بخشی از مقاله
چكيده
در اين پژوهش عوامل درون آموزشگاهي در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي مورد بررسي قرار ميگيرد. در اين تحقيق مقولههاي درون آزمايشگاهي مانند تقويت پايههاي عقيدتي، فراهم بودن امكانات مناسب براي فعاليتهاي فردي گروهي، ارزشيابي عملكرد دانش آموزان، توجيه اوليا برخورد صحيح مسئولان مدرسه با مسائل تربيتي و توجه به نيازهاي فردي، بررسي ميشود. نتايج نشان داد كه دو فرضيه اساسي مربوط به تقويت پايههاي عقيدتي و ارزشيابي از عملكرد دانشآموزان مورد تأييد قرار نگرفت ولي ساير فرضيهها از نظر پاسخگويان تأييد شد. بين نظر دانشآموزان و مربيان به جز دو مورد، تفاوت، معنيدار بوده است. در مقايسة نظر پاسخگويان درخصوص ابعاد ششگانه تحقيق، تفاوت، معنيدار بودهاست.
كليد واژهها: گرايش دانشآموزان، امور تربيتي، عوامل درون آموزشگاهي
مقدمه
آموزش و پرورش يكي از مهمترين نهادهاي اجتماعي است كه در مقايسه با ديگر فعاليتها از اولويت خاصي برخوردار است. امروزه انديشمندان و جامعهشناسان به اهميت بيشتر پرورش نسبت به آموزش معترف بوده و عقيده دارند كه آموزش بدون پرورش نه تنها سازنده نيست، بلكه ميتواند مخرب نيز باشد. در اين رابطه بايد گفت كه آموزش و پرورش به صورت بالقوه هم استعداد سازندگي و نوسازي در تمام سطوح را دارد و هم استعداد ويرانگري وتخريب را. لذا عدم برنامهريزي صحيح در آموزش و پرورش، ميتواند نيرو و استعداد نسل آينده را در معرض تهديد و نابودي قرار دهد (علاقهبند، 1368: 75).
پس از پيروزي انقلاب، خلأ عميقي از نظر مسائل پرورشي احساس ميشد. لذا ضرورت حفظ ارزشها و آرمانهاي انقلاب و مبارزه با توطئههاي دشمنان در داخل و خارج باعث شد كه در هشتم اسفندماه 1357 با همت شهيدان بزرگوار، رجايي و باهنر، نهاد امور تربيتي در آموزش و پرورش و شكل رسمي پيدا كند.
به گفته شهيد رجايي «انقلاب بايد ازآموزش و پرورش به جامعه راه پيدا كند و بخش فرهنگي انقلاب يعني محتواي فكري انقلاب بايد از طريق انتقال به نسل نو، نسلي كه به علت آلوده نبودن فطرتش آمادگي كامل براي پذيرفتن معيارها و ضوابط انقلاب را دارد، تداوم يابد تا اين نسل در آينده، بتواند بار اين انقلاب را به دوش بگيرد» (حسنزاده و اسماعيلي، 1368: 19). لذا نهاد امور تربيتي، متولي اصلي فعاليتهاي پرورشي در مدارس شد و سعي داشت با اجراي برنامههاي مختلف فعاليتهايي را به منظور رسيدن به مقاصد تربيتي انجام دهد.
بازنگري پيشينه تاريخي
بررسيهاي انجام شده در زمينه سابقه تحقيقي اين موضوع نشان ميدهد كه تحقيقي توسط سبحانينژاد (1372) تحت عنوان «عوامل مؤثر در افزايش رغبت دانشآموزان پسر دبيرستهاي شهر اصفهان نسبت به برنامههاي امور تربيتي از ديدگاه دانشآموزان» انجام گرفته به طور مستقيم با اين تحقيق مرتبط است. يافتههاي اين تحقيق نشان ميدهد كه در اولويتبندي عوامل مؤثر، دانشآموزان به ترتيب به خصوصيات عاملان اجرايي، نوع و محتواي برنامههاي تربيتي، روشها يا شيوههاي تربيتي، توجه به نيازهاي فردي و موقعيتهاي محيطي
اشاره كرده، همچنين نتايج نشان داده كه استفاده از نظر دانشآموزان، مطلع ساختن آنها از اهداف برنامهها، توسعه كتابخانههاي مدارس، همراه بودن خانواده با اهداف تربيتي مدرسه و كمك به رشد روح اعتماد به نفس در دانشآموزان، در گرايش مثبت آنها به برنامههاي تربيتي مؤثر است. لازم به تذكراست كه هر 5 دسته عوامل مؤثر در افزايش رغبت فراگيران به برنامههاي تربيتي را ميتوان جزء عوامل درون آموزشگاهي در نظر گرفت.
تحقيقات ديگري نيز توسط محققين انجام گرفته است كه بهطور غيرمستقيم با اين تحقيق مربوط ميشود. دراين زمينه ميتوان به تحقيقات برترند (1992)، هربرت (1996)، راعي (1372) حسيني (1374) حياتي (1375) و نوابينژاد و سعيدي مقدم، (1376) اشاره كرد. اين يافتهها نشان ميدهد كه روشن نبودن اهداف پرورشي براي دانش آموزان و اوليا در اجراي برنامه، مشكلاتي به وجود آورده و مانع تحقق اهداف شده است. از سوي ديگر تغييرات سريع اجتماعي و اقتصادي و نيازهاي در حال ظاهر شدن كار نظامهاي آموزشي را بسيار
پيچيدهتر كرده و اين نظامها را با مسائل مختلفي رو به رو ساخته است (اسكات ،2001: 1). لذا توجه به مسائل آموزشي و تربيتي اهميت بيشتري يافته و برنامهريزي دقيق و نشأت گرفته از بررسي همه جانبه مسائل مرتبط با تعليم و تربيت جايگاه خود را باز يافته است. تحقيقاتي نظير پژوهشهاي ادموندز ، (1979)، آيرواين (1979) و مك لافين و مارش (1978) نياز به برنامهريزي دقيق مديران براي امور مربوط به تعليم و تربيت را مورد تأكيد قرار دادهاند. اين در حالي است كه ايگرتون (1977) و ويلايي و گرينبلت (1980) به نقش كليدي مديران در ايجاد و حفظ جو تربيتي مؤثر و سالم و هدايت و بهسازي اين جو براي دستيابي به اهداف موردنظر نظام آموزشي تأكيد كردهاند. البته در كشور ما بين ساخت مذهبي خانواده و گرايش به برنامههاي اخلاقي مانند نماز رابطه وجود دارد و فعاليتهاي پرورشي تا حدي ميتواند ارضاكننده باشد.
اين پژوهش به منظور شناخت عوامل مؤثر در گرايش دانشآموزان به برنامههاي تربيتي از ديدگاه دانشآموزان و مربيان طراحي شده است كه درصدد بررسي مقولات پايههاي عقيدتي و اسلامي دانشآموزان فراهم بودن امكانات مناسب به منظور فعاليتهاي فردي و گروهي، ارزشيابي عملكرد دانشآموزان در برنامههاي تربيتي، توجيه اوليا در ارتباط با برنامههاي تربيتي، برخورد صحيح مسئولان مدرسه با مسائل تربيتي و فراهم بودن زمينه به منظور ارضاي نيازهاي فردي دانشآموزان بود كه به صورت شش فرضيه مطرح شد كه رابطة بين هر يك از مقولات بالا را با گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي ميسنجد.
روش تحقيق
روش تحقيق توصيفي و از نوع تحقيقات پيمايشي است. محققان در اين نوع تحقيق به بررسي ماهيت ويژگيها و ادراكهاي شخصي (نگرش، باورداشت، عقايد و امور مورد علاقه) ميپردازند. لذا محقق با توجه به اينكه امور تربيتي در رشد و شدن دانشآموزان نقش عمدهاي دارد به بررسي عوامل درون آموزشگاهي مؤثر بر گرايش دانشآموزان به امور تربيتي پرداخته، نظر دانشآموزان و مربيان را با استفاده از مصاحبه جمعآوري كرده و اظهار نظر كرده است.
جامعه آماري و گروه نمونه
جامعه آماري شامل دانشآموزان و مربيان تربيتي چند دبيرستان شهر تهران در سال تحصيلي83-82 بوده است نمونه انتخاب شده تعداد 169 نفر است كه139 نفر دانشآموزان و 30 نفر آنان مربي تربيتي هستند
روش انتخاب نمونه در اين پژوهش، نمونهگيري تصادفي طبقهاي چند مرحلهاي بوده است. بدين منظور در اين پژوهش از بين مناطق آموزش و پرورش شهر تهران، منطقه 15.تعداد 5 مدرسه انتخاب و پس از آن با مراجعه به دبيرستانهاي مورد نظر دانشآموزان به تعداد لازم به نسبت كلاسها انتخاب شد. از تعداد139 نفر دانشآموزان تعداد 36 نفر در پايه اول 58 نفر در پايه دوم و 45 نفر در پايه سوم مشغول تحصيل بودند. ضمناً از30 مربي تعداد5 نفر داراي مدرك ديپلم،9 نفر فوق ديپلم و 16 نفر ليسانس بودند.
ابزار اندازهگيري و شيوههاي تجزيه و تحليل اطلاعات
به منظور جمعآوري اطلاعات از روش مصاحبه استفاده شد كه با استفاده از نظر كارشناسان و متخصصان اداري از روايي لازم برخوردار بود.
نتايج تحقيق
همانطور كه گفته شد اين تحقيق به منظور بررسي عوامل ششگانه مؤثر در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي، طراحي شده است. براي رسيدن به اين هدف، شش فرضيه اصلي تدوين شد
در ارتباط با فرضيه اول (تقويت پايههاي عقيدتي) نشان ميدهد كه اين عامل كمتر از سطح متوسط در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امورتربيتي. مؤثر بوده است. نتايج به دست آمده در مورد اين فرضيه با نتايج تحقيق ساداتي (1374 : 117) و حسيني (1374: 92) مطابقت ندارد. نتايج اين تحقيقات نشان ميدهد كه آشنا نبودن دانشآموزان با فلسفه و اسرار نماز، حل نشدن برخي مسائل اعتقادي نزد آنان و عدم آموزش صحيح در مدرسه از عوامل بيرغبتي دانشآموزان به نماز است.
در مورد فرضيه دوم (فراهم بودن امكانات مناسب به منظور فعاليتهاي فردي و گروهي دانشآموزان) نشان ميدهد كه اين عامل بيشتر از سطح متوسط در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي مؤثر است. نتايج به دست آمده در مورد اين فرضيه با تحقيقات سبحانينژاد (1371: 82)، حسيني (1374: 62) حقشناس (1373: 85) و اسكندريان (1374: 82) توافق دارد. نتايج اين تحقيقات نشان داد كه بين شركت در اردوهاي تربيتي، تجهيز كتابخانههاي مدارس، امكانات پرورشي از يك طرف و سازگاري اجتماعي دانشآموزان و موفقيت در برنامههاي تربيتي از طرف ديگر ارتباط مثبت وجود دارد.
در مورد فرضيه سوم (ارزشيابي عملكرد دانشآموزان در برنامههاي پرورشي) نشان ميدهد كه اين عامل كمتر از سطح متوسط در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امورتربيتي، مؤثر است. نتايج اين فرضيه با تحقيق فداكار (1371: 55) و سبحانينژاد (1371: 85) تطابق دارد. نتايج اين تحقيقات نشان ميدهد كه 67% دانشآموزان مورد ارزشيابي قرار نگرفتن امور پرورشي را از عوامل مؤثر در بيعلاقگي خود نسبت به برنامههاي پرورشي قلمداد نموده و مطلع بودن از اهداف برنامهها و استفاده از تشويق و پاداش را درگرايش مثبت خود به اين برنامهها مؤثر دانستهاند.
در مورد فرضيه چهارم (توجيه اوليا در ارتباط با برنامههاي تربيتي) نشان ميدهد كه اين عامل بيشتر از سطح متوسط در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي مؤثر است. نتايج اين فرضيه با تحقيق فداكار (1371: 75)، سبحانينژاد (1371: 76)، بيگي (1372: 65) حسيني (1374: 117)، نوابينژاد و سعيدي مقدم (1376: 172) در يك راستاست. در مورد فرضيه پنجم (برخورد صحيح دستاندركاران آموزشي - پرورشي مدرسه) نشان ميدهد كه اين عامل بيشتر از سطح متوسط در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي موثر است و نتايج اين فرضيه به تحقيقات حياتي (1375: 85) و (سبحانينژاد، 1371: 76) توافق دارد كه نشان ميدهد مدير مدرسه در گرايش مثبت دانشآموزان به برنامههاي تربيتي نقش مؤثري دارد واستفاده از شيوه تربيتي تقويتي بيش از ساير شيوهها بر رفتارهاي گروهي دانشآموزان تأثيرگذار است.
در مورد فرضيه ششم (فراهم بودن زمينه به منظور ارضاي نيازهاي فردي) نشان ميدهد كه اين عامل بيشتر از سطح متوسط در گرايش دانشآموزان به برنامههاي امور تربيتي مؤثر است. نتايج اين فرضيه با تحقيقات فداكار (1371: 78) سبحانينژاد (1371: 85)، راعي (1372: 92) حسيني (1374: 116) و حقشناس تطابق دارد.