران، واحدهاي تجاري، صنعتي، دانشجويان، افسران و مديران بنگاههاي بزر بانكي را مورد بررسي قرار داد و نتايج نشان داد كه الگوي رفاري A نه تنها با پست و مقام و درآمد ارتباط داشت بلكه با سرعت، پيشرفت شغلي نيز ارتباط وجود داشت. (فورنهام، 1995) (پاياننامه، تربيت معلم تهران، 1379).
گروهي از محققان دريافتند، دانشجويان الگوي رفتاري A در مقايسه با دانشجويان الگوي رفتاري B در سلطهگري و مهرورزي نمرات بالاتري را بدست ميآورند كه ظاهراً به نظر ميرسد سلطهگري و مهرورزي چندان همسان نيستند.
اسكير الدي و بك (1988) در بررسي خود به اين نتيجه رسيدند كه افراد داراي الگوي رفتاري A در مورد مقام و منزلت احساس نگراني زيادي دارند، در بيان احساسات خود ناتوان بودند، به مردم اعتماد كمتري دارند. با اين حال رضايت از زندگي نيز دارند. نرليا و همكاران (1977) تحقيقي را براي بررسي الگوي A و مدل 5 عاملي شخصيت روي 243 نفر از دانشجويان به اين نتيجه رسيدند افراد الگوي رفتاري A در مقياس «هوشياري بالاتر و در مقياس «توافق» پايينتر از گروه B بودند و مقايسه 2 گروه در ابعاد برونگرايي توافق و هوشياري نشان داد كه گروه الگوي رفتاري A نمرات بالاتري از گروه B در جنبههاي برونگرايي (همچون جرأتمندي، توافق و فعال بودن) و هوشياري همچون (صلاحيت و شايستگي و وظيفهشناسي، تلاش براي پيشرفتو خويشتنداري) بدست آوردند. اين يافتهها با مفهوم سازههاي فريدمن و روزنمن در مورد پيشرفت، مدارا بودن، رقابتي بودن، رانندگي سخت و كار كردن زياد افراد الگوي A هماهنگي دارد. حفري. آر. واي. جي. باقليوني (1991) رابطه بين الگوي رفتاري و سلامتي جسمي و رواني 240 نفر از مديران اجرايي را مورد برسي قرار داد. نتايج نشان داد بين الگوي رفتاري A و اضطراب، افسردگي و علايم جسمي همبستگي وجود دارد.
ولي در تحقيقات قبلي، رابطه افسردگي و الگوي رفتاري A ناهمساني مشاهده شده، در برخي از تحقيقات رابطه آنها مثبت و در برخي گزارشات منفي و در مطالعات ديگري رابطهاي مشاهده نشده است (جفري و اي.جي، باقليوني، 1991) (همان منبع)
چسني و روزنمن (1980) نشان داد كه ميزان اضطراب مديران در محيطهايي كه از نظم و ساختار كلي برخوردار است بالاتر ميباشد و اين نكته نشانگر اينست كه نياز به كنترل اين افراد در چنين محيطهايي به خطر ميافتد. در يك تحقيق ديگري كه جوزف هارل (1985) در رابطه با الگوي رفتاري A و كار با ماشين روي عده زيادي از افرادي كه با ماشين كار ميكردند با عدهاي كه كار معمولي داشتند، مورد مقايسه قرار داد. نتايج بدين صورت بود، كه كارگران الگوي رفتاري A در مقايسه با همكاري الگوي رفتاري B آشفتگيهاي بيشتري را در 3 حالت تنش، اضطراب، خشم و خصومت و گمگشتگي نشان دادند. اين در حاليست كه تنش و اضطراب در 2 جنس متفاوت بود و در خشم و خصومت نمرات مردان بالاتر بود. پرايس (1982) در يك پژوهش به اين نتيجه رسيده افراد الگوي رفتاري A بسيار پرخاشگر، نوروتيك، بسيار برونگرا، بسيار مضطرب و همچنين نياز شديد به كنترل در مقايسه با الگوي رفتاري B دارند.
بخــش سوم
نمونهاي از تحقيقات انجام شده در خارج از كشور:
تحقيقاتي كه اولين بار در مورد بررسي رابطه تيپهاي شخصيتي A و B و ميزان اضطراب تجربه شده توسط آنها انجام شده مربوط به خارج از كشور ميباشند كه به نمونهاي از مهمترين آنها اشاره ميگردد.
فريدمن و روزنمن (1974) پس از سالها تحقيق ومطالعه روي بيماران قلبي به اين نتيجه رسيدند كه بسياري از افرادي كه تحت عنوان بيماران كرومز قلب و حمله قلبي مورد معاينه وتحت مداوا قرار ميگيرند، طبيعت و خلق و خوي مشابهي دارند. چنين افرادي در جريان توانبخشي و بهبود، مشكلات بيشتري از خود نشان ميدهند. همچنين از نظر سازگار شدن با يك سبك زندگي كه به بهود منجر شود داراي مشكل هستند. اين دو محقق طي مطالعهاي كه روي 3400 نفر انجام گرفت متوجه شدند رابطه معناداري بين الگوي رفتاري A و بيماري مرتبط با اضطراب وجود دارد. بنا به گزارش آنها در گروه سني 39 تا 49 ساله مردان رفتار تيپ A، در مقايس با مردان سن در الگوي رفتاري B، 6 برابر بيشتر در معرض ابتلا به بيماري حاصل از اضطراب و از جمله بيماريهاي قلبي هستند (فصلنامه، پژوهشهاي روانشناختي، 1379).
در پژوهش ديگري كه نشان داد افرادي كه داراي تيپ A بوده در مقايسه با تيپ B بيشتر در معرض خطر بيماري قلبي قرار دارند (براي مثال برناردو ، ديفلورنس ، والديس ، مستر ، فرناندز (1985)، كوهن ، ريد (1983)، ديباكر (1983)، گروه مطالعاتي فرانسوي و بلژيكي (1982) (ويس و ريشتر ، هانيريخ 1985 به نقل از راتوس (1990)) در دو مطالعه طولي هشت و ده ساله كه روي مردم فرامينگهام ايالت ماساچوست انجام گرفت معلوم شد كه مردان و زنان داراي تيپ A در مقايسه با همتايان تيپ B خود، 2 برابر بيشتر محتمل است به بيماري كرونر قلب دچار شوند. (هاينز ، فينليپ، كانل كارمندان تيپ A در مقايسه با كارمندان تيپ B، 3 برابر بيشتر در معرض خطر بيماري قلبي قرار دارند. زنان جوان تيپ A تقريباً 2 برابر بيشتر از زنان جوان تيپ B به بيماري قلبي دچارميشوند. اين تفاوت با افزايش سن كاهش ميپذيرد (راتوس، 1990).
دربارة زنان و مردان الگوهاي رفتاري A و B پژوهشهاي انجام شده به نتايج تقريباً مشابهي دست يافتهاند. اغلب پژوهشگران معتقدند كه زنان و مردان از لحاظ ميزان رفتارهاي تيپ A تفاوتي با هم ندارند. (مگ دوگال و همكاران 1979، مككراني و همكاران 1981، باكر و همكاران 1984، نقل از ميدوز و رومر 1992) در اين زمينه والدرون و همكاران (1977) به نقل از رومر و ميدوز (1992) در پژوهش خود به اين نتيجه رسيدند كه پس از سن 25 سالگي الگوي رفتاري A به صورت مشابهي در هر يك از 2 جنس رواج دارد.