بخشی از مقاله

چکیده:
"کیفیت "یکی از مفاهیم محوری دانش و حرفه و طراحی شهری بوده و طبعتاًی از اهمیت نظری و عملی فراوانی برخوردار است . گذشته از اهمیت نظری، به واسطه بحران کیفیت که درحال حاضر بیشترمحیط های شهری در ایران با آن مواجه اند ، مبحث کیفیت از نظر عملی نیز می تپاند در این بحث ها مطرح گردد که خود شامل موارد متعددی می تواند باشد.

در این پژوهش سعی شده که تاثیر حس مکان برکیفیت را در طراحی شهری مورد بررسی قرار دهیم. حس مکان به معنای ادراک ذهنی مردم از محیط و احساسات کم و بیش آگاهانه آنها از محیط خود است که شخص را در ارتباطی درونی با محیط قرار میدهد، به طوری که فهم و احساس فرد با زمینه معنایی محیط پیوند خورده و یکپارچه میشود.

این حس عاملی است که موجب تبدیل یک فضا به مکانی با خصوصیات حسی و رفتاری ویژه برای افراد خاص میگردد. حس مکان علاوه بر این که موجب احساس راحتی از یک محیط میشود، از مفاهیم فرهنگی مورد نظر مردم، روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه دریک مکان مشخص حمایت کرده و باعث یادآوری تجارب گذشته و دست یابی به هویت برای افراد و در نتیجه آن بالا رفتن کیفیت محیط می شود.

مقدمه

با توسعه جوامع انسانی و تغییر شیوه زندگی و سکونت مردم، توجه برنامه ریزان به کیفیت فضاها و محیط های شهری ساخته شده افزایش یافته و نقش طراحی به عنوان ابزاری برای شکل دادن به محیط زندگی و پاسخگویی به توقعات و نیازهای انسان اهمیت بیشتری یافته است و پژوهش های زیادی درباره چگونگی تأثیر متقابل محیط یا فضای ساخته شده بر ذهنیات ورفتارهای انسان، انجام شده است.

پژوهشهای انجام شده نشان می دهد که محیط علاوه بر عناصر کالبدی شامل پیامها، معانی و رمزهایی است که مردم بر اساس نقشها، توقعات، انگیزه ها و دیگر عوامل آن را رمزگشایی و درک میکنند و در مورد آن به قضاوت می پردازند. این حس کلی که پس از ا دراک و قضاوت نسبت به محیط خاص در فرد به وجود می آید حس مکان نامیده میشود که عاملی مهم در هماهنگی فرد و محیط، باعث بهره برداری بهتر از محیط، رضایت استفاده کنندگان و در نهایت احساس تعلق آنها با محیط و تداوم حضور درآن میشود.

مبانی نظری
.1 حس مکان از دیدگاه پدیدار شناسی

از نگاه پدیدار شناسان حس مکان به معنای مرتبط شدن با مکان به واسطه درک نمادها و فعالیت های روزمره است. این حس می تواند درمکان زندگی فرد به وجود آمده و با گذر زمان عمق و گسترش یابد. ارزش های فردی و جمعی بر چگونگی حس مکان تأثیر میگذارد و حس مکان نیز بر ارزش ها، نگرشها و به ویژه رفتارفردی و اجتماعی افراد در مکان تأثیر می گذارد و افراد معمولاً در فعالیت های اجتماعی با توجه به چگونگی حس مکان شان شرکت میکنند.

حس مکان نه فقط باعث هماهنگی و کارکردمناسب فضای معماری و انسان است بلکه عاملی برای احساس امنیت،لذت و ادراک عاطفی افراد نیز میباشد و به هویت مندی افراد و احساس تعلق آنها به مکان کمک می کند. از دیدگاه پدیدارشناختی مهم ترین مفاهیم مرتبط دربیان حس مکان، واژه های مکان دوستی، تجربه مکان و شخصیت مکان است وحس مکان به معنای ویژگی های غیرمادی یا شخصیت مکان است که معنایی نزدیک به روح مکان دارد، از لحاظ تاریخی روح مکان برای برپایی جشن و مراسم مذهبی به کار برده میشد، که در آن بازدید کنندگان می بایست به حرکات عبادات در مراسم توجه زیادی میکردند.

ازاین رو جایی که این اعمال و مراسم در آن اتفاق می افتاد خود تبدیل به مکان ویژهای میگردید و این احساس احترام یکی از مشخصه های مکان بود که آن را از سایر مکان ها متمایز می کرد و روح مکان نامیده میشد، ارکان آن آگاهی زنده و پویا از محیط، یک تکرار یینی و مذهبی و یک احساس رفاقت و دوستی با مکان بود . در تفسیرهای امروزی، حس مکان چیزی است که افراد در دوره زمانی خاص می آفرینند و نتیجه رسوم و اتفاقات تکراری است و حال و هوای محیط را توصیف می کند.

بعضی ازمکان ها آن چنان احساسی از جاذبه دارند که به فرد نوعی احساس وصف نشدنی القا کرده و او را سرزنده، شاداب و آلنگاسو این تجربه عمیق را عاملی میداند که هر موقعیت فیزیکی ومحیطی را به یک مکان تبدیل مینماید. یک مکان قطعه ای از محیط است که توسط حس ها بیان شده و همین حس است که شناخت بهتری از طبیعت مکان به ما میدهد. در عمیقترین سطحهای آگاهی انسان، ناخودآگاهی وجود دارد که با مکان همراه شده است، این مکان است که ریشه های انسان در آن نهفته است

و    مرکزی از سلامت، امنیت، ارتباط ودر نهایت نقطه ای از جهت گیری است. تجربه مکان، فردی و ذهنی است که انسان درآن باخیلی از افراد هم احساس میشود و این هم احساسی که در واقع حضورفیزیکی شخص در مکان و تجربه ناخودآگاه آن است، حس مکان نامیدهمیشود. سطح اولیه حس مکان، آشنایی با مکان استکه شامل، بودن دریک مکان بدون توجه و حساسیت به کیفیات یا معنای آن است. بسیاریاز مردم، مکان ها را در حد آشنایی تجربه می کنند و رابطه آنها با برخی ازمکان ها فقط از طریق فعالیت ها است.

این افراد توجه عمیقی به خود مکان ندارند و شکلی از مکان را تجربه میکنندکه باعث ندیدن واقعی مکان وعدم مشارکت در فعالیت های آن میشود. به نظر میرسد برای افرادی که تحت فشارهای فرهنگی یا فناورانه قرار گرفته اند، محیط ها در این سطح تجربه میشوند، در نتیجه احساس تعلقی به مکان ندارند واز لحاظ جغرافیایی احساس بیگانگی میکنند. سطوح مختلف آشنایی با مکان عبارتند از :

.1آشنایی بسیار عمیق با مکان: این سطح زمانی به وجود میآید که شخص خود در مکان حضور دارد و به صورت ناخودآگاه آن را تجربه میکند. در این حالت شخص با مکان یکی می شود.

.2آشنایی معمولی با مکان: این سطح تجربه ناخودآگاه مکان است و بیشتر از آن که فردی باشد جمعی و فرهنگی است وشامل مشارکت عمیق و بدون اندیشه در نمادهای یک مکان است. این مشارکت به ویژه در تجربه مکان های مقدس و آشنا بروز مینماید.

.3آشنایی سطحی با مکان: این سطح، تجربه شخصحساس ولی ناآشنا با مکان است، که به دنبال فهم این موضوعاست که مکان برای افرادی که درآن سکونت دارند چه شکل و معنایی دارد. در این سطح حس مکان خودآگاه است و برای مشارکت در معنای مکان بدون پذیرش قراردادهای اجتماعی تلاش می شود.

می توان بیان کرد که نقش معماری در ارائه خصوصیات کالبدی ، مکانی است که به شخص اجازه سکونت میدهد و سکونت به معنای حضوری آرام در مکانی محفوظ است کوین لینچ معتقداست که بشر وقتی سکونت دارد که قادر به عینی سازی عالم به صورت اشیا و ابنیه باشد که با معماری ایجاد می شود. یکی از نقشهای مهم معماری تحقق عینی حس مکان است، به گونهای که از طریق چنین حسی، فضای انتزاعی به مکانی ملموس تبدیل شود و شخصیت خود را به دست آورد.

شخصیت مکان نیز از مهم ترین عوامل حس مکان است، مکان نه تنها به یک محل جغرافیایی اشاره دارد بلکه نشان دهنده شخصیت اصلی یک سایت است که موجب تمایز آن از سایرجاها میشود. اما از دیدگاه نوربرگ شولتز مکان چیزی بیش ازیک فضای انتزاعی است. کلیتی است که از اشیا و چیزهای واقعی ساخته شده و دارای مصالح ، شکل، بافت و رنگ است، مجموعه این عناصرشخصیت محیط ی را تعریف می کنند، چیزی که در واقع ماهیت مکان محسوب می شود.

مکان دوست نیز اصطلاحی است که جغرافی دانان پدیدارشناس ، معادل با حس مکان مطرح میکنند، توآنبه جای حس مکان از این اصطلاح استفاده کرده و آن را پیوندی پرمحبت و تأثیر گذار میان مردم و مکان ها یا قرارگاه ها میداند . مکان دوستی به صورت های متفاوتی ابراز میشود که می تواند زیبایی شناختی، حسی یا عاطفی باشد وحس یک مکان شامل واکنش زیستی یا بیولوژیکی به محیط کالبدی بیرونی و آفرینش فرهنگ است.

.2 حس مکان از دیدگاه روان شناسی محیطی

اصطلاح حس مکان از ترکیب دو واژه حس و مکان تشکیل شده است.

واژه حس در فرهنگ لغات آکسفورد سه معنای اصلی دارد: نخست یکی از حواس پنج گانه؛ دوم احساس، عاطفه و محبت که در روان شناسی به درک تصویر ذهنی گفته میشود یعنی قضاوتی که بعد از ادراک معنایشئ نسبت به خود شئ در فرد به وجود می آید که میتواند خوب، جذاب یا بد باشد؛ سوم، توانایی در قضاوت درباره یک چیز انتزاعی، مثل معنای حس در اصطلاح حس جهت یابی که به مفهوم توانایی یک فرد در پیداکردن مسیر یا توانایی مسیر در نشان دادن خود به انسان است و در نهایت حس به معنای شناخت تام یا کلی یک شئ توسط انسان میباشد.

اما واژه حس در این اصطلاح بیشتر به مفهوم عاطفه، محبت، قضاوت و تجربه کلی مکان یا توانایی فضا در ایجاد حس خاص یا تعلق در افراد است. از دیدگاه روان شناسی محیطی انسان ها به تجربه حسی، عاطفی و معنوی خاص نسبت به محیط زندگی نیاز دارند. این نیازها از طریق تعامل صمیمی و نوعی هم ذات پنداری با مکانی که در آن سکونت دارد قابل تحقق است .

این تعامل صمیمی و هم ذات پنداری، روح یا حس مکان نامیده میشود. از نظر روانی حس مکان کاتالیزوری است که باعث تبدیل شدن یک محیط به یک مکان میشود، روند تجربه عمیق مکان نه به عنوان یک شئ بلکهبه عنوان یک اُرگانیسم زنده است که بعد ازانطباق های متقابل پی در پی محقق میشود، از این رو روابط بین افراد ومکانها نیازمند ثباتی خاص است. محیط این ویژگی ها را از طریق ترکیب نظم طبیعی و بشری کسب میکند

. در رشته های علمی مانند روانشناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی اصطلاحات تعلق به مکان، تعلقبه اجتماع، ساختار عاطفه و معنا و تجربه، مهم ترین مباحث مطرح شده درباره حس مکان هستند. تعلق مکانی به این معنا است که مردم خود رابه واسطه مکانی که در آن به دنیا آمده و رشد کرده اند، تعریف می کنند. این ارتباط که به طور کلی حس مکان نامیده میشود مردم را به گونهای عمیق و ماندگار تحت تأثیر قرار میدهد و خاطره مکان هویت و قدرت انسان را تقویت می نماید.

در واقع احساس تعلق و دلبستگی به مکان سطح بالاتری از حس مکان است که در هر موقعیت و فضا به منظور بهره مندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیین کنند های می یابد. این حس به گونهای به پیوند فرد با مکان منجر میشود که انسان خود راجزئی از مکان میداند و بر اساس تجربه های خود از نشانه ها، معانی،عملکردها، شخصیت و نقشی برای مکان در ذهن خود متصور میسازد .

این نقش نزد او منحصر به فرد و متفاوت میباشد و در نتیجه مکان برایاو مهم و قابل احترام میشود.

از نظر سیتا لو تعلق مکانی از جنبه های روان شناسی و هویتی قابل تفسیر است . در روان شناسی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد با یکمحیط یا یک فضای خاص اطلاق میشود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانیرابطه تعلقی و هویتی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگیمیکند. در واقع دلبستگی به مکان رابطه نمادین ایجاد شده توسط افراد به مکان است که معانی احساسی، عاطفی و فرهنگی مشترکی به یکفضای خاص میدهد. دلبستگی به مکان مبنایی برای درک فرد و گروهنسبت به محیط است و معمولاً در محیطی فرهنگی به وجود می آید.

بنابراین تعلق به مکان، چیزی بیش از تجربه عاطفی و شناختی بوده وعقاید فرهنگی مرتبط کننده افراد به مکان را نیز شامل میشود. فرهنگی بودن تعلق به مکان به معنای این است که در اکثر افراد تجزیه و تحلیل فضا به صورت نماد مشترک فرهنگی قابل تجربه است. در واقع افراد مکانها را به خصوصیات فرهنگی ربط میدهند، به گونه ای که یک فضا می تواند محرک تجربه انسان و یادآور مفاهیم و معانی فرهنگی باشد. در بسیاری از مکانها رابطه فضا و فرد از طریق تجربه صورت نمیگیرد. تعلق مکانی به مکان های اسطوره ای تجربه نشده توسط انسان میتواند به صورت معانی اجتماعی وسیاسی درک شده قبلی ایجاد شود . بنابراین مهم ترین معنای تعلق به مکان، در تجربه رابطه نمادین فرد، گروه و مکان نهفته است که میتواند ضمن فرهنگی بودن از دیگر منابع اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی نیز معنا گرفته و تقویت شود. سیتا لو شش نوع رابطه نمادین میان انسان و محیط را تعریف می کند.

.1ارتباط تبارشناسانه: اینگونه ارتباط انسان و محیط از طریق شناسایی تاریخی مکان، خانواده یا جامعه صورت می گیرد. این ارتباطمعمولاً در جوامعی رخ میدهد که در آن رابطه ساکنین و محیطشان درزمانهای طولانی برقرار بوده است، مثلاً در فرهنگ اسپانیا، شناسایی مکان با شناخت محلی ممکن است و کلمه الِپیکو که برای قصبه استفاده میشود هم به معنای مکان و هم به معنای افرادی است که بدان مکان تعلق دارند.

.2ارتباط به واسطه از دست رفتن سرزمین: این رابطه تعلق مکانی به واسطه از دست دادن مکان و تجدید خاطره با فرایندآفرینش مجدد مکان ایجاد میگردد.

.3 ارتباط اقتصادی: این رابطه به واسطه مالکیت یا میراث به وجود می آید، در این گونه رابطه چون زمین عاملی اقتصادی است و میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی فرد، اغلب با میزان مالکیت زمین بستگی دارد و تعلق به مکان، فرد را به صورت اجتماعی و سیاسی و نه به صورت شجره شناختی به مکان مرتبط می کند.

.4رابطه کیهان شناختی: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه تطابق میان اسطوره ها و نمادها از طریق مناسبات مذهبی، معنوی یا اسطوره شناسی به وجود میآید.

.5ارتباط زیارتی: زیارت یک مکان به معنای تمایل به دیدار دیگران و مشارکت در مراسم است که نوع خاصی از تعلق مکانی است. معمولاً درزیارت تجربه مکان موقتی است ولی حس مکان به دلیل اهمیت مذهبی معنوی یا اجتماعی سیاسی مکان ، مدت های مدید دوام می یابد.زیارت  مستلزم تغییری در آهنگ حیات فرد و تجربه یک محیط جدید است وبدین سان باعث خلق یک هم ذات پنداری و تعلق فرد به مکان میشود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید