بخشی از مقاله
چکیده
پرسهزن در معناي فلانور یا پرسهزن آوانگارد، واژهاي است که معناي دقیق آن، در متن منظومهاي تاریخی-فرهنگی که در بستر جامعه شکل میگیرد، مشخص میشود. فلانور نمونهي گویایی از شکل مدرن تجربه در کلانشهر معاصر است. او با حضور در متن جامعه در ساحت خوانندهي متون شهري، روح و جان انسانی نهفته در بستر جامعه را عیان میسازد و ماهیت تراژیک آن را بیرون میکشد. پرسهزن در مقام هنرمند- فیلسوف، بستر متناقض، پویا و آشوب متحرك جامعه را مایهي الهام و دستمایهي هنر خود میسازد. او به مدرنیته به منزلهي متن زیباییشناختی از طریق کنش تخیلی و خلاقانهي خود با محیط شهري شکل می دهد و آن را از نو خلق میکند.
چنین نگرشی به زندگی روزمره از جانب پرسهزن، استفاده از توان انتقادي آن به منظور بازتعریف زندگی، بیان و رهایی نفس است. براین اساس، این تحقیق در پی آن بودکه نقش و اهمیت توجه به فلانور و تأثیر آن در طراحی فضاهاي شهري را مورد بررسی قرار دهد. در این راستا، تحقیق مذکور با استناد به منابع کتابخانهاي و با رویکرد کیفی به تحلیل دادهها شکل گرفت. این مطالعه در پایان نتیجه گرفت که فراهم آوردن بستري در سطوح مختلف و تکوین آن در کالبدضاییِف معماري در راستاي تخلیهي سرریز هنري و فکري پرسهزن و اشتراك این دستاورد که نبود آن، زندگی را به سمت روزمرگی تکراري سوق داده، میتواند در تعالی جامعه مؤثر بیفتد. فضایی شهري، خارج از سلسله مراتب و چارچوب زندگی روزمره که در آن از رهگذر تجربهي هنري بطور عام و از خلال زیباییشناختی زندگی روزمره بطور خاص، مخاطب بتواند بواسطهي مواجهات، بیان شوكها، هیجانات و دستیابی به احساسات و در نهایت رويهاي دیگر واقعیت، در ساختن و برساختن زندگی روزمرهي خود و ارتقاي آن اثرگذار باشد.
-1 مقدمه
پرسهزن واژهاي است که هرچند به پایینترین مفاهیم اشاره دارد ولی در عین حال در بردارندهي بالاترین مفاهیم استهمین. ماهیت دیالکتیک، متناقض و پویاي پرسهزن است که میتواند ما را به درك درستی هرچند ناکامل از فلانور برساند. از آنجایی که شاید بتوان، در سطوح مختلفی از فکر و ماده، انسان را پرسهزن تصور کرد، آنچه موضوع مطالعهي حاضر را تشکیل میدهد، پرسهزن در مفهوم بودلر1ي آن یا به بیان دیگر پرسهزن آوانگارد است که در متون انتقادي بودلر در دههي 1850 و 1860 میتوان آنرا جستجو کرد.
-2 پیشینهي پرسهزن
بنا به گفتهي والتر بنیامین2، فلانور نمونهي گویاي شکل مدرن تجربه در کلانشهر است. معناي دقیق پرسهزن در متن منظومهاي تاریخی فرهنگی که در بستر جامعه شکل میگیرد، مشخص میشود - بنیامین :1390 . - 39 در حقیقت انسان پرسهزن تعریف وجودي خود را از بستر جامعه میگیرد. او هر چند در جامعه زندگی میکند ولی با هیچ یک از معیارهاي آن سازگار نیست. "فلانور"، کار ثابت و مشخصی ندارد و وقتش را نه طبق برنامهاي مشخص بلکه به پرسهزدن میگذراندم.د لباسها، وسایل تزیینی، عمارتها و ساختمانها، فروشگاهها، کتابها و هر چیز جدیدي که در شهر پدید میآید، از نگاه کنجکاو او دور نمیماند.
پرسهزن بسان بیگانهاي می ماند که کاشانهاش را با آرزوي دست یابی به وطن وجودي خود رها کرده است. او بیخانمانی است که خانهي خود را در ناکجاآباد میجوید. او با حضور در متن جامعه، موجب شکلگیري مفهوم "مدرنیته" میشود. مفهومی که بودلر، آن را منظر فلانوري میداند که مظهر حساسیت کافههاي کنار پیادهروست، منظري که از آن میتوان به نظارهي کاروانهاي گذرندهي شهري نشست. به عبارت دیگر، مدرنیته تعریف خود را از حساسیت نگاه و نگرش فلانور میگیرد.
-3 نفس پرسهزن و استفاده از توان انتقادي زندگی روزمره
پرسهزن در معناي موردنظر، در ساحت متفکر سودایی ظاهر میشود. او بیش از حد در لاك خود فرو میرود و سر به جِیب مراقبت میبرد و دائماً تأمل و بازاندیشی میکنداو. از مغاك معرفت خویش، با گریزي بیوقفه به لطف انواع و اقسام توهمات وایدئالها خارج میشود.
بر اساس تلقی رایج در مطالعات فرهنگی، زندگی روزمره بستري است که می توان همه ي خرده ریزهایی که با تفکر منظم جور در نمی آید در آن ریخت. بنابراین می توان بیان داشت که زندگی روزمره عرصهي تفاوتها، ناهمگنیها و خلاقیتهاست. در نگاه پرسهزن به طور خاص زندگی روزمره حیطهاي متکثر و در عین حال پرمنازعه استهمین. ویژگی منحصر به فرد، آن را به قرارگاه مبارزه و رویاروییِ هرمنوتیک تبدیل میکند که در آن، بارها و بارها انسان به بازتعریف هویت و سبک زندگی خود دست میزند. انسان پرسه زن با استفاده از این ویژگی زندگی روزمره، که هیچگاه تماماً از قدرت اشباع نمیشود به دنبال راههایی براي مقابله با آن است. او زندگی روزمره را خلاقانه دستکاري میکند و با آفریدن فضاهایی براي واژگون ساختنِ همنوایی و سازش، زندگی روزمره را قابل تحمل میکنند.
انسان پرسهزن از چیزها و ناچیزها گذر میکند. عبور از خیابان اندیشهي چیزها و ناچیزها که به سمت گمشدن و هدایتشدنِ توأمان میچرخد در شناسنامهي قیراندود هر پرسهزنی چون امري ناایستا و سیال جریان دارد. در نگاه او جهانی شکل میگیرد که به مراتب اندیشیدنیتر از جهان هستهاست. جهان لحظههاي از دسترفته و بینام و نشان؛ جهانی که پرسهزن کل زندگی خود را بر سر نقطهي به غایت دیالکتیکی و بحرانی آن به قمار میگذارد. این اتوپیاي ناشناخته و تصادفی فلانور است. اتوپیایی که بودلر آن را "بهشت پرسهزن" نامید.
فلانور براي رسیدن به بهشت خود، روح و حس خویش را در معرض تبدیلها و دگرگونیها قرار میدهد و از این رهگذر قابلیت و توان تفکر، احساس و خیال را در خود پرورش میدهد. وجود پرالتهاب او همیشه در جستوجوي بهشت گمشدهي خویش است. جستوجوي او در تنهایی است. تمام فضاي سپري شده در تنهایی براي پرسهزن رنگی از جاودانیگیرد،می فضایی که در آن از رنج خود لذّت برده است و از لذّت خود رنج. بودلر - 35 :1390 - در شعرمنثور "دعوت به سفر"1 بهشت خود را اینچنین توصیف میکند:
آري، باید بدانجا رویم تا نفس بکشیم و در رؤیا باشیم
و ساعتها را با بیکرانگی هیجان طولانی کنیم...
آري در چنین جواني زندگی میتواند خوب باشد آنجا که ساعتها کندتر ]اما[ حامل اندیشههایی بیشترند...
در نظر فلانور همهي محسوساتی که نعمت و منبع حیات و آسایش شمرده میشود و میتواند موضوع زیبایی باشد، سرچشمهي ملال شده استدر. نگاه او نوعی تنفّر از جهان حوادث روزمره دیده میشود. حال که ایمان به زیبایی حقیقی وجود ندارد - زیبایی که نیل بدان تنها از طریق شهود و به واسطهي سلوك امکان دارد-به زیبایی ذهنی روي میآوردزیبایی. که نه بیانی از شهود متجلّی بلکه فقط خاطرهي تجربهاي در عالم محسوس است و نیل بدان از طریق تخیل و رؤیا صورت میگیرد.