بخشی از مقاله

بررسي مقايسه اي هوش هيجان كودكان عادي
و كودكان كار و خيابان


خلاصه پژوهش
پژوهش فوق بررسي مقايسه اي هوش هيجاني كودكان كار و خيابان و كودكان عادي شهر تهران كه سن آنها بين 10 تا 15 سال است و به صورت در دسترس مورد سنجش قرار گرفته اند. محقق در اين پژوهش با توجه به الگوي مايرو سالوري (1990) مصاحبه‌اي را به صورت ساخت وار و باز پاسخ طراحي كرده كه شامل پنج حيطه بود (خودانگيزي، خودآگاهي ادارة هيجانها هم حسي و تنظيم روابط). براي تجزيه و تحليل از روش مانوتيني يو كه روش هاي ناپاراستريك است استفاده شده و چون روش متقني براي جمع نمرات كسب شده يافته نشد نمرات دو گروه در پنج حيطه با هم مقايسه شد. و در آخر تفاوت معناداري بين هوش هيجاني كودكان عادي و كودكان كار و خيابان ديده نشد.

فصل اول
پرسش پژوهش
آيا هوش هيجاني كودكان كار و خيابان تفاوت معناداري با كودكان عادي 10 تا 15 سال دارد؟
فرضيه پژوهش
هوش هيجاني كودكان كار و خيابان تفاوت معناداري با هوش هيجاني كودكان عادي دارد.
اهداف پژوهش:


1-توصيف هوش هيجاني (EQ) كودكان كار و خيابان و عادي.
2-مقايسه تفاوت وش هيجاني (EQ) كودكان كار و خيابان بر اساس ميزان معناداري
3-تعيين بالاترين و پايين ترين ميزان EQ در اين گروه
متغير پژوهش
متغير وابسته هوش هيجاني
متغير مستقل: وضعيت كودك اعم از عادي يا كودك كار و خيابان بودن


تعريف نظري متغيرهاي پژوهشي:
هوش هيجاني: هوش هيجاني متشكل از مؤلفه هاي درون فردي است كه داراي پنج حيطه باشد خودآگاهي ادارة هيجانها خودانگيزي هم حسي و تنظيم روابط (ماير و سالووي 1996)

كودك خياباني
كودكاني كه عمده وقت خود را بدون مديريت بزرگسالان در خيابان ها مي گذرانند (يونيسف)
كودك عادي:
كودكاني كه از محبت پدر و مادر برخوردارند و تحت سرپرستي آنها در خانه و خانواده زندگي مي كنند و مي توانند از بيشتر امكانات رفاهي اجتماعي فرهنگي برخوردارند.
هوش هيجاني


نمره اي كه كودك در پاسخ به پنج سؤال باز پاسخ در رابطه با پنج محور خودآگاهي ادارة هيجانها خودانگيزي هم حسي و تنظيم روابط كسب مي كند.
كودك خياباني
در پژوهش حاضر كودكان كار به كودكاني اطلاق مي شود كه سطح سني آنها بين 10 تا 15 سال بوده و براي افراد معاش به شغل هايي نظير دست فروشي، گل فروشي، فال فروشي، واكس زدن و… اشتغال دارند و اغلب به سرپرست يا بي سرپرست هستند و به طور در دسترس در شهر تهران مورد انتخاب و آزمون قرار گرفت اند.
كودك عادي:
كودكي كه از خانواده و محبت آنها برخوردار است و تحت سرپرستي آنها زندگي مي‌كند و به طور در دسترس در شهر تهران مورد انتخاب و آزمون قرار گرفته اند.
هدف پژوهش:
يكي از بزرگ ترين چالشهاي بشري توسعه روابط معني دار و رضايت در زندگي است. مادامي كه فرد به نيازهاي هيجاني خود و ديگران توجهي نكند. ارتباط موثري با افراد نخواهد داشت. اگر فردي درك هيجاني خوبي داشته باشد. مي تواند از تغييرات روحيه و درك احساسها بهره ميبرد و از چنين دركي براي اداره كردن و كنار آمدن با هيجانها استفاده كند. (پتن به نقل از اعتصامي 82)
با توجه به اهميت و تأثر وش هيجاني در زندگي و پيشرفت افراد. در اين تحقيق بر آن شديم تا هوش هيجاني را در كودكان كار و خيابان و كودكان عادي مورد بررسي و مقايسه قرار دهيم.

اهميت موضوع پژوهش
بحث بر سر اهميت هوش هيجاني پيوند ميان عاطف، شخصيت را شامل مي شود از ديدگاه ارسطو مشكل انسان در اين نيست كه از هيجان برخوردار است، بلكه آنچه اهميت دارد مناسب بودن هيجان و نحوه ابراز آن است (كلمن 1998)


با توجه به مقوله هوش هيجاني در زندگي روزمره روابط ميان فردي و اجتماعي و نقش آن در پيشرفت موفقيت آميز انسانها و جديد بودن اين مقوله و از طرفي تأثير وضعيت زندگي كودكان در روابط اجتماعي آنها پژوهش حاضر در پي رسيدن به اين هدف است كه آيا بين هوش عاطفي كودكان عادي و كودكان كار تفاوت معني داري وجود دارد يا خيز. زيرا كودكان كار و خيابان به دليل وضعيت خاص زندگي و شرايطي كه در آن به سر مي برند در معرض هيجانهاي متفاوتي قرار مي گيرند كه گاه ممكن است ويژگي‌هاي درون فردي (خودآگاهي، ادارة هيجانها خود انگيزي هم حسي و تنظيم روابط) را پرورش دهد و گاه باعث سركوب آنها گردد.

فـصل دوم
پيشـينه


پيشينة هوش هيجاني را مي توان در ايده و كسلر به هنگام تبيين جنبه هاي غير شناختي هوش عمومي جست و جو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود دربارة هوش مي نويسد كوشيده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوش عوامل غير هوشي ويژه اي نيز وجود دارند كه مي تواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نمي‌توانيم هوش عمومي را مورد سنجش قرار دهيم. مگر اينكه آزمونها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غير هوشي در بر داشته باشند. وكسلر در كارهاي خود به تلاش‌هاي دال حسي به سنجش حيات غير شناختي هوش نيز اشاره كرده است. نتيجه كوشش هاي دال در مقياس رشد اجتماعي وايلند منعكس است.
پير (1984) نيز بر اين باور بود كه تفكر هيجاني بخشي از تفكر منطقي است و به اين نوع تفكر يا به معناي كلي تر هوش، كمك مي كند. روان شناس ديگري نظير ماير (1993) و سالووي نيز پژوهش هاي خود را بر جنيه هاي هوشي هيجاني متمركز كرده‌اند (جلالي 1381) پيش از 1990 پاين (1968) براي نخستين بار واژه هوش هيجاني را به كار برد و چنين نوشت:
يكي از دلايلي كه بسياري از پژوهشگران در حال حاضر هوش هيجاني را مورد مطالعه قرار مي دهد. اين است كه افرادي هوش هيجاني بالايي دارند در برخي جنبه هاي از ديگر افراد جامعه مؤثرترند.


