بخشی از مقاله

به جاي مقدمه
پيشكش به اهل قبله، كه با همه مذاهب گونهگونهشان به خاندان رسول خدا مهر ميورزند.
بيترديد وقتي ناصرخسرو لب به انتقاد ميگشايد مخاطبانش برادران اهل سنت نيستند; زيرا آنها صحابه را ميستايند و اهل بيت را، دستكم به عنوان صحابه، دوست دارند.
مراد و مخاطب اصلي ناصر در شعرهاي انتقادياش دشمنان اهل بيتاند; دشمناني كه گاه در صفوف برادران اهل سنت پنهان ميشدند و خاندان پيامبر و پيروانشان دشنام ميدادندو ميآزردند.
در عرف دين باواران اين گروه اندك را ناصبي ميخوانند.
شعرهاي انتقادي ناصر پيام روشن حجت جزيره خراسان به اين گروه است.
آمده پيغام حجت گوش دار اي ناصبيپاسخش دهگر تواني سر مخار اي ناصبيهرچه گويي نغزحجتگويليكنقول نغزكيپديد آيد زمغز پرخمار اي ناصبيعلم ناموزي و لشگر سازيازغوغا هميچون چنيني بيفسار و بادسار اي ناصبيشادچون گشتي براندندم بهقهرازبهر ديناز ضياع خويش وازدار و عقار اي ناصبيتاقرار من زبهردينبه يمگاناست نيستجزبهيمگان اهلحكمت راقرار اي ناصبيچون زمشكلهات پرسم عورتت پيداشودبياِزاري، بياِزاري، بيازار اي ناصبيطبعخرداري تو حكمت راكسيبر طبعتوبست نتواند بهسيصد رش نوار اي ناصبيتا قيامت برمكافات فعال زشت تواين قصيده مر تورا ازمن نثار اي ناصبي


سال و محل تولد: 394 هـ.ق. -
سال و محل وفات: 481/485 هـ.ق.

زندگينامه :
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو، در سال ۳۹۴ در روستای قبادیان در بلخ (در استان بلخ در شمال افغانستان در خانوادهٔ ثروتمندی چشم به جهان گشود.
بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر
) اغبر= غبارآلود، مرکز اغبر = کره زمین(


یکی ا ز ا بر مر د ا ن علم و معر فت و طن ما نا صر خسر و قبا د یا نی بلخی ا ست که د ر سا ل ( 394 ق ) د ر محله قبا د یا ن بلخ چشم به د نیا گشو د . تحصیلا ت نخستین خو یشر ا د ر ز ا د گا هش به پا یا ن ر سا ند . و به کسب سا یر علو م چو ن : - طب . - مو سیقی . - حسا ب . - نجو م . - فلسفه . - ز با ن یو نا نی . با سفر های از نزد علما و دانشمندان عصر خود نیز پرداخت. - ناصر خصرو در سن 28 سالگی به سرودن شعر آغاز کرد و در شعر دارای دو دیوان یکی به ز با ن دری و دیگری به زبان عربی میباشد. ناصر خصرو در دربار سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود راه یافت که از احترام و عزت و مشاغل مهمی در دربار آنان بر خوردار بود. اشعار ناصرو خسرو حاوی مطالب و مضامین ستیزنده و

پرخاشگری علیه مظالم روحانیون د نیاپرست و تاریک اندیش و شاهان و سروران استثمار گرو مفت خور است که دهقانان و کار گران و کاسبانرا در ده و شهر استثمار میکردند و از حاصل دسترنج آنان خوان هفت رنگ برای اهل و عیال خویش اماده میکردند . مشاهده این وضع بر روح حساس و پرخاشگر شاعر با احساس تاثیر شگرف نمود و بدین اساس وی از در بار و جاه وجلال قطع رو ا بطه میکند. وقتی روابط خود را با دربار و در باریان قطع میکند به روحانیان رو می آورند . که از معاشرت و اخطلات با آن خیلی ها در رنج و عذاب میشود . چه وی ازین نزدیکی با آنان در میابد که آنان مشتی فاقد منطق سلیم و سالوس و متعصب ، کوتاه نظر و از پادشاهان و امیران و خواجگان بدتر میباشد; چنانکه میگوید: از رنج روز گار چو جانم ستوه

گشت یک چند با ثنا بدر پادشاه شدم صد بندگی شاه ببا یست کردنم از بهر یک امید که از وی روا شدم جز رنج و درد هیچ نگردند حاصل زانکس که سو اوبه امید شفا شدم از شاه زی فقیه چنین بود رفتم کز بیم مورد در دهن اژدها شدم ناصر خسرو نا امیدانه مجامع روحانیون را نیز ترک و در سن چهل سالگی برای دریافت حقایق و دانستن حال و احوال توده های زحمتکش و مزدوران مشغول گشت . ناصر خسرو به شهر های مختلف خراسان ، هندوستان به سفرهای طولانی و پررنج میپردازد که در این سفر با طوایف گوناگون هند آشنا و

خصوصیات قوی آهنین و عنعنات ملی آنانرا درک و با دانشمند هندی به گفت و شنود متپر دازد. بعد از سفر هندوستان سفر های دیگری به همراهی برادرش و یک غلام هندی بمدت هفت سال بکشور های چون ایران ، ارمنستان ، آسیای صغیر ، طرابلس ،عراق، سوریه ، فلسطین، مصر ،تونس ، سودان ، یمن جزیره العرب می نماید.از این سفر ها تجارب مهم نصیب اش میگردد که همیشه از آن میآموزد و تحقیق میکند و می نویسد.در کتاب < نگاهی نو به سفر نامه ناصر خسرو> تالیف فیروز منصوری آمده است. <... چنان شنیدم که ناصر خسرو وقتی به قزوین رسید ، دکان پبنه دوزی رفت و بنشست تا کفشها یش را اصلاح کند ناگاه در بازار قزوین غوغا برخاست. پنبه دوز از دکان برخاست در میان آن غوغا افتاده چون بازگشت لقمه گوشت بر سر درفش داشت. ناصر پرسید : < این چیست و این غلبه چه بود ؟> پنبه دوز گفت < شخصی شعر ناصر خسرو خوانده بود ; او را پاره پاره کردند . این لقمه گوشت

اوست .> ناصر کفشهایش را رها کرد و گفت : < در شهری که شعر ناصر باشد من نباشم . > ناصر درین سفر ها زحمات زیادی را متقبل شد و برای آموختن و دانستن همیشه ساعی بود . وی در مصر دو سال و نه ماه ا قامت گزید . دراینجا در زندگی و طرز فکر وی انقلابی رونما گردید و ناصر خسرو پیرو طریقه اسماعلیه فاطمی های مصر گردیده زیرا روح حساس ناصر خسرو از ا صطلا حات اجتماعی خلیفه مصر متاثر گردید و از طرف پیشوای فاطمی مصر به منصب <حجت> خراسان که بلند ترین مرتبه این ملک میباشد نایل گردید . ناصر خسرو بعمر پنجا سالگی دوباره بخراسان به شهر بلخ بازگشت و درینجا به تبلیغ عقیده خویش مصروف گشت . با روحانیان دنیاپرست و کوتاه فکر و حکمرانان سلاله سلجوقیان استثمارگر آشکارا بدون ترس و لرز شروع به مبارزه نمود و با اشعار شورانگیز و پر خاشگر خویش در افشای مظالم آنان برای مردم کوشید این عمل ناصر خسرو حکمرانان و روحانیان و درباریان را برانگیخته و نا جوا نمر دانه ناصر خسرو را ( بی د ین ) و ( زند یق ) و کا فر خو ا ند ند و به ا ذ یت و آ ز ا ر ش شر و ع -- خا نه و کا شا نه و یر ا تا ر ا ج نمو د ند . ا ما ناصر خسروبا و جور جفا ی آ نا ن ا ز مبا ر ز ه د ست نکشید و همچو د ژ ا ستو ا ر د ر عقید ه و ا ند یشه پا بر جا ما ند تا ا ینکه و یر ا ا ز ز ا د گا هش به د ر ه د و ر د ست یمگا ن نبعید کر د ند . ناصر خسرود ر آ نجا با و جو د د و ر ی ا ز زا د گا هش به تحقیق بهتر ین آ ثا ر ش د ست یا ز ید . و ی مهمتر ین ا ثر ها ی علمی و ا د بی ر ا بر شته تحر یرد ر آ و ر د که عمد تا ا ینها ا ند : سفر نا مه . ر و شنا یی نا مه . ز ا د ا لمسا فر ین ... ا شتیا ق ناصر خسرو به مطا لعه چنا ن بو د که -- حتی هنگا م سفر ها یش کتا بها ر ا بر ا شتر ی با ر کر د ه و خو د آ ن کتا ب خو ا ند ه ا ز عقبش ر و ا ن میبو د . سر ا نجا م ا ین مر د قلم و ا ند یشه با پیگیر ی مبا ر ز ه ا ش علیه کا ستی ها و نا بر ا بر ی ها تسلیم نشد .
د ر آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.


ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از با شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
همان ناصرم من که خالی نبود ز من مجلس میر و صدر وزیر


نخواندی به نامم کس از بس شرف ادیبم لقب بود و فاضل دبیر
به تحریر اشعار من فخر کرد همی کاغذ از دست من بر حریر
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه‌ای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.


در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصرخسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصرخسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس، و سودان را سیاحت کرد وسه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.


ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقیان بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.
پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم

 

و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را به‌نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد می‌کنند. مزار وی در یمگان زیارتگاه است.
شخصیت ناصرخسرو
ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌گردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده است، و مناعت طبع و بلندی همت و عزت نفس و صراحت گفتار و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش می‌گوید که به یمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سمحر حلال است. او شکار هوای نفس نمی‌شود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان می‌آورند و می‌مانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمی‌خرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش می‌نازد و به علم و دانش خویش فخر می‌کند، این‌کار او گاهی خواننده را وادرا می‌کند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.


علی دشتی در این باره می‌گوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشه‌ورز، در راه رسیدن به هدف پای می‌فشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین می‌گوید:
گه نرم و گه درشت چون تیغ/ پند است نهان و آشکارم
با جاهل و بی خرد درشتم/ با عاقل نرم و برد بارم


ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل می‌کند. اما زمانی‌که به زادگاهش بلخ می‌رسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول می‌شود، ملّاها و فقه‌ها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانه‌اش را به‌نام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش می‌کنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر می‌کند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفه‌ای‌ که به ‌وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفه‌گان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار می‌شود، به فقیهان و دین‌آموختگان زمان می‌تازد و به دفاع از خویشتن می‌پردازد.
[ویرایش] درونمایه شعر ناصرخسرو


ناصر خواستار جامعه‌ای‌ است پیراسته و پاک؛ دور از مفاسد اخلاقی، آدم‌کشی، دزدی، رشوه‌خواری، خیانت، چاپلوسی، عیش و عشرت. وی معتقد است که چنین جامعه‌ای جز زیر سیطره دین بوجود نمی‌آید. ناصر مدیحه‌گویی را دروغ می‌شمارد و از شاعرانی که امیران و سلاطین را مدح می‌کنند بیزار است، او شاعری را می‌پذیرد که شعرش راهنمای مردم باشد. محور شعر ناصر عقیده مذهبی و اخلاق است و وی همه چیز را زیر سیطره‌ای این دو قرار داده، از این رو دیوان اشعارش اغلب مشتمل است بر باورهای دینی، اخلاق و بقول امروزی اشعار سیاسی در انتقاد از میران، شاهان و سرایندگان ستایشگر، انتقاد از عالمان دینی که دین را وسیله قرار داده خود تا گلوگاه غرق در گناه هستند.


ناصر در اشعار خویش به قرآن استناد می‌کند. در بسیار موارد آیات قرآن را تضمین می‌کند. وی برای قرآن درونسو و بیرونسو و یا به معنای دیگر تنزیل و تآویل قایل است. وی معتقد است که هرکس بی تاویل به قرآن دست یازد او گمراه است. قرآن دختری پوشیده است که زیورش علی است و قرآن بدون این تاویل موجب هلاک است.
آثار ناصرخسرو


1ـ ديوان در 11047 بيت شامل قصايد و مقطعات و ابيات متفرقه. ديوان ناصر خسرو پر است از عقايد ديني، اخلاق انتقاد از شاهان و اميران ترك و شاعران مديحه سرا، شكايت از مردم عامي و عالمان و فقيهان خراساني و اعتراض به دستگاه خلفاي عباسي و نيز وصف طبيعت، ستايش پيامبر و علي (ع) و خاندان او، پند و اندرز و سخنان حكيمانه. اين ديوان تاكنون بارها و از جمله به كوشش سيد نصرالله تقوي و مقدمه سيد حسن تقي زاده و با همكاري مجتبي مينوي و علي اكبر دهخدا در 1304 ـ 1306 ش در تهران و به كوشش مجتبي مينوي و مهدي محقق در 1353 ش در تهران به چاپ رسيده است؛


2ـ جامع الحكمتين؛
3ـ زاد المسافرين؛
4ـ وجه دين؛


5ـ سفرنامه؛ كتابي از ناصر خسرو قبادياني (394ـ481 ق) در شرح مسافرت هفت ساله وي (437ـ444) به ايران و آسياي صغير و شامات و مصر و عربستان. اين اثر كه به نثري بسيار ساده و بي آلايش و روان و دل انگيز نوشته شده ظاهراً نخستين كتاب ناصر خسرو به نثر است كه پس از پايان سفر از يادداشت هاي روزانه خود تنظيم كرده است. برخي قراين حكايت از آن دارند كه اين سفرنامه خلاصه اي از يك متن اصلي است كه اينك در دست نيست. چنانكه در زندگينامه ناصر خسرو آمده است وي در پي خوابي كه در جوزجانان ديد، آهنگ سفر حج كرد (6 جمادي الاخري 437) و نخست از راه شبورغان، ده بارياب، سمنگان، طالقان و مرورود به مرو بازگشت و از كار ديواني كناره گرفت و در 23 شعبان همان سال سفرش را به

همراه برادر كهترش و يك غلام هندي آغاز كرد و از قسمت هاي شمالي و غربي ايران به شهرهاي ارمنستان، آسياي صغير، حلب، طرابلس، شام، فلسطين، مصر ـ كه نزديك سه سال در آنجا ماند ـ قيروان (تونس)، نوبه، سودان و عربستان رفت و در اين مدت چهار بار حج گزارد و در حج آخر از راه طائف و يمن و لحسا به بصره رسيد (443) و سپس از ارجان به اصفهان شتافت (444) و در جمادي الاخر همان سال به بلخ بازگشت. سفرنامه در واقع دستاورد اين سفر است و حاوي اطلاعات دقيق و گرانبهاي جغرافيايي و تاريخي و بيان عادات و آداب مردم ممالك و نواحي گوناگون است. ناصر خسرو در تنظيم و نگارش سفرنامه رعايت صداقت، امانت و بي طرفي را كرده و همچون مهندسي دقيق و معماري كار ديده و با تجربه و

دانشمندي آگاه به دانش اقتصاد و جامعه شناسي در اوضاع و احوال شهرها و مساحت ها و مسافت ها و نحوه ساختمان ها و بناهاي تاريخي و اوضاع جغرافيايي و شهرسازي و شيوه گذاردن زندگي مردم و ميزان محصول و تجارت و اقتصاد سخت دقيق شده و نكته هاي باريك را از نظر دور نداشته است. نثر سفرنامه از تصنع و حشو و صناعات لفظي به دور است. مطلب همه جا با جمله هاي كوتاه و دلنشين و توصيف هاي كامل بيان شده است. سفرنامه سرشار از واژه هاي زيباي فارسي است كه بيشتر آنها تا به امروز رواج دارند. شيوه نثر اين كتاب، تركيبي است از نثر دوره غزنوي و نثرهاي دوره هاي بعد و آن را بايد از سرمشق هاي گرانبهاي ساده نويسي و ايجاز شمرد. سفرنامه ناصرخسرو تاكنون بارها و از جمله

نخستين بار به كوشش شارل شفر با برگردانيده فرانسوي آن در 1881 م / 1298 ق در پاريس، سپس به كوشش خواجه الطاف حسين حالي با مقدمه اي بسيار مفصل از او در سرگذشت ناصر خسرو در 1882 م در دهلي، به كوشش محمود غني زاده سلماسي در 1341 ق در برلين و به كوشش محمد دبير سياقي در 1335 ش در تهران به چاپ رسيده است. سفرنامه به زبان هاي مختلف برگردانيده شده است از جمله به فرانسوي (شارل شفر، پاريس 1881 م)، روسي (برتلس، لنينگراد 1933 م)، اردو (محمد ثروت الله، 1937م؛ عبدالرزاق كاني پور؛ دهلي 1941 م)، عربي (يحيي الخشناب، 1945م)، تركي (عبدالوهاب طرزي، استانبول 1950م)، انگليسي (تاكسون ويلر، نيويورك 1985م) و آلماني (فون ملزر، اتريش 1993).


6ـ گشايش و رهايش؛
7ـ خوان اخوان؛
8ـ روشنايي نامه؛
9ـ سعادتنامه؛


10ـ اختيار الامام و اختيار الايمان؛
11ـ بستان العقول؛
12ـ دليل المتحيرين؛
13ـ عجايب الصنعه؛


14ـ عجايب الحساب و غرايب الحساب (نسخه خطي تابخانه ملك به شماره 640)؛
15ـ كتاب اندر رد مذهب محمد زكريا؛
16ـ لسان العالم؛
17ـ مصباح؛
18ـ مفتاح / مفتح الرساله؛


19ـ رساله در جواب 99 سوال فلسفي كه همراه ديوان او در 1304 ـ 1306 ش به چاپ رسيده است. همچنين به ناصر خسرو كتاب هاي فراواني منسوب است كه در صحت انتساب همه آنها بدو بايد به ديده ترديد نگريست. از جمله اين كتاب ها عبارتند از 1ـ آفاق نامه/ آفاق و انفس (نسخه خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به شماره 36/4736)؛ 2ـ ارشاد السالكين؛ 3ـ اكسير اعظم؛ 4ـ الف نامه؛ 5ـ ترجيح بند (چاپ تهران 1274 ق، همراه عوارف المعارف)؛ 6ـ تفسير قرآن؛ 7ـ چراغنامه (چاپ كراچي 1958م)؛ 8ـ خلق نيكو خلق بد؛ 9ـ دستور اعظم؛ 10ـ رساله الندامه في زاد القيامه/ سوانح عمري؛ 11ـ رساله در تسخير كواكب (چاپ بمبئي)؛ 12ـ رساله روحيه (چاپ كراچي 1958 م)؛ 13ـ شش فصل / روشنايي نامه مثنور؛ 14ـ عالم صغير و عالم كبير؛ 15ـ قانون اعظم؛ 16ـ كتاب در علم يونان؛ 17ـ كلام پير؛ 18ـ كنز الحقايق؛ 19ـ مستوفي في الفقه؛ 20ـ نور نامه؛ 21ـ هفت گناه.

نمونه اشعار روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت امروز همه روی زمین زير پر ماست
بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــيز می‌بينم اگر ذره‌ای اندر ته درياست
گر بر سر خـاشاک يکی پشه بجنبد جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست


بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد بنگر که ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست
ناگـه ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی تيری ز قضاو قدر انداخت بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تير جـگر دوز وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست


بر خـاک بيفتاد و بغلـتيد چو ماهی وانگاه پر خويش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن اين تيزی و تندی و پريدنش کجا خاست
چون نیک نگه‌کرد و پر خويش بر او ديد گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست
حج
حاجيان آمدند با تعظيم شاكر از رحمت خداي كريم


جسته از محنت و بلاي حجاز رسته از دوزخ و عذاب اليم
آمده سوي مكه از عرفات زده لبيك عمره از تنعم
يافته حج و كرده عمره تمام بازگشته به سوي خانه سليم
من شدم ساعتي به استقبال پاي در كردم برون ز حد گليم
مرمرا در ميان قافله بود دوستي مخلص و عزيز و كريم


گفتم او را بگو كه چون رستي زين سفر كردن به رنج و به بيم
تا ز تو باز مانده‌ام جاويد فكرتم را ندامت است نديدم
شاد گشتم بدان كه كردي حج چون تو كسي نيست اندر اين اقليم
بازگو تا چگونه داشته‌اي حرمت آن بزرگوار حريم
چون همي خواستي گرفت احرام چه نيست كردي اندر آن تحريم
جمله بر خود حرام كرده بدي هر چه مادون كردگار قديم


گفت ني گفتمش زدي لبيك از سر علم و از سر تعظيم
مي‌شنيدي نداي حق و جواب باز دادي چنان كه داد كليم
گفت ني گفتمش چو در عرفات ايستادي و يافتي تقديم
به تو از معرفت رسيد نسيم عارف حق شدي و منكر خويش

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید