بخشی از مقاله
سلامت روان و معلم کارکنان مدرسه
هر عاملي كه باعث ايجاد ناتواني در انسان شود، از مصاديق بيماريها محسوب مي شود. يادگرفتن بخصوص در دوران تحصيل يك توانايي است و مشكلا
ت سلامت روان كه باعث درجهاي از ناتواني در انسان و گاهی اضطراب بيش از حد می شود، بيماري است و بايد براي درمان آن نزد درمانگر توانارفت.
بين 10 تا 20 درصد افراد جامعه ممكن است درجاتي از مشك
لات رواني داشته باشند، كه درمان آن نیازمند مراجعه به پزشك است. توجه به این نکته ضروری است که هر بیماری روانی به منزله دیوانگی نیست و زمينههاي فردي يا ارثي، عوامل رفتاري و عوامل محيطي از علل بروز بيماريهاي رواني می باشند .
همة دانش آموزاني كه وارد مدرسه ميشوند آرزوي مشتركي دارند و آن ورود به دانشگاه و ادامة تحصيل است ولي امكان اينكه همه بتوانند در رشته مورد علاقه خود قبول شوند وجود ندارد. اگر انحصاراً ورود به دانشگاه براي دانشآموزان معیار موفقیت و ارزش شود می تواند موجبات افسردگي آنها را فراهم كند.
واقع گرا نبودن و داشتن آرزوهاي بزرگ و عدم توجه به محدويتهاي جامعه از زمينههاي ديگر بروز افسردگي است که مهارآنها تلاش همه جانبه ای را از طرف مسئولین و آحاد جامعه می طلبد.
كنترل عوامل محيطي، فردي، ژنتيكي و شناختن تواناييهاي هر فرد در
داشتن احساس خوشبختي، از عواملي می باشد كه باتغيير آنها ميتوان يك زندگي خوب و سالم درجامعه ايجاد كرد.
امروزه در نقش و وظايف مدارس بسياري از كشورهاي جهان دگرگوني
هاي عظيمي رخ داده است. اين تحولات باعث شده تا علاوه بر نقش سنتي مدرسه يعني آموزش صرف و رشد مهارت هايي مانند خواندن و نوشتن و اكتساب دانش، نقش پرورش روان و تكامل انسان نيز مورد توجه قرار گيرد.
در حال حاضر در بسياري از كشورها فعاليت هاي پرورشي و بهداشتي وسيعي به عهده مدارس گذاشته شده است كه مطالعات حكايت از نتايج و پيامدهاي مثبت آن دارد.
در كشور ما نيز با توجه به خيل عظيم دانش آموزان و همچنين نقش سلامت روان در پرورش كودكان و نوجوانان ، توجه بيشتر به نقش پرورشي مدارس ضرورت تام دارد. حال زمان آن است كه با ايجاد زمينه هاي مناسب به ارتقاي بهداشت روان و سطح سلامت در مدارس پرداخته و شرايطي فراهم شود تا مسئولان مدارس، برنامه ريزان، مشاوران، روان شناسان و ديگر دست اندركاران آموزش و پرورش از طريق آشنايي با موضوعات بهداشت روان، نونهالان اين آب و خاك را براي دست يابي به روان سالم ياري دهند. بهداشت روان صرفاً در محيط سالم فيزيكي به دست نمي آيد بلكه محيط سالم رواني نيز يك اصل مهم است. چه بسا كه محيط فيزيكي كودكان، سالم و آرام باشد اما محيط رواني آنها از درون ناامن و اضطراب انگيز باشد.
بهداشت روان نوجوانان وجوانان
بهداشت و سلامت روان نوجوانان وجوانان موضوعي است كه به توجه جدي نياز دارد. امروزه با استفاده از برنامه هاي مختلف مانند آموزش مهارت هاي زندگي، آموزش بهداشت روان ، مداخلات بهداشتي مبتني بر مدرسه و نيز درمان هاي تخصصي، مي توان به كودكان
كمك كرد تا زندگي مفيدتر و رضايتمندانه تري داشته باشند.
همه كودكان در زندگي خود با استرس هاي شديدي روبه رو مي شوند كه بخشي از آنها ناشي از تغييرات رشد بهنجار كودكان است، مانند رشد و تغييرات هورموني و همچنين تغييراتي كه در ارتباط با والدين و اجتماع رخ مي دهد. استرس هاي ديگر از عمومیت کمتری برخوردار است و شامل فشار براي پيشرفت در مدرسه ، نقل و انتقال خانواده ، نزاع والدين ، طلاق، تغيير مدرسه يا فشار دوستان براي سوء استفاده از مواد می شود.
بسياري از نوجوانان وجوانان بدون اين كه دچار مشكلات رفتاري يا تحصيلي جدي شوند اين دوره را پشت سر مي گذارند و اين امر به عواملي چون مهارت هاي مقابله اي موفقيت آميز ، ميزان حمايت هاي قابل دسترس و ميزان استرس هاي محيطي وابسته است. متأسفانه تشخیص كودكاني كه مشكلات سلامت روان دارند تا پيش از بروز مشكل، امردشواری است ، بنابراين در برنامه ريزي هاي بهداشتي همه كودكان و نوجوانان بايد مدنظر قرار گيرند و دامنه گسترده اي از مداخلات، از آموزش مهارت هايي براي سلامت روان گرفته تا مداخلات اختصاصي بهداشت روان به كار گرفته شود.
تقريباً يك پنجم كودكان بدون در نظر گرفتن اين كه كجا و چگونه زندگي مي كنند در دوران كودكي دچار اختلالات رفتاري، هيجاني مي شوند. حتي با محافظه كارانه ترين برآورد هم مي توان ادعا كرد كه 10 درصد كل كودكان، در طول اين دوره دچار آشفتگي هاي رواني مي شوند كه با آسيب هاي جدي همراه است.
برای تأمين نيازهاي كودكان و نوجوانان بايد بين نهادهاي جامعه نگر، نهادهاي مربوط به جوانان و سازمان هاي ورزشي ، نهادهاي مذهبي ، موزه ها ، پارك ها و كتابخانه ها و... از يك سو و ازسوی دیگرخانواده ، مدرسه ، سازمان هاي بهداشتي، رسانه هاي گروهي و دولت، همكاري و فعاليت مشترك ايجاد شود.
نقش مدارس در ارتقاي بهداشت روان
مدرسه براي بهبود زندگي بسياري از كودكان و نوجوانان فرصت بسيار مناسبي فر
اهم مي كند. به موازات حركت ملت ها در جهت آموزش همگاني، نقش مدارس در ارائه خدماتي مانند خدمات بهداشت روان در امور تحصيل اهميت روزافزون يافته است. به دلائل زیردر حال حاضر مدارس با حمايت كامل خانواده و اجتماع بهترين محل براي برنامه هاي جامع بهداشت روان به شمار مي رود:
- مدارس قوي ترين سازمان اجتماعي و آموزشي قابل دسترسي براي مداخله هستند.
- مدارس اثر عميقي بر كودكان ، خانواده ها و اجتماع مي گذارند.
- مدارس مانند شبكه اي امن از كودكان در برابر خطراتي كه بر يادگيري، رشد و سلامت رواني اجتماعي تأثير می گذارد محافظت مي كنند.
- مدرسه همگام با خانواده نقش تعيين كننده اي در ايجاد يا تخريب عزت نفس كودك و احساس شايستگي آنان دارد.
- مدرسه در زندگي بسياري از كودكان و رشد قوای آنها نقش اساسي دارد، بويژه هنگامي كه خانواده از ايفاي نقش هاي اساسي خود ناتوان باشد.
بنابراين مدارس براي بسياري از كودكان حساس ترين و مناسب ترين نقطه مداخلات بهداشت روان است. از آنجا كه همه كودكان بخصوص كودكان در معرض خطر وارد مدرسه نمي شوند يا مدرسه را ترك مي كنند ، براي ماندن اين كودكان در مدرسه يا دسترسي به كودكاني كه مدرسه نمي روند بايد به فكر استراتژي های ديگر بود.
توانايي و انگيزه ی كودكان براي ماندن در مدرسه، يادگيري و استفاده از آموزه -هايشان متأثر از سلامت روان آنان است و نیز برسلامت روان آنهاتأثیرگذاراست.
محيط و موسسات آموزشي در سطوح مختلف كودكستان ، دبستان ، دبيرستان و دانشگاه از عواملي هستند كه تأثير اساسي در بهداشت روان افراد دارند. كار آموزش و پرورش در آموزشگاه ها در واقع دنباله ی كار پرورش شخصيت افراد در محيط خانواده است. كودكان د
ر محيط آموزشگاه ها ياد مي گيرند كه چگونه رفتار اجتماعي داشته باشند و نقش خود را در اجتماع ايفا كنند. آنان مي آموزند در چه محدوده اي بينديشند و حس همكاري داشته باشند. اين محيط مي تواند ارتباط درستي با كودك برقرار كند و او را آماده پذيرش مسئوليت تصميم گيري و حل مسائل زندگي سازد.
كودكاني كه تازه به محيط آموزشگاه پا مي گذارند مسلماً از شرایط یکسانی برخوردار نیستند، زیرا هريك از آنان در محيط خانوادگي خاص خود تربيت شده اند و والدين آنها سليقه هاي تربيتي متفاوتي دارند. مربيان و آموزگاران بايد با درايت اين مسائل را درك كنند و كودكان را با محيط جديد تطبيق دهند.
آموزشگاه محيطي نيست كه فقط مسائل و مطالبي به كودك القا شود، بلكه در اين محيط اخلاق و رفتار كودك نيز تكوين مي يابد. كودكي كه به مدرسه مي رود به دنبال احساس تعلقی مشابه آنچه در خانه تجربه كرده است مي گردد و در صورتي كه در خانواده به اين احساس دست نيافته باشد در پي جبران آن در مدرسه است. هرگاه نتواند در گروه همسن خود به احساس ارزشمند بودن برسد براي نشان دادن اين كه فرد باارزشي است درصدد جلب توجه ديگران برمي آيد. اين جلب توجه ممكن است به شيوه هاي مختلفي بروز كند. برخي كودكان از طريق پيشرفت تحصيلي ، ورزشي و اجتماعي اين نياز را در خود رفع مي كنند. كودكي كه محروميت خود را به صورت پرخاشگري نشان مي دهد در كلاس اختلال به وجود مي آورد و باعث ناراحتي معلم و مدير مدرسه مي شود. كودكي كه خشم خود را فرو مي خورد، به صورت موقت رفتارش را کنترل می کند ولی در نهایت دچار نافرمانی ومشکلات رفتاری می شود. معمولاً دلايل ناسازگاري در كلاس درس روشن است. هر كودكي ميل به موفقيت دارد. ولي اگر وظايف او خارج از حدود استعداد و علاقه اش باشد احساس ناكامي و بي حوصلگي خواهد كرد. اين احساس محروميت آزاردهنده است و او بايد به گونه اي آن را جبران كند. اين جبران ممكن است به صورت آزار رساندن به معلم ، تخريب كتاب و صندلي و نيز اذيت كردن همكلاسي ها جلوه نمايد. هر كودكي د
وست دارد ديگران و بخصوص معلم و هم كلاسي هايش بدانند كه او بااستعداد است .هرچند تا حدي كم استعداد باشد بايد به طور كلي او را همان طور كه هست قبول كنند. اين پذيرش از طرف ديگران و معلم به او احساس اعتماد به نفس و اطمينان خاطر مي بخشد و او را شخصي باارزش نشان مي دهد.
نقش معلم در بهداشت روان كودكان :
تحقيقات گوناگون در اين زمينه نشان مي دهد رفتار دانش آموزان دبستاني ب
سيار به رفتار معلمان آنها بستگي دارد، چنانچه معلمي روش محبت آميز همراه با انضباط منطقي در كلاس خود به كار گيرد از همكاري علاقه مندي و قدرت ابتكار شاگردانش بهره مند خواهد شد. برعكس معلمي كه از روش پرخاشگرانه و زور و تهديد استفاده مي كند، شاگردانش نيز با بي انضباطي در كلاس ، بي توجهي به درس و پرخاشگري صريح ظاهر مي شوند. چنين معلمي نمي تواند منبع دانش براي اطفال باشد و اگر از طريق تنبيه و پرخاشگري هم بتواند انضباط را در كلاس حاكم سازد چنين حالتي پايدار نخواهد بود و نمي تواند احساس همكاري و علاقه مندي در شاگردان به وجود آورد. ميل به پيشرفت درسي در اغلب كودكان وجود دارد و اين تمايل تنها هنگامي ارضا مي شود كه هدف هاي مورد نظر كودك خارج از دسترس او نباشد. تلاش معلم نبايد تنها به اين منجر شود كه دانش آموزان بهترين نمره را كسب كنند، بلكه بايد بكوشد به هر فرد به اندازه توانايي او مسئوليت دهد و تا حد امكان به پرورش فكري ، رواني و جسماني كودك بپردازد. معلمان در محيط آموزشگاهي مي توانند با ارائه ارزش هاي صحيح و منطقي بزرگسالان به دانش آموزان به نحو احسن كمك كنند. دادن پاداش مناسب ، جهت همانندسازي و ياري كردن آنها و رضايت داشتن از محيط مدرسه از اهميت خاصي برخوردار است زيرا كودكان بعضاً با كنترل دروني نامناسب و اجتماعي شدن نامطلوب به مدرسه مي آيند. اگر كمك معل
مان نباشد چنين كودكانی در مدرسه نيز شكست مي خورند و انگيزه بسيار كمي براي پذيرش ارزش هاي صحيح مدرسه خواهند داشت . كودكي كه رضايت كافي از مدرسه به دست نياورد اغلب در همانندسازي با اولياي مدرسه شكست مي خورد و با مشكلات انضباطي و تحصيلي مواجه مي شود و در نهايت عده زيادي از آنها ترك تحصيل مي كنند.
امروزه بيشتر روان شناسان تربيتي معتقدند كاركنان مدرسه در سلامت روان دانش آموزان داراي نقش هاي حرفه اي هستند. مسئوليت اولياي مدرسه فقط در پرورش
نيروي عقلي و آشنا كردن دانش آموزان به مسائل اجتماعي و اخلاقي خلاصه نمي شود. مدرسه مسئول تغيير و اصلاح رفتارهاي ناسازگارانه و تأمين بلوغ عاطفي و سلامت رواني دانش آموزان است.
در مدرسه فرزندان عاطفه و محبت را تجربه مي كنند، معلم با محبت و توجه، آنان را در مسير صحيح هدايت مي كند. دانش آموز در مدرسه چگونگي برقراري روابط درست عاطفي و سازگاري با ديگران و مسووليت پذيري را مي آموزد و راه هاي مبارزه با كينه توزي ، ديگرآزاري و حسادت را ياد مي گيرد.
تحقيقات متفاوتي كه در اين زمينه انجام شده نشان مي دهد رفتار كودكان دبستاني بستگي زیادی به رفتار معلمان آنها دارد و چنانچه معلمي روش محبت آميز همراه با انضباط منطقي را در كلاس خود به كار ببرد از همكاري ، علاقه مندي و قدرت ابتكار شاگردانش بهره مند مي شود.
نقش الگويي معلم و نفوذي كه او در انضباط دادن به رفتارهاي دانش آموزان دارد بر همگان روشن است. از آنجا كه دانش آموزان يكي از الگوهاي مهم رفتاري خود را معلمان قرار مي دهند، اگر معلم از ويژگي الگودهي خوبي برخوردار باشد مي تواند تأثيرات عميقي در رشد شخصيت و بهداشت روان دانش آموزان باقي بگذارد.
معلمي كه الگوي تعاملي و متعادلي ميان خود و دانش آموز برقرار مي كند و در اين ارتباط به شخصيت و نيازهاي دانش آموزان توجه كافي دارد و كارها را بر اساس استعدادها و تمايلات، ميان شاگردان تقسيم مي كند، نقش بهتري را در بهداشت روان دانش آموزان ايفا خواهد كرد.
به بيان ديگر معلم بايد كودك را بپذيرد هرچند نمي تواند همه رفتار هاي او را بپذيرد. به كودك بايد احترام گذاشت و به عنوان انساني با توانايي هاي بالقوه به او ارج نهاد. هرچند او كوچك تر و ناپخته تر، كم دانش تر و كم تجربه تر از معلم است. معلم نبايد كوشش خويش را صرف حكمراني بر كودك كند، بلكه بايد سعي در جهت دادن اعمال كودك به سوي پيشرفت موفقيت آميز و سازگاري هر چه بيشتر كند.
ماهيت اين رابطه ی كمكي ، بستگي به احساسات واقعي معلم دارد. معلم بايد قادر به بيان و ابراز احساسات واقعي خويش باشد تا آن كه كودك بتواند او را به عنوان يك
انسان شريف و قابل اعتماد ببيند و نه فردي كه پيوسته چيزي را از او پنهان مي دارد.
چنين معلمي در عين حال كه درصدد ايجاد تغيير مطلوب در رفتار كودك است هرگز براي او تهديدآميز نيست. او نسبت به زندگي گذشته و حال كودك تعصبي ندارد بلكه آينده كودك را بر حسب توانايي هايش در نظر دارد. اگر معلم بتواند به كودك تفهيم كند كه سعي دارد به او كمك كند و اگر بتواند به كودك نشان دهد كه صفات و عادات خوب كودك را مي شناسد بيشت
ر قادر خواهد بود به نتايج مطلوب دست يابد.
مهم ترين شرط معلم خوب از لحاظ بهداشت روان اين است كه او با كمال صميميت و خلوص نيت كودكان را دوست بدارد و از رفتار آنان آزرده نشود ، بلكه با صبر و حوصله و خوشرويي، سعي كند به عمق مشكلات كودكان پي ببرد و در حل اين مسائل تا حد ممكن بكوشد.
معلم نبايد تمام تلاش خود را صرف اين كند كه دانش آموزان بهترين نمره را كسب كنند بلكه بايد بكوشد به هر فرد به اندازه توانايي او مسئوليت دهد و حتي الامكان در پرورش فكري و رواني و جسماني كودك بكوشد.
روشي كه اكنون در ارزشيابي تحصيلي به كار مي رود روش نامطلوبي است زيرا نمرات آنقدر دقيق نيستند كه معلم بتواند ميان 15 و 16 يا 9 و 10 را بخوبي تشخيص دهد و فرق بگذارد. بعلاوه هميشه براي شاگرد هدف مطلق كاملي وجود دارد كه او بايد با تمام قوا براي به دست آوردن آن بكوشد. حتی درصورتی که دانش آموز نمره کامل هم بگیرد، ممکن است تمام مطالب را نداند. در ضمن از نظر بهداشت روان نامطلوب است كه برتری جويي را ملاك نظر كودكان قرار دهيم. هدف كودك نبايد رسيدن به بهترین شرایط و برتري جويي باشد بلكه مقصود بايد صرفاً كسب دانش باشد تا به وسيله آن شخص براي خود و ديگران سودمند واقع شود. نمره و بويژه نمره ی عددي ، كودكان را به رقابت شديد تحريك مي كند در حالي كه از نظر تربيتي و رواني صحيح نيست که هدف عمده ی تحصيل فقط آرزوي غلبه بر ديگران باشد.
نتايج مضر اين روش (نمره دادن) بيش از همه متوجه افراد كم هوش مي شود، زيرا آنها قادر به رقابت با ديگران نيستند و از اين بابت احساس حقارت ، حماقت و شكست شديد خواهند كرد. شكست هميشه نامطلوب است و شکست هایپي درپي معمولاً منجر به رفتار غيرعادي خواهد شد. موفقيت تجربه مثبت و مفيدي است که باعث ايجاد تعادل شخصيت و احساس اعتماد به نفس مي شود.
يكي از عوامل مؤثر بر سلامت روان دانش آموز، درك شدن او توسط معلمش است. معلم بايد در ارتباط با شاگردان آنچنان رفتاري داشته باشد كه شاگرد تنبل و قوي و
فقير و غني همه خيال كنند كه معلم به خاطر هر يك از آنان به كلاس درس آمده است. اگر دانش آموز درك شود به آن معلم علاقه مند شده، به سوي او كشيده خواهد شد ، در ديدارش آثار شادماني و نشاط و خرمي موج خواهد زد و اگر به او بگويند كه اين معلم ديگر به اين مدرسه نخواهد آمد اشك چهره او را در برخواهد گرفت.
امروزه ناله بسياري از دانش آموزان دبيرستاني از اين منظر بلند شده است و همه فرياد مي زنند كه معلمان ما را درك نمي كنند، ما مي خواهيم آنان ما را درك كنند، همان طور كه هستيم ما را شناسايي كنند. با همه دشواري ها شخصيت هايمان را بشناسند ، با
همه عيوب و نارسايي هايمان، با همه آرمان ها و انديشه هايمان ما را دريابند. به عبارت ديگر آنها مي گويند ما مي خواهيم معلمان همه وجود روحي ما را لمس كنند نه اين كه تنها به درس دادن قناعت كنند.
نظام تعليم و تربيت مدرسه بايد چنان باشد كه در آن هر دانش آموزي بتواند دوست داشتن و دوست داشته شدن و احساس ارزش را تجربه كند. معلمي كه به مقام انساني كودكان و نوجوانان ارج مي نهد و خالصانه سعي دارد آنچه را كه مي داند به دانش آموزان بياموزد ، نه تنها نيازهاي رواني آنان را ارضا مي كند بلكه برقراري روابط صحيح عاطفي ، سازگاري با ديگران و مسئوليت پذيري را نيز به ايشان مي آموزد. در چنين فضاي تربيتي افراد به بلوغ عاطفي مي رسند و از لحاظ رواني سالم بار مي آيند.
نتيجه گيري :
فلسفه تعليم و تربيت عصر ما با سال هاي گذشته متفاوت است. به اين معني که هدف آموزش و پرورش تنها تعليم دروس نيست ، بلكه هدف پرورش جسم و روان دانش آموزان است. برآوردن احتياجات جسماني و اجتماعي، رواني كودك در مدرسه، قسمت عمده اي از تربيت او را شامل مي شود كه از عوامل بسيار مهم پرورش كودك است.
اگر چه تربيت جسماني كودك در مدارس از سال ها پيش مقرر شده و امكاناتي در مدارس فراهم آمده ولي موضوع سلامت روان کودکان هنوز به شكل صحيح مورد توجه و قبول مدرسه قرار نگرفته و بر اساس اين غفلت ، مدرسه ، به طور غير مستقيم در ازدياد اختلالات رواني كودكان موثر واقع شده است.
بايد بپذيريم مسئوليت اولياي مدرسه به افزای
ش علم و آشنا كردن دانش آموزان به ارزش هاي شناختي، اجتماعي و اخلاقي خلاصه نمي شود، بلكه آنها مسئول تغيير و اصلاح رفتارهاي ناسازگار و تأمين بلوغ فكري و سلامت روان كودكان و نوجوانان نيز هستند. همچنين توجه مربيان و والدين به اين نیاز های رواني، اجتماعي نه تنها زمينه مساعدي براي شكوفايي استعدادهاي نهفته كودكان و نوجوانان را فراهم مي آورد، بلكه در بهبود سلامت روان آنها نيز مؤثر خواهد بود