بخشی از مقاله
چکيده :
اين پژوهش به بازشناسي و پيوندشناسي الگوهاي مديريت شهري، تعيين جايگاه الگوهاي سه گانه مديريت شهري ( مديريت مشارکتي، مديريت يکپارچه و مديريت استراتژيک ) را در کلان شـهر مشـهد مـيپـردازد؛ يعنـي الگوهـاي گوناگون مديريت شهري را بازشناسي و پيوند بين آن ها را آشکار ميسازد. براي اين کار، با روش توصيفي -تحليلي و در قالب پرسشنامه (٣٨٤پرسشنامه بين شهروندان ، و ٢٥پرسشنامه بين کارشناسان ) اطلاعات مـورد نيـاز گـردآوري شدو با آزمون T-TEST مورد سنجش قرار گرفت .
يافته ها نشان داد که بين سه الگوي بيان شده ، يک رابطه و پيوند درهم تنيده اي وجود دارد، به گونـه اي کـه هـر سه الگو در مديريت شهري، لازم و ملزوم يکديگرند.ميتوان گفت که با چينش و ايجاد پيوندهاي گوناگون بين سـه الگوي مديريت مشارکتي، يکپارچه و استراتژيک ، الگوي مديريت شـهري بـا ويژگـيهـاي ويـژه ي خـود، بازشناسـي ميگردد.
همچنين يافته ها نشانگر آنند که در مديريت شهري مشهد، هيچ يک از الگوهاي سه گانه ي فوق جايگاه شايسته اي ندارند و ضعف در هر سه الگو ديده ميشود؛ بطوري که ويژگيهايي از هر الگو، در مديريت شهري مشهد ديـد مـي- شود ولي تا به کارگيري کامل آن ها، فاصله ي زيادي وجود دارد. به طوريکه ، بايد پيگيري الگوي مديريت مشـارکتي و يکپارچه در اولويت قرار گيرد تا زمينه براي مديريت استراتژيک نيز فراهم گردد.
کليدواژه ها: مديريت مشارکتي - مديريت يکپارچه - مديريت استراتژيک -کلان شهر مشهد.
١. مقدمه :
اگر براين باور باشيم که سازمان ها داراي ويژگيهاي مشترکي هستند که عبارت است از: نهاد اجتماعي هستند؛ مبتني بر هدف مي باشند؛ ساختار آن ها به صورت آگاهانه طراحي شده است ؛ با محيط خارجي ارتباط دارند؛ مبتني بر تقسيم کار هستند(اسمعيلي گيوي،١:١٣٨٧)،ميتوان شهر را نيز بسان سازماني پنداشت که داراي ويژگيهاي يک سازمان ميباشد.
شهر نيز به ماننديک سازمان ، نياز به مديريت شهري، و مهم تر از آن نياز به الگوي شايسته اي از مديريت شهري دارد، چه بسا شهري که از مديران شايسته اي برخوردار است ولي نبود الگوي مناسب ، جلوي بالندگي شهر را گرفته باشد. بايد گفت که شناسايي الگوي شايسته براي مديريت شهري گرچه بااهميت است ولي دغدغه ي اين پژوهش نيست ،زيرا اين کار داراي پيش نيازهايي است که عبارت از:
١- وضعيت هر يک از الگوهاي مديريت شهري، در مديريت کنوني شهرشناسايي شود. ٢- پيوند بين الگوهاي مديريت شهري آشکار گردد. با اين دو کار، ميتوان نخست وضع موجود مديربت شهري را شناخت و سپس با شناسايي ارتباط اين الگوها، دانست که براي رسيدن به يک الگوي شايسته ، نخست زمينه را براي کدامين الگو بايد فراهم آورد. با نگاهي به آنچه گفته شد، دغدغه ي بنيادي اين نوشتار، پيرامون بازشناسي و پيوندشناسي الگوهاي مديريت شهري و همچنين مشخص کردن جايگاه مديريت شهري مشهد در بين اين الگوهاست . بنابراين ، تلاش (هدف ) براين است تا وضعيت سه الگوي مديريتي (مديريت مشارکتي، مديريت يکپارچه و مديريت استراتژيک ) در کلان شهر مشهد، نخست بازشناسي، و سپس پيوند و ارتباط اين سه الگوبا هم روشن گردد. در همين راستا سه پرسش بنيادي مطرح شد: هر يک از الگوهاي سه گانه (مشارکتي، يکپارچه و استراتژيک ) چه وضعيتي دارند؟ چه پيوندي ميان اين سه الگوبرقرار است ؟ در کلان شهر مشهد، پيگيري کدام الگو بايد در اولويت قرار گيرد؟
٢. روش تحقيق و نمونه گيري :
روش تحقيق ، روشي توصيفيـتحليلي است به گونه اي که براي هر يک از سه الگوي مورد نظر(مشارکتي، يکپارچه و استراتژيک )، نخست در قالب پرسشنامه گويه هايي طرح گرديد و اطلاعات مورد نيازگردآوري شد. نمونه گيري توسط فرمول کوکران ، با توجه به جمعيت مشهد در سال ١٣٨٥(٢٤٢٧٣١٦) (سازمان آمار،اطلاعات و خدمات کامپيوتري شهرداري مشهد،١٣٨٨: ٢) انجام شد، به طوري که ٣٨٤پرسشنامه بين شهروندان ، و٢٥پرسشنامه بين کارشناسان توزيع گرديد. با توجه به طبقه بندي مناطق شهرداري مشهد که از نظر توسعه يافتگي توسط مدل موريس بدست آمده است (شاهنوشي و ديگران ،١٣٨٥: ٤٣٧- ٤٣٨)، منطقه ي ١(نماينده مناطق توسعه يافته )، منطقه ٩( نماينده مناطق با توسعه متوسط ) و منطقه ٣( نماينده مناطق کم توسعه يافته ) به عنوان نمونه انتخاب شدند. پرسش ها، بصورت طيف پنج گزينه اي ليکرت (کم ، خيلي کم ، متوسط ، زياد، خيليزياد) طراحي شده و سپس با آزمون T-TEST مورد بررسي قرار گرفتند.
٣. مباني نظري :
اگر مديريت را فرآيند به کارگيري منابع مادي و انساني در برنامه ريزي، سازماندهي، بسيج منابع و امکانات ، هدايت و کنترل بدانيم که براي دستيابي به اهداف سازماني و بر اساس نظام ارزشي مورد قبول ، صورت ميگيرد (رهنما ، ١٣٨٧: ١)، مديريت شهري را ميتوان مديريتي دانست که با به کارگيري منابع مادي و انساني در برنامه ريزي، سازماندهي، بسيج منابع و امکانات ،
هدايت و کنترل ،براي دستيابي به اهداف شهري و بر اساس نظام ارزشي مورد قبول ، تلاش ميکند. يکي از الگوهاي مهم مديريت شهري، الگوي مديريت مشارکتي است ،[تا جاييکه ]سازمان هايجهاني ، مانند بانک جهاني، " مشارکت " و "توانمندسازي "شهروندان راهمچون نوشدارويي براي بهبودنابرابريهاپذيرفته اند(٩٧٠ :,McEwan).يکي ازاصلي - ترين منفعت هاي سازماني واجتماعي مشارکت ،آن است که حل وفصل منافع ضدونقيض درميان مذاکرات فردي و/ يا چانه زنيهاي جمعي رابيشترازتحميل قدرت [روش اعمال قدرت ]،ممکن ميسازد.(٢٠١٠١,Branch)در واقع ،منظور از مشارکت ، قدرت تأثير گذاردن بر تصميم گيريها و سهيم شدن شهروندان در قدرت است .(برکپور،١٣٨٦: ٥٠١).مشارکت آنجايي است (جايي رخ ميدهد)که درجه ي مطمئني ازبازپخش قدرت وجودداشته باشد.(62,Others &Bickerstaff )"اهداف مشارکت عمومي"به اشتراک گذاشتن اطلاعات ،درگيرکردن جامعه درمرحله ي تصميم سازي ،قراردادن - خواسته هاي (اهداف )جامعه درتوجهات وملاحظات ،واگذارکردن تواناييتاثيرگذاري برخروجي تصميم سازي،به جامعه را دربر ميگيرد.(٢٠١٠١٩,O'Faircheallaigh). سازمان جامعه ،وسيله اي است براي مردمي که مشارکت راجستجوميکنند.
سازماندهي کردن ،مردم راگردهم ميآوردو[آنها]رادرتوليدقدرت براي انجام دادن اهدافشان ،توانمندميسازد
(,Checkoway).از آنجايي که مشارکت نيازمند بستري قانونمند، آگاه و مشارکت طلب است (ارجمندنيا،٣١:١٣٨٠) لذا ميتوان مديريت مشارکتي را الگويي بسترساز براي مشارکت دانست . مديريت مشارکتي، به مفهوم توانمندسازي کارکنان و شاغلان سازمان ها به منظور مداخله در فرآيند تصميم گيري است (دارابي ، ١٣٨٧: ٧١٠).
مديريت يکپارچه نيز دومين الگويي است که به عنوان الگويي مهم در مديريت شهري از آن يا ميشود. هماهنگي بين سازماني يعني فرآيند ايجاد يا به کارگيري قوانين تصميم گيري وضع شده توسط دو يا چند سازمان به صورت جمعي و در ارتباط با محيط کاريشان (کياکجوري و ملک محمدي زنجان ، ١٣٨٥: ٣) مديريت يکپارچه شهري عبارت است از هماهنگي ساختاري -کارکردي سازمان هاي شهري، در فرآيند مديريت نظام فضايي شهري(صادقي،١٣٨٨، ٢٩).
مديريت استراتژيک سومين الگوي مورد نظر اين نوشتار ميباشد. مديريت استراتژيک : "هنر و علم تدوين ، اجرا و ارزيابي تصميمات وظيفه اي چندگانه که سازمان را قادر ميسازد به هدفهاي بلندمدت خود دست يابد"(فردآر، ١٣٧٩: ٢٤). مديريت استراتژيک داراي سه جزء اصلي است که عبارتند از تدوين استراتژي، اجراي استراتژي و ارزيابي استراتژي، که برنامه ريزي استراتژيک مترادف است با مرحله ي تدوين استراتژي.(همان :١٩) بايد گفت که استراتژي ،يک سري تصميمات هدف گراو فعاليت هايي است که مهارت هاومنابع يک سازمان رابافرصت هاوتهديدهاي محيط آن ،هماهنگ ميسازد(& Flouris ,Dostaler).فرارفتن از مسائل روزمره شهر و پرهيز از غرق شدن در آن ها، مستلزم وجود بينشي گسترده و درازمدت نسبت به آينده يا داشتن بينش راهبردي در زمينه ي توسعه ي شهري است (برکپور،١٣٨٦: ٥٠٢).
٤. تئوري سيستم ها مبناي تئوريک تبيين پيوند الگوهاي سه گانه مديريت شهري :
تئوري عمومي سيستم ها در يک مفهوم ارگانيک و بيولوژيک که معمولا از آن به عنوان "انقلاب ارگانيـک "يـاد مـيکننـد، ريشه دارد.برتالانفي اين مفهوم را اين گونه بيان ميکند که "بر خلاف پديده هاي فيزيکي مانند جاذبه الکتريسيته ، پديده هـاي حيات فقط در"موجوديت هايي منحصر به فرد"به نام "ارگانيسم "يافت ميشود. هر ارگانيسم يک سيستم است . بـدين معنـي که اجزا و فراگردهاي آن در تعامل طرفيني، نظمي پويا دارند."(رضائيان ، ١٣٧٧: ١٢-١٣). هـدف اصـلي ايـن تئـوري، کشـف قوانين و نظم ذاتي انواع پديده هاست "(همان : ١٥)"سيستم يعني مجموعه اي متشکل از عوامل گونـاگون کـه روي يکـديگر بـه طور ديناميکي اثر ميگذارند و براي به انجام رساندن کار يا دست يافتن به هدف خاصـي سـازمان يافتـه انـد"(روزنـي و بيشـن ،
٢٠:١٣٧٠).اگر شهر را سيستمي بپنداريم ، افزون بر اين که اين سيستم داراي دو عنصر مهم ( شهروندان و مـديريت شـهري) است ، ميتوان براي الگوي مديريت شهري نيز سه جزء مهم ( مشارکتي بودن ، يکپارچـه بـودن و اسـتراتژيکي بـودن ) را درنظـر گرفت . بنا بر تئوري سيستمي، اين سه عنصر به عنوان سه عنصر مهم مديريت شهري،روي يکديگر به طور ديناميکي اثر مـي- گذارندو در پيوند با يکديگرند. بر مبناي تئوري سيستم ها، ميتوان گفت که نميشود مديريت شهري، در زمينه برپايي الگـوي مديريت استراتژيک موفق باشد، درحالي که در زمينه ي مديريت مشارکتي و يا مديريت يکپارچه ناموفق عمل کرده باشـد. افـزون بر اين ، تمرکز سازماني( هماهنگي) و مشارکت شهروندان ، جزء مزيت هاي مديريت استراتژيک هستند، به طـوري کـه السـون و هايلت بيان ميکنند: مزيت هاي فرآيندمديريت استراتژيک ،تمرکزسازماني،شناسايي اولويت هاواهداف ،روشني (شـفافيت ) و ارتباط ميان ذينفعان ،مديريت نتايج ،وسازوکاري براي پيش بيني وبرنامه ريزي تغييراتـي کـه بـا پيامـدهاي ممکـن سـروکار (ارتباط ) دارندرا دربرميگيرند(,Haslett &Olsen ).از طرفي اگر"مشـارکت "و"توانمندسـازي"شـهروندان را چون نوشدارويي براي بهبودنابرابريهابپذيريم (٩٧٠ :,McEwan)شدني نيست که بدون مشارکت ، بـه صـرف داشـتن ديد بلندمدت (مديريت استراتژيک ) و به صرف وجود هماهنگي بين سازمان هاي شهري(مديريت يکپارچه )، نابرابريهاي شـهري را از بين برد و بامديريت استراتژيها (مديريت استراتژيک ) به چشم انداز شهري رسيد. در همـين راسـتا مـديريت اسـتراتژيک ممکن است [حتما اين گونه است که ]جنبه هاي انسان -پايه ظرفيت استراتژيک يک سازمان را شامل شـود.
(٢٣٤ :٢٠٠٢,Soderholm & Steinthorsson (
کولتر براي يک نگرش مردم سالارانه تربه استراتژي بحث ميکندوپيشنهادميکندکه استراتژي،کار هرمديري است که "به شيوه ي استراتژيکي "مديريت ميکند[استراتژي کارهمه ي مديران درگيرمـديريت اسـتراتژيک ،مـي باشد] (,Dostaler&Flouris ).کوتاه سخن آنکه مديريت استراتژيک ، يکپارچه ومشارکتي، سه بعـد درهـم تنيـده ي مديريت شهري هستند که براي تحقق مديريت شهري جامع لازم و ضروري ميباشند و همانند اجزاي يک سيستم بـا يکـديگر در ارتباطند.
مديريت استراتژيک
مديريت مديريت يکپارچه مشارکتي
شکل ١: درهم تنيدگي الگوهاي مديريت استراتژيک ، مديريت يکپارچه ومديريت مشارکتي
٥. جايگاه الگوهاي مديريت شهري در کلان شهر مشهد:
به منظور شناسايي وضعيت الگوهاي سه گانه ي مديريت شهري مشهد، جدول ١طراحي شد که نشان دهنده گويه هاي مورد نظر و ميانگين آن هاست .
جدول ١: الگوهاي مديريت شهري و گويه هاي مربوطه