هوش هيجاني، احساس و تفكر را به كار مي گيرد و موفقيت افراد را به زندگي بهترين نحو پيش بيني مي كند (بس 1996 و هنگ 1996 به نقل از ماير سالوي و كارسو 2000)
شايان ذكر است كه ايده هوش هيجاني پس از 50 سال بار ديگر توسط گاردنر (1983) استاد روان شناس دانشگاه هاروارد دنبال شد. وي هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگوني چون زباني، موسيقيايي، منطقي رياضي جسمي ميان فردي و درون فردي مي داند. گاردنر وجوه شناختي مختلفي را با عناصر از هوش شناختي يا به گفته خودش شخصيتي تركيب كرده است. بعد غير شناختي مورد نظر او مشتمل بر دو مؤلفه كلي است كه وي آنها را با عناوين استعدادهاي دروني و مهارت هاي ميان فردي معرفي مي‌كند. به نظر گاردنر هوش هيجاني متشكل از دو مولفه هوش درون فردي و هوش ميان فردي است.


طي يافته هاي كلمن (1998) سالووي و ماير (1990) اولين تعريف رسمي از هوش هيجاني مطرح مي شود. در همان سال نيز ماير و سالوي همراه با دي پائولو اولين آزمون توانايي هاي هوش و هيجاني را به ثبت رساندند يك آزمون توانايي به جاي اتكا به گردش دادن شخصي توانايي ها. توانايي هاي واقعي را مي سنجد از آن پس از هر كسي در زمينه تحول مفهوم هيجاني به عنوان هوش حقيقي شناخته شده اند.
بار آن هوش غير شناختي را عامل مهمي در تعيين توانمندي افراد براي كسب موفقيت در زندگي تلقي مي كند و آن را با سلامت عاطفه- يعني وضعيت رواني يعني و در مجموع سلامت هيجاني- در ارتباط مستقيم مي بيند. بار آن براي اولين بار بهره هيجاني (EQ) را در برابر IQ كه اصطلاح شناخته شده و مقياسي براي سنجش هوش شناختي است مطرح كرد و از سال 19810 به تدوين پرسشنامه بهره هوش هيجاني EQ و توصيف كمي هوش شناختي تنها شاخص عمده براي پيش بيني موفقيت فرد نيست.
هوش هيجاني مجموعه اي از توانايي دست كه نشان مي دهد دقت گزارش هاي هيجاني افراد چقدر متفاوت است و درك دقيق تر هيجان چگونه منجر به حل بهتر مسئله هيجاني در زندگي فرد مي شود در واقع هوش هيجاني توانايي درك و ابراز هيجان ذهن و فهم و استدلال هيجان و نظم دادن به هيجان خود و ديگران است (ماير و سالووي 1997)
هوش هيجاني آگاهي از احساس ها و استفاده از آن براي تماسي تصميم هاي مناسب به زندگي و همچنين توانايي تحمل كردن ضربه هاي روحي و مهار آشفتگي هاي روحي است و به عبارت ديگر هوش هيجاني نوعي مهارت اجتماعي است يعني با مردم كنار آمدن مهار احساس ها و رابطه با انسان ها و توانايي ترغيب يا راهنمايي ديگران (به نقل از علي حسين وفايي صفتي 1381-1380) هوشياري هيجاني غير مهارت در كنترل هيجانها به طوري كه تعادل بين هيجانها و منطق را به نحوي افزايش دهد كه فرد به شادكامي دراز مدت دست يابد (همين 1996)


عامل هوش عاطفي نوعي از با هوش بودن است. از ديدگاه روزبرگ (1992) هوش عاطفي از دو مؤلفه بينش فرد و استعداد فطري همدلي تشكيل شده است.
مؤلفه اول: بينش فردي در همة موقعيت ها و به طور حتم در تمام مراحل حل مسئله، تصميم گيري و يا انجام تكليف يادگيري شايان اهميت است.


مؤلفه دوم: به هنگام انجام وظيفه و يا موقعيتي خاص در رابطه با ديگران ضرورتي يا به شكلي است كه در چنين موقعيتي رابطه اي متقابل ميان ما و ديگران وجود دارد. با وجود اين احساس همدلي حتي در صورت عدم حضور فيزيكي ديگران مي تواند مؤلفه‌اي ضروري و حساس باشد.
مثلاً: وقتي براي كسي يا از جانب كسي مطلبي مي نويسيم شناخت مخاطب يقيناً بر اساس احساس همدلي نسبي در برقراري ارتباط اثر بخشي عاملي ضروري است. (حسين ئفايي صنعتي 81)
ماير و سالووي هوش هيجاني را متشكل از مؤلفه اي درون فردي مي دانند كه در پنج حيطه به شرح زير خلاصه مي شود.
1-خودآگاهي : به معناي آگاهي از خويشتن خويش، توان خودنگري و تشخيص دادن احساسات خود به همان گونه اي است كه وجود دارد.
2-اداره هيجانها: به معناي اداره و كنترل هيجانها، كنترل احساسات به روش مطلوب و تشخيص منشأ اين احساسات و يافتن راه هاي اداره و كنترل ترس ها و هيجانها و عصبانيت و … است
3-خودانگيزي: به معناي جهت دادن عواطف و هيجانها به سمت و سوي هدف، هويشتن دار هيجاني و به تأخير انداختن خواسته ها و بازداري و تلاش هاست.
4-هم حسي : به معناي جسمانيت نسبت به علايق و احساسات ديگران و تحمل ديدگاههاي آنان و بها دادن به تفاوت هاي موجود بين مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشيا و امورات .
5-تنظيم روابط: به معناي ادارة هيجان هاي ديگران و برخورداري از كفايت هاي اجتماعي و مهارت هاي اجتماعي است به نظر گاردنر، هوش هيجاني از دو مؤلفه تشكيل شده است. هوش درون فردي و هوش ميان فردي هوش درون فردي، مبين آگاهي فرد از احساسات و هيجانات خويش افكار باورها. احساسات شخصي و احترام به خويشتن و تشخيص استعدادهاي ذاتي، استقلال عمل در انجام كارهاي مورد نظر و در مجموع ميزان كنترل شخصي بر هيجانها و احساس ها و خود رهبري است.
هوش ميان فردي: به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد و مي خواهد بداند چه چيزهايي انسان را بر مي انگيزد، چگونه فعاليت مي كند و چگونه مي توان با آنها همكاري داشت. (جلالي 81)

نظريه پردازان
با نگاهي به تعاريف متعدد هوش هيجاني دو خط نظري كلي را در اين زمينه ي توان يافت. ديدگاه اوليه، هوش هيجاني را نوعي هوش تعريف مي كند كه هيجان و عاطفه را در بر مي گيرد. ديدگاه بعد ديدگاه مختلط است كه هوش هيجاني را با ساير توانايي ها و ويژكگي هاي شخصيت نظير انگيزش تركيب مي كند.


ديدگاه توانايي (پردازش اطلاعات)
اصطلاح هوش هيجاني اولين بار در سال 1990 از سوي رابرو ماير و سالووي به عنوان شكلي از هوش اجتماعي تعريف شد. الگوي اوليه آنها از هوش هيجاني سه حيطه از توانايي ها را شامل مي شود.
1-ارزيابي و ابراز هيجان:
ارزيابي و ابراز هيجان خود به دو مؤلفه كلامي و غير كلامي و ارزيابي و ابراز هيجان ديگران با مؤلفه هاي فرعي غير كلامي و همدلي مشخص مي شود (ماير و سالووي 1990)

2-تنظيم هيجان در خود و ديگران
تنظيم هيجان در خود به معني تجربه فراخورده كنترل و ارزيابي عمل و خلق خويشتن دست تنظيم هيجان در ديگران يعني تعامل مؤثر با ساير افراد براي مثال آرام كردن هيجانات درمانده كننده در ديگران.


3-بهره برداري از هيجان:
با استفاده از اطلاعات هيجاني در تفكر، عمل و مسئله گشايش است. ماير و سالووي در 1997 مدل اصلاح شده اي از هوش هيجاني كه بر مؤلفه هاي شناختي رشد هوشمندانه و هيجاني تأكيد داشت ارائه دادند. اين مدل هوش هيجاني را به صورت عملياتي در دو سيستم شناختي و هيجاني بررسي مي كند. سيستم استعداد تشخيص با وارد كردن، اطلاعات، توانايي پردازش اطلاعات را در تمام مدت و دستكاري سريع نمادها و ارجاع آن با دانش تخصصي را دارد. هر دو سيستم تك الگويي و كاملاً سنجيده عمل مي كنند. مدل مورد نظر از چهار شاخه تشكيل شده كه هر يك طبقه‌اي از توانايي ها را به صورت اساسي سنجيده و سلسله مراتب مرتب شده اي را نشان مي‌دهند. (ماير و سالووي 1997)


شاخه اول:
ادراك و ارزيابي و بيان هيجان كه شامل ادراك هيجان مي باشد
تنظيم هيجان
فهم هيجان
كنترل هيجان
در چرخه سيستم شناختي هيجاني اين شاخه شامل بازشناسي و وارد كردن اطلاعات است. هوش هيجاني بدون شاخه اول نمي تواند شروع شود. اگر هر زمان احساس ناخوشايندي به سمت شخص آيد شخص توجهش را از آن منحرف مي سازد چرا كه توجه به احساسات و آموخته است. درك هيجاني، توجه به رمزگشايي پيام هاي هيجاني كه در حالات چهرع تن صدا و آثار هنري نهفته است را بيان مي كند. براي مثال شخص حالات خنده و چيزهايي زياد ديگري را در مورد هيجانات و احساسات ديگران درك مي كند اما فرد ديگري اين هيجانات و حالات را درك نمي كند. اين توانايي ها، پايه و مهارت هاي پردازش اطلاعات مربوط به احساس ها و حالات خلقي هستند. افرادي كه با سرعت و دقت هيجاناتشان را ارزيابي و بيان مي كنند بهتر مي‌توانند به محيط و اطراف خود پاسخ دهند افرادي كه مهارت بيشتري در اين كار دارند و بهتر مي توانند به محيط اجتماعي شان واكنش نشان دهند و مي توانند چهارچوب حمايت اجتماعي مناسبي را براي خويشتن بسازند (ماير و سالووي 1997)

شاخه دوم:
تسهيل هيجاني تفكر كه توانايي اولوين دادن و به كار گرفتن تفكر شخصي بر پايه احساسات در ارتباط با اشياء، وقايع و ساير افراد، توانايي ايجاد يا تقليد هيجانات واضح و فعال جهت تسهيل قضاوت، تشخيص و حافظه مربوط به احساسات، توانايي استفاده از حالات هيجاني براي تسهيل مسئله گشايش و خلاقيت را در بر مي گيرد (براي مثال احساس زمينه خلاقيت را تسهيل مي كند) ين شاخه با استفاده از هيجان براي تقويت پردازش هاي شناختي است. هيجان دو سيستم شناختي را تسهيل مي كند. احساسات شناخته شده، زمانيكه شخص تصور مي كند كه من ناراحت هستم و شناخت هاي متغير، زمانيكه شخص در حالت ناراحتي فكر مي كند كه من خوب نيستم. تسهيل هيجاني بر تفكر و چگونگي ورود داده هاي هيجاني به سيستم شناختي و متغير شناخت جهت مساعدت تفكر، تمركز يافته است.
فردي كه هيجانات و معاني آنها و چگونگي تركيب و بهبود آن ها را درك مي كند، استعداد درك حقايق بنيادي ماهيت انسان در روابط ميان فردي را دارد.
حالات هيجاني و اثرات آن مي تواند افراد را به سوي هدف متفاوت هدايت كند. براي مثال خلق مثبت با احتمال بيشتري بيايد مثبت را ايجاد مي كند در حالي كه خلق منفي پيامد منفي را به دنبال دارد. (ماير، گاسكه و براون 1993)
اين دو سبك متفاوت پردازش اطلاعات به ترتيب براي دو نوع متفاوت تكليف مسأله گشايش نتيجه بخش است و اين تغيير و تفاوت هاي سيستم شناختي ما را براي توجه به جهات اطرافمان از چشم اندازهاي مختلف وا مي دارد.


مثلاً تفاوت ميان شك و خوش بيني، مزيت چنين تفاوت هايي كاملاً آشكار است بيان شك و خوش بيني فرد را براي ديدن نقاط چندگانه و در نتيجه تصور يك مسئله به صورت عميق ترغيب مي كند. افراد با هوش از لحاظ هيجاني قادر به مهار و هدايت كيفيت هاي انگيختگي هستتند. دانش آموزي با يادآوري پيامدهاي منفي شكست و يا ايجاد حالت ترس خود را براي مطالعه تحريك مي كند. و به اين ترتيب منجر به تقويت اعتماد به نفس تداوم و پشتكار در انجام تكليف مي شود. (به نقل از خسرو جاويد 1381)

شاخه سوم:
فهم و تحليل اطلاعات هيجاني
كاربرد دانش هيجاني كه شامل توانايي فهم و چگونگي اربتاط ميان هيجان هاي مختلف است. توانايي ادراك علت ها و پيامد احساسات
توانايي متغيير تحساسات پيچيده نظير هيجانات مختلف و حالات احساسي متناقض توانايي فهم و پيش بيني و بين هيجانات نظير انتقال از عصبانيت به رضايت يا از عصبانيت به شرمساري.
توانايي برچسب زدن هيجانات و بازشناسي روابط ميان هيجانات و كلماتي كه در توصيف آن به كار مي رود اين شاخه با دانش پايه اي سيستم شناختي هيجاني ارتباط دارد. افراد با هوش هيجاني به خوبي تواناي تشخيص اصطلاحاتي كه براي توصيف هيجانات در مجموعه اي از واژگان آشنا و گروهي از عبارات هيجاني كه در طبقه اي از واژگان نامشخص ترتيب يافته اند را دارند.(كلينز 1998)
شاخه چهارم:
تنظيم هوشمندانه هيجان:
- ارتقاء هيجاني و رشد هوشمندانه كه توانايي به تعويق انداختن احساسات خواه خوشايند خواه ناخوشايند.
- توانايي گريز از يك هيجان به صورت متكبرانه بسته به آموزندگي يا ادراك
- توانايي كنترل فكورانه هيجانات در ارتباط با خويشتن و ديگران.
- توانايي تنظيم هيجان در خود و ديگران از طريق تعديل هيجانات منفي و افزايش هيجانات خوشايند
خوشايند بدون سركوب يا اغزاق در اطلاعاتي كه اين هيجانات منتقل مي كنند.
مهارت تنظيم هيجان، منجر به حفظ خلق و راهكارهاي ميدان مي شود نظير اجتناب از فعاليت هاي ناخوشايند يا پرداختن به فعاليت هايي كه پاداش به دنبال دارند.
افرادي كه توانايي تنظيم هيجان را ندارند به احتمال بيشتري عاطف را تجربه مي كند و در حالت روحي ضعيف باقي مي مانند. (ايروبر 96)

ديدگاه مختلط هوش هيجاني (شخصيتي هيجاني اجتماعي)
يكي از نظريه پردازان مدل فوق گلمن (1995) مي باشد. كه مفهوم هوش هيجاني را در اين حوزه قرار داد. گلمن در سال 95 در كتاب خود با عنوان هوش هيجاني در كار 5 مؤلفه را به 25 توانش هيجاني متناوب تقسيم مي كند كه آگاهي سياسي نظم كاركنان اعتماد به نفس هوشياري و انگيزه پيشرفت استعانت اشتياق و خوش بيني را تشكيل مي دهد. و اگر اين گونه نيست پس آنها چه چيزي هستند در پاسخ به اين سؤال ماير (95) الگويي از طبقه بندي مؤلفه هاي شخصيت را عنوان سيستم هاي از بخش اصلي شخصيت ارائه داد. در اين الگو شخصيت به چهار بخش اصلي تقسيم مي‌شود و هر بخش شامل مؤلفه هاي فرعي است كه با آن مي توان متوجه شد كه بخش هاي مختلف هوش هيجاني از نظر گلمن در كجاي سيستم شناختي قرار مي‌گيرند.
اين چهار بخش عبارتند از شبكه انرژي ، كارخانه شناخت ، بازي گر نقش ، مدير هوشيار


1-شبكه انرژي شامل انگيزه ها و هيجانات فردي است كه در مسير كلي انجام كارها را هموار مي سازد. اين سيستم مشاركت آشكار پايين ترين سطوح انگيزش و هيجاني سيستم شخصيت را نشان مي دهد. بخش اي فرعي آن انگيزش نياز به پيشرفت نياز به قدرت سطوح انگيزش استقامت، شادي فهم افسردگي سبك هيجاني و هيجان خواهي و ثبات هيجاني است.
2-انباره . اطلاعات شخيصي: احساسات و تفكرات درباره خود و جهان اطراف خود و عمل كردن بر اساس آن اطلاعات مي باشد. شاخه هاي فرعي آن نيز شامل هوش كلامي و هوش هيجاني سبك هاي شناختي خوش بيني بدبيني توانايي پيشرفت و هوش فضايي مي باشد.
3-طراحي فعاليت هاي اجتماعي مهم نظير رهبري و دريافت اطلاعات از ديگران همدلي و تأثير مثبت گذاردن در ديگران است اين سيستم به سبك هاي برون گرايي و درون گرايي و توانايي ايفاي نقش مرتبط مي شود.
4-مركز هوشياري خودآگاهي شالوده هوشياري و كنترل خود است. اين بخش از شخصيت كه بر تفكر خلاق و عملكرد مطرح بالاي شخصيت كه ضرورت داشته باشد نظارت دارد. شامل هشياري نيروي اراده بالا و پايين آگاهي و ناآگاهي است. اكنون استقامت و اشتياق خوش بيني و بدبيني و شعور سياسي و كنترل خود را بررسي كنيم كه از سوي برخي از محققان جنبه هايي از هوش هيجاني را تشكيل مي دهند.
ثبات، استقامت و اشتياق در شبكه انرژي قر ار دارد كه به هدايت فرد در مواجه با موانع كمك مي كند خوش بيني شيوه اي از پيش بيني محيط اطراف است كه در سيستم دوم يعني كارخانه شناخت قرار مي گيرد. شعور سياسي با بخش بازي كه نقش ارتباط دارد. كنترل خود در شاخصة مدير هوشيار جاي مي گيرد. به نظر مي رسند استقامت خوش بيني و شعور سياسي و كنترل خود خيلي كم با هيجانات هوش در ارتباط باشند به عبارت ديگر آنها خيلي كم يك كل واحد را تشكيل مي دهند. از اين جهت تفاوت ديدگاه توانايي و ديدگاه محتلط هوش هيجاني بسيار اساسي است. ديدگاه مختلط جنبه هاي چندگانه شخصيت را مطالعه مي كند كه ارتباط با مفهوم جديد هوش هيجاني دارد، براي مثال پرسش نامه روان شناختي كاليفرنيا (SPI) تركيبي از مواردي است كه به نظر مي رسد شبيه برخي تست هاي هوش هيجاني مختلط امروزي است نظير پذيرش خود همدلي و جامعه پذيري، تحمل انعطاف پذيري كنترل خود در پاسخ به چنين مواردي عنوان شده است كه هوش هيجاني مفهوم جديدي نيست شايد مقياس هاي از صفات مختلف هوش هيجاني مشابه با پچوهش هاي تخصصي اما با يك نام متفاوت باشد. ارتباط دقيق ميان چنين ديدگاه هاي مختلفي بازنمايي شخصيت و برداشت فهم علت هم پوشي قابل توجه تعارض هاي قديم و جديد را آسانتر ساخته است.
مدل هوش هيجاني بار- آن
يكي ديگر از نظريه پردازان مدل مختلط هوش هيجاني بار- آن (1997) است كه مئلي از توانشهاي هيجاني را ارائه داده است. اين مدل پنج حيطه از مهارت ها و توانايي ها را در بر مي گيرد.
1-مهارت هاي درون فردي كه خودآگاهي يجني (بازشناسي و فهم احساسات خود) جرأت ابراز احساسات، عقايد تفكرات و دفاع از حقوق شخصيتي به شيوه اي سازنده خود تنظيمي (آگاهي فهم و پذيرش و اقدام به خويشتن) خود شكوفايي و تحقق بخشيدن به استعدادهاي بلقوه خويشتن است و استقلال (خود فرماني، خود كنترلي در تفكر و عمل شخصيتي و رهايي از وابستگي هيجاني ) را در بر مي گيرد.


2-مهارت ميان فردي كه شامل روابط ميان فردي- آگاهي- فهم و ادراك احساسات ديگران و ايجاد و حفظ روابط رضايت بخشي و دو جانبه كه به صورت نزديكي هيجاني و وابستگي شخص مي شود. تعهد اجتماعي (عضو مؤثر سازنده گروه اجتماعي خود بودن، نشان دادن خود به عنوان يك شريك خوب و همدلي است.
3.سازگاري: شامل مسئله گشايي و تشخيص و تعريف مسائل همچنين ايجاد راهكارهاي مؤثر (ارزيابي)
مطابقت ميان آنچه به طور ذهني و آنچه به طور غير تجزيه مي شود انعطاف پذيري تنظيم هيجان در تفكر در رفتار به هنگام تغيير موقعيت و شرايط مي‌باشد.
4.كنترل استرس كه تواناي تحمل استرس (مقاومت در برابر وقايع نامطلوب و موقعيت‌هاي استرس زا كنترل تكانه ها و ايستادگي در برابر تكانه ها را شامل مي شود.
5-خلق عمومي كه شامل شادي و احساس رضايت از زندگي خويشتن شاد كردن خود و ديگران خوش بيني نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت حتي در مواجه با ناملايمات است.
الگوي 5 بخش هوش هيجاني بار- آن
1-درون فردي
خودآگاهي
جرأت
حرمت نفس
استقلال
2-بين فردي
عمدلي
روابط ميان فردي
مسئوليت اجتماعي
4-قابليت سازگاري و انطباق
حل مسئله
انعطاف پذيري
5-مديريت فشار رواني
عمق فشار رواني
كنترل تكانه
5-خلق عمومي
خوش حالي
خوش بيني
يافته هاي اصلي از مطالعه هاي مربوط به افراد باهوش هيجاني پايين و بالا
هين (1996) بر اساس الگوي ماير، سالووي و كارسوراجع به افراد با هوش هيجاني پايين موارد زير را بيان كرده است.
از مسئوليت احساس هاي خود را بر عهده نمي گيرند.
2-از عبارتهاي مانند «من احساس مي كنم» استفاده نمي كنند.


3-افراد را ملامت مي كنند و به ديگران دستور مي دهند.
4-افراد ديگر را بي اعتبار مي كنند و در مورد آنها قضاوت مي كنند.
5-ديگران را موعظه مي كنند.
6-در مورد احساسهايشان دروغ مي گويند. احساسهايشان را كوچك يا بزرگ نمايي مي‌كنند.
7-احساس هاي خود را به صورت غير كلامي و كنش ابراز مي‌كنند.
8-همدلي و محبت ندارندو


9-احساسهاي ديگران را در نظر نمي گيرند.
10-هنگامي كه به آنها انتقادي شود به فرد مقابل حمله مي كنند.
11-در حالت دفاعي قرار دارند.
12-متعصبانه به نظرهاي خود اصرار دارند. (هين 1996)

يافته هاي اصلي در مورد افراد با هوش هيجاني بالا:
1-احساس هاي خود را به طور مستقيم بيان مي كند.
2-از ابزار احساس هاي خود نمي ترسد
3-روابط غيركلامي را درك مي كنند.
4-احساس هاي خود را به صورت عقلاني بيان مي كند.
5-كاري كه در نظر دارند انجام مي دهند
6-وابسته به ديگران نيستند
7-انتظار موفقيت دارند
8-به احساس هاي يكديگر احترام مي گذارند.
9-از روي ترس با نگراني اقدام به انجام دادن كاري نمي كنند. همين 1996

كودك خياباني و پيشينه تاريخي آن:
از مظاهر صنعتي شدن و پيشرفت تكنولوژي كودك خياباني تكدي و ولگردي است كه شايد قدتي به اندازه تاريخ شهرنشيني داشته باشد. با وقوع انقلاب صنعتي در قرن 18 و سير هجوم روستائيان به شهر براي كار در كارخانه ها و درامد بيشتر آغاز گرديد.
اين امر موجب حاشيه نشيني برخي از افراد جامعه شد كه يا بيكار و يا به جهت عائله مندي و يا عدم مهارت كافي درآمد مناسبي نداشتند در اين موقع كودكان ولگرد يا متكدي به صورت قارچ گونه اي در شهرها رشد كردند كه ردپاي آنها د رادبيات رئاليست اروپا مي توان يافت. اليورتويست يكي از قهرمانان داستانهاي چارلز دي كنز انگيس و گاوروش يكي از شخصيت هاي رمان براي نوايان ويكتور هوگوي فرانسوي است زندگي هايي شبيه كودكان خياباني امروز داشتند.
جنگ كه از عوامل آوارگي و بينوايي انسانهاست تاثير منفي بر كودكان به ويژه ولگردي وتكدي آنها گذارد.


در كنفرانس تعليم و تربيت وبازگشت دادن اطفال به راه راست در اجتماع دكتر ژان شازدل قاضي ددگاه اطفال فراسنسه در سخنراني خود تحت عنوان دسته اي ضداجتماعي اطفال و بازگشت دادن آنها به محيط و جامعه از اصطلاح كودك كوچه استفاده كند و براين باور است كه كودك كوچه را به جهت مشكلات خانوادگي ووضعيت نامطلوب اقتصادي انتخاب مي كند (افتخاري –مواد ولگردي از نظر حقوق جزاي تطبيقي)


كودكان خياباني به دو دسته تقسيم مي شوند
1-كودكان خياباني اينها كودكاني هستندكه در خيابان زندگي مي كنند وروابط بسيار كمي با خانواده خود دارند و يا اصلا خانواده ندارند و يا روابط خود را با آنها قطع كرده اند
2-كودكان در خيابان اينها كودكاني اند كه عمدتا در طول روز در خيابان هستند و شبها به منزل بر مي گردند اينها اغلب كمك معاش خانواده ي مي باشند.
از نظر تربيتي اين كودكان به گروه كودكان غايب تعلق دارند يعني به كودكاني كه هر زمان كه به من حضور در مدرسه ابتدايي يا متوسطه را دارند خارج از هر نهاد اجتماعي يا بازپروري باقي مي مانند.
به آنها كودكان در وضعيت دشوار نيز گفته مي شود. برخي از كودكان خياباني جز كودكان دشوار قلمداد شوند. زيرا مشكلات تربيتي براي پدر و مادر اوليا مدرسه پليس و دستگاههاي قضايي به وجود آورند( صلاحي-جاويد 1354)

پيشينه كودك خياباني و كار
كودك يا صغير اصطلاح حقوقي به كسي گفته مي شود كه از نظر سني به نحو جسمي و روحي بريا زندگي اجتماعي نرسيده باشد براساس تبصره 1 ماده 1210 قانون فلاني ايران كودك به كسي اطلاق مي شود در مورد پسران به پانزده سال تمام به دختران به نه سال تمام قمري نرسيده باشد و به عبارت ديگر بالغ نشده باشد( عبادي- شيرين 1375)
در ماده 1 كنوانسيون حقوقي كودك آمده است : منظور از كودك افراد زير 18 سال هستند مگر آنكه قانون قابل اجرا در مورد كودك من بلوغ را كمتر تعيين كرده باشد.
تعريف واژه كودك خياباني
يونيسف كودكان خيابان را چنين تعريف مي كند.كودكاني كه عمده وقت خود را بدون مديريت بزرگسالان در خيابان مي گذرانند.
كودك خياباني به تمام كودكاني اطلاق مي شود كه بيشتر وقت خود را در خيابان مي گذرانند چه مشغول به كار باشند و چه نباشند و يا خانواده داشته باشند و يا نداشته باشد.
در منابع علمي روانشناسي كودك خياباني به افرادي اطلاق مي شود كه شب را بدون اجازه والدين خود بيرون از خانه سپري كرده باشد( دكتر محمد گلزاري- روزنامه جمهوري –شماره 14002)
در تاريخ مشاهده ميشود كه گرايان حرفه اي از كودكان به عنوان وسيله ترحم ديگران براي تكدي استفاده مي كردند. دوران قاجار را به جهت فقر وفلاكت و جهل عمومي دوران اوج تكدي و ولگردي دانست. فرد ريچارد در وصف گدايان دوران ناصرالدين شاه مي نويسد انسان تعجب مي كند كه جامعه اي بدان وضع زندگي و ثروت چگونه بر پيكرگرايان مي چسبد بعضي از كودكان تكدي به كلي از پوشيدن لباس خودداري مي كنند. (راوندي –مرتضي 1375)

عوامل بروز پديده كودك خياباني
از مهمترين عوامل اجتماعي بر توان به موارد زير اشاره كرد به نقل از دكتر مسعود غفاري
1-عدم توزيع عادلانه ثروت در جامعه و وجود اختلافات شديد طبقاتي
2-عدم سياست گذاري دولت در زمينه كنترل جمعيت
3-كم رنگ شدن ارزشها و سنت هاي وبي تفاوتي شهروندان نسبت به اشتغال كودكان د رجامعه
4-مهاجرت از شهراي كوچك يا مهاجرت روستاييان بزرگ به علت بلاياي طبيعي فقدان امكانات شغلي و رفاهي و‌اموزشي
5-مهاجرت هاي بين الملي
6-بالابودن هزينه هاي تحصيلي وجذابيت نداشتن سيستم آموزشي
7-فقدان سياست جنايي در مورد كودكان
8-عدم مشاركت دولت ها با مردم در كنترل ومحدود ساختن پديده كودكان خياباني
9-فقدان سازمان يا نهادهايي كه متولي رسيدگي به مشكلات كودكان خياباني باشند
10-جنگ يا اختشاشات داخلي
11-محيط خانوادگي


12-پدران اين كودكان اغلب فاقد مهارت هاي حرفه اي و كارگران ساده با دستمزد كم مي باشند
13-بي سواد يا كم سوادي والدين
14-بي تفاوتي ناآگاهي يا سخت گيري والدين در امر تربيت فرزندان خود
15-جمعيت زياد خانواده
16-كهولت-بيماري يا معلوليت والدين
17-اعتياد والدين
18-بزهكار بودن يكي از اعضاي خانواده
19-فوت يا جدايي والدين
20-درگيري و جربحث هاي مداوم والدين با يكديگر
-يكي از مهمترين عوامل افزايش كودكان خياباني بي صلاحيتي خانواده است. خانواده هاي بدون صلاحيت مي توانند يكي از علل پرورش كودكان خياباني باشند كه در اينده بزهكار بلقوه شوند
مشكلات ناشي از ايراد ساختاري جامعه كم توجهي و برخورد غيرتخصصي مسئولان و ميزان رشد جامعهن با مساله پرورش صحيح كودكان وهم چنين فراواني خانواده هاي كم صلاحيت وبي صلاحيت از عومل اصلي افزايش فردي در سالهاي اخير بوده است. (دكتر مسعود غفاري روزنامه اطلاعات شماره 22603)

نظريه ها و ديدگاههاي مبني بر عوامل تعيين كننده كار كودكان
ديدگاه مندلوچ:
مندلوچ معتقد است عوامل اقتصادي ، اجتماعي، فرهنگي در ايجاد زمينه اي كاركودكان نقش به سزايي دارد. علت افزايش اين پديده در كشورهاي در حال توسعه فقر و ضعف در وضعيت اقتصادي است. همچنين سنت هاي تثبيت شده در كشورهاي كمتر توسعه يافته يكي ديگر از اين عوامل به شمار مي رود.
نبود آموزشي رسمي وزير بناي اقتصادي قوي موجب شده تا والدين براي ممانت از بطالت وقوت گذراني كودكانشان در حدود يافتن شغلي مناسب براي آنها باشند.( مندلوچ 1979)
ديدگاه استرلينگ:
براي عوامل تعيين كننده كار كودك رابه دو شاخه تقسيم مي كند.
1-زمينه هاي اقتصادي واجتماعي


2-عوامل رفتاري خرد
در بحث از زمينه هاي اقتصادي و رفتاري ساختار فرايند توليد وبازاركار را در نظر مي گيرد در جوامع اوليه همه اعضاي خانواده در جهت بقا وانسجام اجتماعي انجام وظيفه مي كنند كودكان نيز به فراخود ظرفيتشان كارمي كنند به عبارت ديگر كار قسمتي از فرايند جامعه پذيراي در اين گونه جوامع به شمار مي آيد.
در بخت از عوامل رفتاري خرد سخن از نقش خانواده يا خانوار در نحوه الگوي كاركودك است چرا كه بعد وساختار خانواده در اشغال كودكان وعدم آن نقش تعيين كننده اي دارد.


ديدگاه السون
از ديدگاه اسون كار كودكان نه تنها به جنبه هيا اقتصادي وابسته است بلكه به الگوهاي اجتماعي و فرهنگي نيز بستگي دارد. در حالي كه خود ساختاري اجتماعي است. نقش هايي كه كودكان برحسب جنس بر عهده مي گيرند به عبارت ديگر سازمان والگوي نظام خانواده مجموعه مرتب شده اي از حقوق بزرگسالان بر كودكان وساختار اجتماعي سلسله مرابت سني را مشخص مي كند.(السون 1983)

ديدگاه فانيت:
از ديدگاه وي كاركودكان صرفا پاسخ به فرآيندهاي اقتصادي نيست بلكه منعكس كننده كاركرد هاي معين شده فرهنگي كودكان نيز به شمار مي رود. براين اساس ارزش هاي مرتبط با فعاليت كودكان ماهيت فرايندهاي جامعه پذيري را بيان مي كند و در اين مجموعه عوامل اقتصادي- فرهنگي عميقا با هم ارتباط دارند.كار كودك داراي سازگاري است .كه به وسيله آن نقش هاي جنسي آموخته مي شود.
دروني مي گردد. كاركودكان از تغييرات اقتصادي نيز تاثيري پذيرد. آثار اين روند شامل فقر افزايش توزيع نابرابر درآمد اشتغال بيش از حد بزرگسالان است كه مستقيما كودكان را متاثر مي كند.

با توجه به تمام مطاب فوق كه در فصل 2 به انها اشاره شد از الگوي ساير پيروي مي كنيم زيرا در الگوي بار ـآن مواردي كه مورد توجه قرار گيرند توسط ما بايد پس تاييد شده اند وتنها موردي خلق عمويم موضوع قابل توجه درديدگاه بار آن است. پس با توجه به الگوي مايروسالووي كه در 1990 سطوح كرده اند محقق پرسشنامه خود را تنظيم مي كند.

فصل سوم

طرح پژوهش:
هدف پژوهش حاضر بررسي مقايسه اي هوش مياني كودكان عادي و كودكان كار و خيابان 10 تا 15 سال پسر در شهر تهران است.
جامعه آماري:


جامعه آماري اين پژوهش را كودكان عادي و كودكان كار وخيابان پسر تهران كه بين آنها بين 10تا15 سال است تشكيل مي دهند.
نمونه وروش نمونه گيري:
در اين گروه شامل 15 كودك عادي 10تا 15 سال و 11 كو دك كار و خيابان در همين رنج سني كه جمعا نمونه گري شالم 26 كودك مي باشد. نمونه گيري به صورت در دسترس انجام شده و اين كودكان برحسب اتفاق در خيابان مورد سنجش قرار گرفته اند.
ابزار پژوهش
پژوهشگر از مصاحبه ساخت دار باز پاسخ محقق ساخته به عنوان ابزار مدد گرفته است.
سوالات اين مصاحبه 4 بار پايلوت شده وجهت اطمينان از روش كدگذاري وتحليل محتوي يك دانشجو ديگر كه در زمينه هوش هيجاني تحيقاتي داشته مجددا به نمره گذاري پرداخته ونمرات داده شده توسط رو براي پاسخها 85 درصد معادل نمرات داده شده متوسط پژوهشگر بوده كه نشان مي دهد سوالات از روي محتوي برخوردارند.

روش اجرا
اين مصاحبه به صورت حضوري انجام گرفته وسوالات در مدت كو تاهي از كودك پرسيده مي شود واين گفتگو با استفاده ازضبط صوت و به صورتي كه فرد مصاحبه شده متوجه آن نباشد ضبط شده و در حين انجام مصاحبه به صورت افتخاري پاسخ ها در مقابل سوالات نوشته مي شد و در فرصت مقتضي اين پاسخ ها تكميل مي شدند.

