بخشی از مقاله
خلاصه
فعالیت هاي سیاسی همواره به عنوان واقعیتی در یک سازمان هستند که ممکن است سودمند باشند یا مضر. هدف این مقاله بررسی رابطه بین ادراك کارکنان از سیاست هاي سازمانی و تعهد سازمانی، بررسی نقش هوش هیجانی به عنوان تعدیل کننده و نقش اعتماد به عنوان میانجی گر در ارتباط بین ادراك سیاست هاي سازمانی و تعهد سازمانی است. نتایج تحقیقات نشان می دهد که هرچه ادراك کارکنان از سیاست هاي سازمانی بیشتر باشد تعهد سازمانی کارکنان، و اعتماد آنها کمتر می شود. در مقابل، هر چه اعتماد کارمندان بیشتر باشد تعهد سازمانی آنها نیز بیشتر می شود.
همچنین اعتماد به عنوان یک متغیر میانجی در ارتباط بین ادراك سیاست هاي سازمانی و تعهد سازمانی می باشد و هوش هیجانی تعدیل کننده ي رابطه ي بین ادراك سیاست هاي سازمانی و تعهد سازمانی است.
کلمات کلیدي: سیاست سازمانی، تعهد سازمانی، اعتماد، هوش هیجانی.
1. مقدمه
سازماندهی و نگهداري نظام سازمانی یکی از مهم ترین وظایف و مسئولیت هاي مدیر محسوب می شود و انجام چنین وظیفه خطیري بدان معناست که تعهد سازمانی کارمندان و احساس مسئولیت شاغلان رشد روز افزونی یابد. بنابراین مدیر یک سازمان، در واقع مسئول میزان و نوع تعهد کارمندان نسبت به ارزش هاي رسمی و سیاست هاي سازمانی است.
تعهد سازمانی یک نگرش مهم شغلی سازمانی است که در طول سالهاي گذشته مورد علاقه بسیاري از محققان رشته هاي رفتار سازمانی در روانشناسی، خصوصا روانشناسی اجتماعی بوده است. همچنین با توجه به تحولات اخیر در حیطه ي کسب و کار از جمله کوچک سازي ها و ادغام شرکت ها در یکدیگر عده اي از صاحبنظران را بر آن داشته تا اظهار کنند که اثر تعهد سازمانی بر دیگر متغیر هاي مهم در حوزه ي مدیریت همچون:
ترك شغل، غیبت و عملکرد کاهش یافته است و به همین جهت بررسی آن بی مورد است. اما عده اي دیگر از صاحبنظران این دیدگاه را نپذیرفته و معتقدند تعهد سازمانی اهمیت خود را از دست نداده و همچنان می تواند مورد تحقیق قرار گیرد.
پایبندي به گروه، متعهد بودن به اهداف و التزام به شرایط تیم شاید معنایی دقیق از تعهد باشد. تعهد به کار و تیم کاري در شرایط سخت کاري مهم تر و سرنوشت ساز تر است. شاید زمان مناسب براي آزمایش تعهد کارمندان، در مشکلات و سختی هاي کاري باشد. البته تعهد اعضاي گروه هنگامی استوارتر خواهد بود که مبتنی بر ارزش هاي اخلاقی و فطري (انسانی) بوده و همچنین در نتیجه ي انتخاب آگاهانه صورت گرفته باشد زیرا که اجبار و تحمیل در جهت عکس تعهد عمل می کند.
بررسی رابطه ي میان تعهد کارمندان با سیاست هاي سازمانی ار آن جهت حائز اهمیت است که می تواند بر رفتار کارمند اثر بگذارد و تحقیقات نشان می دهند که بین تعهد کاري، غیبت و جابجایی کارکنان رابطه ي معکوس وجود دارد. براي پیش بینی و توجیه رفتار افراد تعهد به مراتب
1 عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، تهران
2دانشجوي کارشناسی ارشد رشته مدیریت بازاریابی دانشگاه علامه طباطبایی، تهران
١
بیش از رضایت شغلی مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین تعهد کارمندان بر میزان وفاداري آنها به سازمان و رضایتمندي ارباب رجوع نیز اثرگذار است.
2. سیاست سازمانی
طی دو دهه ي گذشته، برخی پژوهشگران تلاش کرده اند تعریف مناسبی از سیاست سازمانی بیان کنند. با مرور متون مرتبط، تعریف پیشنهادي سیاست سازمانی عبارت است از: نفوذ ارادي و عمدي افراد در موقعیت متضاد، براي افزایش یا حفاظت از منافع خود به منظور بدست آوردن، توسعه و استفاده از قدرت و منابع دیگر براي دستیابی به پیامدهاي مورد نظر فرد در موقعیتی که عدم اطمینان در انتخاب ها وجود دارد .[1]
رفتار سیاسی در سازمان اغلب پنهان و تحت تاثیر تفاوت در ادراکات و نگرشهاي کارکنان است و بر اساس ماهیت عمل یا درك افراد از واقعیت تعیین می شود .[2] به اعتقاد جاج و بارتز (1994) رفتار سیاسی رفتاري عینی است. چنین رفتاري از ادراك فرد و واکنش براي نفع شخصی سرچشمه می گیرد .[3] به نظر گاندز و میوري (1980) به جاي اینکه سیاست را حالتی عینی در نظر بگیریم، بهتر است آن را تجربه اي ذهنی و یک حالت ذهن بدانیم .[4] رفتار سیاسی و ادراك سیاست سازمانی سازه هاي جداگانه اي اند که به طور متقابلاندبا یکدیگر مرتبط . سطوح بالاي ادراك سیاست سازمانی، تمایل به رفتار سیاسی را افزایش می دهد، که خود، ادراك سیاست را تقویت می کند .[5]