بخشی از مقاله

بررسي رابطه بين اضطراب و جنسيت در دانش آموزان دختر و پسر پايه سوم راهنمايي

چكيده پژوهش :
با توجه به اينكه اضطراب از مهمترين اختلالات عصبي و رواني به حساب آمده و منشا بسياري از عصبيت ها و ناراحتيها مي باشد. بررسي هاي اخير نشان داده اند كه اختلالات اضطرابي بيشترين فراواني را در سطح كل جمعيت دارند.
دختر و پسر پايه سوم راهنمايي شهر ضياء آباد مي باشد كه براي رسيدن به اين هدف آزمون اضطراب كتل را بين دانش آموزان اجرا و بعد از بررسي و تجزيه و تحليل به اين نتيجه رسيديم كه جنسيت آزمودنيها بر ميزان اضطراب آنان تاثير نداشته است .
از ميان 120 نفر دانش آموز مورد آزمون 4 دختر و 1 پسر داراي روحيه آرام و راحت و تنش زدوده و مضطرب و 36 دختر و 26 پسر داراي اضطراب متوسط و 14 دختر و 38 پسر روان آزرده و مضطرب و 6 دختر و 5 پسر نيز نيازمند مشاوره و يا درمانگري هستند.


هدف كلي : بررسي رابطه بين اضطراب و جنسيت در دانش آموزان دختر و پسر پايه سوم راهنمايي شهر ضياء آباد

فصل اول
كليات پژوهش


مقدمه
اضطراب پديده اي روان شناختي است كه تقريباًهمگان با آن آشنا هستند يا آنكه در طول عمر خود،در موقعيت هايي به آن دچار شده اند.اين تجربه رواني – فيزيولوژيك در ابعاد آسيب شناسي رواني نيز شايع ترين اختلالات رواني را شامل مي شود.(كنرلي -1382)
اضطراب يكي از شايع ترين بيماريها در جهان امروز ،مخصوصاًدر دنياي صنعت است .آن را از مهمترين اختالات عصبي ورواني به حساب آورده ودر مطالعات باليني به آن نوروز« اضطرابي» گويند. ونيز آن را منشاءبسياري از عصبيت ها وناراحتي ها ذكر نموده اند .چه بسيار ند مشاجرات ودرگيري هاي خانوادگي كه ظاهراًبرسر مسائل جزئي پديد مي آيند ولي در واقع ريشه واساس آنهاناشناخته وچه بسا كه ناشي از اضطراب .(علي قائمي -1376)
گاهي افراد در جامعه زندگي مي كنند كه حال ووضع متعادلي ندارند .با مختصر تحريكي از جاي مي جنبند وبا اندك بهانه اي فتنه وآشوب به پا مي كنند ظاهر قضيه در داوري ها اين است كه اين امر ناشي از بد اخلاقي ،كج مزاجي ،ويا سوءاخلاق افراد است در حاليكه اگر نيكو تَعمُق شود ريشه آن اضطراب است . مردم عامي از آن غافلند ودر جامعه هم روشنگري هاي مناسبي نيست تا هركس بداند در خانه ومحيط زندگي چه مي گذرد وچرا افراد در مواردي آنچنان سخت بهم در آويخته اند .(همان منبع )
برخي از روانپزشكان وروانكاوان هسته مركزي بخش اعظم بيماريهاي رواني را در اضطراب جستجو مي كنند ومدعي هستند كه هم اكنون بيشتر تخت هاي بيمارستانهاي رواني توسط مبتلايان به اين بيماري اشغال شده است وحتي برخي از صاحب نظران بين اضطراب وسرطان را مدعي شده اند.
از اين بيماري كودكان نيز بي نصيب نيستند. آنها هم كودكي خود را با چنين وضعي آغاز مي كنند تا سرانجام چه شود وكشتي لنگر شكسته آنها در كلام ساحل پهلو بگيرد. آيا جان ورواني سالم از اين قضيه به در برند يا نه ؟
واين خود سئوالي كه ذهن بسياري از والدين ومربيان را مشغول كرده است .در كل اين بيماري عامل صدمه بزرگي براي كودكان است والحّق بايد برايشان چاره اي انديشيد .(همان منبع )
اضطراب يك بيماري شايع وساري ودامنگير همه گروها وهمه سنين از افراد انساني است .پير وجوان كودك وبزرگسال زن ومرد از آفت آن دور وبر كنار نيستند.
در هر كجا به يك نحو ويك گونه خود را نشان مي دهد وچرخ ماشين زندگي را دچار لنگي مي كند.
براساس يك بررسي 30%از مراجعين به پزشك عمومي از اضطراب در عذابند .وهم چه بسيارند افرادي كه در اثر اضطراب چون آتشفشاني طوفاني هستند،وحال وحوصله هيچ كاري ندارندوزندگي براي خود وديگران جهنم مي كنند .(همان منبع )
اگر آدمي نيكو تأ مل كند هر شب وروز هزاران وحتي ميليونها انسان را مي يابد كه آرامش وقرارشان را از دست داده اند وشب هنگام تا به صبح بيدار مانده ودر اطاق يا حياط خانشان به قدم زني وبي تابي مي گذرانند .منتظر آنند صبح زودتر سر رسد وآنها را از اين مخمصه عظيم نجات بخشد .زماني آنها را در بستر مي يابند كه برپشت افتاده اند وغلت مي زنند نه مي توانند راحت وآسوده بخوابند ونه مي توانند به معناي واقعي بيدار وسرزنده وبا نشاط باشند.اين بيماري در درجات مختلف آن بگونه اي شايع است كه روانكاوان هربار بخواهند به منبع رواني يك بيماري توجه كنند در اثر كنكاشها وتلاشها نخست به اين امر دست مي يابند.وهنگامي كه عميق تر از پيش مسأله اي را مي نگرند به ريشه وعمق مسأله در دوران كودكي پي مي برند سرنخي از قضيه را مي يابند كه به مرحله كودكي وصل ومربوط است .(همان منبع )
در دنياي پنهان بسياري از افراد ترس هاي مبهمي از امور مجهول وجود دارد كه زمينه را براي نگراني واضطراب آنها فراهم مي آورد واين خود منشاءبسياري از حالات وتمايلات ناصواب ،موضع گيريها ورفتارهاي ويژه مي شود.تجّلي چنين حالات در همه ي افراد موجود نيست از آن بابت كه :
 گاهي ميزان واندازه آن به درجه اي نيست كه در آنان تجلي ومتظاهر شود.
 برخي از افراد سعي دارند اضطراب را مخفي نگه داشته وبه گونه اي بر ظهور آن فائق آيند واين خود مايه مشاهده حالت عادي در آنهاست .
 بعضي از افراد تدريجاًبدان عادت كرده ومتحمل آن مي شوند ودر واقع با آن سازگار شده اند بدين سان اين حالات در افراد وجود دارد ولي به گونه اي است كه ديگران كمتر مي توانندبدان پي ببرند .افرادي كه بدان عادت كرده اند تدريجاًممكن است خودشان نيزاز آن غفلت كنند وندانند آنها را چه مي شود ويا چگونه بايد با آن برخورد نمايند .(همان منبع )
مساله اضطراب و بررسي آن يكي از مسائل مهم در نظام پرورش مي باشد كه كمتر مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته است.

بيان مسأله
اضطراب از جمله حالات رواني واز شايع ترين آشفتگي هاي روحي است كه در عصر پرشتاب كنوني بدون آنكه خود متوجه باشيم بر غالب اعمال ورفتارمان سايه افكنده است.
اضطراب در بسياري از افراد وجود دارد وشدت آن در افراد متفاوت است .در اين پژوهش مهمترين مسأله اين است كه :
1. آيا بين جنسيت واضطراب دانش آموزان رابطه وجود دارد؟
2. ميزان شيوع واضطراب در بين دانش آموزان چقدر است ؟

اهميت وضرورت موضوع تحقيق
زندگي هرگز بدن اضطراب واسترس نيست چرا كه عصر ما را « عصر اضطراب » ناميده اند مسلم است كه در چنين عصري تظاهرات اضطراب بسيار فراوان وگسترده اند وهمه انسانها براي حفظ تطابق خود با محيط از انواع روشها ومكانيزم ها استفاده مي نمايند.
فرويد اضطراب را به عنوان پاسخي به ادراك خطر يا فشار رواني تعريف مي كند. اضطراب بيشتر هنگامي رخ مي دهد كه انتظار خطري مي رود كه ايجاد شود تا پس از آنكه عملاًآن موقعيت مخاطره آميز رخ داده باشد به اين ترتيب اضطراب نيز همانند درد جسمي با علامت دادن فرا مي رسد .اضطراب مي تواند نشانگر ناتواني از مقابله با خطر هم باشد .
هدف اين تحقيق اين است كه به افراد كمك كند تا با اضطراب بيشتر آشنا شوند در ضمن بتوانند خود را از ورطه اين درد ناخوشايند برهانند .چرا كه اين احساس كليد بسياري از ناراحتيهاي رواني ديگر خواهد بود.
بنابراين بايد سعي كنيم در درجه اول بهداشت رواني فرد را مورد توجه قرار دهيم وهمچنين فرد را در شناخت توانييها ومحدوديتهايش ياري دهيم.
اضطراب اغلب نه به علل آشكار بلكه به علت تداعي هاي رواني شخص ممكن است ظاهر گردد وموقعيت براي فرد مهّم است بسياري از افراد قادر به شناخت اضطراب خود به عنوان مشكل اساسي نبوده ونمي توانند بين احساسات وعلائم جسمي خود ارتباطي برقرار كنند.اضطراب بر بسياري از جنبه هاي عملكرد آدمي از توانايي ادراكي يادگيري وحافظه گرفته تا اشتهاءعملكرد جنسي وخواب تأثير مي گذارد. اضطراب مشكل آفرين مي تواند بر دامنه گسترده اي از توانايي هاي آدمي تأثيرات نامطلوبي بگذارد وخود را به اشكالي بسيار متفاوت نشان دهد .(كنرلي ،1382)
مطالعه وشناخت علل اضطراب دانش آموزان تلاشي در جهت بهبود وضعيت بهداشت رواني ،وضعيت تحصيلي وآينده شغلي آن هاست .زيرا اضطراب شديد بر سلامت جسماني رواني ،عملكرد تحصيلي وآموزشي ،رضايت از زندگي واستفاده بهينه از توانايي ها واستعداد ها وحتي سبك زندگي افراد اثر مي گذارد.


الف )پيشينه نظري
تاريخچه
تقريباًيك قرن پيش زيگموند فرويد اصطلاح نوروز اضطراب را ابداع ودونوع اضطراب مشخص نمود. يك نوع اضطراب كه از ليبيد ومهار شده ناشي مي شود وبه عبارت ديگر افزايش فيزيولوژيك در تنش جنسي به افزايش برابر ليبيدوومعرف ذهني آن رويداد فيزيولوژيك منجر مي شود.
نوع ديگر اضطراب به بهترين وجه احساس نگراني يا ترس كه از فكر يا ميلي سركوب شده ناشي مي شود مشخص مي گردد اين نوع اضطراب مسئوول پيدايش پسيكو نوروز هاست .
فرويد اين اختلا لات اضطراب وابسته به آنها را در درجه اول به عوامل روان شناختي ربط مي دهد .فرويد متوجه شده بود كه اضطراب حاصل در اينجا از شدت كمتري نسبت به اضطراب حاصل در نوروزهاي واقعي برخوردار است .
اضطراب هيجان ناخوشايندي است كه با اصطلاحاتي نظير دلشوره ،نگراني – وحشت وترس بيان مي شود.
اضطراب سبب به هم ريختن تعادل موجود مي گردد وفرد دائماًبه منظور برقراري تعادل مي كوشد پس مي توان گفت كه اضطراب به عنوان يك محرك بسيار قوي مي تواند گاهي مفيد وگاهي مضر باشد دالبته اين بستگي به درجه ترس ومقدار خطري دارد كه متوجه فرد است .اگر شدت عكس العمل فرد با مقدار خطر متناسب باشد آن را اضطراب متعادل يا نرمال مي گويند.
زيرا شخص را وادار مي سازد كه خطرات را از خود دور كند اين حد اضطراب مفيد بوده ومقدار زياد اضطراب باعث اختلال در رفتار مي شود يعني اضطراب زياد نه تنها مانع يادگيري است بلكه به نوع خود سبب مي شود كه فرد تنواند رفتارهاي جديد ومناسب موقعيت هاي مختلف بياموزد .
اضطراب مفهوم جديدي نيست چون در آثار مصريان باستان هم از آن نامبرده شده است .نويسندگان قرون وسطي وجود اضطراب را يكي از شرايط اصولي واوليه زندگي انسان تلقي مي كردند وهمچنين اهميت اضطراب در زندگي معاصر از سوي نويسندگاني چون آلبرت كامو ودييلو اچ اون وكلاس رود مورد توجه قرار گرفته است.
آلبرت كامو كه دوران ما را قرن ترس ناميده است.
دييلو اچ اون كه در اشعارش از عصر ما به عنوان عصر اضطراب به خوبي ياد كرده است.
كلاس رود كه كتاب مشهوري در باب دنياي ما بنام عصر اضطراب به رشته تحرير در آورده است. حضور مضمون اضطراب توسط روان پزشكان وروان شناسان نيز به عنوان نشانه اي از ناراحتي هاي عصبي معرفي شده است .
تخمين زده شده است كه در 20 سال گذشته بيش از 5000مقاله وكتاب درباره اضطراب در جرايد روان شناسي وروان پزشكي به رشته تحرير در آمده است. محتاطانه ترين بر آورد حاكي از اين است كه بين 15 تا 25 درصد همه بيماراني كه پزشكان عمومي مراجعه مي كنند مبتلا به يك نوع بيماري رواني هستندويا مشكلات مبهم رواني دارند.

الف)رويكردهاي نظري به اضطراب
نظريه هاي بيولوژيكي اضطراب :
آنزيك اظهار داشته كه تفاوتهاي فردي در تجربه ي اضطراب در تنيجه به ارث رسيدن يك ساختمان ژنتيكي خاص رخ مي دهد طوري كه هر فرد آمادگي براي نااستواري هيجاني اندك يا زيادي را پيدا مي كند .از اين پيش زمينه ارثي به عنوان گرايشي در هر فرد براي واكنش شديد يا ضعيف در برابر محركي خاص كه ممكن است موجب آشفتگي شود ياد مي شود.
آنزيك همچنين خاطر نشان مي سازد كه در افراد معيني زمينه ارثي براي پاسخ هاي كاملاًشرطي شده وجود دارد بدين طريق نظريه هاي زيستي –پزشكي با نظريه هاي رفتاري تركيب مي شوند.(تروورجي –سيمون جي )
سليگمن در نظريه «آمادگي »در برابر ابتلا به هراس نيز نظريه زيستي –پزشكي ورفتاري را با هم در مي آميزد . بنابراين نظريه ،در نتيجه فرآيند هاي تكاملي ،انسان را از نظر زيستي مستعد است تا به آساني نيست به محركهاي خاصي ترسهاي شرطي از خود نشان دهد.در انسان ابتدايي اين ترسها همچون پاسخ طبيعي ،براي مثال ترس در برابر خزندگان ،مارها ،جاهاي مرتفع رخ مي داد كه همين ترس ادامه بقا را تضمين مي كرد .اين ترسها هنوز هم معمول هستند چون بنابر عقيده سليگمن «ژن آمادگي » ممكن است هنوز از نسلي به نسل ديگر انتقال يابد. (همان منبع )


نظريه هاي روانكاوانه اضطراب
نظريه فرويدي
فرويد در نوشته هاي اواخر عمر خود بين سه نوع متفاوت از اضطراب تمايز قائل شد.
اضطراب عيني يا اضطراب در برابر واقعيت كه هر كسي آن را تجربه مي كند وقابليت واكنش به خطر واقعي است آن گونه كه در جهان خارجي رخ مي دهد .فرويد مشخص مي كند كه چنين اضطرابي هم منطقي وهم متناسب با محرك است .چنين اضطرابي شيوه اي سريع وسازگارانه است كه فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل مي شود.(همان منبع )
دو شكل اضطراب كه موجب مشكلات رواني مي شود اضطراب اخلاقي واضطراب روان رنجوري خوانده مي شود.
فرويد اظهار مي دارد كه نخستين تجربه اضطراب در اثر تولد رخ مي دهد .نوزاد از رحم كه جايي امن براي اوست جدا مي شود ووارد يك موقعيت نو وناآشنا مي شود وبه ناگاه در مي يابد كه نياز هاي نهاد ممكن است با تأخير ارضا شود .« اضطراب اوليه » است كه پس از آن براي تمامي تجربه هاي ديگر الگويي مي شود.
به دومين شكل از اشكال سه گانه اضطراب فرويدي بر مي گرديم .اضطراب اخلاقي به ترس از تنبيه توسط فرا خود برمي گردد وزماني رخ مي دهد كه نهاد فرد را مجبور كند تا رفتاري رو انجام دهد يا تمايل انجام آن رفتار را در او بر انگيزد ورفتار مذكور با هنجارهاي معمول ،سازگار نباشد .در چنين مواقعي اضطراب به شكل احساس گناه وشرم در مي آيد .سومين شكل يعني اضطراب روان رنجوري نتيجه ي تهديد نهاد براي تسلط برخود است كه پيامد اجتماعي آن نيز رفتار ناپسند لذت جويانه يا پرخاشگرانه است. كودك شديداً بواسطه چنين رفتارهايي از گذشته تا حال مورد تنبيه قرار گرفته است .همچنين انتظار تنبيه آتي است كه اضطراب ايجاد مي كند .خود تلاش مي كند تلاشهاي نهاد را با توجه به نظارت فراخود ،واپس زند ولي وقتي اين واپس زني بطور جزئي موفق باشد ،اضطراب « شتاور » تجربه مي شود.
اين اضطرابهاي شتاور مي تواند به اشياي جهان واقعي متصل شود به طوري كه خود تلاش مي كند تا تنش انباشته شده را آزاد كند . ترس بر چيز ديگري « فرافكنده » مي شود كه نماد تعارض ناخود آگاه است وهراس ايجاد مي شود. (همان منبع )

نظريه نو فرويدي
اين نظريه ها در دهه هاي 1930 و1940وعمدتاًدر نتيجه اختلاف نظر درباره آنچه تأكيد افراطي فرويد بر اهميت تكانه هاي بيولوژيكي تلقي مي شد،خصوصاًتكانه جنسي وتهديد ي كه آن تكانه ها بر فرد تحميل مي كنند مطرح شدند .آنها بر اين باورند كه «اضطراب اوليه » نه در آغاز تولد بلكه بروز مي كند زماني كه كودك فهميد به والدينش وابسته است .كودك نه تنها براي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيكي احساس بلكه براي حفاظت وحمايت نيز والدين وابسته است .اضطراب در نتيجه ناكامي بالقوه يا واقعي چنين نيازهايي ايجاد مي شود.
براثر «رفتارهاي بد كودك» والدين ممكن است عواطف وحمايت خويش را از كودك دريغ كنند.اين تهديد ،كودك را بر مي انگيزد تا با انتظارات والدين همنوا شود.
با اين وجود ،نياز مداوم كودك به واپس زني اين تكانه ها ،ناكامي وسپس پرخاشگري معطوف به والدين را به وجود مي آورد .آشكارا اگر كودك اين پرخاشگري را ابراز دارد وبه طرد واضطراب اوليه منتهي مي شود ودر غير اين صورت درنتيجه مجبور مي شود با استفاده از مكانيسم هاي دفاعي آن را سركوب كند.
اضطراب ثانويه در زندگي آتي زماني رخ مي دهد كه اين مكانيسم هاي دفاعي كاملاًثبت شده كه در اوان زندگي براي سركوبي اضطراب اوليه به كار گرفته مي شد ،به چالش گرفته نشود .(همان منبع )
بر طبق نظريه نو فرويدي ها وقتي كه نامهاي اوليه كه بر عليه اضطراب اوليه بكار گرفته مي شوند منطقي ومعقول باشد به آساني در موقعيت يابي جديدي مورد تهديد قرار نخواهند گرفت. اگر چنين دفاعهايي ضعيف باشند يا در نتيجه فشار رواني درازمدت تضعيف گردند ،آن گاه دفاعهاي جديدي شكل مي گيرند كه اضطراب هاي جديد را دامن مي زنند ودر تنيجه روان نژندي تمام عيار ايجاد مي شود .(همان منبع )

نظريه هاي رفتاري اضطراب
بنابر توصيف واتسن وراينر ،هراس مي تواند از طريق فرآيند شرطي سازي كلاسيك فرا گرفته شود. اين موضوع به بهترين وجه در مورد كلاسيك ،آلبرت كرچولو ،تشريح شده است .بنابر آزمايشي كه از سوي دو محقق تدبير شده بود هرگاه آلبرت به موشي سفيد نزديك مي شد وبا آن بازي مي كرد ،آزمايشگران بريك صفحه فلزي با چكشي محكم مي كوبيدند .صدا مطابق انتظار پاسخ ترس را در آلبرت ايجاد مي كرد ،پس از چند بار تكرار اين فرآيند ،ترس با موش سفيد مرتبط شد و آلبرت به هراس از موش دچار گرديد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید