بخشی از مقاله

احترام به والدين از ديدگاه قرآن

مقدمه
در مكتب اسلام در مجموع بايد و نبايدها، مجموعه‏اى از حقوق بيان شده، كه از آن جمله است: حقوق خدا بر انسان، و حقوق والدين (پدرو مادر) بر انسان، يكى از دقيقترين مسائلى كه اسلام به آن پرداخته، تقابل اين دو حق است. نحوه تعامل اين دو حق، باعث بحثهاى فراوانى مى‏شود كه البته اين بحث در بررسى و تامل در مسئله حقوق پدر و مادر بر فرزند و وظيفه‏اى كه فرزند نسبت به والدين دارد، اجتناب ناپذير خواهد بود.


اسلام در متن كتاب خود قرآن، به صورت ويژه‏اى به وظيفه فرد نسبت به والدين پرداخته است. همچنين به اين مسئله در احاديث فراوان معصومان (ع) توجه شده است. همچنين، قرآن در برخى آيات كه درباره اطاعت از پدر و مادر و احسان به آنها سخن مى‏گويد، به تعامل و رابطه اين اطاعت با پيروى از دستورهاى خداوند به صراحت تاكيد مى‏كند، و خطوط و مرزهاى آن را مشخص مى‏نمايد. در اين نوشتار سعى بر آن است كه وظيفه فرد نسبت به خداوند و والدين از ديدگاه قرآن و نحوه ارتباط وتعامل آنها بررسى شود.


پدر و مادر به عنوان دو انسان فداكار و زحمتكش كه تمام بار مسئوليت هاي مربوط به تربيت فرزند را بر دوش دارند، در نزد خداوند از جايگاه منحصر به فردي برخوردار هستند به طوري كه در چندين آيه قرآن كريم، بر لزوم اطاعت و تكريم آنها فرمان داده شده است و ذات باري تعالي نام آنان را در رديف نام خود قرار داده و بر رعايت مقام و منزلت آنها تأكيد نموده است. در مقاله حاضر نويسنده ضمن تشريح موضوع احترام، به پاره اي از تأكيدات قرآن درخصوص ضرورت تكريم پاسداشت مقام پدر و مادر اشاره كرده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.


جايگاه احترام در جامعه و رفتارهاي انساني
احترام در حوزه كنش هاي ارتباطي از جايگاه خاصي برخوردار است. اصولا انسان هاي بي احترام نمي توانند اجتماعي را تشكيل دهند. از اين رو احترام متقابل به عنوان عنصر و مولفه اصلي در ايجاد جامعه داراي جايگاه و اهميت خاصي است. باحفظ حريم ها و حرمت هاست كه زمينه تعامل سازنده و مثبت ميان دو شخص فراهم مي شود. به هر حال دو شخص،

شخصيت ها و انديشه ها و خواسته ها و منافع و نيازهاي مستقل و جداگانه اي دارند و گاه اين تفاوت ها خود عامل مهمي براي اختلاف و جدايي است. از اين رو برخي از انديشمندان چون استاد مرتضي مطهري بر اين باور هستند كه اصل، در ميان انسان اختلاف است و تنها با بهره گيري از اصولي انساني مي توان آن را به اتحاد تبديل كرد.


علامه طباطبايي خاستگاه و ريشه آن را در اصل استخدام مي داند و بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه استخدام، خود عاملي مهم در ايجاد اختلافات و هم چنين ايجاد و پديداري جوامع است. به اين معنا كه دو شخص با دو شخصيت مستقل و متفاوت با يك ديگر، اختلاف طبيعي دارند ولي از آن جايي كه مي كوشند منافع خود را كه به تنهايي قابل دست يابي نيست با استخدام و بهره گيري از ديگري برآورده سازند و لذا با دست كشيدن از برخي خواسته هاي كوچك تر و ريزتر و كوتاه آمدن از برخي ديگر، اجتماع را تشكيل مي دهند

تا با بهره گيري و استخدام ديگري به خواسته ها و منافع بزرگ تري دست يابند. البته استخدام و ايجاد اجتماع، پيامدهاي نابهنجار و تضادهايي را به همراه دارد كه گاه به تنازع و حتي درگيري هاي خشونت آميز مي انجامد. از اين روست كه قانون براي جلوگيري از افزايش اختلافات و تنازع به وجود آمد.


به هر حال اصول اجتماع بر پايه احترام متقابل و حفظ قانون و رعايت آن نهاده شده است. البته پيش از اين كه قانون حضور يابد احترام متقابل است كه پايه هاي اجتماع را حفظ مي كند و جامعه را معنا مي بخشد. دو شخص، تنها زماني نياز به قانون مي يابند كه نتوانند با توجه به اصول انساني و ظرفيت هاي عاطفي و اخلاقي با يك ديگر تعامل سازنده داشته باشند و كنار بيايند.


زماني قانون پا به ميدان مي گذارد كه عواطف و اصول اخلاقي انساني نتواند تعامل را در موقعيت خود به درستي حفظ و برقرار كند. از اين زمان است كه عقل به شكل قانون حضور مي يابد و با اصول خشك و غيرعاطفي و احساسي مي كوشد تا تعادلي ميان دو سوي درگيري برقرار كند.


بنابراين احترام كه خاستگاهي عاطفي و احساسي دارد عاملي مهم و اساسي در حفظ تعادل اجتماعي و بقاي ارتباط ميان دو شخص و يا اشخاص و يا گروه هاي اجتماعي به شمار مي آيد.


خانواده، اجتماعي متفاوت
مسئله زن و شوهر در تحليل قرآني از هر اجتماع ديگري متفاوت است و تحليل و تبيين ديگري دارد. اصولا نمي توان روابط زن و شوهر را براساس روابط اجتماعي اي سنجيد و يا تحليل كرد كه بيرون از دايره زن و شوهري هستند.
زن و شوهر در تحليل قرآني تنها براي استخدام اجتماع، خانواده تشكيل نمي دهند تا اصول اجتماعي آن را همانند ديگر اجتماع فرض كرد و يا اصول اجتماعي بيرون از دايره خانواده را بدان تعميم و گسترش داد. بررسي اين مطلب فرصت ديگري را مي طلبد ولي در كوتاه سخن مي توان گفت كه خانواده از نظر قرآن تنها نهادي است كه بر پايه عاطفه و احساس شكل مي گيرد

و مرد در تحليل قرآني تنها با زن آرامش و سكونت مي يابد و زن بي مرد اصولا قوام نمي يابد و بي بهره گيري از تكيه گاهي به نام شوهر اصولا نمي تواند برپا باشد. از اين رو زن براي قوام خويش به مرد نياز ذاتي دارد و مرد براي دست يابي به آرامش درون، نياز ذاتي به زن دارد بر اين اساس اجتماع زن و شوهر را نمي توان در دايره ديگر اجتماع ديد. اصول و معيارهاي ايجادي و پايداري آن با ديگر اجتماعات، تفاوت اساسي دارد و تنها وجه مشابهت آن در همان جمع و اجتماع دوتن البته با دو جنسيت مخالف و متفاوت يعني زن و مرد است.


هر اجتماعي حتي اجتماع زن و شوهر و خانواده (دراين جا شامل فرزندان نيز مي شود) براساس اصل احترام متقابل قوام مي يابد و پايدار مي گردد. از اين روست كه احترام در همه حوزه هاي اجتماعي از خرد تا كلان نقش سازنده و اساسي ايفا مي كند.


احترام در آموزه0 هاي قرآني
احترام از واژه هاي غيرمصرح قرآني است كه از ريشه حرم و حرمت گرفته شده. حريم چاه به معناي آن محدوده اي است كه نمي توان بدان نزديك شد و كسي حق تصرف و حفر چاه ديگر در آن محدوده را ندارد.
حرمت شخص به معناي چيزي است كه شخص از آن حمايت و دفاع مي كند. احترام براين اساس چنان كه در اصطلاحات عرفي نيز آمده به معناي تعظيم و تكريم و گرامي داشت شخص است كه بي ارتباط با معناي لغوي آن نيست؛ زيرا شخص يا هر چيز ديگري كه محل احترام است، از نظر مردم داراي حرمت و حريمي است كه مي بايست آن را حفظ كرده و هتك آن نكرد.


چنان كه گفته شد در قرآن اين اصطلاح با لفظ احترام به كار نرفته ولي مفهوم آن به شكل اصطلاحات ديگر و يا بيان مصداقي احترام، تبيين و توصيه شده است. از اين رو در آيات قرآني سخن از حرام به معناي محترم شمردن ماه هاي خاص (توبه آيه 5)، نفس و جان آدمي (انعام آيه 151) خانه خدا (مائده آيه 97) و نيز تكريم (علق آيه 3 و اسراء آيه 70) و احسان و نيكوكاري (بقره آيه 83 و نساء آيه 36) و توقير و بزرگداشت (فتح آيه 9) و تعزيز (همان) و تعظيم (حج آيه 30 و 32)، بسيار آمده كه همه اين ها همان مفهوم احترام اصطلاحي را به گونه اي بازگو مي كند.


قرآن در برخي از موارد با بيان مصاديق، به بازگويي احترام پرداخته و با تبيين موضوعي و مصداقي، مردمان را به عملي كردن احترام توجه داده است. به سخن ديگر احترام را تنها در حوزه گفتاري نگه نداشته و به حوزه عمل و رفتار اجتماعي سوق داده است تا شخص در كنش ها و واكنش هاي رفتاري، هنجار خاصي را به عنوان احترام مراعات نمايد.

به عنوان نمونه همان گونه كه از صلوات فرستادن بر پيامبر به زبان و دل به عنوان نوعي احترام و تكريم آن حضرت(ص) ياد كرده (احزاب آيه 56 و نور آيه 27) و يا از سلام و تحيت گفتن زباني سخن گفته است، (نساء آيه 86) از سجده كردن (يوسف آيه 100) اذن و پيش اجازه (احزاب آيه 53 و نور آيه 27) به عنوان نمودهاي خارجي و عملي احترام ياد نموده است.


عدم تقدم بر ديگري، بلند نكردن صدا در برابر ديگران و آرام سخن گفتن، از ديگر نمونه هاي مصداقي احترام است كه قرآن به آن اشاره كرده است.اين آيات هرچند كه درباره چگونگي احترام گزاري به پيامبر(ص) است ولي مي توان آن را به ديگر افراد نيز تعميم داد.
در عرف مردم، روش هاي ديگري براي احترام وجود دارد كه هريك با توجه به سنت ها و آداب اجتماعي و فرهنگي مردم هر منطقه و يا هرجامعه متفاوت است. بلند شدن و يا دست به سينه بودن و يا بوسيدن پاي والدين از نمونه هايي است كه در جوامع مختلف براي احترام گذاشتن استفاده مي شود.


انسان، نيازمند احترام
انسان به طور طبيعي احساس نياز مي كند كه مورد توجه و احترام و تكريم قرار گيرد. گرايش ذاتي انسان به اين است كه آبرومند و با كرامت و با شخصيت و اعتبار اجتماعي باشد و از سوي مردم تكريم شود و آبروي وي حفظ و حرمت هايش پاس داشته شود. در داستان يوسف و زن عزيز مصر به اين نكته به روشني اشاره شده است. با آن كه عمل خلاف و ناهنجاري از سوي همسر عزيز صورت گرفته اما وي از يوسف(ع) مي خواهد كه به پاسداشت

آبرو و حيثيت اجتماعي از بيان داستان و رخداد خودداري كند. (يوسف آيه 29) هم چنين حضرت لوط(ع) از مردم خويش مي خواهد كه به خاطر حفظ احترام و پاسداشت آن، از تعرض به ميهمانان وي خودداري كرده و او را نزد ميهمانانش شرمنده نسازند. (حجر آيه 68 و 69)


قرآن از مردم مي خواهد كه براي حفظ آبرو و حرمت و احترام خويش به اعمالي نپردازند كه موجبات خواري و بي احترامي شان را فراهم مي آورد و آبروي آنان را در دنيا و آخرت از بين مي برد. (نور آيه 4 و 23 و نيز نساء آيه 148 و زمر آيه 25)
از نظر قرآن احترام به ديگران و بي احترامي به آنان داراي آثار وضعي و تكليفي و نيز پاداش و كيفر خاصي است. در برخي از آيات قرآني به اثر وضعي بي احترامي، اهانت و تحقير ديگران در آخرت اشاره شده است. (مطففين آيه 29 تا 36) در برخي ديگر نيز اشاره شده كه كاهش نعمت و عدم جلب سود و يا خير، به علت و سبب بي احترامي و عدم پاسداشت امري بوده است كه مي بايست حرمت و احترام آن نگه داشته مي شد. (حج آيه 30)


جايگاه تكريم پدر و مادر در نزد خداوند
احسان و تكريم به پدر و مادر از جايگاه بسيار بلندي برخوردار است و خداوند همواره پس از بيان حكم وجوب پرستش خداي يگانه، به احترام و تكريم پدر و مادر اشاره كرده و حكم مي كند: و بالوالدين احسانا (بقره آيه 83 و نيز نساء يه 36)
قرآن در آيه 83 سوره بقره احسان به پدر و مادر را به عنوان پيمان خداوند با بني اسرائيل ياد كرده است و مي فرمايد: و اذ اخذنا ميثاق بني اسرائيل لاتعبدون الاالله و بالوالدين احسانا؛ و هنگامي كه از بني اسرائيل پيمان و عهد گرفتيم كه جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نيكي كنند.


در اين آيه و نيز در چهار مورد ديگر از جمله در سوره اسراء آيه 23 هنگامي كه خداوند به مردمان فرمان مي دهد كه تنها او را بپرستند، بي درنگ حكم و فرمان احسان و نيكي به پدر و مادر را مطرح مي سازد كه بيانگر ميزان اهميت و جايگاه احسان به پدر و مادر در پيشگاه خداوند است. به اين معنا كه پرستش خداي يگانه و احسان به والدين در كنار هم آمده تا مردمان از جايگاه پدر و مادر آگاه شوند.


اگر خداوند به عنوان آفريدگار و پروردگار مي بايست پرستش شود، پدر و مادر نيز به عنوان واسطه فيض وجود و نعمت هاي خداوندي بر انسان، بايد مورد احترام و احسان قرار گيرند. از اين رو خداوند امور چندي را كه مي تواند نسبت به خدا و پدر و مادر به جا آورده شود در كنار هم مي آورد. به سخن ديگر اگر عبوديت و پرستش كسي غير از خدا جايز بود آن شخص همان والدين هستند و از آن جايي كه چنين امري كفر و شرك است خداوند فرمان مي دهد كه به جاي پرستش ايشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترين حالتي است كه پس از پرستش مي توان تصور كرد.

به اين معنا كه احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشي به غير خدا جايز بوده حكم به آن مي شد و چون امكان پذير نيست مرتبه دوم آن مورد تأكيد قرار گرفته است. امور ديگري كه جايز است انسان هم نسبت به خدا و هم غير خدا به جا آورد، خداوند در آيات قرآني به آنها فرمان داده و از مردمان خواسته است تا آنها را انجام دهند. از اين رو در آيه 14 سوره لقمان فرمان مي دهد: ان اشكر لي و لوالديك؛ از من و پدر و مادرتان تشكر كنيد.


برخي از مفسران باتوجه به نكره بودن احسان در آيه 23 سوره اسراء بر اين باورند كه نكره آوردن به معناي آن است كه فرزندان مي بايست در همه امور در حق آنان مراعات احسان را بكنند و چيزي را فروگذار نكنند. اين حكم قرآني اختصاصي به مؤمنان نداشته و همه انسان ها را دربرمي گيرد. قرآن به اين شيوه ديگراني را كه ايمان به قرآن و خدا ندارند تشويق مي كند كه حداقل در حق پدر و مادر خويش به حكم وظيفه انساني، احسان و احترام بگذارند.


روشهاي احسان و تكريم والدين
احسان و احترام به پدر و مادر باتوجه به سنت ها و فرهنگ ها متفاوت است ولي اصولي انساني است كه مي توان در همه جا آن را يافت و بدان پاي بند بود.
برخورد پسنديده براساس عرف هر جامعه و به كارگيري واژگان زيبا و شيوا، تواضع و فروتني در برابر آنان، مهرباني و محبت، دعاي خير كردن براي ايشان، دوري از درشت گويي و يا حتي به كار نبردن واژه اف و خسته شدم و آخ و ديگر اصوات نابهنجاري كه ايشان را ناخوش آيد از جمله روش هاي احسان و اكرام و احترام به پدر و مادر است.


فرياد زدن و درشتي كردن و اف و اخ كردن و اعتراض نمودن و دشنام و ناسزا دادن و پيشي گرفتن از ايشان در نشستن و دراز كشيدن و امور ديگر مي تواند از مصاديق بي احترامي به آنها باشد كه مي بايست از آنها پرهيز كرد.اطاعت كامل از پدر و مادر امري است كه قرآن بدان فرمان داده و تنها موردي كه استثنا شده و شخص مي تواند از دستور پدر و مادر اطاعت نكند و با حفظ احترام ايشان از آن سرپيچي كند دستور آنها به كفر خداست كه در اين مورد مي توان از حكم و فرمانشان اطاعت نكرد. اما در همأ موارد ديگر مي بايست از ايشان اطاعت كرد و فرمان برد.


در روايت اهل بيت(ع) احترام به پدر و مادر و احسان به ايشان به معناي برخورد نيكو و رسيدگي به نيازهاي آنان پيش از درخواست، و ابراز قول كريم به معناي طلب مغفرت آمده است.


تعبير جناح الذل نيز نگاه با رأفت و رحمت و دوري از نگاه هاي تيز و تند و بلند نكردن صدا و بالا نبردن دست و پيش نيفتادن از آنان معنا شده است. (كافي ج2 ص715 تا 316) بر جاي بلند و برتر نشاندن از ديگر روش هاي تكريم و احسان به پدر و مادر و احترام نهادن به آنان است كه از آيه 010 سوره يوسف مي توان آن را به دست آورد.به هر حال تكريم و احترام به پدر و مادر امري است كه بيش از هر كار ديگري بدان تأكيد شده و نمي توان از آن چشم پوشيد. ناديده گرفتن و بي احترامي به ايشان در اين دنيا موجب مي شود تا شخص گرفتار مصيبت ها و بلايا گردد و خير و بركت از زندگي او برود و در آخرت نيز خوار و ذليل شود.


احترام به پدر و مادر در منطق اسلام
اگر چه عواطف انسانى و حق شناسى به تنهايى براى رعايت احترام در برابر والدين كافى است. ولى از آنجا كه اسلام حتى در مسائلى كه هم عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه آن رابوضوح در مى‏يابد سكوت روا نمى‏دارد و به عنوان تاكيد در اين گونه موارد هم دستورهاى لازم را صادر مى‏كند، درباره احترام به والدين آنقدر تاكيد كرده است كه در كمتر مسئله‏اى ديده مى‏شود به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مى‏كنيم:


الف: در چهار سوره قرآن مجيد، به نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسئله توحيد قرار گرفته است. اين همرديف بودن، بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام مى‏گذارد.
1- ( .....لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناً» بقره /83 (.... بجز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد).


2. (واعبدوا الله و لا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
ب: اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات، صريحاً توصيه مى‏كنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند، رعايت احترامشان لازم است.


1- ( وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احساناً» (اسراء 23) و پروردگارت حكم كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
2. (الا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (انعام 151) چيزى را با او شريك نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
3. (و آن جاهداك على ا ن تشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعمها و صاحبهما فى الدنيا معروفاً» (لقمان 15) و اگر آنان به تو اصرار كنند كه با من آنچه را كه علم به آن ندارى، شريك كنند اطلاعتشان مكن ولى در دنيا به نيكى با آنان رفتار كن.


ج: شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است؛ چنانكه مى‏خوانيم: «ا ن اشكرلى ولوالديك الى المصير» (لقمان 14) مرا و پدر و مادرت را شكركن كه بازگشت به سوى من است؛ با اين كه نعمت خدا بيش از آن اندازه است كه قابل احصا و شماره باشد، پس، اين دليل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.


قرآن حتى كمترين بى‏احترامى را در برابر پدر و مادر، اجازه نداده است. در حديثى، امام صادق (ع) مى‏فرمايند: «لو علم الله شيئاً هو ادنى من اف لنهى عنده و هو من ادنى العقوق، و من العقوق ا ن ينظر الرجل الى و الديه فيجد النظر اليها» اگر چيزى كمتر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهى مى‏كرد. «اف» كمترين اظهار ناراحتى است. و از اين جمله، نظر كردن تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
ه: با اينكه جهاد يكى از مهمترين برنامه‏هاى اسلامى است، تا هنگامى كه جنبه وجوب عينى نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است. پس اگر حضور در اين جهاد موجب ناراحتى آنان شود، جايز نيست. در حديثى از امام صادق (ع) آمده است كه مردى نزد پيامبر اسلام (ص) آمد و عرض كرد، جوان با نشاط وورزيده‏اى است

و جهاد را دوست دارد، ولى مادرش از اين موضوع ناراحت مى‏شود. پيامبر (ص) فرمودند: «ارجع فكن مع والدتك فوالذى بعثنى بالحق لانسها بك ليله خير من جهاد فى سبيل الله سنه» برگرد و با مادر خويش باش. قسم به آن خدايى كه مرا به حق مبعوث كرد، يك شب مادر با تو مأنوس شود، از يك سال جهاد در راه خدا بهتر است.


البته، هنگامى كه جهاد جنبه وجوب عينى پيدا كند، كشور اسلامى در خطر قرار گيرد و حضور همگان لازم شود، هيچ عذرى حتى نارضايتى پدر و مادر پذيرفته نيست.
پبامبر (ص) فرمودند: «اياكم وعقوق الوالدين فان ريح الجنه توجد ممن سيرع الف عام ولايجدها عاق» از عاق پدر ومادر بترسيد زيرا بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مى‏رسد؛ اما هيچگاه به كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهد رسيد.


اين تعبير، اشاره لطيفى به اين موضوع دارد كه چنين اشخاصى نه تنها در بهشت گام نمى‏گذارند، بلكه در فاصله بسيار زيادى از آن قرار دارند و حتى نمى‏توانند به آن نزديك شوند. سيد قطب در تفسير فى‏ظلال القرآن، حديثى به اين مضمون از پيامبر (ص) نقل مى‏كند كه مردى كه مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف مى‏داد، پيامبر (ص) را در همان حال مشاهده كرد. عرض كرد: «آيا حق مادرم را با اين كار انجام دادم».


پيامبر فرمودند: «نه، حتى جبران يكى از ناله‏هاى او را به هنگام وضع حمل» نمى‏كند.
يك نكتة كه دراينجا بايد ذكر شود، اين است كه گاه مى‏شود پدر و مادر پيشنهادهاى غير منطقى يا خلاف شرع به انسان مى كند، بديهى است اطاعت آنان در هيچ يك از اين موارد، لازم نيست. ولى با اين حال، بايد با برخورد منطقى و انجام دادن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در بهترين صورتش، با اين گونه پيشنهادها برخورد كرد. امام كاظم (ع) مى‏فرمايند: «كسى نزد پيامبر (ص) آمد و از حق پرد وفرزند سئوال كرد. فرمودند: بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم)، جلوتر از او نرود، قبل از او ننشيند و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند (نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى)».


توحيد و نيكى به پدر و مادر، سرآغاز يك رشته احكام مهم اسلامى
«لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً مخذولاً و قضى ربك الا تعبدوا الا اياء و بالوالدين احساناً اما يبلغن عندك الكبر احدهما اوكلاهما فلا تقل لهما «اف» و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و كريماً و احفض لهما جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ريبانى صغيراً ربكم اعلم بما فى نفوسكم ان تكونوا صالحين فانه كان للاوابين غفوراً» (اسراء 22-25) با خداى يكتا، خداى ديگرى به خداى مگير كه نكوهيده و خوار خواهى ماند. پروردگارت مقرر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو يا يكى از آن دو سالخورده شوند

، آنان را ميازار و به درشتى خطاب مكن و با آنان به اكرام سخن بگو. در برابرشان از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من، همچنانكه مرا در خردى پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر كس ديگر به آنچه در دلهايتان مى‏گذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشيد. او توبه كنندگان را مى‏آمرزد.


آيات مورد بحث، سر آغازى براى بيان يك سلسه از احكام اساسى اسلام كه با مسئله توحيد وايمان شروع مى‏شود، توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك و سازنده است. آيه نخست با توحيد شروع شده است و تاكيد مى‏كند كه نبايد براى خداوند يگانه هيچ معبودى قرار داد. آيه نمى‏گويد: «معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن». بلكه مى گويد: قرار مده» تا معناى وسيعترى داشته باشد. يعنى، نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش معبود ديگرى را در كنار «الله» قرار مده.


سپس به بيان نتيجه شرك مى‏پردازد، كه همانا با نكوهش و خوارى نشستن است. انتخاب كلمه «قعود» (نشستن) در اينجا، اشاره به ضعف و ناتوانى است، زيرا در ادبيات عرب، اين كلمه كنايه از ضعف است؛ همانگونه كه گفته مى‏شود: « قعد به الضعف عن‏القتال» (ناتوانى سبب شد كه از بيكار با دشمن بنشيند).از جمله بالا استفاده مى‏شود كه شرك، سه اثر بسيار بد در وجود انسان مى‏گذارد:
1- شرك مايه ضعف، ناتوانى، زبونى و ذلت است؛ در حالى كه توحيد، عامل قيام، حركت و سرافرازى است.
2- شرك، مايه مذمت ونكوهش است؛ چرا كه يك خط روشن انحرافى است، در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار، در مقابل نعمت پروردگار. و آنكس كه تن به چنين انحرافى دهد، در خور مذمت است.


3- شرك سبب مى‏شود كه خداوند، مشرك را به معبودهاى ساختگى‏اش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. و از آنجا كه معبودهاى ساختگى نيز قادر به حمايتش بردارد و از آنجا كه معبودهاى ساختگى نيز قادر به حمايت كسى نيستند و خدا هم حمايتش را از چنين كسانى برداشته است، آنان «مخذول» و بدون يار و ياور خواهند شد. در آيات ديگر قرآن نيز همين معنا به شكل ديگرى مجسم شده است؛ چنانچه مى‏فرمايد: «مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتاً و ا ن اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون» ( عنكبوت 41) (مثل آنان كه غير از خدا را به دوستى گرفتند، مثل عنكبوت است كه خانه‏اى بساخت و همانا سست‏ترين خانه‏ها، خانه عنكبوت است، اگر مى‏دانستند.


بعد از اصل توحيد، به يكى از اساسى‏ترين تعليمات انسانى انبيا- با تاكيد مجدد بر توحيد- اشاره شده است؛ كه همانا نيكى به پدر و مادر است.
«قضا»، مفهوم محكمترى امر دارد. و فرمان قطعى و محكم را مى‏رساند. اين مطلب، نخستين تاكيد در اين باره است، قرار دادن توحيد در كنار نيكى به پدر و مادر، تاكيد ديگرى بر اهميت اين دستور اسلامى است. مطلق بودن «احسان» كه هر گونه نيكى را در بر مى‏گيرد، و همچنين «والدين» كه مسلمان و كافر را شامل مى‏شود، سومين و چهارمين تاكيد در اين جمله است.

نكره بودن «احساناً» كه دراين گونه موارد براى بيان عظمت مى‏آيد، پنجمين تاكيد محسوب مى‏شود. توجه به اين نكته لازم است كه فرمان، معمولاً روى يك امر اثباتى مى‏رود؛ در حالى كه در اينجا، روى نفى رفته است. اين نكته، ممكن است به خاطر آن باشد كه از كلمه «قضى»، فهميده مى‏شود كه جمله ديگرى در شكل اثباتى در تقدير است يا اينكه مجموع جمله نفى و اثبات : «الا تعبدوا الا اياه». در حكم يك جمله اثباتى؛ اثبات عبادت انحصارى پروردگار است.


سپس، يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر بيان شده است. در اينجا، به قسمتى از ريزه‏كاريهاى برخورد بسيار مودبانه و احترام آميز فرزندان به پدران و مادران از ديدگاه قرآن، اشاره مى‏شود.


1. از يك‏سو، روى حالت پيرى آنان- كه در آن موقع نيازمندتر به حمايت ومحبت و احترامند- تاكيد مى‏كند، و فرزندانشان را از كمترين سخن اهانت آميز به آنان نهى مى‏كند. آنان ممكن است بر اثر كهولت، طورى شوند كه نتواند بدون كمك ديگرى حركت كنند، از جا برخيزند و حتى ممكن است قادر به رفع آلودگى از خود نباشند. در اين مواقع، آزمايش بزرگ فرزندان شروع مى‏شود.
2. از سوى ديگر، قرآن تاكيد مى‏كند كه در اين هنگام نه تنها به آنان نبايد «اف» گفت: و با صداى بلند و اهانت آميز با آنان صحبت كرد، بلكه با قول كريم و گفتار بزرگوانه بايد با آنان گفتگو كرد. همه اينها، نهايت ادب در سخن را مى‏رساند، كه زبان كليد قلب است.


3. از سوى ديگر، دستور به تواضع و فروتنى داده شده است، تواضعى كه نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چيز ديگر
4. سرانجام، سفارش شده است كه حتى موقعى كه فرزند رو به سوى درگاه خدا مى‏آورد، پدر و مادر را، چه در حيات و چه در ممات، نبايد فراموش كند و بايد تقاضاى رحمت پروردگار را برايشان بنمايد، بويژه اين تقاضايش را با اين دليل همراه سازد: «پروردگارا، همان گونه كه آنان در كودكى مرا تربيت كردند. تو به آنان رحم كن» نكته مهمى كه از اين تعبير- علاوه بر آنچه گفته شد- استفاده مى‏شود. اين است كه اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند. فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنان را بايد جبران كرد.

از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر واحترام و تواضع به آنان، ممكن است لغزشيهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا نا آگاهانه به سوى آن كشيده شود. در آخرين آيه مورد بحث مى‏فرمايد: «پروردگار شما به آنچه در دلهاى شماست، آگاهتر است؛ زيرا علم خدا در همه زمينه‏ها ضرورى، ثابت، ازلى و خالى از هر گونه اشتباه است؛ در حالى كه علوم انسانى واجد اين صفات نيست.


بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از انسان سر زد ولى بلافاصله پشيمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.


1. «اواب» از ماده «اوب» به بازگشت توام با اراده گفته مى‏شود؛ در حالى كه «رجوع» هم به بازگشت با اراده و هم بى‏اراده اطلاق مى‏گردد. به همين دليل به «توبه»، «اوبه» گفته مى‏شود؛ چون حقيقت توبه، بازگشت توام با اراده به سوى خداست. از آنجا كه «اواب» صفت مبالغه است، به كسى گفته مى‏شود كه هر لحظه از او خطايى سر زند و در همان حال، به سوى پروردگار بازگردد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه ذكر صيغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به خدا باشد؛ زيرا ايمان به پروردگار از يك‏سو، توجه به دادگاه عالم قيامت از سوى ديگر، وجدان بيدار از سوى سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوى چهارم، دست به دست هم مى‏دهند و انسان را موكداً از مسير انحرافى به سوى خدا مى‏برند.


2. «واذا خذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناًأ» (بقره 83) و به ياد آوريد هنگامى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.


اگر چه آيات درباره بنى‏اسرائيل نازل شده است، ولى يك سلسله قوانين كلى براى همه ملل دنيا در بردارد. از ديدگاه قرآن، برقرارى و سربلندى ملتها در صورتى است كه به بزرگترين قدرت بى‏زوال تكيه كنند، در همه حال از او مدد بگيرند و فقط در برابر او سر تعظيم فرود آورند؛ كه اگر چنين كنند، از هيچ كس ترس و وحشتى نخواهند داشت. واضح است كه چنين تكيه گاه و مبدئى جز آفريدگار بزرگ نمى‏تواند باشد. از طرف ديگر، براى بقا و جاويدان ماندن ملتها، همبستگى خاص بين افراد خاص لازم است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید