بخشی از مقاله

چکیده :

محمد کریم پیرنیا از برجسته ترین تاریخ پژوهان معماری ایران ، پنج اصل را برای هنر و معماری ایران معرفی کرده که به خوبی در نمونه هـای ایـن هنـر نمایان شده است. امروزه شاهد شکل گیری آثار هنری هستیم که نه تنها در میان جامعه معماران بلکه بین عامه مردم نیز جایگاهی نداشـته و چیـزی بـرای عرصه به آیندگان ندارد . اصول ارائه شده توسط پیرنیا به این جهت مایه جاودانگی است که هم در طبیعت مشاهده می شود و هم از صفات فعل خداوند است . این صفات بیش از اینکه بومی و سنتی باشد عقلانی اند و به همین جهت معماری اسلامی ایران مظهری از معماری جاودان را شکل می دهد. این مقاله از نوع توصیفی تحلیلی می باشد و ابتدا به توصیف چگونگی تکوین و تکمیل اصول پنج گانه پیرنیا در طی زمان پرداخته شده و سپس بـا مطالعـات کتابخانه ای سخنان او درباره یکایک اصل ها که در منابع گوناگون پراکنده است ، جمع آوری شده و در ادامه به توصیف بقعه شیخ زاهد گیلانی که از آثار به جا مانده از اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی در لاهیجان است پرداخته شده و با تحقیقات میـدانی و کتابخانـه ای جایگـاه ایـن اصـول در بقعه شیخ زاهد گیلانی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است و به این نتیجه دست یافته شده که معمار بقعه شیخ زاهد گیلانی تا جای که شرایط اقلیمی، فرهنگی و دیگر ملزومات اجازه داده از این اصول استفاده کرده است.


واژگان کلیدی

اصول معماری، معماری ایرانی، بقعه شیخ زاهد گیلانی، محمدکریم پیرنیا


-1مقدمه

هنر و معماری ایرانی از دیرباز دارای چند اصل بوده که به خوبی در نمونه های این هنر نمایان شده است ، این اصول چنین هستند : مـردم واری ، پرهیـز از بیهودگی ، نیارش ، خودبسندگی و درون گرایی( پیرنیا ، 1387،ص.(26 که مردم واری به معنای رعایت تناسب میان اندام های سـاختمانی بـا انـدام های انسان و توجه به نیازهای او در کار ساختمان سازی است( پیرنیا ، 1387،ص.(26 یکی از باورهای مردم ایران ارزش نهادن بـه زنـدگی شخصـی و حرمت آن و نیز عزت نفس ایرانیان بوده که این عمر به گونه ای معماری ایران را درونگرا ساخته است( پیرنیا ، 1387،ص(35 و معماران ایرانی تـلاش می کردند ساختمایه مورد نیاز خود را از نزدیکترین جاها بدست آورند و چنان ساختمان می کردند که نیازمند به ساختمایه جاهای دیگر نباشـد( پیرنیـا ، 1387،ص(31 و همچنین در معماری ایران تلاش می شده کار بیهوده در ساختمان سازی نکنند و از اسراف پرهیز می کردند( پیرنیا ، 1387،ص(28 و نیارش به دانش ایستایی ، فن ساختمان و ساختمایه شناسی گفته می شده است ( پیرنیا ، 1387،ص.(29

1

دومین همایش ملی هنر تبرستان : معماری بومی 71-71 اردیبهشت 7131، دانشگاه مازندران


بقعه شیخ زاهد گیلانی از آثار به جا مانده از اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی که در سه کیلومتری لاهیجان بنـای جـالبی اسـت کـه گنبـد باریک و بلند آن با کاشی آبی رنگ پوشیده شده است. این بنا در میان درختان پنهان شده و مقبره شیخ زاهد پیشوای روحانی شـیخ صـفی الـدین در آن قرار دارد ( پوراحمدی ، 1389،ص.(84


-2 تکوین اصول

از بررسی اقوال و آثار پیرنیا معلوم می شود که این اصول نه یکباره، بلکه رفته رفته در ذهن او قوام گرفت و پرداخت شد. این نیـز نشـانی از صـفات بـارز پیرنیاست، زیرا از این تکوین تدریجی و بر ملا ساختن آن مشخص می گردد که او به بیماری کمال موهوم که دامن بسیاری از محققـان ایرانـی را گرفتـه است، دچار نبود و به هر نتیجه ای که می رسید، ولو نه چندان کامل و جامع، آن را منتشر می کرد . از این راه، هم یافته هایش زودتر در اختیار محققـان و دانشجویان می گذاشت و به عمر تأثیر آنها می افزود؛ و هم آن ها را در معرض آرای دیگران می گذاشت و از نظر آنهـا بهـره منـد مـی شـد و اصـول را اصلاح می کرد، و هم خود فرصت می یافت اصول را بی آنکه به ترتیب اولیه آنها دل بندد و بر آنها تعصب ورزد، رفته رفته بهتر و پرداخته تر کند.

اگر برای زندگی فکری و حرفهای پیرنیا سه برهه مهم قائل شویم – پیش از دانشـکده 1011 -1031) ش)، و پـس از دانشـکده 1031 -1021) ش)، پس از انقلاب 1011 -1031) ش) – اصول معماری ایرانی را نخست در دوره پس از دانشکده عرضه کرد. در آغاز، سخنی از »پنج اصـل« نبـود. در بیشتر مقالهها و مصاحبههای او در آن دوره، این اصول عبارت بود از چهـار اصـولی چـون »درون گرایـی« ، »مـردم واری« ، و »پیمـون« و »نیـارش«، و »جفت و پدجفت«؛ مثلا در کتاب هنر دوره متوسطه که در سال 1030، در زمان فعالیت در سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران نوشـته، از دو اصـل » درون گرایی« و »جفت و پدجفت« نام برده است. در سال 1033، در مقاله »مردم واری در معمـاری ایـران«، ایـن اصـول »مـردم واری«، »درون گرایـی«، »پیمون« و »جفت وپدجفت« است. همین اصول در سال 1031، در جزوه درسی »شیوهها و فنون معماری در ایران«، تکرار شده است. علاوه بـر ایـن، در یکی دو مورد به اختصار از اصل یا ضابطهای در معماری ایرانی به نام »اقتصاد در معماری ایرانی« سخن گفته است.

پیرنیا نخستین بار در دهه 1013 شمار اخیر این اصول پنج اصل را تثبیت کرد؛ اما خود این اصول همچنان در تغییر بود. در نخسـتین سـخنان در ایـن دهه، از نیارش و پیمون نیز چون دو اصل مستقل یاد کرد و درباره درون گرایی نیز جداگانه بحث کرد. در تقریرهای بعدی، موضوع »اقتصاد در معماری ایرانی« را پرود و در قالب دو اصل »خودبسندگی« و »پرهیز از بیهودگی« مطرح کرد؛ جفت و پدجفت را از اصول حذف کرد و نیارش و پیمون را با هم یک اصل شمرد . پیرنیا تا زمان وفات (1011) ترتیب اخیر اصول را حفظ کرد و پیوسته کوشید درستی آنها را نشان دهد و آنها را بـا توضـیخ و مثـال غنی کند(قیومی بیدهندی و عبداالله زاده، 1011،ص.(1

-0 بازخوانی اصول

در این قسمت اصول معماری ایرانی پیرنیا و راهکارهای هریک از منابع گوناگون گرداوری و بررسی شده است.


-7-1 مردم واری

مردم واری از نخستین اصولی است که پیرنیا پیش نهاد و تا پایان آن را پرداخت و پیراست. او مـدعی بـود کـه ایـن اصـل از معمـاران کـارآزموده ایـران آموخته است.

به نظر او، بنا آنگاه مردم وار است که در آن، مقیاس انسانی بـه نحـو مطلـوب رعایـت شـده باشـد(قیومی بیدهنـدی و عبـداالله زاده، 1011،ص.(1 یعنـی اندامهای بنا با اندامهای انسان و نیازهای او تناسب داشته باشد. (پیرنیا، 1031،ص(21 برای رسیدن به چنین مقصودی، معمار بایست زندگی انسان ایرانی و نیازهای او در عرصههای گوناگون کاملاً میشناخت. (قیومی بیدهندی و عبداالله زاده، 1011،ص(1 بر مبنای چنین شناختی بود که وقتـی اتـاقی بـرای زندگی متعارف خانوادهساختمی. مثلاً ً سه دری، ابعادش با زندگی خانواده متناسـب بـود طاقچـه و رف و پسـتویش، نیازهـای او را بـرآورده میکـرد و روشنایی و ابعاد روزنش کاملاً به اندازه نیازهای خانواده بود. (پیرنیا، 1033،ص(12 در مقیاس فراتر از خانه هم به پیوند خانهها و نیازهای انسانها توجـه

داست. همین اصل بود که موجب میشد هم حریم خصوصی خانهها حفظ شود و هم همسایگان از حال هم خبر داشته باشند. اگر معمار، خانـه را چنـان

2

دومین همایش ملی هنر تبرستان : معماری بومی 71-71 اردیبهشت 7131، دانشگاه مازندران


بسازد که همسایه از حال همسایه خبر نداشته باشد، آن خانه مردم وار نیست. (پیرنیا، 1011،ص(3 اگر زندگی و نیازها اقتضا میکرد، این ابعاد دگرگون میشد؛ مثلاًدر تالار بار عام، جمعیت بسیار و نمایش شکوه شاه اقتضا میکرد سقف بسیار بلند باشد . این نیز مقتضای مردم واری است. (قیـومی بیدهنـدی و عبداالله زاده، 1011،ص(13 در ساختن مدرسه نیز، معمار ایرانی کاملاً متوجه زندگیای بود که در مدرسـه میگـذرد. طلبـه بـه اتـاقی بـرای زیسـتن و درس خواندن نیاز دارد: حجرهای درست به اندازه نیاز انسان، یک سویش رختکن و سوی دیگرش جـای بخـاری و پشـتش پسـتو . در جلـو هـر حجـره، ایوانچهای است که هم پیش فضایی است که برای حجره و هم جایی است که برای مباحثـه دانشـجو و دوسـتانش. حجرههـا بـر گـرد صـحنی بـاغ گونـه مینشیند و دانشجو خواهی نخواهی از آن محوطه زیبا میگذرد و تجدید قوا میکند. (پیرنیا، 1011،صص(3-1 آنچه ذهن مأنوس با مفاهیم معماری مدرن از اصل مردم واری در مییابد،»مقیاس انسانی« است یعنی متناسب بودن کالبد بنا با اندازههای بـدن انسـان؛ امـا

مراد پیرنیا از مردم واری فراتر از این است . پیرنیا گاهی از این اصل چنان سخن میگوید از آن، فقط تناسب اندامهای بنا بـا انـدامهای انسـان یعنـی فقـط امری کالبدی و جسمانی استنباط میشود، اما با مطالعه همه سخن او درباره این اصل، در مییابیم که او این تناسب را بیش از تناسـب جسـمانی میدانـد. وی میگوید بنا باید با زندگی انسان و احوال او متناسب باشد و »وقتی معمار قدیمی را میبرید در یک اتاق قدیمی کـه متناسـب نیسـت [....] ، میگویـد مردم وار نیست یعنی مقیاس انسانی ندارد« (پیرنیا، 1011،ص(3 ، مراد آن است که مناسب احوال و رفتار و زندگی آدمی که میخواهـد در آنجـا باشـد نیست یعنی این اتاق مناسب زندگی نیست، یا آن بنا در خور مدرسه بودن نیست؛ در خور احوال و زندگی طلبهها و ساکنان آن نیسـت. حتـی در تعریـف مردم واری، از مقدار و کیفیت نور و نوع و جنس مصالح نیز سخن میگوید. پس بنایی مردم وار است که با زندگی انسان در درون آن متناسب باشد. بـه همین سبب، پیرنیا کاخ بلند و شکوهمند هخامنشی را هم مردم وار میداند، زیرا با آنکه با اندامهای انسان تناسب نـدارد، بـا زنـدگی دورن آن و اقتضـای شکوه پادشاه در هنگام بار تناسب دارد. با این همه، معلوم نیست چرا بناهای عظیم، شیوه پارتی را به سبب مردم وار نبودن نکوهیـده اسـت، در حـالی کـه شاید شکوه آنها نیز در خور زندگی دورن آنها بوده باشد.

پیرنیا با بیان این اصل این اعتقاد خود را بیان میکند که معماری مطلوب، معماری است که با احوال انسان و زنـدگی انسـان در دورن آن متناسـب باشـد. آنچه بیش از هرچیز در این اصل درخور تأمل است، توجه به انسان و توجه به زندگی است. از نظر پیرنیا، معماری را باید بـا زنـدگی درون آن شـناخت. معماری و زندگی، امری پیوسته است. همچنان که معماران باید بنا را متناسب با انسان و زندگی انسان در درون بنا برآورند، محققان نیز باید به معماری از این چشم بنگرند و پرداختن به معماری مستقل از زندگی به شناختی ناقص از معماری میانجامد.

پیرنیا گه گاه حتی موضوعات و شواهد مربوط به خودبسندگی را ذیل مردم واری مطرح میکند؛ مثلاً درباره مردم واری، پس از توضیح دربـاره روزن و تابش بند اتاقها و مصالح بومی خانههای قدیم میگوید:

....» و چشم به راه ننشتهاند که شیشهاش را از فرنگ و چوبش را از هند بیاورند. از هرچه خود داشتهاند و با هرچه بـه آسـانی در دسترسشـان بـوده اسـت، خانهای برای خود درخور زندگانی خود ساختهاند و چنان ساختهاند که اگر گوشهای از آن میشکسته و اندامی از آن میفرسوده است، به دست خـود و با بهرهگیری از سازمایههایی که در پیرامون خود داشتهاند بتوانند، آن را بازسازی کنند و نگهداری خانه خد را از بیگانه نخواهند . این اسـت مـردم واری ای که استاد سالخورده کارآزموده به سادگی بر زبان میآورد.« (قیومی بیدهندی و عبداالله زاده، 1011،ص(13


-2-1 درون گرایی

بناهای جهان از نظر انتظام فضاهای بسته و باز بر دو گونه است: برون گرا و درون گرا. گاه بنا را مانند قفسی مشبک، در میان محوطه باز مینهنـد و درون آن مینشینند و بیرون را مینگرند؛ گاه محوطه باز را به درون بنا میآورند و محوطه بسته را بر گرد آن مینشانند و آن را از نگریستن به بیرون بنـا بینیـاز میکنند. بسیاری از بناهای مغرب زمین و هند و شرق دور، به وضع طبیعی سرزمینشان، برون گراست. در ایران درست بـرعکس اسـت یعـین بیشـتر بناهـا درون گراست و بنا محوطه باز دست ساز را در آغوش میگیرد. معمار اجزای بنا را برگرد این منظره دست ساز میچیند. پس بنا به درون خـود مینگـرد و میگراید و از این رو، درون گراست. درون گرایی، برخاسته از اقلیم ایران است . آب و هوای بیشتر ایران گرم و خشک است؛ هـوای خشـک و بادهـا آزار دهند و شنهای روان وآفتاب سوزان دارد و مناظر طبیعی و گسترده ندارد. معمار برای آنکه بتواند منظری سـبز و خوشـایند، چـون بهشـتی در میـان کویر خشک و گرم پدید آورد، ناچار است که آن را در وسعتی محدود و محصور کند(قیومی بیدهندی و عبـداالله زاده، 1011،صـص.(11-13 بـاز از

0

دومین همایش ملی هنر تبرستان : معماری بومی 71-71 اردیبهشت 7131، دانشگاه مازندران


همین روست که در جاهایی از ایران که آب و هوایی دیگر دارد، مانند نواحی شمال و کردستان و لرستان، خانـههای بـرون گـرا هـم میسـازند. (پیرنیـا،
1031،ص (01 درون گرایی برخاسته از فرهنگ ایرانی هم هست. سه ویژگی بارز فرهنگ ایرانی در معماری دورن گرا ظهـور یافتـه اسـت: درون گرایـی عرفـانی؛
حجاب؛ حریم. نخستین آنها میل عرفانی به تأمل در درون در نزد ایرانیان و معماران ایرانی است. معمـار ایرانـی ماننـد عـارف ایرانـی، درون گـرا بـود و همچون عارف فراگرفته بود که باید بیشتر به درون توجه داشت تا بیرون . دومین ویژگی فرهنگ ایرانی، حجاب به معنای عام آن اسـت. ایرانیـان، هـم در پیش از اسلام و هم پس از آن، دوست داشتند زندگی خصوصیشان را از دید عموم محفوظ بدارند. ایـن میـل موجـب روی گردانـدن از بیـرون و روی کردن به درون شده است (قیومی بیدهندی و عبداالله زاده، 1011،ص.(11 سر در این خانه ها دارای دو سکو بود و درها دارای دو کوبه جدا ویژه مردان و زنان(پیرنیا،1031،ص.(01 و همچنین "فضاها و راههروهای پیچ در پیچ منتهی به حیاطهای اندرونی و بیرونی مـانع دیـد افـراد غریبـه بـه داخـل حـریم مقدس خانه می شده است. ایجاد مکث، تقسیم فضایی و فضایی جهت انتظـار از عملکردهـای جالـب ایـن عنصـر مـی باشد(منصـوری، 1031،ص.(12 درون گرایی را در باغهای ایرانی نیز میتوان دید. باغ ایرانی نسبت به محیط بیرون، درون گراست. کوشک میان باغ نسـبت بـه بـاغ بـرون گراسـت، امـا نسبت به خودش درون گراست، زیرا باز در درون خود فضایی میانی دارد که اجزایش را به دور آن و رو به آن چیده اند.

سخن پیرنیا درباره درون گرایی و اسباب و علل آن قدری مضطرب است؛ مثلاً در جایی نسبت درون گرایی را به دیـن انکـار میکنـد و در جـایی دیگـر اثبات . در جایی میگوید درون گرایی امری صرفاً برآمده از اقلیم است و در جایی دیگر آن را حاصل چند عامل از جمله اقلیم میشمارد. با ایـن حـال، با تأمل در آثار پیرنیا و توجه به تکوین تدریجی اندیشههای او درباره اصول، میتوان دریافت که او سه عامل را موجب درون گرا شـدن معمـاری ایرانـی میدانسته است: .1 میل باطنی ایرانیان به درون و دل و نفس خود؛ .2 اهمیت حجاب در نزد ایرانیان از دیر باز تـاکنون و اهمیـت حـریم و حفـظ اسـتقلال محدوده خصوصی؛ .0 عوامل اقلیمی.
گذشته از میزان شمول این اصل در معماری ایرانی، این اصل دلالتهای مهمی دارد از قبیل:
- انسان و معماری از یک قبیلاند. میتوان به معماری صفتی انسانی درون گرایی نسبت داد. صفت انسان سـازنده بنـا – چـه معمـار و چـه مـردم درمعماری به ظهور میرسد.
- معمار ایرانی خود از فرهنگ ایرانی متأثر بود نه واسطه عارف، زیرا فرهنگ و سرزمین ایـران بـه هـر دوی آنـان آموختـه بـود کـه درون گـرا باشند. به سخن دیگر، معمار ایرانی و عارف ایرانی از نظر نسبتشان با فرهنگ و سرزمین ایران هم ترازند.

- اهمیت دادن به حجاب و حریم مختص مسلمان نیست، بلکه صفت دیرینه ایرانیان است و اسلام هم جهت و مؤید آن بوده است. درون گرایی امری برآمده از »شیوه زندگی« ایرانی است.

- از همه بالاتر و مهمتر اینکه صفتی در معماری ایرانی را آنگاه میتوان به درستی شناخت و بازخواند که بـه انسـان ایرانـی و فرهنـگ ایرانـی و عقاید ایرانیان و شخصیت آنان و یوهش زندگی ایشان و سرزمین ایران و جغرافیای آن هـم زمـان و توامـاً پرداختـه باشـد(قیومی بیدهنـدی و عبـداالله زاده،

1011،ص.(11

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید