بخشی از مقاله

چکیده

همه انسانها در تکاپوی رسیدن به موفقیت و پیروزی دنبال راه های مختلف و متعدند دانشمندان مختلف در خصوص این مسأله صحبت کرده و نظریه های علمی متعددی داده شده است اما آنچه علم به تازگی در دهه های اخیر بدان دست یافته است ارتباط عمیق میان دین و باورهای دینی و رشد و توسعه انسانهامی باشد. بدون شک موفقیتهای انسانها در گرو میزان استفاده از هوش خودشان می باشد.

این مقاله بر آن است تا هر چند مختصر به ارتباط میان تربیت اخلاقی انسانها - البته تربیت اخلاقی اسلامی - میزان بهره مندی از هوش معنوی و موفقیت آنها در زندگی پردازد. در این مقاله با دلایل علمی ثابت نموده ایم که هرچه میزان تربیت اخلاقی افراد بالاتر بوده و هوش آنان در سنین پایینتری رشد کند قطعا موفقیتهای بیشتری در زمینه های مختلف زندگی خود خواهند داشت چرا که گزاره های موفقیت را راحت تر و بهتر درک نموده و بکار می برند و اصولا به نوعی دیدشان نسبت به موفقیت تفاوت عمده ای با سایرین خواهد داشت.

مقدمه

بی تردید با رشد و پیشرفت انسان در زمینه های مختلف ارتباط و صدالبته نیاز بیشتر او به دین و جنبه های مختلف مسائل دینی بیشتر و بیشتر واضح و آشکار میشود. یکی از مهمترین سؤالات روبروی انسان میزان نیاز او به دین و ارتباط آن با میزان موفقیت او می باشد بدون شک نگاه انسانهای زیادی به زندگی بزرگان جوامع بشری دوخته شده تا علت موفقیت و سربلندی آنان را دریافته و خود بکار برند ما در این مقاله سعی داریم هرچند کوچک با توضیح مختصری از دو واژه هوش معنوی وتربیت اخلاقی به رابطه این دومقوله اندکی اشاره نماییم پس در ابتدا به توضیح و تفسیر هر واژه میپردازیم.

هوش مفهومی است که آدمی از دیرباز به پژوهش و تفحص درباره جنبه ها، ویژگی ها و انواع آن علاقه مند بوده است. در فرهنگ غرب، هوش بیشتر جنبه شناختی دارد و شامل پردازش اطلاعات می شود، درحالی که در فرهنگ شرق، هوش دارای رویکرد ترکیبی است که مولفه های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در ارتباطی کامل در بر می گیرد. آن چه از بررسی تعریف صاحب نظرانی همچون گاردنر، هیلگارد، وکسلر و ... از هوش بر میآید، آن است که همگی »هوش« را قابلیت بهره گیری از نرم افزارهای وجودی تعریف میکنند.

تجربه نشان میدهد که در طول تاریخ، هرچه هوش ظاهری بشر بیشتر شده است، گرایش های ناهنجار، راههای خطا و مسئله آفرینی و ایجاد معضل و بحران برای بشریت بیشتر شده است. روانشناسان در ابتدا با تعریف هوش هیجانی سعی کردند این آسیب را جبران نمایند. سپس با اضافه کردن انواع جدیدی از هوش تحت عنوان »هوش معنوی« و »هوش وجودی« که متوجه مفاهیمی نظر مرگ و زندگی است، سعی در تکمیل تعریف خود نمودند.

بر خلاف هوش ظاهری که فعالیت آن به حواس پنجگانه مربوط است، هوش باطنی با درک جهان پیرامونی به عنوان تجلیات ارتباط دارد و جمال الهی، هوش باطنی خفته را بیدار می سازد. قانون حکمت هوشمندی هستی، به واسطه هوش باطنی فعال درک میشود و این هوش تابع اصل وحدت است و فاقد گوناگونی و تنوع میباشد. از این منظر همه انسان ها باهوشند، چرا که هر انسانی قابلیت دریافت شهودی دارد و صرفأ لازم است سنسورهای شهودی وی در بخش ذهن فعال شود تا هوش نهفته در انسان بیدار شود. در این زمینه، یکی از ابعاد هوش، با نام »هوش معنوی« یکی از عرصه های مطرح در بازنگری و بازاندیشی درباره پیوند دین، معنویت و تربیت است.

هوش معنوی می تواند سازه های معنویت و هوش را درون سازه ای جدید ترکیب کند. هوش معنوی نیز مستلزم توانایی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش با محیط و دیگران همراه با پیامدهای با ارزش استفاده کند. از طرفی اصول تربیتی هر دیدگاهی از مبانی تربیتی آن نشئت میگیرد و روشها و فنون خاص تربیتی خود را به دنبال خواهد داشت. نیل به سعادت حقیقی، بدون داشتن »اخلاق الهی« و »زندگی سالم جهت رشد و تکامل انسانی« امکانپذیر نیست.

آنچه امروز به آن نیازمندیم، دانستن اهمیت سرمایه گذاری و برنامه ریزی دقیق فرهنگی برای رسیدن به این هدف است. ترویج صحیح آداب اسلامی و حل مشکلات اخلاقی جامعه، نیازمند شناخت مبانی و شیوههای اخلاقی مطرح شده از سوی خداوند است و قرآن کریم بهترین مرجع در این زمینه میباشد. هدف مقاله حاضر، تعمق و تحلیل معانی مطرح شده در حوزه هوش معنوی و بیان نقش و جایگاه آن در تربیت دینی - اخلاقی است. گفتنی است مطالب بسیاری در متون دینی ما در باب هوش معنوی و مولفه های آن وجود دارد.

مفهوم هوش معنوی

برای اول بار استیونز، مفهوم هوش معنوی را در ادبیات آکادمیک روان شناسی در سال 1996م و بعد امونز در سال 1999م مطرح و به موازات این جریان، گاردنر مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف نقد و بررسی کرد و پذیرش این مفهوم ترکیبی معنویت و هوش را به چالش کشید - سهرابی، - 1378 می توان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر گرفت.

به عبارتی، افراد، زمانی هوش معنوی را به کار می برند که بخواهند از ظرفیت ها و منابع معنوی برای تصمیم گیری های مهم و اندیشه در موضوعات وجودی یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند. - امونز - 2000 ادوارد - - 2003 معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در باره هوش معنوی متفاوت است. از این رو، تمایز فاصله میان دانش عملی و نظری را مطرح می کند. نباید داشتن دانش وسیع در باره مسائل معنوی و تمرین های آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست. هرچند می توان گفت برای بهره مندی اثرگذار از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم است.

هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر می رود و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می شود. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد است که تحت تأثیر نگاهی کلی قرار گرفته اند - نازل، - 2004 آمرام - 2005 - معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس درزندگی،درک متعالی از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می شود. در این زمینه، ویلگس ورث - 2004 - تعریف نسبتاً جامعی از هوش معنوی ارائه کرده است: »هوش معنوی توانایی رفتار خردمندانه، دلسوزی و بخشش همراه با آرامش درونی و بیرونی - تعادل فکری - ، صرف نظر از شرایط است.»

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید