بخشی از مقاله
بسمه تعالي
پيشگفتار
هنگامي كه به برنامه مستند مهاجرت از صدا وسيماي جمهوري اسلامي ايران در ذهن خود مرور ميكنم، نخبگان ايران را در آنسوي مرزها، تجسم مي كنم؛ مغزهايي كه براي هر كدام از آنان ميليونها بلكه صدها ميليارد دلار هزينه مادي صرف گرديده است كه اگر آنرا هم، كنار بگذاريم هزينه معنوي كه صرف تربيت و پرورش آنان گرديده است نميتوان از آن صرفنظر كرد. اين هزينه معنوي از خانواده تا اجتماع ومعلم واستاد صرف پرورش اين مغزها گرديده است و اينك با اندك تلنگري از اين كشور خارج و در خدمت بيگانگان قرار گرفتهاند. مغزهاي نظير پروفسور مجيد سميعي معروف به
امپراتور جراحي جهان و پروفسور موسي رحمان زاده معروف پرزيدنت جراحي ترميم جراحات سوانح و تصادفات كه در آلمان زندگي ميكنند و اين نوابغ چه زيبا از هويت اسلامي وايراني خود دفاع ميكردند در ذهن خود مرور مي نمايم، اضطراب و پريشان سلولهاي مغزم را تحت فشار قرار ميدهد. و ميليونها انسان كه هموطني كه؛ ميتوانستند با دستهاي معجزهگر آنان از بيماري و رنج رهايي يابند دلم را لرزان ميكند و سوالات زياد اما جوابهاي ناقص در ذهنم صف ميكشند ياد سخن ياكوفلوف مشاور گورباجوف به ذهنم خطور ميكند. «ما شوريها بالقوه قوي بودهايم ولي نتوانستيم آنرا بالفعل تبديل نماييم»
شايد اين جمله داستان رفع مجهولات ذهني من گردد. چرا ما با وجود اينكه منابع مختلف مادي و معنوي برخورداريم نتوانستهايم آنرا بالفعل نماييم وبه اين دردهاي بي درمان مبتلا شدهايم. در آخر از استاد محترم جناب آقاي دكتر ابوالقاسم طاهري كه مرا با راهنمائيهاي خود در رفع نواقص اين مقاله هر چند ناقص ياري كردهاند تشكر مينمايم و توفيق آنجناب را از خداوند منان بيش از گذشته خواستارم.
سوال اصلي: علل مهاجرت نخبگان ايران به كشور
فرضيه:علل مهاجرت نخبگان ايران به خارج كشور ميتواند بر حسب نظريه سيستمي متعدد، مانند كاش دستمزدها، سياست زدگي دانشگاهها، عدم منزلت علمي نخبگان در كشور و …باشد.
فصل 1
نظريات مهاجرت
نظريات مهاجرت
مهاجرت يا IMMigratiopn بطور كلي در مفهوم جابهجايي و انتقال جمعيت در مكان يا تحرك جغرافيايي جمعيت استفاده ميشود.
ولي در معناي خاص آن عبارتست از نقل مكان انفرادي يا جمعي انسانها با تصميم به تغيير محل اقامت و كار بطوردائم يا براي مدتي طولاني و بيش از يك سال.
در تعريف ديگر مهاجرت عبارتست از تحركات جغرافيايي يا مكاني است كه بين دو منطقه جغرافيايي انجام ميشود. اين حركت شامل ترك يك منطقه و اقامت پيوسته در منطقهاي ديگر ميباشد كه آنرا مهاجرت دائمي ميگويند. در تعريف ديگر مهاجرت عبارتست از: كوچ و جابهجايي جمعيت از نقطهاي به نقطه ديگر ميباشد. مهاجرت برحسب عوامل مختلف موثر نظير مرز ساسي كشورها، مدت مهاجرت، خواست واراده جمعي بودن به 4 گروه تقسيم ميشود هر گاه 2 يا 3 شاخه در دسته بنديها و خيلي هستند.
1- مهاجرت با توجه به مرزهاي سياسي
2- مهاجرت با توجه به عامل زمان
2- مهاجرت باتوجه به عامل خواست واراده
4-مهاجرت از نظر شكل تذكر چون مهاجرت باتوجه به مرزهاي سياسي مورد بحث ما در اين مقاله است به تعريف اشاره نموده واز بقيه خودداري ميكنيم.
مهاجرت با توجه به مرزهاي سياسي به دو شاخه تقسيم ميشوند. الف :مهاجرت داخلي: تغيير محل اقامت از يك مكان به مكان ديگر در يك كشور باسرزمين معين در چارچوب مقررات و تقسيمات آن كشور. مانند مهاجرت روستائيان ايران به كلان شهرها
ب: مهاجرت بين المللي:مهاجرت بين المللي برخلاف مهاجرت خارجي كه در عرف بين الملل؛ حداقل يكي از آن دو كشور مستقل به حساب نميآيد؛ بين دو كشور مستقل انجام ميگيرد مانند مهاجرت نخبگان ايران به آمريكا
در تعريف مهاجرت نخبگان با فراز مغزها يا مهاجرت صلاحيتها كه در زبان لاتين (Drainbrain) ناميده ميشود گونهاي از مهاجرت ميباشد كه در آن عنصر آموزش وبه كارگيري علم در محيطي مساعد نهفته است بعبارت ديگر؛ فرار مغزها به معني مهاجرت افراد متخصص و تحصيلكرده اي است كه كشورهاي صنعتي و پيشرفته جهان را مكان مناسب جهت رشد و ارتقا اندوخته هاي علمي خودش دانسته و به لحاظ فرهنگي بهترين زمينه را براي انتشار آموختههاي خود ميدانند آمريكاو كانادا مهمترين مراكز جذب نخبگان ايران ميباشد. در يك نظر بايد گفت نظريات مهاجرت دررشتههاي علوم انساني از جمله علوم سياسي عام و از منظر مختلف تعريف ميشوند. كه به اختصار با ذكر نام توضيح اين نظريات در زير ميآيد:
1- ديدگاه اقتصادي: اين ديدگاه در داخل ومجموعه خود به 4 شاخه تقسيم ميشود كه به ترتيب با ذكر نام آنها؛ تغريف مختصر نيزميگردند: الف: نظريه كلاسيك:اين نگرش با آراء و عقايد آدام اسميت (1788) اقتصاد دانان كلاسيك وپيروان او گره ميخورد طبق اين نظريه مهاجرتها اعم از داخلي و بين المللي مكانيزمي براي باز توزيع نيروي كار وي؛ كارگران مهاجر را نيز تابع قانون عرضه و تقاضا ميدانست وآنرا نه تنها باعث رشد اقتصادي دو منطقه مهاجر پذير و مهاجر فرست، بلكه وسيلهاي براي بهبود وضع كار و اشتغال به شمار ميآورد.ب: نظريه نئوكلاسيكها: اقتصاد داني چون ساستاد (1962) هاريس و تودارو؛ اين نظريه را كمي تغيير دادند:
بر پايه اين نظريه؛ از لحاظ ديد كلان اقتصادي هر جا نيروي عرضه كار پيش از سرمايه ميباشد دستمزدها رو به كاهش ميگذارد و بعكس هر جا نيروي كاركمتر از سرمايه باشد دستمزدها
افزايش مييابد و در نتيجه روند مهاجرت نيروي انساني از منطقه با نيروي كار بيشتر و سرمايه و دستمزد كمتر به طرف منطقه نيروي كار كمتر و سرمايه و دستمزد بيشتر ميروند و در نتيجه هنگاميكه تعادل بين نيروهاي كار و دستمزدها برقرار شود مهاجرت متوقف ميشود. تئوري مهاجرتي نئوكلاسيكها بر تفاوت دستمزدها واحتمال كاريابي استقرار مييابد و عواملي كه در جذب يا دفع مهاجرت مؤثر است؛ عنايت نكرده است از جمله: 1-تغيير سياستهاي بين المللي و غير كارآمد و محاسبات اوليه مربوط به آن، اوضاع و احوال اقتصادي و تصميم گيريهاي سياسي از عوامل مهم و اثرگذار بر جريانات مهاجرتي است.
1- تغيير سياستهاي بين الملل و غير كارآمد محاسبات اوليه مربوط به آن، اوضاع و احوال اقتصادي و تصميم گيريهاي سياسي از عوامل اثر گذار بر جريانات مهاجرتي است.
2- احتمال تحقق فرض مشابهت بين بين مبدا ومقصد كه به مهاجرت و تامين آن در مقصد وكاهش مازاد آن در مبدا مي انجامد و به تامين هر چه مطلوبتر اشتغال تام در آن منطقه تاثير ميگذارد و در نتيجه نظريه نئوكلاسيكها را با ترديد موجه مي كند. چه مهاجران درمقصد؛ مهارتهاي لازم را به دست ميآورند و در بازار كار كشور مهاجر پذير جذب مي شوند. به همين دليل مهاجرت به صورتهاي گوناگون در شرايط جديد ادامه مييابد و با نوسانات گذرايي نيز مواجه ميشود
.
3- نظريه نئوكلاسيك ها در مقياس خود جاي بحث دارد تجربيات اخير نشان ميدهد وجود تفاوتهاي زياد دستمزد بين سرزمينهاي مهاجرفرست و مهاجرپذير كه به مراتب بيش ازهزينههاي مهاجرت است،موجب استمرار مهاجرتها و در مواردي تشديد آنها شده است
ج: نظريه اقتصاد جديد مهاجرت:
برطبق اين نظريه مهاجرت اقدامي است كه از طرف افراد انجام ميگيرد و بطور وسيعي در رابطه باعملكردي كه آنان در جامعه دارند ميباشد اين امر فقط براي افزايش درآمد نبوده است بلكه اقدامي است براي به حداقل رساندن خطراتي مانند فقدان امنيت و بيمه، داد و ستد، كاستيهاي بازار، فقدان بيمة بيكاري و غيره ميباشد، اين امر موجب ميشود كه كشور مهاجر فرست است از ارز خارجي كشور مهاجر پذير كه ارزش به مراتب بالاتر از سرمايه محلي دارد برخوردار شده و در نتيجه توسعه ملي كشور مهاجر فرست كمك شود. برخي از محققان از جمله تايلور (1992) و استارك (1994) به اين مساله از جهت ديگر توجه مينمايد اين كه پول ارسالي بوسيله مهاجران نه تنها موجب بهبود اوضاع اقتصادي كشور مهاجر فهرست شده كه باعث افزايش درآمد خانوارهاي مهاجر فرست و در نتيجه نوعي منزلت اجتماعي بالاتر نسبت به خانوارهاي هم تراز مينمايد و در نتيجه پديده مهاجرت بين المللي را تشديد مينمايد تفاوت عمده نظريه اقتصاد جديد مهاجرت به اين شرح است:
1- مهاجرت در شرايطي كه تفاوتي بين دستمزدها در مبداء و مقصد هم وجود نداشته باشد انجام ميگيرد.
2- وجود ادامه مهاجرتهاي بين المللي از منطقهاي به منطقه ديگر، خود برانگيزنده مهاجرتهاي جديد بوده وبعنوان وسيلهاي براي افزايش درآمدها وكاهش مخاطرات اقتصادي در سرزمينهاي مهاجر فرست تلقي ميشود.
3- مادامي كه بازار مطمئن و مناسبي براي اشتغال كشورهاي در حال توسعه وجود نداشته باشد، مهاجرت از آن كشورها به خارج ادامه مييابد.
4- كشورهاي مهاجرفرست نه تنها از طريق سياستهاي بازار كار بلكه كمك بيمه هاي اقتصادي و امنيت سرمايه ميتوانند بر روند مهاجرت تاثير گذارند.
4- گر چه نظريه اقتصاد جديد مهاجرتي رو به توسعه بوده و گرايش زيادي به مقبوليت آن وجود دارد اغلب مطالعاتي كه توسط پيروان اين نظريه انجام شده است مربوط به مهاجرتهاي روستايي از كشورهاي در حال توسعه به ممالك توسعه يافته است.
د: نظريه بازار دوگانه:
نظريه بازار دوگانه بر خلاف نظريات اقتصادي كه در نگرشهاي كلان خود، مهاجرتهاي بين المللي را زاييدة نيروهايي ميدانند كه برتر از خود بوده و در تضاد با خواست وتمايل افراد مهاجر قرار دارد و آنرا نتيجه تقاضاي دائمي به كارگران خارجي ميداندكه ويژگي ذاتي ساختارهاي اقتصادي دركشورهاي توسعه يافته بوده است عواملي كه در شكل گيري ساختارهاي اقتصادي كشورهاي توسعه يافته موثرند، عبارتند از:
1- دستمزدها علاوه بر انعكاس شرايط عرضه و تقاضا، وسيلهاي براي تامين منزلت و حيثيت
افراد است.
2- از اشتغال كارگران خارجي در سلسله مراتب بالاي شغلي جلوگيري ميشود. اين گرايش درعموم كارفرمايان كشورهاي توسعه يافته هست و اين وضعيت بين مهاجران فصلي و غير قانوني، بيش از ديگران است.
3- اقتصاد دوگانه در كشورهاي توسعه يافته موجب ميشود دو بخش كم بازده و پربازده بوجود آيد در بخشهاي پربازده اقتصادي نيروهاي ماهر وكارآزموده اشتغال مينمايند و زمنيه امكان انباشت سرمايه انساني براي بخشهاي كم بازده و مهاجر پذير فراهم گردد و بخشهاي كم بازده كه هزينههاي زيادي را براي كارفرما تحميل نميكنند از كارگران مهاجر خارجي استفاده ميگردد.
4- نگرش ديگري در مورد توجيه كارگران خارجي وجود دارد . الگوي است كه كارل ماركس ارائه
ميدهد از نظر اومنشاء مهاجرتهاي بين المللي اغلب به تعادلهاي نهادي بين بخش نظام سرمايه داري جهان مربوط ميشود در اين نگرش نيروي كار،در 3 قلمرو جغرافيايي بدنه يا مركز، حاشيه ونيمه حاشيه جاي ميگيرد طبيعت و وابستگي سياسي واقتصادي قلمروهاي فوق و مديريت و ماهيت سرمايه و كالا در آن قلمروها الگوي جابجايي نيروي كار را مشكل ميكند. درمركز اغلب
تازماني كه كمبود نسبي افراد با دستمزد پايين وجود داشته باشد تقاضا براي نيروي كار شكل مشخص و معين ندارد از يكطرف نياز به كار ارزان براي حفظ سطح بهره برداري در فعاليتهاي چون كشاورزي احساس ميشود و از طرف ديگر تقاضا براي كارگران صنعتي بويژه در فعاليتهايي با فناوري بالا پيش ميآيد. در نتيجه اين عوامل به اضافه تجاري شدن توليدات كشاورزي وتقاضاي روز افزون براي آنها، يك پارچه شدن زمينهاي كشاورزي و كشت عمق زمينه ي استفاده از فناوري كه درحومه و حاشيه بوجود مي آورد؛ نياز به نيروي كار را كاهش ميدهد. و در نتيجه مهاجرت معكوس به شهرها وكلان شهرها ادامه خواهد يافت.
2- ديدگاه اجتماعي:
اين ديدگاه بيان ميكند كه مهاجرتها هميشه ارادي نيستند بلكه دانشها و كنشهاي متنوع در مبداء و مقصد مهارتي وجود دارد كه فرد را به ماندن در محل يا مهاجرت از آن برمي انگيزند عواملي كه ميتوانند تحمل ناپذير شدن شرايط زيست در مبداء تمايل به زندگي در پايتخت و يا در هر جاي ديگر و يا انگيزههاي سياسي و تاريخي باشد كه بخش عمدهاي از آنها به ديدگاههاي فرهنگي و اجتماعي افراد مربوط و چه بسا هنگام آغاز مهاجرت و بعد از آنهم، بار اقتصادي نداشته باشد.
3ـ ديدگاه سياسي : تببين مهاجرت با نگرش هاي سياسي در وهله اول به قوانين يا مقرراتي برميگردد . كه معمولاً به صورت يكطرفه از سوي كشور مهاجر پذير براي تسهيل پذيرش مهاجران از بعضي سرزمينها و جلوگيري ومحدود كردن آن از برخي ديگر، انجام ميگيرد. علاوه بر آن از قوانين ومقرراتي نيز براي تابعيت خون، پذيرش مهاجران رانده شده وپناهندگان نام مي توان برد كه در ظاهر بر جنبههاي انساني وبيشتر دوستانه نيز توجه ميشود اما در عمل ملاحظات سياسي
اولويت اساسي قرار ميگيرد. يكي از جوانب غير ملموس مهاجرتهاي سياسي به تركيب قومي، نژادي و فرهنگي كشورهاي مهاجرفرست بر ميگردد. اعمال سياستهاي زورمدارانه در مواردي به ايجاد نوعي بيتفاوتي به آرمانهاي ملي در برخي قوميتها منجر ميشود و در صورتيكه امكان خود مختاري وجود نداشته باشد، ممكن است ترك وطن و پيوستن به گروههاي پناهده را به دنبال داشته باشد و سختگيريهاي بعدي گروه حاكم، آنان رابه ناراضيان سياسي تبديل ميكند.
5- ديدگاه سيستمي
اين ديدگاه ضمن انتقاد از ديدگاههاي قبلي كه هر كدام از يك منظر به مساله مهاجرت مينگرند اين ديدگاه از ابعاد مختلف به مهاجرت مينگرند، به نظر آنان مهاجرتهاي بين المللي كه بين سرزمينهاي مبدا ومقصد مهاجرتي جريان مييابد بطور تنگاتنگي با سايرحلقههايي كه در هم تنيده شده و سيستمي را به وجود ميآورند كه مهاجرت را شكل داده و به جرياني پويا وبالنده تبديل ميكند از نظر آنان ارتباط تاريخي، فرهنگي، سياسي واقتصادي، نه به صورتي تنها و مجزا از هم برمهاجرت تاثير ميگذارند بلكه به عنوان مجموعهاي تفكيك ناپذير، بستر لازم را براي مهاجرت فراهم كرده و آنرا تداوم ميبخشند. بر حسب اين نظريات مختلف اهم علل مهاجرت بين المللي كه شامل مهاجرت نخبگان نيز مي شود عبارتند از:
1- عوامل اقتصادي: فواصل درآمدي ، فرصتهاي شغلي، حمايتها، يارانهها، ماليات و غيره
2- عوامل اجتماعي: امينيت اجتماعي، تبعيض، تمايزات قومي ونژادي برخوردهاي اجتماعي تابعيت، شرايط و سياستهاي پذيرش، رفاه اجتماعي وغيره
3- عوامل عاطفي خانوادگي: همسر، خانواده و وابستگي به والدين ، احساسات، ميهن دوستي
4- عوامل سياسي:ثبات سياسي مشاركت سياسي، امنيت سياستهاي اقتصادي، روابط ميان كشورهاي مبدا باكشورهاي مقصد و غيره
5- عوامل فرهنگي: نوع نگرش به جهان، نظامهاي اعتقادي، صورتهاي رفتاري وغيره
6- عوامل كاري- شغلي: تسهيلات، پيشرفت شغلي، تامين اجتماعي و غيره
7- عوامل حرفهاي: بهره برداري از دانش حرفهاي، ارتباط با جامعه حرفهاي، تسهيلات مادي براي كارحرفهاي، امكان آشنايي با پيشرفتهاي فني وغيره
8- عوامل و شرايط زندگي: هزينههاي زندگي، سطح زندگي، مسئوليتها وغيره
فصل 2
وضعيت مهاجرت نخبگان در جهان و ايران
وضعيت مهاجرت نخبگان در جهان و ايران
الف: وضعيت مهاجرت نخبگان كشورهاي درحال توسعه به كشورهاي توسعهيافته در بررسي وضعيت مهاجرت نخبگان كشورهاي درحال توسعه به كشورهاي توسعه يافته با 2 شاخه از مهاجرت نخبگان روبرو هستيم:
1- مهاجرت نخبگان كشورهاي درحال توسعه به ايالات متحدهي آمريكا
2- مهاجرت نخبگان كشورهاي در حال توسعه به كشورهاي عضو سازمان همكاري اقتصادي و توسعه (OECD)
در شاخه نخست مهاجرت نخبگان كشورهاي درحال توسعه ياجهان سوم نسبت پايين سطوح ادوار تحصيلات ابتدايي و متوسطه نسبت به سطوح تحصيلات عاليه دانشگاهي را ميرساند.
حدود 000/500 از 7 ميليون نفر را از مهاجران كشورهاي جهان سوم به آمريكا را نخبگان علمي تشكيل ميدهند كه از طريق مجاري قانوني به آن كشور وارد شدهاند اين آمار غير از آمارهاي غير رسمي است كه والدين اين نخبگان علمي را به طور غير قانوني وارد آمريكا گرديدهاند.بيان مي كند
. در سالهاي 1960 تا 1987 طبق برآورد مجمع تجارت و توسعه سازمان ملل متحد حدود 000/825 هزار نفر نيروي متخصص به كشورهاي آمريكا شمال مهاجرت كردهاند. كه سهم كشورهاي جهان سوم به نحو چشمگيري روند افزايش را نشان ميدهد. درمورد كشورهاي جهان سوم بويژه آسيا وپاسفيك كه دومين گروه مهاجر باتسهيلات عاليه را تشكيل ميدهند (با حدود 5/1 ميليون نفر) فيليپين در اين روند با 730 هزار نفر كه بخش اعظم آنان دارا ي تحصيلات عاليه هستند، قرار دارد.
در اين ميان مقام دوم به چين اختصاص دارد با 400 هزار نفر كه؛ مهاجران اين كشور به نسبت مساوي داراي تحصيلات متوسطه و عاليه ميباشند. هند وكره در ردة بعدي قرار دارند هند با بيش از75% داراي تحصيلات عاليه مهاجرت نخبگان آن كشور را به آمريكا تشكيل ميدهد اين رقم براي كره 53% ميباشد. در ميان مهاجران آفريقا و امريكاي جنوبي ، مهاجرت نخبگان ناچيز و در حدود (95 هزار نفر) نسبت به 128 هزار نفر مهاجر به ايالت متحده را تشكيل ميدهند دراين ميان مصر وغنا و آفريقاي جنوبي بالاترين درصد مهاجرت نخبگان را در ميان كشورهاي آفريقا دارا است.
روند مهاجرت نيمكره غربي متفاوت است بطوريكه بخش اعظم مهاجران اين كشورها بامهاجرت 7/2 ميليون نفر فقط در حدود 2 ميليون نفر از آنان افراد با تحصيلات متوسطه تشكيل ميدهند و تنها بخش كمي از آنان داراي تحصيلات عاليه هستند. بر طبق برآورد بنياد مباني علوم آمريكا(NSF ) در سال 1995 در آمريكا بيش از 000/400/1 از 000/000/12 نفر داراي مدرك دانشگاهي در رشتههاي مربوط به علوم مهندسي در حين تحصيل و يا در چنين مشاغلي مشغول به كارند خارجي تبار هستند.
بيش از 27% اينها در كشورهاي درحال توسعه به دنيا آمدهاند با در نظر گرفتن مدرك تحصيلي به اين نتيجه ميرسيم كه هر چه مدرك تحصيلي افراد بالاتر ميرود نسبت جمعيت متولدين خارج از آمريكا نيز بيشتر ميشود. 23% دارندگان مدرك دكتري متولد آمريكا نيستند و اين نسبت در رشتههاي كليدي مثل مهندسي و علوم كامپيوتري حدود40% است. طبق اين برآورد در حال حاضر بيش از 170 هزار متخصص فعال در رشته هاي علوم ومهندسي در آمريكا؛ متولد خارج هستند.
طبق آمار ديگر درسال 1995 از مجموعه 420 هزار فارغالتحصيل مربوط به رشته هاي مهندسي و علوم پايه در آمريكا حدود 100 هزار نفر خارجي بودهاند. در همين سال از دانشجويان خارجي و داراي ويزاي (موقت و دائم) درمقطع دكتري 99% در رشتههاي علوم طبيعي؛ 50 در صد در رشته
هاي رياضيات و علوم كامپيوتري و 58 درصد در رشتههاي مهندسي مشغول به تحصيل بودند كه بيش از نيمي از اين دانشجويان از كشورهاي چين، هند كره جنوبي و تايوان هستند. طبق آمارها حدود 22 درصد از فارغ التحصيل مقطع دكتري در رشتههاي مهندسي وعلوم پايه براي گرفتن فوق دكتري در آمريكا مي مانند و به كشورهاي خود برنمي گردند جدول زير، ميتوان شاغلان نخبة كشورهاي درحال توسعه را در بخشهاي تحقيق و توسعه (R D ) را نشان ميدهد. ايالات متحده آمريكا را نشان ميدهد.
=Resarchaneldeve lopment D R
سياست صنعت آموزش مجموع
دكتري سطوح همه تحصيلي دكتري بيمه سطوح تحصيلي دكتري همه سطوح دكتري همه سطوح تحصيلي
000/31 000/346 000/179 000/747/1 000/179 000/592 000/345 000/285/2 مجموع افراد شاغل در واحدهاي D R
000/26 000/307 000/128 000/477/1 000/477/1 000/470 000/244 000/254/3 متولدين آمريكا
000/5 000/36
000/51 000/270 000/270 000/122 000/101 000/431 متولدين خارج از آمريكا
شاخة دوم مربوط به كشورهاي عضو همكاري توسعه اقتصادي (OECD) ميباشد كه در اين ميان كرد و تا حدودي فيليپين بجز ايران در اين رده بندي شاخص ميباشند. كره با 15 درصد فيلپين با 10 درصد مهاجران نخبگان ايران نيز مانند ساير نخبگان كشورهاي در حال توسعه يا كشورهاي جهان سوم، سطوح بالايي را در بين مهاجران ايراني به ساير كشورها تشكيل ميدهد. اغلب اين مهاجران در سنين 22 الي 34 سالگي راهي سفر به كشورهاي بيگانه را در پيش ميگيرند، لذا با توجه به مطالب گفته شده بالا، ميتوان مهاجرت نخبگان را در 3 نمايه بيان كرد: الف:مهاجرتنخبگان در دهههاي 1340 و 1350 تا پيروزي انقلاب اسلامي اگر چه شروع مهاجرت نخبگان ايران را معمولا دهه 1330 بيان ميكند ولي اين روند دردهه 1340 رشد بيشتري مي يابد و در دهه 50 رشد شتابان را به خود ميگيرد. اين روند شتابان مي تواند در نتيجه فقدان ثبات سياسي در كشور در سالهاي 50 بويژه در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي باشد.
ب: مهاجرت نخبگان ايران از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 تا پايان جنگ تحميلي سال 1367 اين مقطع از يك دهة اول انقلاب، بعلت شرايط سياسي حاكم بر كشور، حاصل از انقلاب و جنگ؛ روند زير ساختهاي علمي بدرستي ايجاد نشده بود. لذا نخبگان علمي كه مي خواهند در شرايط استاندارد و آزمايشگاهي زيست كنند وعمر خود را در آن شرايط بگذرانند نمي توانند شرايط سخت را بر شرايط بهينه ترجيح دهند در نتيجه رفتن به كشورهاي بيگانه ولي در ظاهر توسعه يافته؛ ترجيح ميدهند و از عوامل ديگري كه ميتوان در اين مقطع به مهاجرت نخبگان انجاميد،شرايط جو انقلابي حاكم بر كشور بود كه به علت نپسنديدن اين شرايط وجود حاكم بر كشور، بسياري از نخبگان به اين بهانه رهسپار ديار فرنگ گرديدند.
ج: مقطع سوم مهاجرت نخبگان از سال 67 تا امروز هست اين مقطع كه بعد از پايان جنگ را در برميگيرد با شروع و دوران سازندگي بعد از جنگ و اهميت يافتن توسعه علمي كشور وزير ساخت علمي بهينه و در اثر گسترش فناوريهاي مدرن از قبيل اينترنت و غيره موج سوم، مهاجرت در اين سالها اتفاق ميافتد مقطع سال 77 به بعد، در تاريخ مهاجرت نخبگان ايران داراي اهميت زياد ميباشد بطوريكه اين مقطع را در تاريخ مهاجرت نخبگان ايران بعنوان نقطه عطف بخاطر روند شتابان تر آن و نياز كشوربه اين نيروها؛ ناميدهاند.
اگر مهاجرت نخبگان ايران مانند نخبگان ساير جوامع در حال توسعه به دو شاخه تقسيم نماييم؛ ابعاد مختلف آن، مشخص ميشود. لذا با توجه به مطالعه موردي (Clasestudy) مهاجرت نخبگان ايران رابه دو شاخه تقسيم مي نمايند:
الف: مهاجرت نخبگان ايران به ايالت متحده آمريكا
مهاجرت نخبگان ايران به آمريكا در 2 نمايه تقسيم بندي ميشود
الف: 1950 تا پيروزي انقلاب اسلامي
اين روند مهاجرت نخبگان كه از دهه 1950 با ميانگين سالانه حدود 1400 نفر به ايالات متحده آمريكا و ديگر كشورها بوده است در سال 1967-1960 از ميزان 376884 مهاجر اتباع ايران كه وارد آمريكا گرديدهاند؛ حدود 82988 هزار نفر دانشجو بودهاند كه 21% برقم مهاجرين ايراني را تشكيل ميدادند.
3- موج دوم از 1979 تا به امروز را به طور نسبي كما بيش بر اثر قطع روابط ايران و آمريكا ادامه داشته است، نشان ميدهد.
اين دوران بر خلاف دوره هاي قبل از آن نشاندهندهي تغيير در حجم مهاجران ايران به ويژه در سنين جواني را تشكيل ميدهن
د، ميباشد. كه اكثرا دانشجو ميباشند كه جدول زير گوياي اين مساله هست.
نسبت دانشجويان ايران به غير دانشجويان در آمريكا (1980)
گروههاي سني دانشجويان (درصد) غير دانشجويان(درصد) جمع درصد
19-16 91 9 100
24-20 1/79 9/10 100
29-25 9/60 1/39 100
34-30 8/34 2/65 100
39-35 8/16 2/83 100
44-40 3/10 7/89 100
49-45 9 91 100
54-50 8/3 2/96 100
59-55 8/3 94 100
64-60 6 99 100
+65 1 16 100
كل 7/49 3/50 100
جدول فوق نشان دهنده بيشترين حد دانشجويان ايراني در سنين جواني 16 تا 30 ساله ميباشد. كه اين نسبت در بالاتر از 30 سال معكوس ميشود. به عبارت ديگر جدول زير نشان ميدهد گروه سني 29-16 ساله در سال 1980 بيشترين ميزان دانشجو را از ايرانيان مهاجر و مقيم آمريكا را تشكيل ميدهند كه اين نسبت به 85 درصد ايرانيان مهاجر ومقيم آمريكا را ميرسد.
در صد گروههاي سني دانشجويان ايران در آمريكا (1980)
گروه سني درصد
19-16 5/22
24-20 38
29-25 6/24
34-30 9/8
39-35 2/3
44-40 3/1
54-50 8/0
59-55 2/0
54-50 2/0
65 1/0
كل 100
در يك عبارت كلي ميتوان طبق جدول زير ميزان درصد ايرانيان مهاجر ومقيم آمريكا را كه در سنين بالاتر قرار دارند و غير دانشجو هستند را نشان داد.
گروههاي سني درصد
19-16 2/2
24-20 9/9
25-25 6/15
34-30 4/16
39-35 8/15
44-40 7/11
49-45 9/7
50-54 7/5
59-55 8/4
64-60 9/2
+65 1/7
كل 100
در حقيقت اين جداول نشاندهنده هرم بالايي از نخبگان علمي ايران را بصورت نيروي بالقوه و قدرتمند در آمريكا درآمدهاند نشان ميدهد كه ضمن ايجاد كارآفريني و جهش علمي در آمريكا، چرخ اقتصاد آمريكا را در بسياري از زمينههاي صنعتي، خدماتي وآموزش و تحقيقات در سنين جواني و بعد از آن ميچرخانند و آن كشور را همچنان بعنوان يك قدرت برتر در صحنه بينالملل در ميآورند.
در يك گزارش آمده است كه در دانشگاه يوسي ال(U.C) آمريكا حدود 1600 دانشجو به تحصيل اشتغال در حال حاضر دارند و نيز حدود 85 هزار ايراني كه در آمريكا مقيم هستند در سطح دكتري قرار دارند و رشتههاي مختلف علوم پايه و مهندسي و پزشكي غيره را اين گروه؛ تحصيل كردهاند.
و گزارش ديگر آمده است كه حدود 105 هزار نفر با تحصيلات عاليه و با تخصصهاي ممتاز به آمريكا در طي ساليان گذشته، مهاجرت كردهاند علاوه بر اين در گزارش ديگر آمده است بر حسب آمار ثبت شده در بانك اطلاعات علمي متخصصان دفتر خدمات مهاجرتي آمريكا حكايت ازثبت 37362 هزار نفر ايراني با تحصيلات ليسانس و بالاتر تا سال 1997 مي باشد.
و همچنين بر اساس آمار سازمان ملل در سال 1993 حدود 240 هزار ايراني داراي تحصيلات عالي در آمريكا زندگي ميكنند كه از اين تعداد، 1862 نفر تحت عنوان عضو هيات علمي تمام وقت رسمي در دانشگاههاي آمريكا وكانادا تدريس ميكنند كه اين تعداد با احتساب استادان نيمه وقت به حدود 5000 نفر ميرسد. درحالي كه شمار استادان و دانشياران شاغل در ايران تا سال 1375 ، 2200 نفر و شمار استاد ياران 6000 نفر بوده است. طبق گزارش ديگري كه از نتايج حاصله از سرشماري 1990، بيش از 15 درصد ايرانيان داراي تحصيلات عالي دانشگاهي كه از دانشگاههاي غير آمريكايي فارغ التحصيل شدهاند به آمريكا مهاجرت كردهاند. جدول زير آمار ايرانيان متخصص ثبت شده در دفتر خدماتي مهاجرتي آمريكا آمده است.
رديف متخصصان فراواني درصد
1 دكتري 10863 29%
2 فوق ليسانس 12362 33%
3 ليسانس 14235 38%
جمع 37462 100%
مهاجرت نخبگان ايران به كشورهاي عضو توسعه همكاري اقتصادي (OECD)