بخشی از مقاله
ارزشهاي جامعه به استناد متون اسلامی و چگونگی تجلی آنها در شهر اسلامی
چکیده
بنا بر اهمیت مبانی نظري در زمینه معماري و شهرسازي و اهمیت ارتباط آن با جهان بینی و فرهنگ جامعه و طراح از یک سو و اهمیت محیط و نحوه تاثیرگذاري آن بر کاربر که همان انسان داراي جهان بینی و اعتقادات است از سوي دیگر، با تکیـه بـر مطالعـات مشـابه موجـود و بـا جستجو در منابع و متون اسلامی مشخص شد که آنچه که شهر اسلامی نامیده می شود باید در وحله اول بیانگر توحید باشد. جهت بیان این اصـل ارزش هایی در منابع دینی معرفی می شوند. برخی از این ارزش ها که تعیین کننده چگونگی رفتار شخصی و رابطه اجتماعی افراد جامعـه مسـلمان یا شهروندان مسلمان هستند در این نوشته مورد بررسی قرار می گیرند. این ارزش ها عبارت اند از وحدت امت اسلامی، عدل، تقوا، کرامـت انسـان، تفکر، حیا، تواضع، اجتناب از کبر، احسان و میانهروي. لزوم بیان ارزش هاي نامبرده و ریشه هاي اشاره به این ارزش ها مطابق منـابع دینـی مـورد بررسی قرار می گیرد و پس از تبیین اهمیت استخراج ویژگی هاي کاربردي و کالبدي از متون دینی، پیشنهادهایی عملی جهـت بیـان هـر کـدام از ارزش هاي نامبرده جامعه اسلامی براي بروز و ظهور در شهرسازي و معماري پیشنهاد می گردد. بنا بر این شهري که با هدف بیان اصل توحید و بـا بهره گیري از ارزش هاي آمده در متون دینی طراحی و ساخته شود، به طوري که انسان به عنوان شهروند و رفتار او کـه موجـودي مـوثر از محـیط است، اهمیت ویژه داشته باشد میتواند شهر اسلامی نام بگیرد. این نوشته در مقایسه با مطالعات مشابه موجود که یا براي دستیابی به ویژگـیهـاي کالبدي از مصداق بهره میگیرند و یا هنگام آغاز از اصول در وادي مبانی باقی می مانند، داراي امتیاز دستیابی به ویژگـیهـاي کالبـدي و کـاربردي معماري و شهرسازي از مسیر اصول و مبانی نظري تفکر اسلامی است.
واژه هاي کلیدي: معماري اسلامی، شهرسازي اسلامی، اصل توحید، وحدت امت اسلامی، ارزش هاي اسلامی
1
مقدمه
از یک سو اهمیـت مبـانی نظـري کـه ارتبـاط مسـتقیم بـا فرهنــگ و اعتقــادات کــاربر و طــراح دارد و همچنــین اهمیــت برقراري ارتباط شفاف و روشن میان مباحث و داده هاي نظـري
و کالبد شهر به نحوي کاربردي ما را بر آن می دارد تـا اصـول و ارزش هایی هماهنگ با فرهنگ و بر مبناي موازین اعتقـادي در جامعه خود اسـتخراج کنـیم و نحـوه تبـدیل ایـن ارزش هـا بـه ویژگی هاي ساختاري و فیزیکی را تبیین کنیم. از سـوي دیگـر تأثیر محیط بر انسان و رفتارهاي او امري است بدیهی کـه طـی دهههاي اخیر نیز مـورد توجـه جامعـهشناسـان و روانشناسـان محیطی قرار گرفته است. به ایـن ترتیـب در صـورت تمایـل بـه رشد فرهنگ ملی و دینی جامعـه یکـی از راههـا، ایجـاد محـیط مناسب و مطلوب میباشد.
اسلام به عنوان دین و سنّت الهی زیست انسانها و به مثابه فلسفه زندگی در همه زمانها و مکانها، اصول و ارزشهـایی (و نـه الزامـاً جزئیـاتی) را بـراي زنـدگی انسـان معرفـی و توصـیه مینماید. قلمرو و حـوزة اثـر ایـن اصـول و ارزشهـا منحصـر و محـدود بـه قلمـرو خاصـی از زنـدگی انسـان نمـیشـود، بلکـه میتوانند در همه ابعـاد و قلـمروهـاي زنـدگی اثـر و مصـداق و معناي خاص خویش را داشته باشند. بنا بر ایـن در ایـن نوشـته معماري و شهرسازي اسلامی را معماري می دانیم که مبتنی بـر جهان بینی، بیانگر اصول و داراي ارزش هاي اسلامی باشد.
جهانبینی رابطـه انسـان بـا محـیط و بـا عـالم وجـود و بـا ساختههاي خودش را تعریف و تبیین مـینمایـد. ضـمن آنکـه مبانی شرایط سیاسی و اقتصـادي و هنـر و علـوم را نیـز شـکل میدهد. به این ترتیب پیجویی نقش تفکر و جهانبینی اسلامی در شکلگیري مجتمعهاي مسـلمانان موضـوعی درخـور توجـه است که دستیابی به چگونگی تـأثیر آن در اقـالیم و زمـانهـاي متفـاوت مـیتوانـد راهگشـاي شناسـایی ویژگـیهـاي اسـلامی مجتمعهاي مسلمانان (شهر، روستا و عمارات مختلف) باشد.
مبانی نظري موصوف قاعدتاً حاوي یکسري اصول، مفـاهیم
و معیارهـایی اسـت کـه تعریـف و تعیـینکننـدة اهـداف ایجـاد مجموعه و کارکرد آن میباشند. طراحی مجتمعهاي زیستی اعم از شهر و روستا و اجـزاي متشـکله آنهـا (اعـم از مجموعـههـاي شهري و ابنیه) نیز به عنوان یک مجموعه که بایستی به نیازهاي مختلف انسان که استفادهکننـدة اصـلی آنهـا هسـتند پاسـخگو باشند از این قاعده مستثنا نیستند.
فرض بر این است که محـیط در سـطوح مختلفـی رفتـار را تحت تأثیر قـرار مـیدهـد. رفتارهـاي آنـی، تـابعی از وضـعیتی هستند که در آن اتفاق میافتند. براي مثـال، آرایـش مبلمـان و اثاثیه در یک اتاق بر شیوة تعامل افراد در آن اتـاق بـا یکـدیگر،
تأثیر میگذارد. شخصیت مردم یک کشور، توسط طبیعت و نوع محیطی که براي مدتی طولانی در آن زنـدگی مـیکننـد شـکل میگیرد. تفاوتهاي نژادي در شخصیت، تا حد زیادي، به تفاوت محیطهایی که مردم نژادهاي مختلف براي چندین نسـل در آن زیستهاند، بستگی دارد.1
در اینجا به نقش اصل توحید در شکلگیـري ویژگـیهـاي نظم معماري و شهر اسلامی اشاره خواهد شـد. اصـول و عوامـل شکلدهندة هر مجتمع زیستی منبعث از تعدادي از منابع اصلی میباشند که اهم آنها عبارتاند از: جهانبینی، فرهنـگ بـومی، محیط طبیعی، فناوري در دسترس و شرایط اقتصادي و سیاسی و فنی. آنچه که در وهله اول به نظر میرسد این اسـت کـه اولاً هر یک از این منابع نه تنها در اقالیم مختلف که حتـی در یـک اقلیم واحد و در طول زمان نیز دچار تحول و دگرگونی میشوند
و ثانیاً هر یک از این منابع با تغییرات خـویش بـر اصـول سـایر منابع نیز اثر میگذارند و ثالثاً جملگی این منابع اصلی متـأثر از جهانبینی جامعه میباشند. در این نوشته بر مبناي اصل توحید
و به تناسب محدودیت تعدادي از این ارزش هـا را کـه بـه نظـر بسیار شخصی و در ارتباط بسیار تنگاتنگ با زندگی ایمـانی هـر فرد از جامعه می آیند انتخاب کرده و لزوم پرداختن به هر کدام
و چگونگی آن و نحوه تجلی هـر کـدام را در کالبـد شـهر مـورد بررسی دقیق تر قرار می دهیم.
اصل توحید
اصل توحید، به عنـوان اسـاس تفکـر و اعتقـاد مسـلمانان و صفت ممیزة اسلام و سـایر مکاتـب، همـواره الهـامبخـش همـه فعالیتهاي مسلمانان معتقد و مؤمن در طول تاریخ اسلام بـوده است. بیهوده نیست که اکثریت قریب به اتفاق محققینی کـه در مورد مقولات و قلمروهاي مختلف تمـدن مسـلمانان و از جملـه هنر و معماري و شهرسازي آنها بـه مطالعـه پرداختـه و در پـی یافتن مبانی نظري و فلسفی فعالیتهاي آنان بـودهانـد، بنیـاد و اساس ویژگیهاي مورد نظر را در اصول اعتقادي اسلام و بهویژه در اصل توحید یافتهاند توحید به عنوان اصل اساسی اسلام، بنـا به اذعان اکثریت محققینی که در علوم و هنرها و تمدن اسلامی به پژوهش پرداخته اند، در هدایت جنبههاي مختلف این تمـدن نقشی اساسی ایفا نموده است. لذاست کـه مـیتـوان گفـت کـه جامع جملگی صفات و اصول و ارزشهاي مطرحشده در تعـالیم اسلامی به نحوي که بتواند تجلی و یادآور وحدانیت الهی باشـد، اصــل توحیــد اســت. تجلــی تفکــر توحیــدي در اعمــال و آثــار مسـلمین، از مقـولاتی اسـت کـه در علـوم و فنـون و هنرهـاي مختلف مورد توجه مسلمانان بوده اسـت. بـراي مثـال در مـورد تأثیر تفکر توحیدي بر هنرهاي مسلمین بورکهاردت را عقیده بر
3
این است که:
»میراث عظیم هنري، چه از میان رفتـه و مـورد غفلـت قـرار گرفته باشد، چه مجدداً قابل کشف باشد یـا نباشـد، هنـر سـنّتی است، هنر سنّتی نه به مثابه یک شیء بلکه به عنـوان یـک روش که مهارت فنی را با شهودي معنوي کـه از »توحیـد« سرچشـمه میگیرد در هم میآمیزد.[1] «
لذاست که شخص موحد طالب و خواهـان نمـایش قـانون-
مندي و هماهنگی ساختههاي خویش (مثـل هنـر و معمـاري و شهرش) با قوانین حاکم بر عالم وجود و همچنین حکومـت ایـن قانونمندي و هماهنگی بین اجزا شهر و بنا خواهـد بـود. مضـافاً اینکـه ایـن سـاختههـا بایسـتی بـا نیازهـا و اعتقـادت جامعـه مسلمانان نیز هماهنگ و همخوان باشند. نتیجه مرعـی داشـتن اصل توحید یا توجه به اصل وحدت، وحدتی خواهد بود کـه بـر جنبههاي مختلف شهر حکومت خواهد کرد.
تحت سایه توحید و وحـدانیت الهـی مـیتـوان تحـت یـک سلسلهمراتب متقن از وحدتهایی سـخن گفـت کـه بـه انحـاي مختلف در عالم وجود جلوهگر هستند. به عبارتی میتوان سخن از بسیاري »وحدت«ها گفت که تجلی وحدانیت خالق هستند، و بدون اینکه شباهتی به احدیت او داشته باشند متذکر به مفهوم
»احد« میباشند. درواقع وحدتهایی همچـون وحـدت هسـتی، وحدت طبیعت،2 وحدت جامعه،3 وحـدت آثـار انسـانی، وحـدت آثار انسانی با محیط و وحـدت سـاحتهـاي حیـات، جملـهگـی وحدتی در کثرت را به نمایش میگذارند. این در حالی است که وحدانیت (احدیت) الهـی تکثّرناپـذیر اسـت. لذاسـت کـه شـهر اســلامی در یــک سلســلهمراتــب منطقــی بایســتی تجلــیگــاه وحدتهایی باشد که اولاً تعالیم اسلامی به آنها توصـیه نمـوده است و ثانیاً بتوانند جامعه را به »وحدت اصلی« رهنمون گردند.
تجلی این وحدت کـه تذکردهنـدة وحـدت الهـی مـیباشـد، در قلمروهاي متفاوت و متعددي بروز مینماید که عناوین عمده آن عبارتاند از: وحدت امت اسلامی، عدل، عبودیت و عبادت، تقوا، ذکر، امر به معروف و نهی از منکر، کرامت انسان، عبـرتگیـري، تفکر، حیا، تواضـع، اجتنـاب از کبـر، احسـان، امنیـت، هـدایت، تعاون و همکاري و میانهروي. [2]
وحدت امت اسلامی
یکی از توصیههاي مهم تعالیم قرآنی به مسـلمانان توجـه و حرکت به سمت وحدت امـت اسـلامی اسـت. بـراي تحصـیل و نمایش این وحدت نیز معیارهایی را معرفی میکند برخی از این معیارها عبارتاند از: تمسک به ریسمان الهی؛ همکاري بر مبناي تقوا؛ عبادت خدا؛ امر به معروف و نهی از منکر؛ سـیر در صـراط مستقیم الهی؛ برادري.
زندگی جمعی مد نظر اسلام (ظهور امت واحـده) بـا آنچـه که امروزه به عنوان جوامع شهري با جمعیت فوقالعـاده زیـاد (و
بدون وحدت و بروز روح جمعی) که بر مبنـاي الگوهـاي بیگانـه توسعه یافتهاند تفاوت جدي دارد. وضعیت ارتباط آحـاد جامعـه شهري مدرن که به فردگرایی و تمـایزطلبی مـادي و نهایتـاً بـه تنهایی انسان رسیده است، کـلام مـولیالموحـدین(ع) در مـورد اهالی گورستان را تداعی میکند:
]»اهـل گورسـتان[ همسـایگانانـد و بـه هـم انـس نگیرنـد، دوستاناند و به دیدار هم نروند. رشتههاي آشـناییشـان کهنـه و فرسوده شده و پیوندهاي بـرادريشـان گسسـته اسـت. تنهاینـد، هرچند، در کنار هماند. در عین نزدیکی و دوستی از هـم دورنـد.
نه شب را بامدادي میشناسند و نه روز را، شبی.[3] «
عوامل بسیاري در تجلی وحدت جامعه اسلامی ایفاي نقـش میکنند که در این مجال تنها به برخی از آن عوامل که متأثر از مباحث محیطی هستند اشاره میشود:
قوانین و مقررات حاکم باید روابط مردم را به گونهاي تنظیم کنند که برخوردها (تزاحمها) به حداقل ممکن برسد. براي مثال تقابل بین همسایگان، تقابـل بـین سـواره و پیـاده، تقابـل بـین فروشنده و خریدار، تقابل بین حافظین قانون و مردم، تقابل بین جماعات و گـروههـاي گونـاگون، تـزاحم بـین منـافع محـلات و برخوردهاي نامناسب اجتماعی و فردي بـه وجـود نیابـد، و اگـر تقابلی به وجود آمد راههاي رفع آن بهروشنی و وضوح مشـخص باشد؛ سلسهمراتب شـهري امکـان تعریـف جوامـع کوچـکتـر و یگانگی بین آنها را فراهم نموده و عوامل یگانگی ایـن جوامـع را با یکدیگر مرعـی دارد؛ فضـاهایی کـه امکـان برخـورد و تمـاس رو در روي مردم را فراهم میآورند، با دقت و طی سلسـهمراتـب خاص در سطح شهر مکانیابی و توزیع شوند.
نمایش وحدت کالبدي و یکپارچگی شهر و محله در عین
کثرت اجزا
شهر اسلامی به عنوان یک »کل« متشـکل از »جـز«هـایی است که نه در تقابل بـا یکـدیگر کـه حـامی و تقویـتکننـده و مکمــل یکدیگرنــد. ایــن ویژگــی صــفتی اســت کــه در تمــامی
»کل«هاي موجود در عالم وجود (که البته خود نیز جزئی از یک
»کل« بزرگترند، تا برسد به کل جهانی هستی بـه عنـوان یـک واحد) بهوضوح هویدا است. وجود ایـن ویژگـی در عـالم وجـود، دلیل وجود خالق مدبر و علیمی است تنظیمکننـدة روابـط ایـن اجزا و کلها است. شهر نیز اگر بخواهد تجلـی وحـدت باشـد، از این قاعده مستثنی نیست.
کالبد شهر اسلامی به دور از قطـببنـديهـایی کـه تجلـی کالبدي دارند، متشکل از محلات و اجزائی متجانس و بهـرهمنـد از امکاناتی هماهنگ است. کالبـد شـهر اسـلامی خـویش را بـه
انسـان تحمیـل نمـیکنـد و نشـانی از قـدرت فـردي (بـهویـژه قدرتهاي مادي) نیست. مقیاس فضاها و ابنیه، نهتنهـا در ابعـاد مادي که در ابعاد روانی نیز مقیاسـی انسـانی اسـت. بـه عبـارت دیگر کالبد شهر هماهنگ با ویژگیها و تواناییهاي انسان است.
سکونت در محله و خیابانی خاص موجب تفاخر یکی بر دیگـري نیست. تنوع مصرفگرایانه و مدپرستانه (آفتهاي تمدن معاصر)
در آن به چشم نمیخورد. برعکس، تنوع موجود (که تنوع خـود لازمه تأمین مطلوبیت کیفـی محـیط اسـت) از تنـوع فـرمهـا و فضاها سرچشمه میگیـرد (آنگونـه کـه در بسـیاري شـهرهاي تاریخی مسلمانان شاهد آن هستیم) و نـه از مصـالح و الگوهـا و ابعاد (آنگونه که در شهرهاي امروزي مشـاهده مـیشـوند) کـه عموماً به عنوان عمل تفاخر ایفاي نقش میکنند. اگر از تجربیات دیگران استفاده میشود، در حوزه روشها و تکنیکها است و نه در قلمرو اصول و ارزشها و یا حتی بدون توجه به آنها، و تکـرار
(و فقط تکرار) الگوهاي بیگانه.
وحدت بین عناصر ساخت انسان و طبیعت
این وحدت، نه به معناي همسانی، بلکه منظـور ایـن اسـت که شهر اسلامی اولاً در شکلگیري و گسترش خویش از قوانین حاکم بـر عـالم وجـود همچـون عـدالت، نظـم، تعـادل، تـوازن، هماهنگی، سلسهمراتب، و امثالهم بهره مـیگیـرد. و ثانیـاً شـهر اسـلامی بـر ضـد طبیعـت و مخـرّب آن و در یـک کـلام عامـل
»فساد« در طبیعت و جهـان نبـوده و بـالعکس عامـل و وسـیله
»اصلاح« و عمران زمین است.
عدل
جملگی آرا و نظرات جوامع و فرهنگهاي مختلف در مـورد عدل و دادگستري منوط و منبعث از جهانبینی آنها میباشد و لذاست که تفاوتهاي ماهوي در معنا و مفهوم عدالت نـزد ملـل مختلف وجود دارد. عدل در لغت به معناي مقابـل سـتم، امـري بین افراط و تفریط، مرد صالح، حق، راسـت، تـوازن، اسـتقامت، میانهروي، قصد و میزان آمده است. با عنایت به مشـتقات آن در زبان عربی که در فارسی هم متـداول هسـتند همچـون تعـادل، تعدیل، متعادل، معادل و امثالهم اهمیت آن در جملگی مقولات مربوط به عالم وجود و فعالیتهاي انسان روشن میشود.
»تحقق یافتن عدالت جهانی به مفهوم دسترسـی هـر پدیـدة
زندهاي به حق خویشتن، بزرگترین فلسفه ظهور امام عصـر(عج)
است و جالب این است کـه بـزرگتـرین فلسـفه ظهـور در میـان
صدها روایت نبوي و احادیث پیشوایان معصوم(ع) برقراري عدل و
گسترش آن توصیف شده است[4] «
از نظر امام علی(ع) عـدل یکـی از ارکـان چهارگانـه ایمـان
است. اگر ایمـان را مهـمتـرین ویژگـی و خصوصـیت لازم بـراي سعادت و فلاح و رستگاري انسان بدانیم کـه کـلام الهـی بـه آن اشاره دارد،4 آنگاه اهمیت این ارکان مشـخصتـر خواهـد شـد.
امام میفرماید: »ایمان را چهار پایه است: شکیبایی، یقین، عدل و جهاد.[3]« یکی از ویژگیهاي بارز عـدل نـزد امـام علـی بـن ابیطالب(ع) که جلوة بارز عدالت اجتماعی است، فقدان تبعـیض در جامعه و مبارزه با هر شکل و هر درجهاي از آن میباشد. یک وجه منفور داشتن تبعیض، به دلیل نومیـدي عـدهاي از برپـایی عدالت و جري شدن عـدهاي بـه رواج سـتم مـیباشـد. آن امـام عــدالتپیشــه(ع)، در مــورد عــدم اعمــال تبعــیض بــه یکــی از کارگزاران خود مینویسد »:با همگان یکسان باش تا بزرگان بـه طمع نیفتند که تو را به ستم کردن به ناتوان برانگیزند و ناتوانان از عدالت تو نومید نگردند.[3]«
رعایت عدل نافی ایجاد قطبهاي شهري بر مبناي درآمـد و ثروت مردم و معیارهـاي مـادي اسـت. توزیـع عادلانـه امکانـات شهري و فراهم آوردن امکان دسترسی متعادل ساکنین به آنها مورد مهم دیگري است که مرعی داشتن آن نشانه تجلـی عـدل در شهر است. استقرار و مکانیابی مناسـب هـر عنصـر و فضـاي شهر و ارتباط منطقی و مناسب آنهـا بـا یکـدیگر نیـز موضـوعی است که ریشه در رعایت عدل دارد.
اصل عدالت را اجمالاً در بسیاري مقولات میتـوان جسـتجو نمود که یکـی از بـارزترین آنهـا پیشـگیري از بـروز تبعـیض و قطببنديهاي اجتماعی و کالبدي و خدماتی در شـهر اسـت. و
این موضوع (یعنی وجود انواع قطببنديهاي شـهري) مشـکلی است که نهتنها در گذشته وجود داشته که هماینک نیز به انحـاء مختلف آن دامن زده میشود.
تقوا
در تعالیم اسلام، تقوا به عنوان یگانهمعیار ارجحیت و کرامت انسانی در مقابل سایرین معرفی شده اسـت (یا أَیه ا النﱠاس إِنﱠـا خَلَقْنَاکُم من ذَکَرٍ وأُنثَی و ج علْنَاکُم شُع وبا و قَب ائَل ل تَعـار فُوا إِنﱠ أَکْرَم کُم عند اللﱠه أَتْقَاکُم إِنﱠ اللﱠه علیم خَبِیرٌ؛ اي مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنـی آفریـدیم و آنگـاه شـعبههـاي بسیار و فرَق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید بزرگوار (و
با افتخار)ترین شما نزد خدا با تقواترین مردمنـد و خـدا ا زحـال شما کاملاً آگاه است) (سوره مبارکه حجـرات، آیـه .(13 تقـوا از ویژگیهایی است که شخص طالب زنـدگی معقـول و مطلـوب و بندة خداوند تبارك و تعـالی بایسـتی خـویش را بـه آن متّصـف نموده و راهی را پیشه کند که بر تقواي الهی منطبـق باشـد. در صورت رعایت تقوا در کلیه شؤونات زندگی، علاوه بر تعالی فـرد، جامعه نیز به سوي تعالی گام بر خواهد داشت. چنانچه حضرت
امیرالمؤمنین(ع) تقوا و خداترسی را در کنار نظم و پیونـد دادن
امور زندگی قرار داده است (اُوصیکما و جمیعِ ولَدي و اَهلی و
مْن بلغه کتابی بِتَقْو ي االله و نَظْمِ اَمرِکم، شـما دو تـن و همـه فرزندان و خاندانم را و هر کس را که این نوشته به او مـیرسـد، به ترس از خدا و انتظام کارها سفارش میکنم) .[3]
شهید مطهري در معناي تقوا و لزوم رعایت آن مینگارد:
»تقوا به معناي عام کلمه لازمه زندگی هر فـردي اسـت کـه میخواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی کند و از اصـول معینی پیروي نماید. تقواي دینی و الهی یعنی اینکه انسان خـود را از آنچه از نظر دین و اصولی که دین در زنـدگی معـین کـرده خطا و گناه و پلیدي زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کنـد و مرتکب آنها نشود.[5] «
احترام و حفظ و تعظیم شعائر دینی، رعایت شئونات انسانی
و تبعیت از سنّتهاي حسنه، میتواننـد هـم نشـانهاي از تقـواي حاکم بر جامعه اسلامی باشند و هـم بـه رشـد تقـواي فـردي و جمعی مدد رسانند. رابطه تقوا و محیط را میتوان رابطه متقابل
و مؤثر بر یکدیگر دانست به این معنا که هرچـه میـزان تقـوا در جامعه افزایش یابد تأثیر آن بر ایجاد محیطی متکـی بـر اصـول اسلامی و تجلیکنندة ارزشهاي مستتر در آن افزایش مییابد و متقابلاً هرچه هویت اسلامی محیط شود و اهل خود را بیشتر به ارزشهـا متـذکر گـردد و فضـاي لازم بـراي زنـدگی اسـلامی و انسانی را براي اهل خود تأمین کند، امکان افزایش تقواي مـردم نیز به نحو مطلوبتري فراهم خواهد شد. درواقع ایجـاد محـیط مناسب و مطلوب براي زندگی و فعالیت انسـان کـه مبتنـی بـر تعالیم الهی باشد، در ارتقـاي روح تقـوا در آحـاد جامعـه نقشـی ارزنده ایفا نموده و همچنـین از ایجـاد زمینـههـایی کـه تقـواي جامعه را خدشهدار نماید پیشگیري میکند. به عبارت دیگر و بـا توجه به تعاریف تقوا، ایـن صـفت حمیـده بایسـتی بسـتر کلیـه فعالیتهاي انسان قرار گیرد و به تبع آن در معماري، شهرسازي
و در شکل دادن به محیط نیز، معیـار اصـلی ارزیـابی و انتخـاب روشها و الگوها و اثرات و نتایج حاصله از آنها بر انسـان (اعـم از فرد و جامعه) باشد. تبلیغ و ترویج تقـوا، نـه منحصـر بـه برخـی قلمروها که فراتر از آن متوجه همه زمینههـاي زنـدگی اسـت و جامعه و به تبع آن شهر اسلامی بایستی متـذکر بـه آن باشـند.
اگر چنین بشود میتوان انتظـار وعـدة الهـی و نـزول برکـات را داشت که خداوند تبارك و تعالی وعده داده است که: »ولَـو أَنﱠ
أَهَل الْقُرَي آمنُواْ واتﱠقَواْ لَفَتَح نَا علَیهِم برَکَات مـنَ الس ـم اء
والأَر ضِ ولَـک ن کَذﱠب ْوا فَأَخَـذْنَاه م بِمـا کَـانُواْ یکْس ـب ونَ؛ و
چنانچــه مــردم شــهر و دیــار همــه ایمــان آورده و پرهیزکــار میشدند همانا ما درهاي برکات آسمان و زمین را بـر روي آنهـا میگشودیم ولیکن چون (آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردنـد
ما هم آنان را به کیفر کـرداد زشـت رسـاندیم).«سـوره مبارکـه اعراف، آیه (96 و به این ترتیب شهر اسلامی (با توجه به آنچـه کــه گذشــت و آنچــه کــه خواهــد آمــد)، شــهري اســت کــه تأکیدکنندة تقواي الهی و همچنین عامل رشد و تعالی آن است.
شهر اسلامی شهري است که مـانع و رادعـی در بـروز گنـاه بـه وجود میآورد و زمینه ارتکاب گناه را به حداقل ممکـن کـاهش میدهد. شهر اسلامی فضایی اسـت کـه احسـان جماعـت را بـر یکدیگر سبب میگردد، مکانی است که امکان تجاوز بـه حقـوق سایرین را از بین میبرد، محیطی است که تذکردهندة ارزشهـا است، مجتمعی است که اهل خود را به سمت معنویات هـدایت میکند، و اجمالاً شهري است حـافظ انسـانیت انسـان و گویـاي عبودیت او.
عناوین برخی عوامل مؤثر در طراحی و برنامهریـزي شـهر و معماري که میتوانند پاسخگو و تقویتکنندة ایـن ارزش باشـند عبارتاند از:
تعظیم شعائر اسلامی با بهرهگیري از هنرهاي مختلـف بهویژه در فضاهاي عمومی؛
تأمین عناصر و فضاهاي شهري لازم براي پاسخگـویی به نیازهاي معنوي و رشد معنویت و روحانیت جامعه؛
تسلط دادن روانی و فیزیکی عناصر و تفکر معنوي بـر جنبههاي مادي زندگی؛
رعایــت سلســلهمراتــب در جهــت ایجــاد خلــوت و خصوصیت براي فرد و خانواده؛
ملحوظ داشتن حقوق فردي و اجتماعی، بهویژه حقوق ضعفا از جمله کودکان، سالمندان، معلولین و بیمـاران در فضاهاي مختلف شهري؛
ایجاد زمینههـاي بـروز و رشـد احسـاس خودبـاوري و هویت معنوي و عبودیت الهی؛
فقدان فضاها، الگوها و ارتباطاتی که زمینه بروز و رشد خطا و گناه را فراهم نمایند.
کرامت انسان
توجه به انسان به عنوان خلیفهاالله و احترام به انسـانیت او و کرامتش نسبت به سایر موجودات از ویژگیهاي بارزي است کـه تفکر حاکم بر مکتب اسلام را از سایر مکاتب متمایز مـیسـازد.5
اصولاً تفکر و تعالیم اسلامی نافی همه فخرفروشیها، قومگرایی، و نژادپرستیها میباشد که اوج این تفکـر را در آیـه شـریفه 13
سـورة حجـرات مـیتـوان ملاحظـه کـرد. عـلاوه بـر آن تعـالیم معصومین(ع) نیز مشحون از تذکرات مربوط به برابري انسانهـا است، از جمله در نامه امام علی(ع) به مالک اشتر در مود مـردم آمده است که: ]»مردم[ یا با تو برادر دینـیانـد یـا در آفـرینش
6
مانند تو هستند.[ 3] « به تاریخ اسلام و ائمه(ع)، نیـز بـهخـوبی و مقام انسان در عبودیت حضرت حق به ودیعه نهاده شده است
مبین این امر است، چنانچه »روزي ]امام علـی[ بـا جمـاعتی از تا جایی که قبل از گواهی دادن به رسالت نبی مکرم اسلام(ص)
یکی از کوچههاي کوفه مـیگذشـت، دختـري دیـد کـه دسـت به عبودیت او تأکید میشود که»محمًدا عب د ه و ر سُهول.« جملگی
پیرمردي نابینا را گرفته و گدایی میکند، فریاد زد: این چیست؟ اینها گویاي شأن و مقام انسان در عالم وجود است کـه تمرکـز
گفتند: مردي مسیحی است. گفت: تا جوان بود و کارآمـد، بـه او به هر کدام از آنها که سبب غفلت از یک یا چنـد مـورد دیگـر
کار میدادید، اکنون فراموشـش کـردهایـد، از بیـتالمـال بـه او بهویژه صفت عبودیت انسان گردد، وحدت این مجموعه و شـأن
ماهیانه بدهید.[6]« این در حالی است که تفکر حاکم بر جامعه و کرامت انسان از نظر اسلامی را خدشهدار خواهد نمـود. و ایـن
صنعتی امروز کـه ریشـه در انسـانگرایـی، خـودگرایی خلاصـه همان مشکلی اسـت کـه مکاتـب انسـان سـاخته بـا آن مواجـه
دنیاگرایی غیر دینی((secularism رشدیافته پس از رنساندس هستند و آن عبارت از تکبعدينگري و بیتوجهی به جامعیت و
دارد، انسان را به عنوان جایگزین خدا در زمین مطرح مینمایـد، کلیت و وحدت موضوعات و از جمله انسان و قلمروهاي حیات او
و خود (یا تجربه) را تنها وجـه تمـایز و راه شـناخت بـراي بشـر میباشد. درواقع مکاتب انسان ساخته بنا به جهانبینی خـود در
قلمداد مینماید. همین موضـوع سـبب بریـده شـدن و جـدایی نگرش به انسان و تعریف او و نیازها و سـاحتهـاي حیـاتش بـر
انسان از ماوراءالطبیعه و نحوة نگرش به جهـان مـادي و درواقـع وجهی متمرکز شده و سایر وجوه را مغفول نهادهاند. علیايّحال
غفلت از والاترین بعد حیات انسان یعنی بعد روحـانی و معنـوي اعتقاد به عزت و ارزش انسان (مؤمن) و هدفمنـد بـودن زنـدگی
را بــراي انســان بــهطــور جــدي مطــرح نمایــد. و لذاســت کــه انسان و شـأن او در جهـان هسـتی، وظـایف و رسـالتی را بـراي
اولاًمنادیان این مکتب از پاسخ به بسیاري از سؤالات مـرتبط بـا طراحـان و برنامـهریـزان سـبب مـیشـود کـه اهـم عنـاوین آن
انسان و حیات و بهویژه بعد معنوي و روحانی او و بالاخص مبـدأ عبارتاند از:
و غایت (مقصد) و اهداف مترتب بر حیات وي ناتوان میباشند و توجه هماهنگ و توأمان به نیازها و جنبههاي زنـدگی
ثالثاً غلبه این نحوة نگرش به حیات باعـث محـور هسـتی (و بـا انسان؛
حذف ماوراءالطبیعه) سبب میگـردد تـا آدمـی عقـل (جزئـی و توجه به مراتب فرد و اجتماع و ایجاد زمینههاي رشـد
هوش) خویش را اصل و معیار غایی قرار دهد. لکـن بایـد توجـه و تعالی هر کدام؛
داشت که مراد از عقل، تنها عقل انسان نیست، کـه اگـر چنـین توجه به حرمت و احترام خانواده؛
شـود بـه تعبیـر بورکهـاردت »از عقـلگرایـی تـا شـور و هـواي توجه به ارجحیت انسان بر مصنوعاتش؛
فردگرایی و سپس بینش مکانیستی از جهـان (یـا جهـاننگـري اجتناب از ایجـاد فضـا و محیطـی کـه بـه فردگرایـی،
مکانیستی) گامی بیش فاصله نیسـت.[ 7] « چـرا کـه »مـذهب مادهگرایی، مدگرایی، و مصرفگرایی رایج دامـن بزنـد.
اصالت عقل، و چیزي جز حصر هوش به یک مقیـاس، ]آن هـم[ درواقــع غفلــت از ایــن موضــوع مهــم در طراحــی و
مقیاس آدمی نیست؟ و هنر رنسانس با تفسـیر انـداموار و ذهنـاً برنامـهریـزي سـبب تمرکـز بـر بعـد مـادي حیـات و
آدمســان معمــاري، دقیقــاً بیــانگر همــین معنــی اســت.[7]« بالنتیجه عامل و زمینه تحقیر انسان خواهد شد؛
بیمناسبت نیست تا در مروري اجمالی بر مباحث و مواردي کـه اجتناب از ایجاد محیطی که فشار روانی بر انسـان وارد
تفکر اسلامی در مورد انسان مطرح مـینمایـد بـه نکـاتی اشـاره نموده و او را تسخیر کند (چه در برابر مصنوع خودش
شود. اولاً تفکر اسلامی، همـانگونـه کـه گذشـت، انسـان را بـه و چه در برابر بهوجودآورندة آن مصنوع)؛
عنوان جانشین خداوند تبـارك و تعـالی بـر روي زمـین معرفـی اجتناب از ایجاد فضایی که هویـت جامعـه را تحقیـر و
میکند و همین موضوع این اصل را مسـلّم مـیدارد کـه اصـول مخدوش نموده و احساس از خودبیگانگی و حقـارت و
حاکم بر اعمال و آثار انسـانی بایسـتی رنـگ و صـبغه اصـولی را شیدایی در برابر سایر تمدنها را رشـد دهـد. مشـکل
داشته باشند که بر فعل الهی حاکمند. ثانیاً انسان تنها موجودي اصلی در اینجا موضـوع معیارهـاي ارزیـابی اسـت کـه
است که تقبل حمل امانت الهـی کـه جملگـی موجـودات از آن عموماً فاقـد اصـالت و مأخـذ و منشـأ بـومی و ملـی و
امتناع کردند را پذیرفته است و همین موضوع کـه او را از سـایر اسلامی هسـتند و معمـولاً همـان معیارهـایی کـه در
موجودات متمایز میگرداند نباید عـاملی در جهـت تفـاخر و بـه مغـربزمـین رایـج هسـتند (ماننـد رفـاه و توسـعه و
بازي گرفتن جهان باشد. ثالثاً عالم و عناصر و اجـزاء آن مسـخر پیشرفت مادي امثالهم) و از طریق ترجمهها وارد ایران
انسان قرار داده شدهانـد،6طبیعـی اسـت کـه ایـن موضـوع نیـز شدهاند ملاك عمل قرار میگیرند.
نبایستی انسان را به منیت بکشاند. و بالاخره این کـه اوج ارزش
7
تفکر
تفکر یکی از ارزشهاي توصیهشـده بـه مسـلمانان از سـوي تعالیم اسلامی است. این ارزش تا جایی اهمیـت دارد کـه آن را جلوهاي از عبـادت و فراتـر از آن یـک سـاعت تفکـر را از سـالی عبادت ارزشمندتر معرفی کردهاند و در احـوالات حضـرت ابـوذر آمده است کـه اکثـر عبـادت او تفکـر بـود. ایـن ارزش یکـی از مهمترین موضوعاتی است که براي انسان در ارتباط با خـودش و مرتبط با تعالی و معنویتی که بایستی بـه سـوي آن رشـد یابـد مطرح میباشد.
تفکر زمینهساز بسیاري فعالیتهاي ذهنی است کـه تعـالیم اسلامی، مسلمانان را مؤکـداً بـه آنهـا فرامـیخوانـد. اهـم ایـن فعالیتهاي ذهنـی را در تعقـل، تـدبر، تـذکر و تفقـه مـیتـوان خلاصه نمود که علاوه بر آیات متعددي از قرآن کـریم تعلیمـات معصومین(ع) نیز مسلمانان را به آنها دعوت نمودهاند. 7
همه این فعالیتهاي ذهنی در جهت شناخت خالق هستی، آگاهی به وظایف انسان، آگاهی به عواقب امـور، شـناخت هـدف زندگی و راههاي وصول به آن و در یک کـلام روش زیسـتن بـه طریق الهی میباشند که درواقع لوازم زندگی سـعاتمندي اسـت که اسلام براي انسان ترسیم مینماید.
علاوه بر اینها محاسبه نفس به عنـوان یـک اصـل و ارزش اسلامی، فعالیتی است که مترادف با تفکر میباشد.
لذاســت کــه ایجــاد زمینــه تفکــر چــه از نظــر فضــایی و ویژگیهایی که فضا بایستی به آنها متّصـف باشـد، چـه از نظـر مکانی، چه از نظـر عناصـر محـرك فکـر، چـه از نظـر زمـان در اختیار، چه از نظر آرامش و خلوت و چه از نظر امکان دسترسـی به آن فضاي مناسب در محیط زندگی مسلمانان از اهمیتی ویژه برخوردار است.
سرفصلهاي مهم تأمینکنندة این نیاز عبارتاند از:
ایجاد محیط آرام و امن در اماکن مسکونی بـا رعایـت سلسلهمراتب و الگوهـا و مصـالح مناسـب و همچنـین مکــانیــابی بهینــه بــراي آنهــا در رابطــه بــا ســایر عملکردهاي شهري که تولید اصوات مـزاحم نمـوده و مخل آسایش و آرامش در محیط هستند؛
ایجاد تمـاس بـا طبیعـت و عناصـر طبیعـی و امکـان دسترسی به آنها در سطوح مختلف مجتمع زیستی از واحد مسکونی تا کوچه و محله و شهر؛
بهــرهگیــري از عناصــر طبیعــی و یــا انســانســاخته تذکردهنده در کالبد و فضاهاي شهري؛
بهرهگیري از عناصر و فضاهاي محـرك تفکـر، تـدبر و تعقل در فضاهاي شهري.
حیا
تعالیم قرآنی در مواضع متعددي بـه موضـوعات و مبـاحثی اشاره میکند که میتوان از آنها به عنوان مصداق حیا یاد کرد.
ــ»قُل لﱢلْم ؤْم نینَ یغُضﱡوا مْن أَب صارِه م ویح فَظُوا فُرُوج ه م
ذَلک أَزکَی لَه م إِنﱠ اللﱠه خَبِیرٌ بِما یص نَعونَ *وقُل لﱢلْم ؤْم نَـات یغْضُضْنَ مْن أَب صـارِه ﱠن ویح فَظْـنَ فُـرُوج هﱠن ولَـا یبـد ینَ زِینَتَه ﱠن إِلﱠا ما ظَه َر منْه ا؛ اي رسول ما مردان مـؤمن را بگـو تـا چشمها (از نگـاه نـاروا) بپوشـند و فـروج و اندامشـان را (از کـار زشت زنان) محفوظ دارند که این بـر پـاکیزگی (جسـم و جـان)
شما اصلح است و البته خدا به هرچه کنید کـاملاً آگـاه اسـت *
اي رسول زنان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه نـاروا بپوشـند) و
فروج و اندامشان را (از عمـل زشـت) محفـوظ دارنـد و زینـت و آرایش خود را جز آنچه قهراً ظـاهر مـیشـود بـر بیگانـه آشـکار نسازند.« (سوره مبارکه نور، آیات 30 و (31
ـ اجازة فرزندان براي ورود به حریم والدین: »یا أَیه ا الﱠذ ینَ
آمنُوا لیس تَأْذ نکُم الﱠذ ینَ ملَکَت أَیم انُکُم والﱠذ ینَ لَـم یبلُغُـوا الْح لُم منکُم ثَلَاثَ مرﱠات من قَبِل صلَاةِ الْفَج ِر و حینَ تَضَع ونَ ثیاب کُم مَن الظﱠهِیرَةِ ومن بع د صلَاةِ الْعشَـاء ثَلَـاثُ عـو رات
لﱠکُم ؛ اي کسانی که به خدا ایمـان آوردهایـد (بدانیـد کـه) بایـد بندگان ملکی شما و اطفالی که هنوز بـه وقـت احـتلام و زمـان بلوغ نرسیدهاند باید شبانهروزي سهمرتبه از شما اجازه بخواهنـد یکبار پیش از نماز صبح دیگر پس از نماز خفتن سوم به هنگام ظهر که جامهها را از تن برمیگیرید که ایـن سـه وقـت هنگـام خلوت و عورت شماست.« (سوره مبارکه نور، آیه (58
ـ اجازه و استیناس براي ورود به خانه دیگـران: »یـا أَیه ـا
ﱠذال ینَ آمنُوا لَا تَد خُلُوا بیوتًا غَیرَ بیوت کُم حتﱠـی تَس تَأْن سـوا وتُس لﱢموا علَی أَه ل ها ذَلکُم خَیرٌ لﱠکُم لَعلﱠکُم تَذَکﱠرُونَ *فَـإِن ﱠ لم تَجِد وا فیه ا أَح دا فَلَا تَد خُلُوه ا حﱠتی یؤْذَنَ لَکُم ؛ اي اهـل ایمان هرگز به هیچ خانه مگر خانههاي خودتان تا صاحبش اُنس
(و اجازه) ندارید وارد نشوید و چون رخصتیافته داخل شوید بـه اهل آن خانه نخست سلام کنید که این براي شما بهتر است تـا باشد که متذکر شوید * و اگر به خانـهاي کسـی را نیافتیـد بـاز وارد نشوید تا اجازه یافته آنگه درآیدد.« (سوره مبارکه نور، آیات
27 و (28
مروري اجمالی بر این آیات نسان میدهد که مرعی داشـتن حیا درواقع حرکت در جهـت فطـرت و در مسـیر الهـی اسـت و بالعکس بیحیایی مخالفت با اصول و قوانین حاکم بـر هسـتی و در تصاد با عدالت لازمالرعایه براي حیات انسانی است.