بخشی از مقاله

چکيده
آموزش ، از مهمترين موضوعات مورد بحث صاحب نظران حوزه هاي مختلف ، در دنياي معاصر محسوب ميشود و نيز هنگامي که با حقوق شهروندي همراه ميشود، مختصات چندوجهيتري را در برميگيرد.
در حقيقت آموزش حقوق شهروندي مقوله اي است که ارتباط زيادي با مفهوم دولت (نظريه پشتيبان آن ساز و کارهاي نظام حقوق اساسي و ...) دارد. از اين رو، آموزش حقوق شهروندي و مسائل پيرامون آن ، جز اينکه به واسطه وجه سامان بخشي و تنظيمي حقوق در معناي عام تثبيت ميشود، داراي چالش ها و موانعي گوناگون است . آخرين نظام حقوقي ديني و الهي که ساير نظام هاي حقوقي جهان را تحت الشعاع خود قرار داد و ملل مختلف از آن استقبال کردند نظام حقوق اسلام است . امتيازات و برتريهايي که اين نظام نسبت به ساير نظام هاي حقوقي جهان دارد توانسته است در کمتر از يک قرن بر نيمي از جهان آن روز حاکم شود. بنابراين در اين پژوهش تلاش کردم به يک پرسش اساسي پاسخ دهيم که با در نظر گرفتن مؤلفه ها و ابعاد تربيت شهروندي وضعيت فعلي مدارس و قوانين و مقررات آموزشي در ايران و البته با مدنظر قرار دادن رويکرد شرع و اسلام ، از منظر ترويج آموزش حقوق شهروندي چگونه است . در مبحث اول با رويکردي عمدتا توصيفي به بررسي ضرورت وجودي امر آموزش حقوق شهروندي در ايران را ارايه داديم و به تعاقب آن به تحليل نگرش هاي اسلامي در راستاي حقوق شهروندي و ناکاراييهاي موجود به تبيين موانع موجود پرداختيم و درصدد پاسخ به سؤال اصلي تحقيق برآمديم . در نهايت با استفاده از ساز و کارهاي نظام حقوق اساسي مدرن (ذيل نظريه توسعه حقوقي)، راهکارها و پيشنهاداتي در حوزه اصلاح و بهبود نظام آموزشي ايران در اختيار گذاشتيم تا به اميد خدا بتوانيم راهگشايي براي بهبود وضعيت مدارس در زمينه ي حقوق شهروندي با تکيه بر موازين اسلام باشيم .
کليد واژگان : آموزش ، حقوق شهروندي، شهروند، مدارس ، اسلام .


مقدمه
آموزش حقوق شهروندي يکي از عناصر و مؤلفه هاي اصلي و حياتي در آموزش عمومي جوامع امروز است . اگرچه آموزش و تعليم و تربيت آدمي يکسره وابسته به آموزش و پرورش نيست ، اما آموزش از طريق نهاد رسمي يکي از مهمترين ، منظم ترين و هدفمندترين نوع آموزش هاست که تأثير آن را مي - توان به گونه اي همه جانبه در ابعاد فکري، علمي، اخلاقي، مذهبي، اجتماعي و سياسي جامعه مشاهده نمود. بنابراين در پژوهش حاضر، نگارنده بر آن است تمرکز اصلي را بر نهاد رسمي آموزش و پرورش برقرار کرده و نگاه ويژه اي به نسل جوان آن در امور مختلف وابسته است . نسلي که آگاهانه و با شخصيتي توسعه يافته بتواند در جامعه اش مشارکت کند و نقش شهروندي را به خوبي ايفا کند، نسلي که بتواند منطقي بيانديشد و عاقلانه تصميم بگيرد و به حقوق و تکاليف خود آشنا و علاقمند به گفتگو و تعامل باشد. از اين رو، آموزش عمومي در مدارس به لحاظ گستره مخاطب و فرصتي تقريبا معادل دوازده سال از زندگي افراد، بهترين دوره براي انتقال مفاهيم موردنظر در باب شهروندي است و نه تنها فرصت مختلفي براي انتقال عوامل ذهني است ، بلکه در جهت نهادينه ساختن آن مفاهيم نيز بسيار سودمند است .
مبحث اول : اصول و قواعد بنيادي اسلامي در مورد نهادينه کردن فرهنگ حقوق شهروندي
دين اسلام به همه ي ابعاد زندگي انسان ها توجه ميکند و بر مجموعه اي از اصول و قواعدي تأکيد مينمايد.که در نهادينه کردن فرهنگ حقوق شهروندي نقش اساسي و بنيادي دارد. در زير به چند مورد از بهترين اصول و قواعد بنيادي اسلام اشاره شد و مختصري درباره آن ها توضيح داده مي شود.
الف ) اصل اعتدال
اعتدال که به معناي ميانه روي در امور است در آيين تربيتي دين اسلام بر آن تأکيد شده است .
خداوند متعال امت اسلامي را امتي متعادل و ميانه معرفي ميکند و در سوره بقره آيه ١٤٢ مي فرمايد: «و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونو اشهدا، علي الناس و ...».
در متون ديني اسلام ، آيات و روايات متعددي درباره رعايت اعتدالي در زمينه هاي مختلف زندگي انسان ها، وارد شده است . افراد و تفريط سبب نزول فرد و جامعه و سير آن ها به سوي تباهي، در روابط اجتماعي مي شود.
ب ) اصل مدارا
منظور از مدارا، شفقت و مهرباني همراه با گذشت و عضو نسبت به مردم است که در رفتار و مناسبات انساني مسلمانان با هم و با ديگر انسان ها در نهادينه کردن فرهنگ شهروندي ضروري است . اصل مدارا در سيره پيامبران و ائمه معصومين (ع ) وجود داشته و همگان را به رعايت مدارا با انسان هاي ديگر دعوت ميکردند. به عنوان مثال در مباحث سياسي، حضرت علي (ع ) در بسياري از دستورات حکومتي به واليان و کارگزاران دستور مدارا داده است . از جمله در نامه ٥٣ خطاب به «مالک اشتر» ميفرمايد: «دولت را از رحمت به رعيت پرکن و به آن ها لطف و محبت داشته باشد».
مدارا در عرصه گسترده تر اجتماعي شامل ، نياز زدن ديگران و تلطيف در روابط اجتماعي است . مدارا باعث تلطيف و تعديل دل آدمي شده و راه نهادينه کردن فرهنگ شهروندي را هموارتر ميکند. امام صادق (ع ) ميفرمايد: «هر کس در امور خويش ، ملايمت در پيش گيرد، به آنچه از مردم ميخواهد ميرسد». (کليني، جلد ، ص ١٢)
يک شهروند يک عضو رسمي يک شهر، ايالت يا کشور است . اين ديدگاه ، حقوق و مسئوليت هايي را به شهروند يادآوري ميشود. که در قانون پيش بيني و تدوين شده است . از اين رو از ديد شهري موضوع حقوق شهروندي، روابط مردم شهر حقوق و تکاليف آن ها در برابر يکديگر و اصول و هدف ها و وظايف و مسئوليت هاي شهروندان در قبال يکديگر، شهر و دولت يا قواي حاکم و مملکت و همچنين حقوق و امتيازاتي که وظيفه تأمين آن حقوق بر عهده ي مديران شهري (شهرداري)، دولت يا به طور کلي قواي حاکم ميباشد. به مجموعه اين حقوق و مسئوليت ها، حقوق شهروندي اطلاق ميشود.
به لحاظ تاريخي طرح مفهوم شهروندي در سطح بين المللي، اعلاميه حقوق بشر و شهروندي ١٧٨٩ و قانون اساسي ١٧٩ کشور فرانسه که جايگاه برجسته اي در تحولات قرن هجدهم به خود اختصاص داده اند، در پيريزي حاکميت ملي و انتقال قدرت تصميم گيري از پادشاه به شهروندان نقطه ي عطف به شمار ميروند. در حقيقت در پرتو نگاه جديد به مفهوم حاکميت «رعايا» به مقام «شهروندي» ارتقاء پيدا کرده اند و در کنار تعهدات و وظايف از حقوق اجتماعي قابل حمايت بهره مند ميشوند. از اين رو قرن هجدهم نقش غيرقابل انکاري در عبور جامعه اقتدارگر به جامعه قانونگذار ايفا ميکند. اين اصطلاح در ادبيات سياسي و حقوقي ايران سابقه چنداني ندارد. در ايران تا بيش از مشروطيت به جاي اين واژه از کلمه «رعيت » و «رعايا» استفاده ميشد. به عبارت ديگر در سلسله مراتب نظام اجتماعي، مردم رعيت پادشاه و پيروز و فرمانبردار او تلقي ميشدند. در جامعه ايران آنچه که در گذشته بيشتر به آن تأکيد شده بود، مفهوم «شهروند» به عنوان تبعه بود و کمتر از حق و حقوق جامعه سخني مطرح ميشد.
گفتار اول : تحليل مفهوم حقوق شهروندي الف ) مفهوم حق
واژه حق در ادب پارسي به معني دوست ، راست ، سزا، سزاوار و عدل آميز است. اين واژه را لغت نامه ها به معناي امتياز آورده اند که جمعش را حقوق مينامند و ميگويند امتياز عبارت است از تبلور عنصر يا عناصري از توانايي بهره گيري فرد يا جمعيتي از آن چيزي که سزاوار آن است .
واژه حق به طور معمول به معني «حق فردي يا شخصي» به کار ميرود، در برابر حقوق که به معني احکام است . خواه منشأ آن قانون باشد يا عرف يا رويه قضايي. حق شخصي يعني «حقي که به شخصيت فردي يا اجتماعي اعتبار داده شده است تا به انجام برخي فعاليت ها دست بزند، نيز با دولت و حاکميت ارتباط دارد، زيرا تمام يا بخشي مهمي از امتيازهاي اشخاص در برابر يکديگر از حقوق موضوعه سرچشمه گرفته است .
در تعريف حق دو تئوري رقيب از سوي نظريه پردازان پيشنهاد شد: «نظريه «اداره / انتخاب » و نظريه «سود/ منفعت »» براساس نظريه اراده حق يعني «اراده تضمين شده » و بدين معنا که جز مفهوم و گوهر حق وجود يک اراده آزاد است که ميتواند بر اراده هاي ديگر قيد زده واژه را مقيد سازد حال آنکه از ديدگاه نظريه منفعت حق يعني «منفعت تضمين شده » و بدين معنا که حق در راستاي حفظ و حمايت از يک سود و منفعت مطرح ميشود و با هدف تضمين يک منفعت بنيادين بر عهده ديگران تکليف ميگذارد حق تا اواخر قرون وسطي نقش مهمي در گفتمان سياسي و اخلاقي ايفا نميکرد.
مفهوم حق در نظام هاي بزرگ اخلاقي افلاطون و ارسطو و در حقوق باستاني يونان برجسته شده اند. مفهوم حق در صورت وجود، از زمان فيلسوفان يونان تا اواخر قرون وسطي به سطح خودآگاه نيامد.
حقوق طبيعي عبارتند از حقوق لايتغيري که قابل انتقال و تجزيه نيست و مشمول مرور زمان نمي شود. و عامه مردم از هر نژاد و جنس بيتوجه به رنگ و موقعيت و شرايط زندگي و ميراث ثروت از آن برخوردارند و هيچ يک از قوانين بشري و هيچ فردي نميتواند اين حقوق را از آدمي سلب کند و سقراط و افلاطون و ارسطو از جمله معرفيکنندگان آن بودند. همين حقوق فردي و حقوق طبيعي پس از گسترش مسيحيت عنوان حقوق الهي را پيدا کرده و ارباب کلسيا با معتقدات مذهبي حقوق را متکي به مشيت الهي دانستند.
سنگ بناي مفهوم حق ايده تفکيک بنيادي بين حق داشتن و حق بودن است . اگر ما اين تفکيک بنيادي را توانستيم انجام دهيم ميتوانيم مدعي شويم که مفهوم حق را متوجه شده و حقوق بشر به تدريج وارد زندگيمان بکنيم . به عبارتي بهتر معناي حقوق اين است که آن ها را برگ هاي برنده در برابر توجيهات مبنايي تصميمات سياسي که هدف را براي جامعه به طور کلي بيان ميکنند بنگريم . از اين روست که حق در اين معنا مهمترين عنصر شهروندي و همين طور مهمترين هدف و محرک حرکت ها و نهضت هاي اجتماعي است . حضور حق ها در بطن زندگي اجتماعي و از آن طريق تأمين و تضمين انسانيت و حيثيت و کرامت انسان در گرو تلاش فردي و اجتماعي انسان هاست .
ب ) مفهوم شهروند و حقوق شهروندي
شهروندي از کهن ترين مفاهيم سياسي- اجتماعي- برگرفته از واژه لاتين است که به افراد صاحب حقوق سياسي و ساکن در دولت شهر اطلاق ميگرديد. با وجود قدمت زياد، اين مفهوم در معاني متفاوتي به کار رفته است و هنوز هم يکي از بحث برانگيزترين مفاهيم به شمار ميرود، چرا که شهروندي در تحولات تاريخي معرف نوعي رابطه سياسي- اجتماعي و حقوق ميان افراد جامعه و قدرت سياسي حاکم بوده است .
مجموعه حقوقي را که افراد در يک جامعه از آن بهره مند هستند اصطلاحا حقوق يا آزاديهاي فردي يا حقوق عمومي شهروندان و به عبارت ديگر حقوق شهروندي مينامند. بايد اشاره داشت که حقوق شهروندي مخلوطي از يک سري آزاديها و در مقابل آن يک سري تکليف هايي است که بر عهده شهروندان گذاشته ميشود. از جلمه آزاديهاي عمومي يا حقوق شهروندان ميتواند به آزادي فکر، آزادي تن ، آزادي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و سياسي اشاره کرد. اما نبايد فراموش کرد که همان طور که فرد در برابر اجتماع و حکومت از حقوق بهره مند است در مقابل تکاليفي را نيز بر عهده دارد.
اين عمل يک طرف نيست و چون فرد از مزاياي اجتماع بهره مند ميشود لازم است در مقابل دين خود را براي جامعه اي که در آن زندگي ميکند ادا نمايد و در ايجاد يک جامعه سالم و مرفه و خوشبخت خود را سهيم بداند. از جمله تکاليف شهروند عبارتند از: دفاع از ميهن ، احترام نظم عمومي، رعايت قوانين و نظامات کشور، مراقبت در حفظ محيط زيست ، انجام خدمت نظام وظيفه ، پرداخت ماليات البته همه حق ها و نه حتي همه حق هاي قانوني، حقوق شهروندي به شمار نميآيد. اين موضوع ممکن است به نظر واضح و روشن باشد. اما لازم است اشاره جديتري به آن شود.
گفتار دوم : تفاوت هاي ميان شهروند سنتي و شهروند مدرن
مفهوم مدرن شهروندي، در برگيرنده مباحثي از قبيل امنيت ، آزادي، مصونيت مسکن ، تعرض ناپذيري حيطه حقوق افراد آزادي رفت و آمد، آزادي انديشه ، آزادي اخبار و اطلاعات و آزاديهايي از قبيل آزادي تجمع است .
در مفهوم مدرن شهروندي ميان جامعه و اجتماع ميتوان قائل به تفکيک شد در اجتماع ارتباط ميان شهروندان براساس روابط خانوادگي و خون تعريف ميشود و آنچه که افراد را گردهم ميآورد مفاهيمي از قبيل همسايگي و مانند آن مي باشد. در حالي که جامعه مرکب از افرادي است که اجتماعشان آگاهانه و از روي اختيار است .
در اجتماع افراد به دلايل طبيعي گردهم آمده اند و در جامعه افراد داراي نقش هاي از پيش تعيين شده ميباشند و نقش هاي آنان اکتسابي نيست . برخلاف اجتماع روابط شهروندان در جامعه مبتني بر روابط شخصي و محاسبات عقلاني بوده و ارادي و آگاهانه است .
در مفهوم مدرن شهروندي با مفاهيمي از قبيل حق رأي ، آزادي مشارکت ، عضويت در احزاب ، حق تعيين سرنوشت و ... سروکار داريم در اين مفهوم دولت ها براي غلبه بر بحران مشروعيت ناشي از تزلزل پايه هاي کهن مشروعيت خود چاره اي جز مراجعه بيوقفه و دائمي به شهروندان در جهت کسب مشروعيت ندارند.
گفتار سوم : ابعاد شهروندي
چهار حوزه اصلي شهروندي به طور موسوم متمايز گشته است : ابعاد مدني، سياسي، اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي يا جمعي. اين چهار حوزه از شهروندي مدرن در يک تعامل پيچيده درون يک بعد جهاني، پويا و درهم تنيده و هم بسته هستند.
تفکيک شهروندي به ابعاد اجتماعي، سياسي و مدني حاصل تلاش هاي نظرياتي لو مارشال است . وي يکي از متفکران و نظريه پردازان نام آور در زمينه نظرهاي شهروندي است که ميتوان وي را آغازگو نظريه اجتماعي شهروندي دانست . بررسي نظره شهروندي مارشال شناخت ما را از شهروندي در نظريه هاي علوم اجتماعي کامل تر ميکند. به ويژه اينکه نظريه مارشال حاوي تحليل هاي غني از جامعه شناسي تاريخي گسترش شهروندي در جامعه مدرن و دموکراتيک از سده هاي ١٨ و ٢٠ می باشد.
الف ) ديدگاه اسلام نسبت به حقوق شهروندي
مفهوم حقوق شهروندي با آنچه در متون و منابع اسلامي ذکر شد، نمييابيم ، علت اين امر شايد ديدگاه اسلام نسبت به قلمرو سياسي دولت هاست که براي خود تعيين کرده اند، از نظر اسلام ، تعيين قلمرو سياسي شناخته شده وجود ندارد. مگر مرزهايي که مسلمانان را با کفار و ملحدين جدا ميسازد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید