بخشی از مقاله

آموزش و پرورش در دوره قاجار


بعد از آنکه مأمون حضرت رضا (ع) را به زهر جفا مسموم ساخت، بیش از پیش عرصه بر سادات تنگ شد. مزدوران حکومت روز به روز بر آزار و اذیّت سادات افزودند، بطوریکه به ناچار یا متواری شدند، یا به لباس مبدل خود را از چشم مأمورین پنهان نگهداشتند. در این اوضاع و احوال شخصی به نام خواجه رئیس‌الدین که از دوستان خاندان رسالت بود و با تعدادی از این سادات رفت و آمد و رفاقتی داشت، آنان را به کوهبنان آورد و در حوالی ‌امام‌زاده سلیمان‌شاه که خارج از شهر بود سکنی داد.

 

 

 


سادات مذکور مدتی در این محل، ناشناس و گمنام زندگی می‌کردند، تا اینکه اهالی کوهبنان پی‌بردند که ایشان از سادات علویند. آنان را با عزت و احترام به شهر آوردند و خانه و مسکن در اختیارشان گذاشتند و رعایت جانبداری اولاد و اعقاب آنان را بر خود لازم شمردند و در حیات و مماتشان آنچه لازمة عزت و حرمت بود به جا آوردند و مدتها کفیل معاش آنان بودند تا خود صاحب خانه و ملک شدند. از بدو ورود به شهر به تحصیل و تکسیب علم پرداختند و به تعلیم و تعلم مشغول شدند. شهرت آنان موجب شد که جمعی از اهل تشیع از بلاد و امصار بعیده از جمله: علماء، عرفا، و زهّاد به کوهبنان روی آوردند و بالاخره در همة شهر‌ها علم و فضل و تشیّع و تولّای آنان به ائمه اطهار شهرت عظیم یافت.
حلقه‌های درس آنان حتی بعضی از حاکمان شهرهای اطراف را به خود جلب کرد. از جمله آخوند شریفا پسر ارشد ولیخان که معاصر میرداماد و در علم و فضل بی‌نظیر بود متعاقب والدش به کرمان آمد و سپس در کوهبنان سکنی گزید و مادام العمر به تعلیم و تعلم و تدریس و تدرّس اهل کوهبنان و کرمان همت گماشت. اسماعیل خان پسر بکتاشخان بعد از آنکه به حکومت رسید به کوهبنان آمد و متوطّن شد و کسب فیض نمود. شهرت روز افزون این مرکز علمی به جایی رسید که علاوه بر عنایت قاطبة مردم یزد و کرمان، بعضی از ملوک و سلاطین باج و خراج را از سلسلة سادات و اهل کوهبنان مرفوع و معاف می‌نمودند. ازجمله پادشاهان صفویّه که خالصه جات زرند و راور را به تیول سادات قرار داده و علاوه برآن همه ساله مبالغی جهت موؤنه معاش آنان قرار داده و عاید می‌داشتند. (منبع: تاریخ خطی میر ابوالحسن کوهبنانی)

خانقاه
خانقاه نیز یکی از مراکز تعلیم و تربیت کوهبنان بوده‌است. ساختمان مخروبه‌ای در وسط پارک برهان‌الدِینِ فعلی در دامنة کوه از زمانهای گذشته باقی مانده است که در بین اهل محل به «خانقاه شیخ ابوسعید» مشهور است. کوه و چشمة نزدیک به آن نیز به کوه و چشمة خانقاه مشهورند. دربارة قدمت تاریخی ساختمان مذکور آمده است:
« … چندین سال قبل که به کوهبنان رفته بودم آثار تاریخی آنجا را دیدم. یکی از آنها یعنی یادگاری قرن هشتم شامل چند بیت شعر کنده شده بر کوهی در حوالی آنجا بود که در مجلة آینده به چاپ رسید، دیگری را اینک در اینجا متذکر می‌گردم: در گوشة صفه‌ای واقع در بنایی یرانی بود و جابجا سبک و شیوة سلجوقی از ساختمان و گچ‌بریهای آن نمایان بود . محرابی گچ بری وجود داشت که افراد سودجو قسمتی از آن را بخاطر یافتن گنج ویران کرده بودند. مقداری از کتیبة آن که باقی‌مانده است به خط ثلث و بشرح زیر است: «قطب الاولیاء برهان الحق والدِین قدس الله روحه شب دوشنبه یازدهم صفر سنه ثمان… سبعاه» (1)
بنابر قصاید خواجو و مجد خوافی این تاریخ عقب‌تراز قرن هفتم و به دلایلی متقدِم بر دو دهة اوّل قرن ششم(2) نمی‌تواند باشد. رقم یکان ثمان یعنی هشت است دو رقم دهگان و صدگان آن آشفته و ناخوانا است، اما با مراجعه به جدول و فرمول(3) از هر دو چنین به دست می آید‌ که دوشنبه یازدهم صفر در سالهای هجری قمری با رقم یکان 8 فقط سه سال 528 ، 568 و 608 می‌تواند باشد.از آنجاکه بین رقم یکان و صدگان به وضوح محل خالی وجود ندارد رقم 608 منتفی است و از ارقام 528 و 568 با توجه به اندازة جای خالی و باقیماندة حروف کلمة «ستین» بهتر از «عشرین» جا می افتد‌ و بنابراین تاریخ وفات برهان الدین کوهبنانی 568 هجری قمری خواهد بود. با توجه به تحقیقات انجام شده، بنای خانقاه کوهبنان به سبک معماری دورة سلجوقی است و قدمت آن به سالهای قبل از 581، سال انقراض دولت سلجوقیان بر‌می‌گردد.
سلسله سلجوقیان به دست ملک دینار غُز در سال 581 برچیده می‌شود و در این تاریخ افضل الدین ابوحامد کوهبنانی در کوهبنان سک

 

ونت داشته، می‌نویسد: « مردم کرمان در آرزوی حاکمی بودند ولو آنکه از خارج آید در رمضان سال 581 ملک دینار متوجه کرمان شد. ظاهراً امیر مجاهد الدین کوهبنانی شش سال قبل از این سه بار قاصد به گرگان فرستاده بود و از او دعوت کرده بود. در سال 582 قلعة راور تسخیر شد. به فرمان ملک دینار آن را فروکوفتند و در این حمله زخمی(4) و روانة بردسیر شد و کوهبنان از قتل و غارت لشکریان غز مصون ماند، زیرا وجود

افضل الدین در کوهبنان و شعری که برای ملک دینار سرود مانع حملة غزها شد‌ و فرزندان مجاهدالدّین نیز از حامیان غزها بودند. در نتیجه بناهای تاریخی‌ کوهبنان از جمله خانقاه، علما و دانشمندان‌ساکن در کوهبنان در امان‌ ماندند.
اطلاعات چندانی از بزرگانی که قبل و بعد از احداث خانقاه در این منطقه زندگی می‌کرده‌اند در اختیار نداریم و تحقیق در این مورد مجالی می‌خواهد و تخصصی، لذا ما بنا به بضاعت خود به معرفی تنی چند از بزرگان و مشاهیری که مدتی از عمر خود را در کوهبنان سپری کرده‌اند، اعم از آنکه بومی یا غیر بومی و به هر صورت منشأ خیر و برکت و خدمات ارزنده‌ای بوده‌اند می‌پردازیم. باشد اساتیدی که در این خصوص اطلاعاتی دارند بنا به وظیفه حق مطلب را ادا نمایند.
(1) اسلامپناه، محمدحسین، مجله آینده، فروردین 1372 ، ص 214
(2)در حاشیه مزارات کرمان. صفحه 162 از برهان الدین کوهبنانی (نیمه اول قرن ششم)
(3)جدول و مستفلد و رسالة تقویمهای متداول از آقای تقی ریاحی
(4)تاریخ کرمان، ص 453

مکتب خانه‌ها


واژة مکتب خود اسم مکان است و احتیاج به الحاق «خانه» ندارد ولی در زبان فارسی این نوع کلمات مستعمل است (فرهنگ معین). مکتب خانه یا مکتب به این معانی آمده است: جای کتاب خواندن، جایی که در آن نوشتن آموزند، دفتر خانه، جایی که در آن کودکان را تعلیم می‌کنند و نوشتن و جز آن می آموزانند و ‌ سبق می دهند، دبیرستان، کتاب، دبستان، مدرسه، مجموعة اندیشه ها و افکار، مجموع ‌هنرمندان یک ملت‌یا شهر...(1) در اینجا منظور ما از مکتب‌خانه مکانی است که در آنجا باروش خاص به کودکان آموزش می‌داده‌اند.
1) محل مکتب‌خانه‌ها:خانه‌های خش

ت و گلی که حیاطش را باغ یا باغچه‌ای تشکیل می‌داده و نقشة ساختمانی آن مانند سایر خانه‌ها از یک صفه و چند اتاق که همگی در یک ردیف ساخته شده بودند و صفه در وسط بوده‌است و احیاناً یک راهرو سرپوشیدة باریک بین صفه و اتاق داشته است که به اصطلاح محلی به آن «باریکه» می‌گفتند. این خانه‌ها در اصل خانه شخصی و مسکونی مکتبداران بوده که به این امر هم اختصاص می‌یافته است.
2) مکتب داران: آقایان یا خانمهایی بوده‌اند که اکثراً دانش مختصری داشته‌اند و بعضی حتی سواد نوشتن هم نداشته‌اند روخوانی قرآن و بعضی از کتب را به خوبی یاد داشته‌اند و سطح آگاهی آنان به بعضی از مسایل دینی نسبت به سایر افراد محل بیشتر بوده است و در بین مردم نیز از احترام خاصی برخوردار بوده‌اند.
3) هدف از تعلیم: آموزش روخوانی قرآن و بعضی از کتب مانند گلستان سعدی، نصاب الصبیان، معراجنامه، مختارنامه، و حتی کتبی مانند امیر ارسلان نامدار و غیره، و تعلیم نماز و مسائل مربوط به آن. بطوریکه دانش‌آموز پس از دو سه سال که در این مکتب‌خانه‌ها درس می‌خوانده، هم روخوانی قرآن را یاد می‌گرفته و هم بعضی از مسایل‌مذهبی را، و تا حدودی نیز سواد خواندن می‌آموخته است.
4) سن شاگردان: معمولاً سن دانش‌آموزان مکتب‌خانه‌های کوهبنان نیز مانند سایر شهرها بین چها تا هفت سالگی بوده ولی گاهی اوقات دانش‌آموز ده، دوازده ساله هم در مکتب‌خانه مشغول به تحصیل بوده‌است.
5) وسایل رفاهی و امکانات آموزشی: هر دانش‌آموزی که وارد مکتب‌خانه می‌شده لوازم مشروحة زیر را با خود می‌آورده است:


1- یک جعبه یا چیزی شبیه به آن که به عنوان میز در جلو خود بگذارد و آخر وقت پس از تعطیل درس، قرآن و لوازم خود را داخل آن بگذارد.
2- یک جزوه یک جزئی قرآن که جزء سی‌ام قرآن بوده است.
3- فرش، بیشتر بچه‌ها از یک پوست گوسفند باز شده و خشکیده که اصطلاحاً به آن پوسُو می‌گفتند استفاده می‌کردند.
4- خَطْ بر، یک تکه چوب نازک به اندازة مغزخودکار

برای نشان دادن حروف و کلمات و جلوگیری از کشیده‌ شدن دست به روی خطوط قرآن.
6) محل تشکیل کلاس درس: محل تشکیل کلاس درس تابع فصول و شرایط آب و هوایی بوده است، بدین طریق که در فصل تابستان زیر سایة درختان و دیوارها، در بهار و پائیز با توجه به گرمی و سردی هوا ، در هوای آزاد یا در باریکه و صفه و در هوای سرد و یخبندان زمستان در اتاق نشیمن ملّا تشکیل می‌شده است که آخری از دو جهت برای دانش‌آموزان ناپسند بوده است:
1- به واسطة اینکه ملّا نیز تمام ساعات حضور داشته و از نزدیک آنان را زیر نظر می‌گرفته‌است و فرصت شیطنت پیدا نمی‌کردند.
2- هوای اتاق گاهی آنقدر سرد می‌شد که از شدت سرما می‌لرزیدند و گاهی دود زیادی که بواسطة سوختن هیزمهای تری که در بخاری دیواری بود چشمها به سوختن می‌افتاد و اشک همه سرازیر می‌شد و بیچاره آن دانش‌آموزی که در این حال و هوا می‌بایست با فوت کردن پی‌در‌پی آتش را شعله‌ور سازد.
7) شروع سال تحصیلی: هر روز از هر فصلی می‌توانست برای دانش‌آموزی شروع سال تحصیلی باشد. یعنی هر دانش‌آموزی که تصمیم می‌گرفت به مکتب‌خانه برود یا والدینش تصمیم می‌گرفتند همان روز شروع کار بوده که این امر موجب می‌شد که به ندرت دو دانش‌آموز همدرس باشند و پایان تحصیلات و فارغ التحصیل شدن زمانی بوده که خود دانش‌آموز به آنچه آموخته بسنده کند یا معلومات و محفوظات ملّا به اتمام برسد و لذا طول تحصیل بستگی به عواملی چند داشت که معمولا بین دو تا سه سال قرآن را فرا می‌گرفتند و احیاناً یکی دو سال نیز صرف آموختن سایر موارد می‌شد. بالاخره مشروطی و مردودی و اخراجی نداشت.
8) تعداد دانش‌آموزان: از یک نفر تا ده، پانزده نفر، دختر یا پسر و یا مختلط
9) حقوق ملا: مبلغی از پیش تعیین شده نبود که ماهانه یا روزانه پرداخت شود، هرکس بنا به وضعیّت مالی خود مبلغی می‌پرداخت و در مواقعی نیز هدیه‌ای می‌داد. شروع بعضی از سوره‌ها نیز بنا به عرف هدیه‌ای را می‌طلبید مثل سوره‌ یس.


10) چگونگی شروع درس و روش تدریس: هر دانش آموز در بدو ورود به مکتب‌خانه یکی دو روز آزاد بود که با محیط آشنا شود و فرار را بر قرار ترجیح ندهد. پس از آن، دانش‌آموز بدون اینکه حروف را بشناسد این سه عبارت را می‌آموخت؛ البته، از روی شکل عبارت و ریز و درشتی حروف که این سه، عبارت بودند از: هوالفتاح العلیم، بسم الله الرحمن الرحیم‌‌، ربی یسّر ولا تعسر.
تعلیم عبارات فوق دست کم دو سه روز وقت می‌گرفت، پس از آن نوبت حروف ( صامتها) بود. برای اینکه دانش‌آموز علاوه بر یادگیری حروف، ترتیب آنها را نیز یاد بگیرد و شکل آنها را کاملاً بشناسد حروف به صورت نامرتب در جزوه نوشته شده بود که دانش‌آموز می‌بایست (الف) را پیدا کند و سپس بگوید: « الف سرگردون (ب) را به کجا داری؟» بعد حرف «ب» را پیدا کند و بگوید: « بِ سرگردون (ت) را به کجا داری؟» به همین ترتیب

تمام حروف را پیدا کند. برای آموزش مصوّتها نیز شیوة خاصی معمول بوده‌است. اولاً فتحه را (سُر)، ضمه را (بُر) و کسره را (زیر) می‌نامیدند و به همین ترتیب‌تنوین را نیز« دو سر»، « دو بر» و « دو زیر» می‌گفتند و برای تعلیم آنها هر کدام را جداگانه با حروف بکار می‌بردند و تعلیم می‌دادند. مثلاً برای یاد دادن فتحه (سر) اوّل حرف و پس از آن مصوت را نام می‌بردند و در آخر تلفّظ آن دو را با هم:
اَ = الف سر اَ بَ = ب سر بَ اُ = الف بر اُ بُ = ب بر بُ
برای آموزش تنوین نیز بدین صورت عمل می‌شد:
اً = الف دو سر اً (اَنْ) بٌ = ب دو بر بٌ (بْنً) تٍ = ت دو زیر تٍ (تٍنً)
آموزش کلمات: هر کلمه به روش هجی کردن تدریس می‌شده و هجی کردن عبارت از این بود که هر بخش از کلمه جداگانه حروف و مصو‏تش تلفّظ می‌شده و نوبت بخش بعدی می‌رسیده است. مثلاً برای یاد دادن کلمه‌های «کَلَمنْ – اَلْحمْدُ» چنین عمل می‌کردند:
کاف سر کَ لام سر لَ کَلَ- میم نون سر من کلمن الف لام سر اَلْ حِ میم سر هم الحم دا(دال) برد الحمد
دست کم

چندین سوره بدین طریق تدریس می‌شد و پس از آن کلمات بدون هجی کردن تدریس می‌شده است مگر در مواردی که کلمات مشکل را نیز به همین روش تدریس می‌کرده‌اند.
11) تشویق و تنبیه دانش‌آموزان:
1- مواردی که دانش‌آموزان از تشویق ملا برخوردار می‌شدند عبارت بود از: منظم بودن، علاقه به درس، یادگیری بیشتر، اخلاق و رفتار خوب در خانه و مکتب‌خانه و کوچه و بازار، درستکار بودن، راستگویی و از این قبیل که تشویق عبارت بود از: بارک الله، آفرین و... و به ندرت هدیه ناقابلی که از طرف والدین تهیه شده

بود بوسیلة ملّا به دانش‌آموز داده می‌شد.
2- عکس موارد بالا موجبات تنبیه را فراهم می‌ساخت و تنبیه نیز مراتب و درجات خاصی داشت، کتک با ترکه‌های چوب انار و کلیلو(2) که به کف دست یا پشت دستهای دانش‌آموزان می‌زدند. ترساندن دانش‌آموزان از « چاه مار و مور» نیز یکی از روشهای تنبیه بود. عمدتاً اتاق انباری خانة ملّا یک اتاق تاریک و بدون پنجره بود که طبق معمول آن زمان جایگاه چند خم جهت نگهداری غلّات و ظروف مسی و از این قبیل بود و ملّا وانمود می‌کرده‌است که درون این اتاق تاریک چاهی مخوف و پر از مار و مور است و دانش‌آموزان تنبل و دروغگو و بی‌انضباط را به درون آن می‌اندازد. هرچند هیچ دانش‌آموزی پا به درون این اتاق نگذاشته و حتی جرأت نزدیک شدن به آن را نداشته است ولی هرکدام مخوفترین وجهی از آن را در ذهن خود ترسیم کرده‌اند.
12) کلاغ مهمترین رسانة خبری ملّا: دروغگوئیها، اعمال و رفتار نامعقول، لجبازیها و سرکشی و نافرمانی دانش‌آموزان در خارج از مکتب‌خانه توسط والدین یا همسایگان به ملّا گزارش می‌شده است و ملّا برای اینکه حس بدبینی و عداوت دانش‌آموز را نسبت به مخبرین تحریک نکند، از کلاغی نام می‌برده است که برای او خبر می‌آورد.
13) ساعات کاری مکتب‌خانه: ساعات درس مکتب‌خانه حدود نیم ساعت پس از طلوع خورشید شروع می‌شده تا ظهر. دانش‌آمو

زانی که خانه‌هایشان به مکتب‌خانه نزدیک بوده برای صرف ناهار و رفت و برگشت یک ساعت فرصت داشتند و بقیه ناهارشان را که همراه آورده بودند در همان مکتب‌خانه صرف می‌کردند. و بعد از ظهر نیز تا حدود یک ساعت به غروب مانده کلاس درس دایر بوده است.
14) وظایف دانش‌آموزان غیر ازتحصیل: هر روز دست کم یک ساعت از وقت دانش‌آموزان بویژه در آخر وقت اختصاص به انجام کارهای شخصی

 

ملّا داشت. دختران خانه و اتاق ملّا را آب و جارو می‌کردند و ظرفهای ملّا را می‌شستند و پسران تهیّه علوفه و آذوقة یکی دو گوسفند ملّا را بر عهده داشتند یا به قاصدی فرستاده می‌شدند. هیزم سوخت اجاق را فراهم می‌کردند و از این قبیل. نکته قابل توجه این است که هر چند این کارها خسته کننده و زحمت داشت ولی بچه‌ها با شوق و ذوق فراوان انتظار قبول زحمت را داشتند و حتی بر یکدیگر در انجام وظایف محوله سبقت می‌گرفتند.
مکتب‌خانه‌ها هرچند کم کم از رونق افتاد ولی در حد تعلیم قرآن تا دهة قبل در چند خانه دایر بود و دستور ادارة معارف مبنی بر انحلال مکتب‌خانه‌ها موجب تعطیلی آنها شد.
(1) دکتر اقبال قاسمی پویا – مدارس جدید در دورة قاجاریه
(2) کلیلو در اصطلاح محلی به تکه چوب خراطی شده‌ای می‌گفتند که حدود بیست سانتیمتر قد داشت و به کلفتی یک خودکار بود که از آن برای چرخاندن و به حرکت درآوردن چرخ نخ‌ریسی دستی استفاده می‌کردند.

تأسیس اولین مدرسه
در سال (1296 ش / 1997 م) شخصی به نام میرزا جواد برای ایجاد یک دبستان ملی به این قصبه رفت و با تشکیل انجمنی از فرهنک دوستان‌ محل مقرر شد 2% از عوارضی که گرفته می‌شد به مخارج این مدرسه اختصاص داده شود. این مبلغ تکافو نکرد و در نتیجه از هر شاگرد مبلغ 5 قران نیز شهریه اخذ شد. پس از تأسیس مدرسه، میرزا جواد به کرمان بازگشت و با موافقت شیخ‌ یحیی رئیس معارف وقت، شیخ حسین بهزادی (شریعتمدار) را که در مدرسة معصومیة کرمان مدرس بود با حقوق ماهانه دویست قران به عنوان مدیر مدرسه به

آن قصبه فرستاد و در این هنگام آقای سید باقر روح‌الا‌مینی (از مکتبداران کوهبنان) هم با حقوق ماهانه هشتاد قران آموزگار این مدرسه شد. تا سال 1298 ه‍. ش اداره فرهنگ کرمان نیز ماهانه یکصد ریال کمک هزینه برای این مدرسه می‌فرستاد.در سال (1298 ه‍. ش) کلاس چهارم نیز در این مدرسه دایر شد و تا سال 1325ه‍. ش همین چهار کلاس را داشت. محل مدرسه در جای غریبی به نام «دوشابخانه» بود.(1)
در نوشتة مذکور سال تأسیس 1296 ذکر شده ولی در گزارشهای باقی مانده از سنوات قبل « حتی بر سر در دبستان که سالها بعد ساخته‌شده » سال تأسیس را 1298 شمسی ذکر کرده‌اند. تنها تفاوت، صفت دبستان است که اوّلی ملّی ودر دوّمی دولتی نوشته شده، شاید بتوان اینگونه توجیه کرد که هر دو تاریخ درست است. دو سال اوّل به عنوان دبستان ملّی بوده و پس از آن دولتی شده است. نکته دوّم این است که محل مدرسه (زمان تأسیس) دوشابخانه ذکر شده است در حالی که طبق اسناد و مدارک موجود و تأئید تعدادی از اهالی که حدود آن ایّام دانش‌آموز بوده‌اند، نه تنهـا دوشابخـانه اوّلین محـل نبوده بلکـه چندمین بوده است.