روش نمره گذاري
اين مصاحبه شامل پنج محور خودانگيزي اداره هيجانها هم حس تنظيم روابط خودآقايي است كه بر پاسخ به سوال هر محور به ترتيب نمرات 3و2و1 به سطوح بالا متوسط و پايين اختصاص مي يافت در زمينه خودآگاهي هم ميانگين دومحور خودانگيزي و هم حس با دخالت نظر محقق ملاك قرار گرفت. زيرا بعد از 4 بار پايلوت آزمودني ها نتوانسته به سوال اين محور پاسخ دهند و آزماينده هم نتوانست وسوال مناسب بيابد.
از آنجايي كه محورها به صورت مجزا مورد توجه ونمره گذاري قرار گرفته اند و از آن جهت كه هيچ نظر متقضي در رابطه با تلفيق اين محورها نداشتيم از جمع عادي نمرات اجتناب شده است.

روش تجزيه وتحليل:
با استفاده ازروش هاي ناپارامتريك آماري روش مانوتين مناسب ديده شد ونمرات هر محور در دو گروه مقايسه گرديد.


فصل چهارم

شاخص آماري
گروه تعداد Mean Rank
ميانگين رتبه Sum of Ranks
مجموع رتبه ها
كودكان عادي 15 13/17 00/257


كودكان خياباني 11 55/8 00/94
كل 26

00/28 u-من وتيني
00/94 ويل كاكسون
164/3- Z
002/ Asymp.sig(2-tailed)
004/ Fxact sig [2*(1-tailed sig)]

از بين محاسبه شده صفر كوچكتر 55/9=M مربوط به كودكان كارو خيابان و M بزرگتر 13/17 M= مربوط به كودكان عادي است در سطح اطمينان 5% مقدار در M جدول برابر 002/0 است. در اين آزمون براي معنادارشدن M محاسبه شده بايستي كوچكتر يا مساوي جدول باشد.
بنابراين نتيجه مي گيريم كه اختلاف معناداري بين دو گروه وجود ندارد و فرض صفر تاييد نمي شود.


2) اداره هيجان

شاخص آماري
گروه ميانگين رتبه مجموع رتبه ها تعداد
كودكان عادي 27/15 5/229 15
كودكان خياباني 09/11 0/122 11
كل 26

00/56 u-من وتيني
00/122 ويل كاكسون
771/1- Z
077/0 Asymp.sig(2-tailed)
180/0 Fxact sig [2*(1-tailed sig)]

از بين صفرهاي محاسبه شده صفر كوچكتر 09/11=M مربوط به كودكان كار و خيابان و M بزرگتر 27/15=M مربوط به كودكان عادي است. در سطح اطمينان 5%(5%= مقدار M جدول برابر 077/0 است. در اين ازمون براي معنادار شدن M محاسبه شده بايستي كوچكتر يا مساوي جدول باشد. بنابراين نتيجه مي گيريم كه اختلاف معناداري بين دو گروه وجود ندارد و فرض صفر تاييد نمي شود.


شاخص آماري
گروه ميانگين رتبه مجموع رتبه ها تعداد
كودكان عادي 33/11 0/170 15
كودكان خياباني 45/16 0/181 11
كل 26


00/50 u-من وتيني
00/170 ويل كاكسون
912/1- Z
056/ Asymp.sig(2-tailed)
097/ Fxact sig [2*(1-tailed sig)]

از بين Mهاي محاسبه شده M كوچكتر 45/16=M مربوط به كودكان كار و خيابان و M بزرگتر 33/11=M مربوط به كودكان عادي است. در سطح اطمينان 5% مقدار M جدول برابر 56% است. در اين ازمون معنادارشدن M محاسبه شده بايستي كوچكتر يا مساوي جدول باشد. بنابراين نتيجه مي گيريم كه اختلاف معناداري بين دو گروه وجود ندارد. فرض صفر تاييد نمي شود.



4)تنظيم روابط
شاخص آماري
گروه ميانگين رتبه مجموع رتبه ها تعداد
كودكان عادي 23/13 50/198 15
كودكان خياباني 86/13 50/152 11
كل 26


500/78 u-من وتيني
500/198 ويل كاكسون
230/ Z
818/0 Asymp.sig(2-tailed)
838/0 Fxact sig [2*(1-tailed sig)]

از بين M هاي محاسبه شده M كوچكتر 86/13=M مربوط به كو دكان كارو خيابان و M بزرگتر 23/12=M مربوط به كودكان عادي است در سطح اطمينان 5% مقدار M جدول برابر 818/0 است در اين آزمون براي معنادارشدن M محاسبه شده بايستي كوچكتر يا مساوي جدول بايد باشد. بنابراين نتيجه مي گيريم كه اختلاف معناداري بين دو گروه وجود ندارد وفرض صفر تاييد نمي شود.


5)خودآگاهي
شاخص آماري
گروه ميانگين رتبه مجموع رتبه ها تعداد
كودكان عادي 43/14 50/216 15
كودكان خياباني 23/12 50/134 11
كل 26


500/68 u-من وتيني
500/134 ويل كاكسون
786/0- Z
432/0 Asymp.sig(2-tailed)
474/0 Fxact sig [2*(1-tailed sig)]

از بين صفرهاي محاسبه شده M كوچكتر 23/12=M مربوط به كو دكان كار و خيابان و M بزرگتر 43/14=M مربوط به كو دكان عادي است در سطح اطمينان 5% مقدار جدول برابر 432/0 است. در اين آزمون براي معنادارشدن M محاسبه شده بايستي كوچكتر يا مساوي جدول باشد.
بنابراين نتيجه مي گيريم كه اختلاف معناداري بين دو گروه وجود ندارد وفرض صفر تاييد نمي شود.

فصل پنجم

بحث و نتيجه گيري:
چنانچه در جريان كار مشخص شد پرورش هيجان زمينه اي مختص را دربر مي گيرد و همان طول كه از قول ارسطو نقل كرديم مشكل انسان اين نيست كه از هيجان برخوردار است بلكه مشكل او در نحوه ابزار آن است.
چنانچه در نتايج آماري مشخص شد گر چه نمره كسب شده كودكان عادي بيشتر از كودككان خياباني است اما تفاوت معناداري در هوش هيجاني اين دو گروه وود ندارد.
البته بايد به نمونه گيري محدود نيز توجه داشت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید