بخشی از مقاله
نگاهی به جغرافیای انسانی ایران
زندگى انسان در ايران
قبل از مطالعه آغاز زندگى انسان در ايران احتياج به شناسائى وضع جغرافيائى ايران در عهود و اعصار زمينشناسى Paleogeographie و چگونگى پراکندگى آبها و خاکها در آن قسمت که فعلاً سرزمين ايران است مىباشد. رجوع شود به زمينشناسى ايران در مبحث اول جغرافياى طبيعى. گرچه حدود آبها و خاکها و اوضاع
معرفةالارضى ايران در ادوار مختلف بهعلت عدم انجام مطالعات ديرينه شناسى کافى کاملاً مشخص نيست ولى تحقيقات معرفةالارضى انجام شده و شواهد و دلايل زيادى مسلم مىدارد که در تمام طول دوران اول زمينشناسى دريائى بهنام تتيس Tehtys تمامى آسياى جنوب غربى منجمله ايران را مىساخته است. با توجه به عمر ادوار زمينشناسى مىتوان گفت که زندگى در درياى تتيس حدود ۴۰۰ الى ۵۰۰ ميليون سال قبل ظهور يافته است. اين دريا در تمامى دوران دوم زمينشناسى وجود داشته ولى حرکات کوهزائى دوران سوم به عمر اين دريا خاتمه بخشيده است، برجستگىهاى شمالى و غربى ايران در اواخر اين دوره ظاهر گشتهاند، گودالىهاى فعلى درياى خزر و اورال که در گذشته بههم ارتباط داشتهاند هر يک بهصورت درياچههاى مستقلى درآمدند. پيدايش نباتات دوران سوم
(ائوسن) همچنين فسيلهاى برخى حيوانات در سرتاسر منطقه آسياى مرکزى وجود حيات را در پايان دوره سوم مسلم مىسازد. در دوران چهارم زمينشناسى که دوره آن حدود يک ميليون سال تخمين زده شده است همهجا در آسيا و اروپا يخبندان بوده ولى در اواخر عهد چهارم يخها بهتدريج عقبنشينى کردهاند و
شرايطى اقليمى بهشکلى که بعد از دوران سوم دگرگون شد بهتدريج تغيير يافت و کره زمينرو به گرمى رفت و شرايط حيات انسانى مساعد گرديد تا جائىکه عقيده علماءِ طبيعى و باستانشناسى با تکيه بر آثارى که بهدست آوردند بر اين اصل است که انسان در دوران چهارم يعنى بعد از دوره يخبندان در روى زمين ظاهر شد و ظهور انسان را از مشخصات دوره چهارم مىدانند، چه تا پايان دوران سوم هيچگونه آثارى که به تحقيق دليل بر وجود انسان باشد بهدست نيامد ولى در رسوبات اوايل چهارم شواهد يافت شد که وجود انسان را معلوم مىدارد و اين تاريخ از پنجاه هزار سال قبل که خاتمه دوران يخبندان است تجاوز نمىکند
و تحقيقات باستانشناسى نيز سابقه حيات انسانى را تا همين مدت يا کمى بيشتر در روى کره زمين مىداند. گرچه در اروپا در ميان احجار رسوبى آثارى مانند قطعه سنگ تيز شده با دست يافتهاند که تعلق به دورههاى پيش از تاريخ مذکور دارد و شايد بر اين اساس باشد که نژادشناسان و فسيلشناسان آغاز حيات بشرى را در حدود ۵۰۰،۰۰۰ سال پيش از ميلاد ذکر کردهاند ولى به تحقيق ثابت شد که اين آثار انسان نيست بلکه از ميمونهائى است که نسبت به انواع جنس
خود بسيار زيرک و باهوش (جنس نزديک به انسان) بودهاند. اولين آثارى که از انسان واقعى بهدست آمده مربوط به ۳۰،۰۰۰ سال قبل است که متعلق به اروپاى غربى مخصوصاً فرانسه و اسپانيا مىباشد. و اين آثار و اشياء که قديمىترين يادگار اجداد مردم کنونى بهشمار مىآيند عبارت است از سنگهاى تيز شده و استخوانهاى تراشيده شده و نقاشى روى در و ديوارهاى غارها. گرچه هنوز قسمت عمده آسيا و آفريقا از اين نظر مورد مطالعه علمى تاريخ طبيعى قرار نگرفته
است، خصوصاً در ايران که شناسائى مراحل زندگى بشرى چندان پيشرفتى نکرده نمىتوان بهطور قطع و يقين ظهور اولين طايفه انسان را در اروپاى غربى دانست ولى آنچه که مسلم است و مدارک و دلايل کافى نشان مىدهد مدارج اوليه تجمع انسانها را بايد در ممالکى از اطراف آن درهها و جلگههاى حاصلخيز و تپهها وجود دارد کاوش کرد. در ايران از اينگونه نواحى و مناطق وجود دارد که مىتوان دامنههاى اطراف رشته کوههاى زاگرس و کوهپايههاى شمالى و جنوبى البرز خصوصاً حوزههاى داخلى را که سابقاً اقليمى مساعدتر داشتهاند نام برد و با تحقيقاتى که بهعمل آمده وجود آثارى از زندگى انسانها در غالب اين نواحى مسلم شده است و باستانشناسان در نقاطى که اکتشاف بهعمل آوردهاند به آثارى از انسان دست يافتهاند. قديمىترين آثار بهدست آمده از زندگى انسانها د
ر ايران تاکنون متعلق به حدود ۱۰،۰۰۰ سال قبل از ميلاد است، مردم اين دوره غارنشين بوده و نوع معيشت آنان شکار حيوانات بوده است وجود تصاويرى از حيوانات و اشياءِ قديمى انسانها بر بدنه غارهاى مکشوفه در مناطق مختلف کشور خصوصاً مناطق غربى خاصه کرمانشاه مؤيد اين نظر است. پروفسور کارلتونکن Carleton Coon رئيس هيئت علمى دانشگاه پنسيلوانيا که در سال ۱۳۳۸ به ايران آمده تحقيقاتى در غار شکارچيان بيستون و در غار تمتمه و جالبتر در غار کمربند ۶ کيلومترى بهشهر مازندران انجام داده که تحقيقات وى نکات جالبى را درباره سابقه زندگى بشرى در ايران روشن ساخته است. در غار
شکارچيان ابزارهائى از سنگ سيليس و دندانهاى برخى حيوانات چون خوک و است و گاو وحشى بهدست آمده که فعلاً نسل آنها از بين رفته است. در غار کمربند پروفسور کارلتونکن به استخوانهاى زيادى از حيوان که آن را استخوان آهوان مىدانند برخورد نمود و معتقد است که ظاهراً ساکنين غار از گوشت اين حيوان تغذيه مىکردند. مساکن مردم اين عصر که به عصر حجر قديم موصوف است غارها و يا حفرههائى در دل کوه بود که مدخل آنها با شاخههاى درختان يا پوست حيوانات پوشيده مىشد و حيات آنها به شکار و صيد حيوانات متکى بوده است: مردم اين دوره که موجوديت ناپايدار خود را وسيله شکار ادامه مىدادن
د تنها اسلحه آنها نيزههائى بود که در نوک آنها سنگ چخماق تيزى قرار داشت، چون سگ اهلى در اختيار نبود ناچار شکارچيان خود به تعقيب شکار مىپرداختند، پس از اختراع تير و کمان از اين اسلحه جهت شکار حيواناتى چون آهو و گوزن استفاده مىنمودند و کارلتونکن با تکيه بر آثار مکشوفه وجود انسانها را در غار کمربند حدود ۷ الى ۹ هزار سال قبل مىداند. در حدود ۷۰۰۰ سال قبل از ميلاد يا دوران عصر حجر جديد تحولاتى در زندگى غارنشين پيدا شد چه بشر توانست حيوانات را رام و اهلى نمايد و شبانى را پيشه خود سازد. کمى پس از وقوع اين تحولات واقعه مهمترى روى داد و آن آشنائى به زراعت بود و با اين
وسيله بشر توانست وضع مواد خوراکى قليل خود را بهتر و کاملتر نمايد. دلايلى در دست است که زراعت در زمينهاى مرتفع بحر خزر بهعلت رسوبى بودن آغاز شد، کشت و زرع زندگى مردم را بهکلى تغيير داد، پيدايش کشاورزى و اهلى نمودن حيوانات مردم را وا داشت که از غارها و حفرهها که بهعلت افزايش جمعيت ديگر گنجايش افراد را نداشت خارج شده به تدريج تشکيل اجتماع در دهات را بدهند.
تحولات مرزهاى سياسى ايران
مرزهاى سياسى ايران در طول تاريخ بنا بهعلل سياسى که گاهى برخى از ممالک و اراضى به تصرف ايران درآمد و يا بهعکس در بعضى از موارد از حيطه تسلط ايران خارج مىشد همواره متغير بوده است. براى روشن شدن مطلب چنانچه اوراق تاريخ سياسى ايران را ورق بزنيم و مرزهاى ايران را در ادوار مختلف مورد توجه قرار دهيم ملاحظه مىشود که وسعت و مرزهاى اين کشور از اواسط ششم پيش از ميلاد يعنى از زمان حکومت مادها که اولين سلسله آريائى را در ايران تشکيل دادند تا حدود يک قرن پيش دائم در تغيير و تحول بوده است.
دوران مادها
مرزهاى سياسى ايران در دوره مادها (۷۰۸ - ۵۵۰ ق.م) منطبق با حدود چند واحد بزرگ جغرافيائى بوده است و خط مرزى از طرف شمال شرقى و مشرق تا رود جيحون و سرچشمه رود هيرمند کشيده مىشد. در جنوب شرقى خط واصل از بندر جاسک تا ناحيه جنوبى درياچه سيستان سرحد را تشکيل مىداد. در شمال غربى و مغرب مرزهاى ايران از کوههاى قفقاز و رود کورا تا رود هاليس (قزل ايرماق) در آناتولى ممتد بود و حد غربى ايران را رودخانه دجله تا سرچشمههاى آن در جنوب ترکيه تشکيل مىداد و قلمرو اين دولت در غرب استانهاى همدان، آذربايجان، کردستان، کرمانشاه کنونى را شامل مىشد. به اين ترتيب ايران در دوره مادها شامل قسمت اعظم ترکستان، شوروى و افغانستان و همچنين شامل جمهورى آذربايجان، گرجستان، ارمنستان و در غرب تا شرق ترکيه و مشرق عراق بوده است.
دوران هخامنشى
وسعت ايران در دوره هخامنشى (۵۵۰ - ۳۳۰ ق.م) به مراتب بيش از دوره ماقبل آن يعنى مادها بوده است و مرزهاى ايران به حداعلاء گسترش تاريخى خود رسيده بود، چه در اين دوره مرزهاى ايران از رودخانه سند در مشرق تا قلب اروپا در غرب از يکسو و از سوى ديگر از ترکستان تا سواحل رود نيل گسترده شده بود. سرحد شمال شرقى ايران از رود جيحون گذشته به رود سيحون مىرسيد، درياچه اورال در خاک ايران قرار داشت. در مشرق رود سند حد شرقى سرزمين ايران را تشکيل مىداد تقريباً تمام خاک افغانستان کنونى را دربر مىگرفت. در غرب از يکسو تا نزديکى رود دانوب در اروپا شامل تمامى خاک آناتولى امروزى و اراضى مغرب درياى سياه، و از سوى ديگر تا آتن تحت تسلط ايران بود، به اضافه در آفريقا قسمت شمال شرقى مصر و ليبى تا سومالى و قسمتى از يمن
کنونى تا حوالى توس و حبشه جزءِ قلمرو ايران قرار داشت در جنوب مرز ايران تمام درياى عمان و خليجفارس و تمامى خاک عراق، سوريه، فلسطين امروزى را شامل مىشد. وسعت غيرعادى مملکت، گسترش مرزهاى سياسى به اضافه تعدد فوقالعاده واحدهاى جغرافيائي، تنوع اديان و مذاهب و نژادها در دوره هخامنشى مىتوانست از لحاظ ادارى و سياسى در يد قدرت واحد جزءِ يک دولت نيرومند باقى بماند اين بود به محض افول قدرت هخامنشى مرزهاى سياسى با حمله اسکندر مقدونى درهم ريخت و پارهاى از متصرفات ايران بهعلت عدم تجانس و دورى از مرکزيت به محض يافتن فرصت از قلمرو ايران خارج گشت.
قلمرو ايران در دوره اشکانيان (۲۵۶ق.م - ۲۲۴ م) بهعلت درگيرى با روم شرقى تا حدودى کاهش يافته است، در شمال شرقى مقدارى از اراضى از دست رفته، مرزهاى ايران تا رودخانه جيحون و خوارزم محدود گرديد. در غرب فقط تا رود فرات در زير تسلط اشکانيان قرار داشت و حد شرقى از رود سند تجاوز نکرد. توجه شديد اشکانيان بهسمت مغرب و شمال غرب و منازعه با روميان چنان شديد بود که آنها حتى تسلط بر ممالک محروسه خود نداشتند. اين عدم تسلط بر مرزهاى سياسى ايران بزرگ موجب شد که برخى از متصرفات و واحدهاى جغرافيائى زير سلطه آن بهصورت ممالک مستقل يا نيمه مستقل از يد قدرت اشکانيان خارج گردد.
دوران ساسانى
در هيچ دورهاى مرزهاى سياسى ايران مانند مرزهاى دوره ساسانيان (۲۲۴ م تا ۶۵۲ م) بهحالت طبيعى خود نزديک نبوده است. رود جيحون مرز شمال شرقى ايران را تشکيل مىداد در مشرق مرزهاى ايران بخش عمدهاى از پاکستان کنونى و رخج و بلوچستان را دربر مىگرفت حد شمال غربى تا ارمنستان و کوههاى قفقاز محدود بود، حد غربى ايران را رود فرات و قسمتى از خاک سوريه کنونى تشکيل مىداد. در جنوب بحرين و سواحل جنوبى خليجفارس در قلمرو ايران قرار داشته است. قسطنطنيه در دوران خسرو پرويز ساسانى و يمن در دوران انوشيروان جزئى از خاک ايران بودهاند.
دوران بعد از اسلام
ايران بعد از اسلام را مىشود به دو دوره تقسيم کرد، دوره اول يا صدر اسلام است که قسمت اعظم ايران در دست حکام عرب بود فقط بعضى سلسلههاى کوچک در قسمتهاى مختلفه ايران براى مدتى مستقلاً حکومت را در دست داشتهاند مانند سلسله طاهريان (۲۰۵ - ۲۵۹ ه.ق) که در خراسان و قسمتى از کرمان و سيستان حکومت مىکردند. ديگر سلسله صفاريان (۲۵۷ - ۲۹۸ ه.ق) که حکومت خراسان و قسمتى از سيستان و مکران و رى و فارس را در دست داشتهاند، و سلسلههاى آلبويه و سامانيان در خارج از نفوذ خلفاى عرب هر يک بر قسمتى از ايران حکومت مىکردند به اين ترتيب که خراسان و سيستان و کرمان در دست سامانيان بود و عرب يعنى رى و همدان و فارس و قسمتى از عراق عرب جزءِ قلمرو آلبويه قرار داشت. دوره دوم ايجاد يکپارچگى و وحدت در ايران و تشکيل سلسلههاى بزرگ و مستقل ايرانى مىباشد.
دوران غزنويان
در دوره غزنويان (۳۶۶ - ۴۳۲ ه.ق) خاصه در زمان سلطان محمود غزنوى که بيشتر مرزها مرز سياسى و نظامى بود و با مرزهاى طبيعى مطابقت نداشت دوباره توسعه يافت از طرف شمال به رود جيحون رسيد، در طرف مغرب قزوين و زنجان و همدان و از طرف جنوب اصفهان به قلمرو غزنويان درآمد. از طرف جنوب شرقى کرمان و مکران جزءِ قلمرو غزنويان شد و لشگريان سلطان محمود غزنوى از اين سو تا رودخانه گنگ پيش رفتند و قلمرو غزنويان از طرف شرق تا فلات پامير گسترده مىشد.
دوران سلجوقيان
به عهد سلجوقيان (۴۳۱ - ۵۵۲ ه.ق) مرزهاى سياسى ايران گسترش فوقالعاده يافت در اين دوره که حداکثر وسعت ايران در دوره ملکشاه سلجوقى بوده است حدود و قلمرو کشور در شمال شرقى شامل تمام ماوراءالنهر و قسمتى از ترکستان تا کاشغر مىشده است در جنوب شرقى سلجوقيان قسمتى از کرمان و مکران را متصرف بودهاند و تا نزديکى قندهار پيش رفتند. در شمال غرب سرحدات ايران در اين دوره تا کوههاى قفقاز بزرگ ادامه داشت و شامل آذربايجان، شيروان، ارمنستان و گرجستان بوده است. در طرف غرب قسمتى از آسياى صغير از امپراتورى روم جدا شده به ايران تعلق گرفت در شام و سوريه تا سواحل درياى احمر (مکه - مدينه) بهنام ملکشاه خطبه مىخواندند در سواحل جنوب خليجفارس کليه شيخنشينهاى امروزى در داخل مرز ايران قرار داشت.
دوران خوارزمشاهيان
خوارزمشاهيان (۵۲۱ - ۶۲۸ ه.ق) در دوره حکومت خود مرزهاى گستردهاى ايجاد کردند خاصه در زمان سلطان محمد حدود ايران از سوى شمال تا رودخانه سيحون و درياچه اورال گشترش يافت و در غرب مرز ايران تا همدان، کرمانشاه امتداد داشت، در مشرق تا رود سند ممتد بوده پيشاور از متصرفات ايران بوده است. از طرف جنوب شرقى مکران و سيستان و بلوچستان در قلمرو خوارزمشاهيان قرار داشت و از سوى جنوب خوارزمشاهيان با اتابکان فارس هممرز بودهاند.