در این خصوص به ذکر خاطرة یکی از دانش‌آموزان (2) که چند سالی پس از تأسیس مدرسه به تحصیل اشتغال داشته می‌پردازیم: «… سالای اوّلی بود که مدرسه وا شده بود، من مدرسه نمی‌رفتم . مدرسه تو خونة میز احمد حاج میز قاسم(3) بود شریعتمدار یکی از شاگردارو فلک کرده بود، یه نفر از کوچه می‌گذشته، صدای داد و فریاد بچه رو می‌شن

وه، می‌خوا میونجیگری کنه، می بینه در مدرسه بسه‌ی . از دیوار میرِ تو مدرسه. شریعتمدار که اونو می بینه، دانش آموز و ل می‌ُ ‌کنه و دستور میده اونو بخاطری که از دیوار اومده تو مدرسه فلک کنن» مدرسه در غیر از محل مذکور تا کشته شدن آقای میرزا حسین (چهاردهم صفر 1346 ه‍.ق) در اتاقهای دالان خانة نامبرده بوده است، در سالهای 1306، 1

307، 308، در تکیه و در سال 1309 و احتمالاً یکی دو سال بعد در خانه آقای سید محمد علی صدر و تقی‌خان و بالاخره دوشابخانه بوده است.
وضعیت ساختمان مدرسه: محلهای مذکور یا برای استفاده شخصی و زندگی در آن و یا جهت استفاده مراسم خاص عزاداری و روضه‌خوانی بنا شده بوده و اتاقهای خشت و گلی و تاریک و بدون پنجره آن هیچ شباهتی با کلاس و مدرسه نداشت.
(1) دکتر اقبال قاسمی‌پویا – مدارس جدید در دوره قاجاریه چاپ اوّل 77 – ص486
(2) آقای میرزا علی اکبر شکوهیان 38
(3) خانه‌ای در ضلع جنوبی کاروانسرای زرتشتیان (رجوع کنید به فصلنامه کرمان تابستان و پائیز 79 (شماره 37 و 38) مقالة «کوهبنانی‌های زردشتی» از آقای دکتر محمود روح‌الامینی)

اولین مدیر و معلم: شیخ حسین بهزادی « شریعتمدار»
هرجا سخن ازمدرسة قدیم به میان می آید، نام ش

ریعتمدار شنیده می شود. و هر گاه در‌بارة او سئوال می شود، هیچ‌کس اطلاعات چندانی از او ندارد. اطلاعاتشان در چند جمله خلاصه می شود:
مردی روحانی، روضه خوان و عاقد بود. در اموری که مسئولیت داشت منضبط، سختگیر و بی‌اغماض بود. به نظم و انضباط دانش آموزان و پشتکار آنان بسیار اهمیت می‌داد. در مورد غیبت، تأخیر و تعجیل همکارانش بسیار وسواس به خرج می داد، که گاهی به جر و بحث می‌کشید و موجب بروز اختلاف‌می‌شد. اعمال و رفتار دانش‌آموزان را در مد

رسه و خارج از مدرسه زیر نظر داشت و در مواردی که لازم بود از آنان بازخواست می کرد.
ذکر یک خاطره در این خصوص بی مناسبت نیست:
"… با تعدادی از شاگردا درِ مدرسه واساده بودیم. زنی کاسة ماسی تو دستش بود از کوچه می گذش، ‌یکی گُف دستتو زنبور کند. دستشو کنار کشید و کاسه افتاد. خبر به شریعتمدار رسید دستور داد که علی آقا فراش مارو فلک کنه. گُف به هر کدوم ازین هُفْتُ، ‌ده شلاق بزن به دو دفه بزن، هر کدوممون فلک شدیم و علی آقا به هر کدوم پنچ شلاق زد و شریعتمدار نگا می کرد. بعد از 5 شلاق، مار و به خط کرد و گفت: جْرم اول شما اینه که چرا با زن مردم شوخی کردین؟ دوماً اگرکاسة‌چینی بود و می شکست چی می‌‌شد؟ از همه که بگذریم اگر خودش مهمون داش یا برا کسی می برد که مهمون داش و چیزی غیر از ماس نداش که آبروش می‌رف بالاخره خیلی نصیحتمون کرد و پنچ شلاق دومی رو بخشید."


نظام آموزش دختران در عصر قاجار
وقتى صحبت از مدارس دخترانه می‏شود، معمولاً مدارس جدید امروزى به ذهن تبادر می‏كند؛ ولى هیچ وقت از خود نپرسیده‏ایم كه قبل از تأسیس مدارس جدید، وضع تحصیلى دختران چگونه بوده است و یا اینكه مدارس جدیدِ دخترانه، اولین بار چگونه، به دست چه كسى یا كسانى و با چه اهدافى تأسیس شدند؟
معمولاً چنین گفته می‏شود كه قبل از تأسیس مدار

س جدید دختران، دختران ایرانى بی‏سواد بودند و این مدارس با هدف باسواد كردن دختران و زنان ایرانى تأسیس شدند.اکنون در این مقاله به بررسی نظام آموزش دختران در عصر قاجارمی پردازیم.
وضعیت عمومی سواد دختران در عصر قاجار
بنابه دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و عوامل محدودیت‌زا، آموزش سواد به زنان در دوران قاجار و اوایل سلطنت رضاخان چندان رایج نبود. تنها محل آموزش و تحصیل، مکتب‌خانه‌ها بودند که دختران سهم ناچیزی از آن داشتند. مکتب‌خانه‌ها یا مختل

ط بودند و یا جدا. بنابر این، بیشتر دختران پس از طی دوره کوتاهی در سطح خواندن متوسط و نوشتن با توانایی (بسیار اندک) مراتب بالاتر را طی نمی‌کردند و خانه‌نشین می‌شدند. تنها دختران برخی خانواده‌های مرفه، آن هم به شرط موافقت پدرانشان (البته پدرانی که خود سطح سواد و آگاهی قابل توجهی داشتند)، می‌توانستند به کمک معلمان سرخانه تاحدودی به تحصیلات خود ادامه دهند.
تا پیش از قاجار و در طول حاکمیت این سلسله مراکز آموزشی در چهارچوب مکتب خانه ها محدود می شد و محتوای آموزشی آنها در طول چند قرن دگرگون نشده بود، اما در میانه این دوره به خصوص در آستانه مشروطیت اولین سنگ بنای آموزش و پرورش به سبک جدید گذاشته شد. در جامعه بسته و مرد سالار ایران آن روز طبیعتاً این آموزش و پرورش جدید بایستی فقط سهم مردان بوده باشد، اما زنان با توجه به فرصت های محدودی که در این زمان برای آنها فراهم آمده بود با اقدامات مناسب خود و با حضور مستقیم و غیرمستقیم خود در زمینه احقاق حقوق خود تلاش های زیادی را آغاز کرده بودند.
تأسیس مدارس جدید و آموزش دختران
مسئله آموزش در زمان قاجاریه با اقدامات امیرکبیر و تأسیس دارالفنون و اعزام محصل به خارج، شکل جدی‌تری به خود گرفت. اگرچه آموزش در این دوران، هنوز مختص پسران بود، ولی عمومی‌تر شد و تا حدودی فضای فکری جامعه را تغییر

داد.
مدارس، به سبک اروپایی، عامل دیگری در دگرگونی فضای جامعه سنتی ایران بود که نخستین بار از سوی عوامل بیگانه و با هدف تأثیرگذاری فرهنگی ایجاد شد.
در دوره محمد شاه نخستین مدارس به شیوه جدید در ایران توسط مسیونرهای آمریکایی و سپس فرانسوی تشکیل شد. نخستین مدرسه دخترانه را یک کشیش آمریکایی به نام پرکینز در شهر ارومیه در سال 1217ه. ق تأسیس کرد. ای

ن مدرسه در ابتدا مخصوص اقلیت‌های مذهبی بود و هیچ دختر مسلمانی اجازه تحصیل در آن را نداشت. چرا که جامعه آن عصر به هر گونه تحولی با دیده شک می‌نگریست و تحصیل دختران را جایز نمی‌دانست و به آیات قرآن مجید که در آن هنگام سخن از «یا ایها الذین آمنوا» هم مردان را مخاطب قرار می‌دهد و هم زنان را، توجهی نمی‌کردند و کلام مقدس نبوی «اطلب العلم ولو بالصین» و یا «طلب العلم فریضه» را مد نظر قرار نمی‌دادند.
تا پیش از قاجار و در طول حاکمیت این سلسله مراکز آموزشی در چهارچوب مکتب خانه ها محدود می شد و محتوای آموزشی آنها در طول چند قرن دگرگون نشده بود، اما در میانه این دوره به خصوص در آستانه مشروطیت اولین سنگ بنای آموزش و پرورش به سبک جدید گذاشته شد
به هر صورت پرکینز این مدرسه را با چهار دانش‌آموز نستوری در ارومیه تأسیس نمود. این تعداد تا سال 1219ق به 24 دانش آموز رسید. در این مدارس علاوه بر علوم مذهبی، مهارتهای خانه‌داری و صنایع‌دستی چون قالیبافی، خیاطی، گلدوزی، آهنگری و... نیز تعلیم داده می‌شد. موفقیت‌های پرکینز در این زمینه باعث شد که محمدش

اه فرمانی مبنی بر حمایت از مدارس آمریکایی در سال (27 ربیع الاول) 1255ه. ق صادر کند. هیئت مبلغان آمریکایی به تدریج فعالیت خود را در سایر شهرهای ایران چون تهران، همدان و رشت گسترش دادند و در 24آوریل 1874م/1291

ه. ق مدرسه‌ای دخترانه در تهران تأسیس نمودند. این مدرسه مجانی بود. بعد‌ها این مدرسه به محل جدیدی در نزدیکی باغشاه که موسوم به لاله زار بود انتقال یافت و به صورت مدرسه شبانه‌روزی درآمد. در هنگام انتقال، این مدرسه دارای 9 شاگرد بود که به طور شبانه‌روزی در‌‌ همان محل زندگی می‌کردند و سرپرستی آنان بر عهده «سارا باست» بود. در سال 1292ه. ق/1885م دوشیزه دیل از آمریکا برای اداره مدرسه دخترانه به تهران آمد و قرار شد که مخارج آموزشگاه را مدرسه تأمین کند و در نتیجه مبالغی به عنوان شهریه دریافت گردد.


در سال 1294ه. ق/1877م بنا به خواهش بنجامین وزیر مختار آمریکا، ناصرالدین شاه اجازه داد که دختران مسلمان نیز به این مدرسه راه یابند. و این اولین آموزش علمی دختران مسلمان به حساب می‌آمد.
به دنبال صدور این فرمان و مخالفت پاره‌ای از رجال درباری، ناصرالدین شاه خود به بازدید از مدرسه رفت اما پس از بازرسی از مدرسه و پرسش از دختران محصل چنان به وجد آمد که وعده داد سالی صد تومان به بودجه آموزشگاه دخترانه کمک کند. پس از آن عده‌ای از خانواده‌های سر‌شناس مسلمان دخترانشان را به این مدرسه فرستادند. چنانچه در سال 1314ه. ق/1896م 16 تن از دختران مسلمان برای ثبت نام به این

مدرسه مراجعه کرده و تعداد محصلین مسلمان آموزشگاه بیش از محصلین مسیحی و ارمنی و یهودی شد. در سال 1321ه. ق/1903م مظفرالدین شاه فرمان داد که تمام خانواده‌های مسلمان دخترانشان را از این مدرسه که در آنجا به دختران پوشیدن دامن و کفش‌های پاشنه بلند را یاد می‌دهد، بیرون بیاورند. تمام دختران مسلمان آموزشگاه را ترک گفتند ولی ده روز طول نکشید که همه آنان دوباره به مدرسه بازگشتند. تا اینکه بالاخره اولین گروه دختران مسلمان از مدرسه دخترانه آمریکایی تهران در سال 1325ه. ق/197م فارغ‌التحصیل شدند.
سومین مرکز فعالیت میسیونرهای آمریکایی در سال 1300ه. ق/1881م را مستر هاواکس در شهر همدان تأسیس کرد. عده شاگردان آن بالغ بر 65 نفر شد. اولین گروه دختران مسلمان این آموزشگاه در سال 1325ه. ق/1907م فارغ‌التحصیل شدند.
پس از پیروزی انقلاب مشروطه، در خصوص تأسیس مدارس جدید یا عدم تأسیس آن در مجلس اختلاف نظر وجود داشت. مشروطه خواهان و نمایندگان مجلس اول در خصوص مدارس جدید به سه دسته تقسیم شدند.
دسته اول بر این عقیده بودند که دختران علاوه بر یادگیری، خواندن و نوشتن، بایستی مطالبی همچون تربیت اطفال و خانه داری و حفظ مراتب ناموس و شرف و بعضی از علوم مقدماتی که به اخلاق معاش و معاشرت با خانواده مربوط می باشند،

یاد بگیرند. در امور خاصه رجال از قبیل علوم پلیتیکی و امور سیاسی فعلاً مداخله شان اقتضا ندارد.
مدارس، به سبک اروپایی، عامل دیگری در دگرگونی فضای جامعه سنتی ایران بود که نخستین بار از سوی عوامل بیگانه و با هدف تأثیرگذاری فرهنگی ایجاد شد
دسته دوم از مشروطه خواهان که بیشتر آن ها از منورالفکران حزب دمورکرات «فرقه اجتماعیون عامیون» بودند، معتقد بودند که نه تنها نباید برای

آموزش دختران محدودیتی قائل شد، بلکه باید تمهیدی اندیشید تا تعلیم آنها اجباری باشد و در شهرها و دهکده ها باید مدارس جدید تأسیس شود و مکتب خانه های قدیم بسته شود.
دسته سوم از مشروطه خواهان با تأسیس مدارس دخترانه به سبک جدید مخالف بودند و همان مکتب خانه ها را برای آموزش دختران کافی می دانستند.
برخی از زنان برای متقاعد کردن دسته اول و سوم مشروطه خواهان با نوشتن مقالات متعدد و نگاشتن نامه های مکرر به مجلس، آنان را متقاعد کردند تا در تأسیس مدارس جدید با آنان همکاری کنند و در این مسیر به آیات قرآن در تمجید علم و حدیث رسول اکرم «طلب العلم فریضه کل مسلم و مسلمه» تمسک می کردند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید