بخشی از مقاله

بررسی عوامل موثر در مشارکت سیاسی

چکیده

مشارکت سیاسی در بین دانشجویان از جمله مسائلی است که توجه اساتید و بزرگان ودانشگاهیان را به خود جلب کرده است. سیاسـت بـین دانشـجویان نقـش کمرنـگ تـری نسبت به سایر مسائل دارد، که برنامه ریزان درسی دانشگاهها باید تجدید نظری در مورد آن داشته باشند، یعنی با بیشتر و پر رنـگ تـر کـردن نقـش سیاسـت و جامعـه شناسـی سیاسی دانشجویان را بیشتر با این مسئله و موضوع مهم اجتماعی آشنا کنند.

کلید واژگان: مشارکت سیاسی، جامعه شناسی، سیاست

اهمیت و ضرورت پژوهش:

- اهمیت و ضرورت موضوع مشارکت سیاسی چیست ؟

- چرا مشارکت سیاسی در بین دانشجویان برای ما و جامعه مهم است ؟

که ما توضیحی در این مورد و با طرح فرضیه ها و آزمایش ها به صحت و سقم فرضیه ها می پردازیم .

اهمیت آن را برای دیگر دانشجویان عزیز روشن می کنیم و تمام سعی ما بر این است که آگاهی و شناخت دانشجویان در مورد مشارکت سیاسی بالا رود .


مقدمه

مشارکت سیاسی درگیر شدن فرد در سطح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم در گیری تا داشتن مقام رسمی ریاست است و بـه طـور اجتنـاب نـا پـذیری مشارکت سیاسی با اجتماعی شدن رابطه نزدیک دارد .اما نباید آن را تنها در امتداد نتیجه اجتماعی شدن در نظر گرفـت. عـلاوه بـر ایـن مشـارکت سیاسـی بـا تعدادی از نظریه های مهم در جامعه شناسی رابطه دارد. برای مثال هم در نظریه نخبگان و هم در نظریه کثرت گرایی نقش اساسی دارد اگـر چـه نقـش آن در هر یک از نظریه ها عمیقا متفاوت است.

لیستر میلبرات در کتاب مشارکت سیاسی خود سلسله مراتبی از مشارکت را مطرح می کند که از عدم درگیری تا گرفتن مقام رسمی دولتی تفسیر مـی کنـد و پایین ترین سطح مشارکت واقعی رای دادن در انتخابات است، وی مردم آمریکا را به سه دسته تقسیم می کند : گلادیاتورها یا مخالفان سیاست بـین 5)تـا( %7 تماشاگران ( % 6) بی تفاوتها . ( % 33)


تعاریف تئوریکی و عملیاتی :

جنس : ویژگیهای جسمانی معینی که مرد و زن را از هم متمایز می کند . سن : تعداد سالهایی که از عمریک فرد می گذرد .

تحصیلات : هر یک از مراحل یا دورههای تحصیلی را طی کرده باشد .

شغل : فعالیتی که مشغول به انجام آن هستند ومبلغی در قبال آن می گیرند .

درامد : مبلغی که به طور ماهانه در مقابل زحماتشان می گیرند . طبقه اجتماعی : موقعیتی که فرد از لحاظ در امد ، خانواده دارا است . محل سکونت : مکانی که فرد در آن زندگی می کند .

مشارکت سیاسی : درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی سیاست است .

جامعه پذیری سیاسی : فرایندی که به وسیله آن افراد در جامعه ای معین با نظام سیاسی آشنا می شوند و تا اندازه ای قابل تـوجهی از ادراکشـان از سیاسـت نسبت به پدیده های سیاسی معین می شود .

متغیر(مستقل – وابسته ):

آیا عوامل اجتماعی- فردی بر مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد سال 86 موثر است ؟

متغیر مستقل :عوامل اجتماعی (خانواده ، دوستان ، درامد خانواده ) فردی (سن ، جنس ، شغل ، تحصیلات ) متغیر وابسته : مشارکت سیاسی دانشجویان


جامعه شناسی سیاسی چیست؟ جامعه شناسی و علم سیاست :
جامعه شناسی مطالعه رفتار انسان در زمینه اجتماعی است . اصطلاح جامعه شناسی را "اگوست کنت" 1 که یکی از بنیان گذاران این رشته است وضـع کـرده . هم کنت و هم هربرت اسپنسر(1903-1820)2یکی دیگر از بنیان گذاران جامعه شناسی تاکید کرده اند که جامعه واحد اصلی تحلیل جامعه شناختی است.

از دیگر نظریه پردازان این رشته می توان به کارل مارکس - امیل دورکیم –ماکس وبر نام برد. هر سه این افراد سهم عمده ای هـم از جهـت نظـری و تجربـی در پیدایش و توسعه جامعه شناسی داشته اند.

مارکس((1883-1818 دانشمندی صاحب نظر در چند رشته از قبیل تاریخ- فلسفه سیاسی- اقتصاد وابسته فعالانه در سیاست شرکت داشـت. کاوشـها و نظریـه های وی دربارهرابطه بین سیاست – اقتصاد و جامعه که او ناخواسته نام خود را به آنها داده دلیلی گویا بر سهمی است که او در پیشرفت جامعه شناسـی داشـته است.

بنا به تعریف می توان گفت که جامعه شناسی شامل علم سیاست است. در هر حال سیاست در زمینه اجتماعی رخ می دهد اما به منزلـه یـک رشـته دانشـگاهی سیاست تقریبا به طور کامل جدا از جامعه شناسی توسعه یافته است.

در اروپا مطالعه سیاست از مطالعات حقوقی و به ویژه و به طور منطقی از مطالعه قانون اساسی نشات گرفته.

 


تعاریف سیاست فراوانند و تعریفی وجود ندارد که به طور عام پذیرفته شده باشد. برای حل این مشکل اغلب سعی شده بـا مشـخص کـردن ماهیـت یـا مفهـوم اصلی مطالعه سیاسی به گونه ای از بحث درباره تعریف سیاست اجتناب شود. گفته می شود سیاست حل تضادهای انسانهاست،فرایندی که جامعه از طریق آن منابع و ارزشها را مقتدرانه توزیع ،تصمیمات را اتخاذ یا سیاستها را تعیین می کند. سیاست اعمال قدرت و نفوذ در جامعه است.

برنارد کریک-1966)3ص(683 استدلال می کند که علم سیاست یک موضوع مطالعه است نه یک رشته مستقل این موضوع به وسیله یک مساله تعریـف مـی شود و آن مساله نقش حکومت است که او آن را "فعالیت و حفظ نظم " تعریف می کنـد بـه طـور خلاصـه مـی تـوان گفـت علـم سیاسـت مطالعـه کـارکرد حکومت در جامعه است.

پیدایش و گسترش جامعه شناسی سیاسی :

همه رشته ها و موضوعات رشته های فرعی یا حوزه های تخصصی تر مطالعه و تحقیق خود را ایجاد می کنند. اما جامعه شناسـی سیاسـی در حـالی کـه از ایـن جهت منحصر به فرد نیست،می کوشد دو علم اجتماعی مهم را زیر سیطره خود در آورد ،اساسا جامعه شناسی سیاسـی مـی کوشـد پیونـدهای میـان سیاسـت و جامعه را مطالعه کند و با تحلیل رابطه بین ساختارهای اجتماعی و سیاسـی بـین رفتـار هـای اجتمـاعی و سیاسـی سیاسـت را در زمینـه اجتمـاعی آن قـرار دهـد ،بدینسان جامعه شناسی سیاسی آن چیزی است که جیووانی سارتوری- 1969) 4ص(19 آن را یک "دورگه میان رشته ای" 5 نامیده است. بـدین گونـه جامعـه شناسی سیاسی از هر دو رشته ای که می کوشید آنها را از سیطره خود درآورد بسیار سود می جوید.

اما با در نظر گرفتن تاریخ پیدایش و توسعه هر یک از آنها بگوییم که دو فردی که بیش از همه حق دارند بنیاد گذار جامعه شناسی باشند ارتباط نزدیکتری بـا جامعه شناسی داشته تا با علم سیاست . بدون تردید آنها کارل مارکس و ماکس وبر هستند که هر دو معتقدند سیاست گونه ای گریـز ناپـذیر ریشـه در جامعـه دارد.

مارکس به توسعه جامعه شناسی سیاسی کمک بنیادی کرده و سهم وی در سه حوزه مختلـف نظریـه عام،نظریـه خـاص و روش شناسـی قـرار مـی گیـرد. وبـر همچنین چندین اندیشه مفهومی و روش شناختی مهم در جامعه شناسی به وجود آورده ، او توجه خود را بر اهمیت قدرت به منزلـه یـک مفهـوم سیاسـی و بـه ویژه در زمینه دولت و بر اعمال قدرت مشروع یا مشروعیت متمرکز کرد.

در حالت اخیر وبر سه شالوده اصلی برای مشروعیت یعنی مشروعیت سنتی – کاریز مایی و عقلایی – قانونی مطرح کرد کـه مشـهورترین "انـواع آرمـانی "او هستند.

مارکس و وبر شالوده های جامعه شناسی سیاسی را بنا نهادند اما یک دوره زمانی قابل ملاحظه ای باید می گذشت تا چیزی که شـباهت انـدک بـا یـک بنـای کامل داشته باشد بر آن شالودهها بر پا گردد . آنچه رخ داد گسترش مطالعات درباره جنبه های خاص آن مسائلی بود که اکنون جـزای جـدایی ناپـذیر جامعـه شناسی در نظر گرفته می شوند مانند گسترش نظریه هـای نخبگـان توسـط " گاتـانو موسـکا" (1941 -1858) " 6 ویلفـرد و پـارتو(1923 -1848) "7 مطالعـات مربوط به احزاب سیاسی توسط " استر وگورسکی(1919 -1854) "8 و " روبرت میشلز.(1936-1876) "9سپس افرادی مانند " استوارت رایـس"10 در کتـاب

 


" روشهای کمی در سیاست(1928)" 11 ،" پل لازارسفلید " و دیگـران در کتـاب " انتخـاب مـردم" 12 و " رودلـف هربـل" 13 در کتـاب " از دموکراسـی تـا نازیسم(1945) " 14 رفتار انتخاباتی را تحلیل کردند. در این بین تعداد اندکی از دانشمندان سیاسی و به طـور قابـل ملاحظـه ای "هرولـد داسـول"15 در کتـاب "آسیب شناسی روانی و سیاست(1930) " 16 و در کتاب سیاست "چه کسی – چه چیزی را چه زمانی و چگونه بدست می آورد" (1936) به نقش شخصـیت در سیاست و بعد روانشناسی آن توجه نمودند و پس از جنگ جهانی دوم " تئو دور آدورنو و همکارانش" کتاب پر نفـوذ خـود شحصـیت اقتـدارگرا (1950) را منتشر کردند.

حوزههای دیگر نیز مانند جامعه پذیری سیاسی ،مشارکت و گزینش ،کم کم مورد توجـه قـرار گرفتنـد و در صـدد توضـیح ایـن برآمدنـد کـه مـردم چگونـه باورهای سیاسی خود را به دست می آورند، چگونه در سیاست درگیر می شوند و چگونه مقامات سیاسی به مناصب سیاسی دسـت میـا فتنـد. برخـی دیگـر از جامعه شناسان نقش ارتباط سیاسی شکل کاملتر و منسجم تری به خود گرفت هر چند که متون و مجموعه مقالات ونوشته های اولیه معمولا توجه خـود را بـه جنبه های محدود حوزه مطالعه متمرکز می کردند.

حوزه مطالعه جامعه شناسی سیاسی :

مارکس و وبر در این باور که سیاست تنها می تواند در زمینه اجتماعی یعنی زمینه ای که عمیقا تاریخی اسـت تبیـین و درک شـود همداسـتان بودنـد. گـرایش شدید به جدایی گرایی در مطالعات آکادمیک و آموزش به توسعه اتفاقی و تدریجی جامعهشناسان سیاسی به تمرکز بـر بعضـی جنبـه هـای موضـوع و نادیـده گرفتن جنبه های دیگران انجامید و التقاط گرایی که در آثار مارکس و وبر هر دو مورخ داشت تا اندازه ای زیـادی در زیـر سـنگینی تخصصـی شـدن ناپدیـد گردید با وجود این ،جنبه های گوناگون آنچه ممکن است دقیقا قلمرو جامعه شناسی سیاسی ادعا شود بررسی شد و توسعه یافت از قبیل نظریـه هـای نخبگـان و کثرت گرایان ،توزیع قدرت،احزاب سیاسی ،جامعه پذیری سیاسی ،فرهنگ سیاسی ، مشارکت سیاسی، گزینش سیاسی ،ایدئولوژی و رابطـه بـین ارزشـها و جامعه بنابرین وظیفه جامعه شناسی سیاسی بررسی و تبیین رابطه بین سیاست و جامعه ،رابطه بـین نهادهـای اجتمـاعی و سیاسـی و رابطـه بـین رفتـار اجتمـاعی و سیاسی است و وسعت چنین وظیفه ای تکان دهنده است .

اما این مساله ضرورت آن را کاهش نمی دهد زیرا برای شناخت هر جامعه باید سیاست آن و برای شـناخت سیاسـت هـر جامعـه بایـد آن جامعـه را شـناخت . بدیهی است در نهایت کانون توجه جامعه شناسی سیاسی بر آن جنبه هایی از ساختارهای اجتماعی و رفتار متمرکز می گـردد کـه بـه سیاسـت کمـک و آن را تبیین می کند.

این امر متضمن چهار موضوع اصلی است :نقش دولت و اعمال قدرت ،ارتباط رفتار سیاسی با زمینه اجتمـاعی آن، ارتبـاط ارزشـها بـا سیاسـت جامعـه و نحـوه تفسیر جوامع .
اگر حوزه جامعه شناسی سیاسی وسیع به نظر می رسد،مناسب است که ما هم مانند" سرویلیام هارکورت " سیاسـتمدار لیبـرال هـا کـه در سـال (1892) اعـلام کرد " همه ما اکنون سوسیالیست هستیم " مضمون اصلی این تحقیق را این گونه اعلام کنیم که : همه ما اکنون جامعه شناس سیاسی هستیم.

 


جامعه پذیری سیاسی :

اصطلاح "جامعه پذیری سیاسی " واژه ای نوین در علم سیاست است ولی محتوای آن از سابقه تاریخی قابل تـوجهی برخـوردار اسـت ،بـه نحـوی کـه مسـئله تربیت یا آموزش سیاسی مورد توجه نخستین فیلسوفان و نظریه پردازان سیاست قرار داشته است . اینکه چگونه نظرها و عقاید سیاسی در اذهان مردم ریشه مـی دواند و پا می گیرد و چه عواملی سبب حفظ و تداوم رژیمهای سیاسی می شود . همه مسائلی است که از دوران گذشته مورد توجه متفکرین و نظریه پـردازان بوده است . مسائلی چون تربیت " شهروند" و یا خوگیری به امور مدنی در آثاری چون " جمهور افلاطون " "سیاست ارسطو " و در نوشـته هـای" امیـل زولا "،" ژان ژاک روسو " و دیگران مورد بحث قرار گرفته و بر آن تاکید شده است . (مهرداد؛21،(1376 بـه عنـوان مثـال،افلاطون در کتـاب "جمهـور" پـس از بحث راجع به کیفیت و انواع نظامهای سیاسی،اهمیت جامعه پذیری سیاسی را مورد تاکید قـرار مـی دهـد :" از میـان همـه حیوانـات ،بشـر تربیـت ناپـذیرترین آنهات است چون که دارای سرچشمه و منبعی از عقل و منطق است که هنوز شکل نگرفته 2او موزی تر سر کش تر از حیوانات است ،به همین دلیل به وسـیله لگامهای زیادی باید کنترل شود.

پدران ،مادران ،معلمان ، مسئولین سیاسی همگی نسبت به هدایت و اصلاح این حیوان چموش به سیر فضیلت مدنی ،متعهدند "

ارسطو معتقد: "آموزش و پرورش سیاسی ،مهمترین علت فاعلی جامعه کمال مطلوب است . وی عنوان می کند از میان تمامی فراگرد هـای مـوثربر خصـلت نظامهای سیاسی، فراگرد آموزشی و فراگیری از همه مهمتر است. (تی بلوم،(220:1373 وی تاکید می کند" مهمترین راه بقای حکومت ها که کمتر دولتی به آن اعتنا کرده است ،سازگار کردن روش تربیت افراد بـا روح و سرشـت قـانون اساسـی کشور است .(ارسطو،(235:1374

از اولین و برجسته ترین تحقیقات انجام شده درباره جامعه پذیری سیاسی ،کار" فرد گرینشتاین " است که بر روی گروهـی از بچـه هـای مدرسـه ای در "نیـو هاون" در ایالت کانکتیک انجام شد." گرینشتاین " در تحقیق خود درباره بچه های کلاسهای چهارم تا هشتم 9)تا13 ساله ) به نحو تجربی نشـان داد کـه بچـه ها دارای نگرشهای سیاسی کاملا قوی هستند . در مقاله ای که در نشریه امریکایی "مطالعات علوم سیاسی "در 1960 چاپ شد .
گرینشتاین نگرشهای کودکان نسبت به رهبران سیاسی را مورد بررسی قرار داد و بیان داشت که دیدگاه بچه ها به رهبران نسبت به دیـدگاه دیگـران مثبـت تـر است . از سوی دیگر گرینشتاین نشان داد که بد بینی سیاسی گسترده موجود در میان افـراد بزرگسـال در بـین نوجوانـان وجـود نـدارد . در بررسـی چگـونگی گسترش چنین نگرشهایی ، مطالعه گرینشتاین ثابت کرد که بسیاری از نگزشهای کودکان نسبت به کارگزاران حکـومتی در واقـع مبتنـی بـر هیچگونـه دانـش عینی نسبت به نهادهای حکومتی نیست . پس از اثبات اینکه بچه ها در مجموع دارای نگرشهای سیاسی هستند و این نگرشها عموما مثبـت انـد ،گرینشـتاین بـه بررسی عوامل متعدد جامعه پذیری پرداخت که این نگرشها از طریق آنها آموخته می شوند . هر چند وی تحقیقات ناچیزی را برای تاییـد مـدعای خـود ارائـه کرد اما از خانواده ،مدرسه ،رسانه های جمعی به عنوان منابع متحمل کسب اطلاعات سیاسی نام برد .

"مایکل رایش " جامعه پذیری سیاسی را چنین تعریف کرده است : " فرایندی که به وسیله آن افراد در جامعه ای معین با نظـام سیاسـی آشـنا مـی شـوند و تـا اندازه ای قابل توجهی ادراکشان از سیاست و واکنشهایشان نسبت به پدیده های سیاسی تعیین می شود. (راش،(102:1377 "آلموند وپاول " جامعه پذیری سیاسی را "روند حفظ و دگرگونی فرهنگهای سیاسی که بر اساس آن افراد وارد فرهنـگ سیاسـی شـده و سـتمگری هایشـان نسبت به هدفهای سیاسی شکل می گیرد . " تعریف کرده اند.

"ایستون " جامعه پذیری سیاسی را روندی توسعه ای دانسته است که به وسیله آن افراد ستمگیری سیاسی و الگوی رفتار را به دست می آورند.

"نولی " جامعه پذیری سیاسی را تلقین اطلاعات ،ایستارها نسبت به این اطلاعات و الگوهای معین رفتار با توجه به دولت و فعالیتهـای گونـاگون آن در جامعـه تعریف کرده است این تلقین ممکن است رسمی یا غیر رسمی ،آشکار یا پنهان ،دلخواه یا بدون برنامه ریزی باشد ".


فرهنگ سیاسی و رابطه آن با جامعه پذیری سیاسی :

هر نظام سیاسی برای حفظ و استمرار حاکمیت خود نیازمند فرهنگ سیاسی خاصی است چرا که هماهنگی میـان فرهنـگ سیاسـی و نظـام سیاسـی (در هـر دو وجه سنتی و مدرن ) موجب ثبات سیاسی می شود .

(بشیریه،(8:1370 هر نظام سیاسی متضمن الگوی خاصی از جهت گیری به سوی کنش های سیاسی است . به بیان دیگر ،در هر نظام سیاسی یک قلمـرو ذهنـی سازمان یافته درباره سیاست وجود دارد که محصول فرایند زندگی جمعی یک ملت در طول تاریخ است و نظام سیاسی آن ملت را هدایت مـی کنـد ،سـاخت و معنا می بخشد و فرد ،به تدریج ان را "درونی " می کند . این قلمرو ذهنی را می توان فرهنگ سیاسی نامید مفهوم فرهنگ سیاسی بیش از هر کس شاید با نام " گابریل آلموند " و " سیدنی وربا " پیوند خورده باشد . " آلموند " در فرهنـگ گفتـه "هـر نظـام سیاسـی

شامل الگوی خاصی از جهت گیریها یا کنش سیاسی است . من فکر کنم که بهتر است این الگو را فرهنگ سیاسی بنامیم .

" وربا " فرهنگ سیاسی را نظامی از باورهای تجربی ،نمادهای عاطفی و ارزشها که موقعیت وقوع کنش سیاسی را تعیین و تعریف می کند " می داند .

این دو بر اساس یک تحقیق در 5 کشور امریکا ،انگلستان ،ایتالیا ،مکزیک ، آلمان غربی بر مبنای معیارهایی از قبیل سـطح دانـش سیاسـی ،مشـارکت سیاسـی ،احساس شهروندی ،علاقه مندی به سیاست ،کارآمدی سیاسی ،....سه نوع فرهنگ سیاسی محلی ،مشارکتی و تابع را از یکدیگر متمایز کردند .
" لوسین پای " در مقدمه کتاب " فرهنگ سیاسی و توسعه سیاسی " در تعریف فرهنگ سیاسی می نویسد:

" فرهنگ سیاسی ساخت و معنای فضای سیاسی را به همان ترتیبی که فرهنگ به طور کلی معرف تلائم و یکپارچگی حیات سیاسی است به دست مـی دهـد .

" (فرهنگ،شماره (6-5 به اعتقاد پای نگرشها ،احساست و ادراکات حاکم بر رفتار سیاسی در هر جامعه ،انبوهی از امور تصادفی نیستند ،بلکه نمایانگر الگوهای سـازگاری هسـتند کـه
با هم تناسب داشته متقابلا همدیگر را تقویت می کنند .

در هر جامعه ،فرهنگ سیاسی مشخص و متمایزی وجود دارد که به فرایندهای سیاسی معنا بخشده و آن را شکل می دهد .

" پای " چهار ارزش اصلی را محتوای فرهنگ سیاسی می داند که عبارتند از " اعتماد در مقابل بی اعتمادی بـین مـردم و حکومـت ،سلسـله مراتـب در مقابـل برابری ،آزادی در مقابل اجبار و استبداد و بالاخره سطح وفاداری و وفاق سیاسی. "

در مجموع می توان گفت : فرهنگ سیاسی یک جامعه جهت گیری ذهنی و عاطفی اکثریت افراد آن جامعه نسبت به سیاست و قدرت است ، به گونه ای کـه این جهت گیری ذهنی ،رفتار یا کنش سیاسی افراد را هدایت می کند .

ارتباط میان جامعه پذیری و فرهنگ سیاسی باید گفت : این دو گر چه مترادف نیستند اما رابطه نیرومندی با یکدیگر دارند . اگـر فرهنـگ سیاسـی را از منظـر روان شناسی مورد نظر قرار دهیم باید بگوییم فرهنگ سیاسی نتیجه اجتماعی شدن است . اجتماعی شدن سیاسی وسیله ای است که افراد به کمـک آن دانـش ،ارزشها و باورهای سیاسی معینی را کسب می کنند . البته انتقال نظام ارزشی جامعه در حوزه سیاسی گاه ممکـن اسـت بـه صـورت هماهنـگ و سـازمان یافتـه صورت گیرد ،نظیر آنچه که در نظامهی سیاسی توتالیتر یا مطلقه رخ می دهد.


مراحل جامعه پذیری سیاسی :

در پاسخ این سوال که جامعه پذیری سیاسی چه زمانی صورت می گیرد ؟

پاسخ کلی این است که در تمام عمر در عین حال ،معمولا سنین کودکی و نوجوانی معمولا مهمتر از دوران بزرگسالی در نظر گرفتـه مـی شـود . یادگیریهـا و تجربیات دوران کودکی بیش از هر زمان دیگری به کسب گرایشهای سیاسی کودک کمک می کند ،به خصوص تجربیاتی که با احسـاس وفـاداری سیاسـی ،احساس یگانگی و آشنایی با نظام ،جذب ارزشهای سیاسی و نمادهای اصلی سیاسی نظیر مفهوم ملت، کشور ،پرچم، .....در ارتباط است.


اساسا علاقه به سیاست و درگیری ذهنی در مسایل سیاسی یا برعکس بی توجهی به سیاست عمدتا در سنین نوجوانی ایجاد و تثبیت می شود بـه نحـوی کـه در سالهای بعد این گرایش به دشواری تغییر خواهد کرد .
احساس تعلق طبقاتی ،تقسیم بندی گروههای اجتماعی به "دوست " و " دشمن " یا "خوب " و " بد " و جایگزین کردن افـراد بـه وسـیله " موقعیتهـا " یـا " نهادها " در ذهن در دوره کودکی و نوجوانی انجام می شود . به تدریج علاوه بر شناسایی نمادها و نهادهـا ،از حـدود سـنین سـیزده سـالگی فـرد اطلاعـات یـا آگاهی های سیاسی قابل توجهی نیز کسب می کند و با مبانی نظام سیاسی آشنا می شود و میل به مشارکت در سیاست در فرد پدیدار می گردد .

تاکید بر سنین کودکی و نوجوانی در فرایند جامعه پذیری سیاسی به معنای توقف این فرایند در سالهای بعد عمر نیست ،بلکه این جریـان در بزرگسـالی ادامـه می یابد . به دلایل مختلف ممکن است گرایشهای کسب شده در کودکی و نوجوانی در بزرگسالی دچار تغییر شود .
بعضی از محققین جامعه پذیری سیاسی دوران بزرگسالی را " جامعه پذیری سیاسی ناقص " لقب داده اند .

پچیدگی جهان سیاست و تنوع و تعداد جهت گیریها و گرایشات سیاسی موجود در هر جامعه ، شکل گیریهای نهادها و تشکل هـای مختلـف سیاسـی کـه بـه طور خاص واجد کار ویژهای سیاسی اند و عضویت افراد در این تشکل ها ،تغیرات سریعی که در زندگی سیاسـی هـر جامعـه ای امکـان پـذیر اسـت و عـدم امکان پیش بینی آنها از جمله عوامل مهمی است که بر دیدگاهها ،گرایشات و رفتارهای سیاسـی افـراد در بزرگسـالی مـوثر واقـع مـی شـوند و آموختـه هـای کودکی و نوجوانی را متاثر می کند .

مثلا " ولگایز " (1975) در مطالعه خود درباره اروپای شرقی به "اجتماعی شدن ، یعنی اجتماعی کردن خودآگاه یا ناخودآگـاه کودکـان توسـط بزرگسـالان "و به " باز اجتماعی شدن " که آن را به دو مرحله " انقلابی "و "پیوسته "تفکیک کرد اشاره می کند .

به گفته وی هنگامی که یک رژیم جدید با ارزشهای ایدئولوژیک متفاوتی به قدرت می رسد ،می کوشد نه تنها نسل جدید را اجتماعی کند ،بلکه نسل قـدیم را نیز باز اجتماعی می کند و ارزشهایشان را از ایدئولوژی قدیم به ایدئولوژی جدید تغییر می دهد. در چنین شرایطی تمـام فعالیتهـای جامعـه اصـولا بـه میـزان قابل توجهی عملا بازتاب ارزیابی ایدئولوژیک قرار می گیرند و بنابراین انتظار می رود که رفتار واقعا یا ظاهرا با هنجارهای آشکار ایـدئولوژیک همنـوا باشـد

.(راش ،(110: APA


شیوههای جامعه پذیری سیاسی :

-1 شیوه غیر مستقیم جامعه پذیری سیاسی :

منظور از جامعه پذیری به شیوه غیر مستقسم همه تجربیات اجتماعی و روانی است که فرد در طول زندگی کسب مـی کنـد و ایـن تجـارب بـر شـکل گیـری خویش سیاسی فرد موثر واقع می شود ،در واقع تمایلاتی که فرد در زمینه های غیر سیاسی کسب می کند در دورههای بعد به حوزه سیاست منتقل می شـود و بر گرایشهای سیاسی او اثر می گذارد . به طور دقیق می توان گفت : تجاربی که کودک در خانواده و در رابطه بـا والـدین خـود بـه عنـوان نخسـتین نمادهـای اقتدار یا قدرت حاصل می کندو نوع رفتار یا واکنشی که در برابر آن از خود بروز می دهدتا حد زیـادی نگـرش و رفتـار او در بزرگسـالی و در برابـر قـدرت سیاسی تعیین می کند .در واقع ، تجربه ای که کودک در برخوردهای خود با چهره های مقتدر و با قدرت غیـر سیاسـی در محـیط خـانواده و مدرسـه بدسـت آورده است انتظارات و توقعات او را در حوزه سیاسی تحت تاثیر قرار می دهد .

مثلا : رفتار بزرگسالان در محیط خانواده رفتاری دیکتاتور منش و سلطه جویانه باشد. (مثلا پدر سلطه جو ،یکدنده، انعطـاف ناپـذیر و تصـمیم گیرنـده باشـد و کودک فرصتی برای خود نمایی و مشارکت در تصمیم گیری نیابد .) کودک می آموزد که در مواجهه با اقتدار ،ساکت و مظلـوم و تسـلیم پـذیر باشـد ،زیـرا شرایط لازم برای تسلیم پذیری در کودک رشد یافته و تمایلات درونی در آن در جهت خاص در او به وجود آمده است. چنین شخصی در بزرگسالی ،نقـش سیاسی خود را در برخورد با قدرت سیاسی با حالتی از خضوع ، خشوع و تواضع تعریف خواهد کرد و به احتمال قوی نسبت به زیر دستان نیز حالت تفـوق و سلطه جویانه خواهد داشت(مهرداد،(79:APA


نمونه دیگر آموزشهایی است که از طریق موسسات و نهادهای مختلفی که مـی تـوان تحـت عنـوان "نهادهـای مـدنی " یـاد کـرد ، دریافـت مـی کننـد و ایـن آموزشهایی هر چند بالضره سیاسی نیستند اما در زندگی سیاسی بازتاب می یابند .

مثلا در بسیاری از کشورها باشگاهها یا سازمانهای ویژه نوجوانان و جوانان هر یک "جامعه" ای در مقیاس محدود محسوب می شوند که فـرد در آنهـا رقابـت ،مشارکت ، رعایت قواعد کنش جمعی ، مسئولیت پذیری و همکاری را می آموزد .

عضویت در این تشکلها ماهیتا سیاسی نیستند اما امکان تمرین مشارکت و همکاری را برای فرد فراهم می کنند میزان فعالیت و مشارکت سیاسی فرد در آینـده را تحت تاثیر قرار می دهد و بر زندگی سیاسی وی موثر واقع می شود.

-2 شیوه مستقیم جامعه پذیری سیاسی :

اجتماعی شدن سیاسی به طور مستقیم عبارتست از آموزشهایی که هدف تعیین شده آنها انتقال دانش ، نگرش و شیوههای رفتار سیاسی مناسـب از نظـر جامعـه است . در این روش شخص مستقیما و به طور صریح مسائل سیاسی مانند ساخت دولت ، هدف از تشکیل احزاب سیاسی ، جنبه های مفیـد و غیـر مفیـد آنهـا ، قوت یک ایدئولوژی سیاسی و یا بر عکس جنبه های ضعف آن و خلاصه خصوصیات نظام سیاسی را یاد می گیرد.

آموزش یا تربیت سیاسی معمولا از طریق نهادهایی سورت می گیرد که بطور کلی تحت عنوان نهادهای اجتماعی کننده از آنهـا یـاد مـی شـود یعنـی خـانواده ،مدرسه ، رسانه های همگانی .

در عین حال تشکلهای سیاسی نظیر احزاب ، سندیکاها ،انجمنهای اداری .هویت و کـارکرد سیاسـی نیـز اهمیـت خـاص در آمـوزش سیاسـی دارد .البتـه میـان نهادهای رسمی آموزش سیاسی که بخشی از دستگاه حکومتی محسوب می شود.

معمولا نهادهای دولتی متوی انتقال آن آموزههایی هستند که حس وفاداری به حکومت و تاییـد و تقویـت نظـام و ارزشـهای سیاسـی موجـود را تقویـت و در جهت "حفظ و تثبیت " نظم سیاسی موجود عمل می کنند در حالیکه نهاد غیر رسمی لزوما چنین کارکردی ندارند ،بلکه ممکـن اسـت بـا آمـوزش ارزشـهای متفاوت در پی تغییر و تحول در نظام سیاسی باشند .


مشارکت سیاسی :

مشارکت سیاسی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقـام رسـمی سیاسـت اسـت ، بطـور اجتنـاب ناپـذیری مشارکت سیاسی با اجتماعی شدن سیاسی رابطه نز دیکی دارد ، اما نباید آنها تنها در امتداد نتیجه اجتماعی شـدن در نظـر گرفـت . عـلاوه بـر ایـن ، مشـارکت سیاسی با تعدادی از نظریه های مهم در جامعه شناسی رابطه دارد .

برای مثال هم در نظریه نخبگان و هم در نظریه کثرت گرا نقش اساسی دارد . اگر چه نقش آن در هر یک از این نظریه ها عمیقا متفاوت است .

نظریه نخبگان مشارکت سیاسی قابل توجه را به نخبگان محدود می کند و تودهها را عمدا غیر فعال یا آلت دسـت نخبگـان مـی دانـد امـا بـرای نظریـه کثـرت گرایی ، مشارکت سیاسی کلید رفتار سیاسی است از این جهت که عامل مهمی است در جهت تبیین توزیع قدرت و تعیین سیاستها ، مشارکت سیاسی دقیقا بـه همان اندازه در نظریه مارکسیسی دارای اهمیت است ؛ اگاهی طبقاتی سرانجام بـه صـورت انقـلاب بـه عمـل یـا مشـارکت منجـر مـی شـود ،در حـالی کـه نـو مارکسیستها مانند گرامشی و آلتو سر بقای سرمایه داری را در توانایی اش برای کنترل مشارکت از طریق سرکردگی طبقه بورژوا تبییین می کند.

نظریه لنینی بر نقش مشارکتی حزب کمونیست به منزله " پیشتاز پرولتاریا " تاکید می کند .

در واقع می توان گفت که مشارکت سیاسی اگر به صورت محدود ، به مترادف دموکراسی تعریف نشود پدیدهای جهانی است ، نه به این معنا که همـه افـراد لزوما به فعالیت سیاسی می پردازند نه اینکه از نظر شکل یا وسعت در همه جوامع به یک اندازه معمول است ، بلکه به این مفهوم که در همه جوامع یافـت مـی شود .

جیرنیت پری (1972) معتقد است که باید سه جنبه مشارکت سیاسی یعنی شیوه مشارکت ، شدت آن ، کیفیت آن را بررسی کرد .


منظور وی از شیوه مشارکت این است که مشارکت چه شکلی به خود می گیرد ، آیا رسمی یا غیر رسمی و اسـتدلال مـی کنـد کـه شـیوه مشـارکت بـر طبـق فرصت ، میزان علاقه (هم کلی و هم ویژه ) ، منابع در دسترس فرد و نگرشهای رایج نسبت به مشارکت در جامعه مربوط و به ویژه اینکه آیا مشارکت تشـویق می شود و یا نمی شود فرق خواهد کرد .

منظور از شدت سنجش تعداد افرادی است که در فعالیتهای سیاسی معین شرکت می کنند و دفعات مشارکت آنها است کـه ممکـن اسـت بـر طبـق فرصـتها و منابع فرق کند ، کیفیت به میزان اثر بخشی ای که در نتیجه مشارکت به دست می آید و سنجش آن بر کسانی که قدرت را اعمال می کند و بـر سیاسـتگذاری مربوط می شود . این نیز بر طبق فرصتها و منابع از جامعه ای دیگر و از موردی به مورد دیگر فرق می کند


شکلهای مشارکت سیاسی :

لستر میلبرات (1965) در کتاب مشارکت سیاسی خود سلسله مراتبی از مشارکت را مطرح کرده است که از عدم درگیری تا گرفتن مقام رسمی دولتی تفسـیر می کند و پایین ترین سطح مشارکت واقعی رای دادن در انتخابات است، او مردم امریکا را به سه دسته تقسیم می کند : " گلادیاتورها " یـا کسـانی کـه غالبـا در سیاست مخالفند ( بین 5 و " ( %7 تماشاگرها " یا کسانی که حداقل در سیاست درگیرند ( در حدود ( %60 و " بی تفاوتها " یا کسـانی کـه در سیاسـت در گیر نمی شوند ( در حدود ( % 33 در چاپ دوم این کتاب (میلبرات وگوئل ،(1977 به جای اینکه یک سلسله مراحل تک بعدی مطرح گـردد سلسـله مراتـب پیچیدهتری برگزیده شده که هدف آن تطبیق انواع گوناگون " گلادیاتورها " بود ؛ به ویژه آنهایی که در شکلهای مختلـف اعتـراض در گیـر مـی شـدند ،در سلسله مراتب تک بعدی اولیه این مفهوم قسمتی وجود داشت که کسانی که در سلسله مراتب قرار دارند در فعالیتهای سطوح پایین سلسله مراتب در گیر بودهاند یا هنوز در گیرند . اما در مطالعه دیگری درباره مشارکت در ایالـت متحـده امریکـا ، ورباونـای 1975) ؛ همچنـین ر.ک :وربـای

،نای ،کیم ،( 1978 تصویر پیچیدهتری یافتند پاسخگویان خود را به شش گروه تقسیم کردند . این گروههـا عبـارت بودنـد از افـراد کـاملا منفعـل ( % 22) بـه افرادی که تنها فعالیت سیاسی آنها رای دادن بود ( % 21) به محلی گرایان ( %20) یا کسانی که فعالیت سیاسی شان تنها به سیاستها و مسائل محلی محـدود مـی شد . "گوته بینان " ( %4) که تنها به مسائلی توجه داشتند که از جنبه های شخصی بر آنها اثر می کرد " مبارزان " ( %15) که تنها در رابطـه بـا مسـائل خاصـی که برای آنها مبارزه می کردند در سیاست درگیر بودند و سرانجام " افراد کـاملا منفعـل " یعنـی کسـانی کـه در زمینـه هـای سیاسـت درگیـر مـی شـدند کـه تعدادشان به ( %18) می رسد . بنابراین مفهوم سلسله مراتب مشارکت سیاسی لزوما متضمن یک فعالیت در یک سطح به عنوان پـیش شـرط فعالیـت در سـطح دیگری نیست . همچنین نیازی نیست که در آن اعتراض به منزله شکل خاصی از فعالیت به مفهومی سلسله مراتبی متمایز گردد. اساسا هدف سلسله مراتب نباید چیزی بیش از توصیف انواع گونـاگون مشـارکت سیاسـی در ارتبـاط بـا ایـن

گزارهها باشد که هر چه سطح فعالیت بالاتر است میزان مشارکت که بر حسب تعداد افراد درگیر در یک فعالیت معین سنجیده می شود پایین تر است . بدیهی است اهمیت سطوح مختلف ممکن است از یک نظام سیاسی به نظام سیاسی دیگر فرق کند و سطوح معین ممکن است در یـک نظـام اهمیـت بیشـتری داشته باشند و در نظام دیگری چندان اهمیتی یا هیچ اهمیتی نداشته باشند .

در بالای این سلسله مراتب کسانی هستند که انواع گوناگون مقامات رسمی را در نظام سیاسی دارند ، از جمله صاحبان مقامات سیاسی و اعضای بوروکراسـی در سطوح مختلف آنها از این جهت که به درجات متفاوت با اعمال قدرت سیاسی رسمی سروکار دارند از مشارکت کنندگان سیاسی دیگـر متمـایز هسـتند . این امر نه اعمال قدرت واقعی را مستثنا می کند و نه اعمال نفوذ توسط افراد دیگر یا گروههای دیگر در جامعه است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید