بخشی از مقاله
مقدمه
دو سال پیش وقتی با هزاران امید و آرزو بر سر سفره عقد نشست ، هرگز فکر نمی کرد روزی چون امروز در راهرو دادگاه خانواده منتظر باشد اسمش را صدا بزنند تا دادخواست طلاقش را بخوانند . او هرگز نمی اندیشید کبوتر سفید بال خوشبختی که دو سال پیش بر بام خانه اش نشست ، این چنین زود هنگام جای خود را به جغد شوم طلاق بدهد ، اما افسوس ....
براستی چرا از هر 13 ازدواج درکشور یک مورد یه طلاق منجر می شود ؟ بر اساس بررسی هایی که درسال 80 دردفترامور اجتما عی وزارت کشورومرکز امور مشارکت زنان انجام شده ، دراستان تهران ازهر6 ازدواج یکی به طلاق می انجامد ولی درحال حاضر آمار دقیقی از ازدواجهای صورت گرفته درکشور وهمچنین میزان افزایش طلاق نسبت به گذشته وجود ندارد.
علل وپیامدهای طلاق
یکی از دلایل افزایش آمار طلاق برمی گردد به جامعه مردان ودلیل دیگر آن مربوط به کل جامعه است ، بالا رفتن سطح آگاهی زنان باعث می شود زنان درجامعه از حق وحقوق خود آگاهی داشته باشند وازهیچ کار واقدامی برای رسیدن به آن کوتاهی نکنند .همچنین میل به ارتقاء در زنان یک حرکت مثبتی دراجتماع محسوب می شود ولی برخی از مردان مانع اشتغال زنانشان می شوند واجازه استفاده از آزادیهای اجتماعی را به آنان نمی دهند وتمام این عوامل باعث افزایش طلاق درجامعه خواهد شد.
بررسی عواملی که باعث بالارفتن طلاق می شود نیاز به کار کارشناسی وجامعه شناختی دارد اما درکل اعتیاد ، فحشاء وازدواجهای زودهنگام و احساسی که از روی عقل وتدبیرانجام نمی شود از دلایل طلاق دربین افراد است.بالارفتن سطح تحصیلات درزنان از 2 جهت قابل بررسی است اول اینکه تحصیلات به فرد کمک می کند تا مهارتهای وی درحل مشکلات ومعضلات بیشتر شود وبه راحتی جا نزد وقدرت مانور بیشتری برای حل مشکلات خود داشته باشد واز طرف دیگر تحصیلات بالا مانع از تحمل وزیر بار زور رفتن فرد خواهد شد واین یک وضعیت دوگانه ای است که درجامعه وجود دارد.فرد درخانواده یک جور تربیت می شود وسپس دراجتماع ومدرسه با نحوه دیگری از تربیت مواجه می شود واین دوگانگی درتربیت باید یک جایی خود را نشان دهد و بعد از ازدواج فرد را درزندگی دچار مشکل می کند.
فقر، بیکاری وعدم آگاهی
بیکاری ،اعتیاد ، بی خانمانی ، فقر وعوامل اقتصادی ، نادانی ونبود آموزشهای قبل از ازدواج برای جوانان ودانشجویان ، از جمله عواملی هستند که درطلاق نقش مهمی دارند وهمچنین نگاه سنی قدیم نیز موجب می شود تا جوانان ودانشجویان بدون اطلاع ، آگاهی وتحقیقات لازم از جریان وعواقب ازدواج با مشورت پدر ومادراین کار را انجام می دهند که نتیجه خوبی دربرنخواهد داشت.درشهرهای بزرگی مانند تهران انبوه وازدیاد جمعیت ونامتعادل بودن آن ، سیاستهای نادرست ومهاجرت بی رویه روستاییان به شهرها باعث ایجاد اغتشاشات وناراحتیهای روحی وروانی دربین افراد می شود و نابسامانیهای بسیاری مانند فقر، بیکاری وتکدی گری و... را بوجود می آورد ودرتمام این موارد نیاز به رسیدگی از طرف دولت وجود دارد. همچنین تعداد زیادی از دانشجویان وجوانان درجامعه ما بیکارند وبعد از ادامه تحصیل نیز شغلی برای آنها وجود ندارد وچرخ اقتصادی آنها آن طور که باید درگردش نیست وهمین باعث می شود جوانان ودانشجویان درفقر ، بدبختی وبی اطلاعی ازدواج کنند ونتیجه آن چیزی جزطلاق دربرندارد.
درکشورما برخی از خانواده ها بدلیل فقر اقتصادی دختران خود را درازای دریافت پول می فروشند وآنها را وادار به ازدواج با افراد مسن می کنند. باید به افراد قبل از ازدواج آموزشهای لازم داده واطلاع رسانی دراین زمینه زیاد شود تا دانشجویان با آگاهی اقدام به ازدواج کنند وهمچنین از افزایش جمعیت شهرهای بزرگ جلوگیری وبا برنامه ریزی درست آنرا کنترل وبه حال تعادل درآورند. برای آگاهی دادن از ازدواج ورفع مشکلات روحی وروانی دانشجویان ، باید دردانشگاهها مراکز مشاوره خانواده رایگان ایجاد شود وهمچنین برای اشتغال آنها نیزباید پارتی بازی وتبعیض از بین برود تا هرکس براساس لیاقت وشایستگیهایی که دارد مشغول به کارشود ودراین صورت چرخ اقتصاد کشور به حرکت درآید.
مشکلات اقتصادی
مشکلات ونابسامانیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود درجامعه ، بیکاری ، ناراحتیهای روحی و روانی مردم ، افزایش اعتیاد ، بالا رفتن سطح توقعات و سن ازدواج ، عدم شناخت زن ومرد از یکدیگراز جمله عواملی هستند که درافزایش طلاق درجامعه موثرند. آمار واقعی از کسانی که جدا از یکدیگر زندگی می کنند وبه نوعی طلاق گرفته اند وجود ندارد ولی آمار آنهایی که آنرابصورت رسمی ثبت کرده اند در سازمان ثبت اسناد وثبت احوال کشور موجود است.درسالهای قبل آمار طلاق درشهرهای بزرگ بیشتر بود ولی درحال حاضر هیچ تفاوتی بین شهر کوچک وبزرگ وجود ندارد وبراساس آمارهای ارایه شده هرروز شاهد افزایش درصد نرخ طلاق نسبت به سالهای قبل هستیم.درهر کشوری دولت ازاقشار مختلف بخصوص زوجهای جوان حمایت می کند ولی درکشور ما این حمایتها بسیارکم است وباید برای کاهش آمار طلاق این حمایتها افزایش پیدا کند وهمچنین باید با تقویت مسائل مذهبی وآموزشهای قبل از ازدواج از شیوع پدیده طلاق جلوگیری کرد .
اعتیـــــاد، منشاء 85 درصد طـلاقها
یك قاضی دادگاه خانواده معتقد است كه 85 درصد طلاقها از اعتیاد و بیكاری زوج سرچشمه میگیرد و اعتیاد سرچشمه اكثر مشكلاتی است كه در نهایت زوجه را مجبور به رجوع به دادگاهها میكند.
از سوی دیگر برخی دیگر از كارشناسان حقوق نیز بر این باورند كه در این مواقع زوجه تقاضای طلاق كرده و حق و حقوق قانونیاش را مطالبه میكند اما معمولا زوج معمولا استطاعت مالی برای پرداخت این حق و حقوق ندارد و به حبس تا زمان پرداخت محكوم میشود و در نهایت زندگی از هم متلاشی شده و حق و حقوقی هم پرداخت نمیشود.
سه علت عمدهی طلاق را مباحث اقتصادی، فقر، بیكاری و دغدغههای معیشتی؛ اعتیاد كه با توجه به زیاد شدن روز افزون معتادان این پارامتر به یكی از مهمترین علتهای طلاق تبدیل شده است و در نهایت عدم تفاهم زوجین كه بسیاری از طلاقها در این قالب رخ میدهد و زن و شوهرها با وجود اینكه هیچ كدام مشكل خاصی ندارند، نمیتوانند با هم زندگی كنند عنوان كرده است. درصد طلاقها از اعتیاد و بیكاری زوج سرچشمه میگیرد. اعتیاد سرچشمه اكثر مشكلاتی است كه در نهایت زوجه را مجبور به رجوع به دادگاهها میكند. هنگامی كه زوج معتاد باشد علاوه بر مشكلات اقتصادی كه با آن مواجه میشود زوجه را با مشكل مواجه میكند و در نهایت باعث از هم پاشیدگی خانواده میشود.
وی دربارهی چگونگی پرداخت حق و حقوق زن در موارد اعتیاد مرد، تصریح میكند: در این مواقع زن تقاضای طلاق كرده و حق و حقوق قانونیاش را مطالعه میكند در صورتی كه مرد استطاعت مالی نداشته باشد به حبس تا زمان پرداخت محكوم میشود. در جامعه كنونی در اكثر موارد زن برای نجات از زندگی گذشته عموماً از تمام حق و حقوق قانونیاش از جمله نفقه، مهریه، اجرت المثل میگذرد و این مساله ربط چندانی به معتقاد بودن یا نبودن مرد ندارد و در تمام موارد صادق است.
اگر اعتیاد در حدی باشد كه دوام زوجیت را با مشكل مواجه كند موجب میشود كه حق طلاق برای زن ایجاد شود. آمار تقریبی طلاق به علت اعتیاد بسیار بالا است. اعتیاد به صورت سرسامآوری دادگاهها را مملو از ناسازگاریهای زنان و شوهران كرده است. اعتیاد و بیكاری علت بسیاری از طلاقهاست و بیكاری نیز در بسیاری از موارد از اعتیاد سرچشمه میگیرد. علت اصلی این هم بیكاری جوانان یا بالا بودن تورم است. قانون برای رسیدن زن به حق و حقوقش حمایتهایی كرده است، اما خود این حمایتها تبعات سوئی در پی دارد. بر اساس ماده 2 محكومیتهای مالی اگر مرد حق و حقوق زوجه را نپردازد باید به زندان برود اما زندان رفتن مرد باعث نمیشود كه زن به حق و حقوق خود برسد، بلكه فقط عاملی برای پر شدن زندانها است.
این مساله دارای اشكالاتی است، چرا كه عموما مرد در این مدت محل اقامت خود را تغییر میدهد و زن دیگر امكان دسترسی به مرد ندارد. این مساله دادگستریها را با مشكلات بسیاری مواجه كرده است. بر اساس شرایط ضمن عقد اگر بعد از ازدواج مرد یا زن معتاد شوند برای طرف مقابل حق طلاق بوجود میآید. با بیان اینكه علت بسیاری از طلاقها اعتیاد و بیكاری زوج است، میگوید: هنگامی كه اعتیاد زوج به حدی برسد كه زندگی امكانپذیر نباشد زوجه با رجوع به دادگاه تقاضای طلاق میكند. اعتباد علاوه بر انگیزه، زوجین را در مسائل اقتصادی نیز با مشكل مواجه كرده و معمولا زوج را مبتلا به اختلالات روحی و روانی میكند و سبب میشود كه وی با خانوادهاش بدرفتاری كند. این امر سبب میشود كه زوجه برای طلاق به دادگاه مراجعه كند.
هنگامی كه اعتیاد زوج به حدی برسد كه زندگی امكانپذیر نباشد زوجه با رجوع به دادگاه تقاضای طلاق خلع میكند. در چنین شرایطی در حالی كه زوج توانایی مالی ندارد از پرداخت حق و حقوق زوجه امتناع میكند. معمولا این مساله در پروندههایی كه زوج معتاد نیست نیز صادق است و ربط چندانی به معتقاد بودن یا نبودن زوج ندارد. تفاوت پروندههایی كه زوج معتاد است با دیگر پروندهها، این است كه با توجه به اینكه نداشتن اعتیاد مضر زوج یا زوجه یكی از شرایط عقد در هنگام ازدواج است میتواند با رجوع به دادگاه و استناد به این شرط عقدنامه به راحتی طلاق و حق و حقوق خود را مطالبه كند. در حال حاضر اعتیاد جزء موارد فسخ نكاح نیست چرا كه ممكن است اعتیاد بعد از ازدواجه ایجاد شود، اما موارد فسج نكاح باید قبل از ازدواج وجود داشته باشد. در بسیاری از پروندهها علت طلاق ممكن است اعتیاد نباشد، اما در نهایت مشكل اصلی از آن سرچشمه میگیرد. مانند مشكلات اقتصادی و بیكاری، مشكلات روحی و روانی.
مشکلات جنسی، عامل 50 درصد طلاق
مردم بايد از آن حرف بزنند، مسئولان براى آن سياستگذارى و برنامه ريزى كنند و جوانان در مورد آن آموزش ببينند. مشكلات جنسى بخش تاريك زندگىهاى زناشويى در جامعه ما است. از مشكلات جنسى حرفى زده نمى شود؛ نه مسئولان و نه زنان و نه مردان.
در حالى که ۵۰ درصد متقاضیان طلاق در کشور چه بگویند که به علت مشکلات جنسى مىخواهند طلاق بگیرند و چه با وجود مشکلات جنسى علت طلاق را چیز دیگرى عنوان کنند به دلیل مشکلات جنسى طلاق مىگیرند. تا امروز مشکلات جنسى نه در سیاستگزارىها و برنامه ریزىها دیده شده است و نه مراکز تخصصى و مورد اعتمادى براى مراجعه مردم وجود داشته. وقتى کارشناسان اعلام مىکنند ۱۰ درصد مردان دچار ناتوانى جنسىاند و ۴۰ درصد زنان در زندگى زناشویى از اختلالات جنسى رنج مىبرند به این معنى است که درد مرموزى در خانوادهها وجود دارد. این درد، گاهى آن قدر مىماند تا بالاخره از جاى دیگرى بیرون مىزند و تازه آن موقع هم خودش را به شکل افسردگى و اضطراب و هزارویک درد جسمى و روانى دیگر نشان مىدهد. وقتى نیاز جنسى که از غرایز طبیعى انسانى است به درستى و با هدایت منطقى ارضا نشود نتیجه اش یا طلاق یا ارضاى آن در خارج از خانواده و یا وجود همسرانى است که از زندگى زناشویى شان لذت نمى برند در حالى که خود آنها تربیت کنندگان کودکان و نوجوانان این جامعه هستند.
با تاکید بر بزرگى خطر ضعف و آسیب پذیرى خانوادهها باید «نگاهى کوتاه به وضعیت شیوع اختلالات جنسى در جامعه ما را باید از خواب غفلت بیدار کند. به عنوان مثال بیمارى دیابت که در سطح ملى براى آن برنامه ریزى مىشود و تشکیلات دولتى و غیردولتى نظارت بر آن را برعهده دارند و هزینههاى هنگفتى را در نظر مىگیرند فقط ۷ درصد افراد جامعه را در بر مىگیرد در حالى که براى ناتوانى جنسى که ۸/۹ درصد مردان جامعه از آن رنج مىبرند برنامهای نداریم و از طرف دیگر ۳۰ تا ۵۰ درصد افراد مبتلا به دیابت و ۶۰ درصد افرادى که دچار سکته قلبى مىشوند و ۵۵ تا ۶۵ درصد مردانى که مبتلا به نارسایى مزمن تنفسى هستند دچار این مشکل هستند».
• نگاه زیبایى شناختى به جاى نگاه تنى
مشکلات جنسى متاثر از باورهاى غلط فرهنگى و ضعفهاى فرهنگى هستند. در واقع مشکلات جنسى آنقدر که به متن اجتماعى، باورها و آموزههاى رفتارى و روانى فرد در جامعهاش مربوط است، به مشکلات اندام جنسى یا فیزیکى او مربوط نمىشود. شاهدیم که هر ساله براساس گزارشات سازمان ثبت احوال نرخ طلاق بالا مىرود و گرایشهاى جوانان به ازدواج پائین مىآید. از طرفى مسائل و مشکلات در خانوادهها حاکى از این است که زندگىها استحکام جدى ندارند، به نظر مىرسد باورها و نگرشها و به طور کلى فرهنگ نادرستى راجع به رفتار جنسى و ازدواج و مسائل زناشویى وجود دارد و تا فرهنگ مورد پالایش قرار نگیرد و باورهاى نادرست حذف نشود شاهد چنین آمارى خواهیم بود. در حال حاضر در طرح مسئله ازدواج اصلى ترین مسائل، مسائل مادى مثل خانه، پول و شغل در نظر گرفته مىشود، بدون اینکه بخواهیم منکر این مسائل شویم باید بگوییم اینها تنها نکات مطرح براى یک ازدواج موفق نیست.
متاسفانه در فرهنگى که در مفهوم ازدواج مالکیت وجود دارد چگونه انتظار داریم یک رفتار جنسى توام با لذت متعالى در این زندگى وجود داشته باشد. با داشتن نگاه مالکیتى در ازدواج رفتار جنسى در حد بسیار فرومایهای ایجاد مىشود که مشکلات عدیدهای را رقم مىزند.بسیارى از مشکلات و رفتارهاى جنسى که شاهد آن هستیم با یک مداخله کوچک روانشناسى در دنیا مورد هدف قرار مىگیرد و برطرف مىشود. منتها مداخلاتى که در اینجا صورت مىگیرد بیشتر در جهت رفع مشکلات ارگان یا اندام جنسى فرد است در حالى که ما هرگز نیامدیم ریشه یابى کنیم که چه فرهنگ و باور غلطى در خانواده یا ذهن این دو جوان شکل گرفته که باعث تجلى این مشکلات شده است.