بخشی از مقاله
چکیده
با ورود خودرو به شهرهای امروز و رخنهی بیچون و چرای آن به کل بافت شهر و کاهش فضاهای پیادهمحور و کیفیت نامطلوب فضاهای موجود از این جنس، به تدریج نقش پیادهراهها در تمامی مقیاسهای فضای شهری رو به افول نهاد و به دنبال آن، پیادهمداری که در فضای شهری قدیم، عامل پیوند انسان و محیط بود، گاهی بسیار تضعیف و گاهی کاملاً نادیده گرفته شد.
به دنبال این گسستِ انسان با محیط در شهرهای امروز، آنچه رهآورد این تعامل بود نیز رو به کاستی و عدم نهاد؛ که از مهمترین و برجستهترین رهآوردهای تعامل و پیوند انسان با محیط در فضاهای پیادهمدار، ایجاد حستعلق میباشد، آنچه که نبود آن، مخصوصاً اثرات سوء اجتماعی و فرهنگی را نیز در شهرهای امروز به همراه داشته است. در جهت نیل به این هدف نیاز است با درک و شناخت چگونگیِ تأثیرگذاری مؤلفههای محیطی پیادهمداری بر ایجاد و ارتقای حستعلق در فضای شهری، در مرحله اول با تقویت عوامل محیطی پیادهمداری و در مرحله دوم با ارتقای مؤلفههای مؤثر بر حستعلق، احساس همبستگی و تعلق میان انسان با محیط پیرامونش رشد یابد تا علاوه بر بهرهمندی از آثار مثبت آن، از مشکلات ناشی از آثار سوءِ عدم حستعلق نیز کاسته شود.
لذا پژوهش حاضر به صورت تحلیلی - توصیفی است و با استفاده از مطالعات کتابخانهای و مشاهدات میدانی به بازشناسی مؤلفههای محیطی پیادهمداری در راستای افزایش حستعلق میپردازد و از طریق مطالعات تطبیقی، مفاهیم هر یک را بازخوانی میکند.
برای نیل به این هدف ارگ قدیم واقع در منطقه 13 شهرداری مشهد، انتخاب و مورد بررسی قرار گرفت. نتایج، حاکی از آن است که مؤلفههای محیطی پیادهمداری از جمله عرض پیادهرو، دسترسی به کاربریهای مطلوب، سر و صدا و کیفیت هوا، پارکینگ مناسب، جذابیت بصری و هویت اجتماعی، تسهیل عبور از عرض خیابان، فصول پیاده معقول، مقیاس، امنیت، اقلیم، دسترسی مناسب معلولان و ناتوانان جسمی باعث افزایش حستعلق شهروندان به فضاهای پیاده میگردد.
. 1 مقدمه
توجه به نقش فضاهای شهری اجتماع پذیر و انسان مدار در ساختارهای شهری، قدمتی دیرینه در تاریخ شهرسازی داشته و چنین فضاهایی در ادوار مختلف به اشکال گوناگون در شهرها حضور یافته و سبب شکل گیری بافتهای شهری سرزنده در پیرامون یا بر حول محور خود شده است. امّا پس از انقلاب صنعتی و به ویژه حضور اتومبیل در عرصه شهرها، فضاهای شهری به یکباره در مواجه با این پدیده جدید، محتوای گذشته خویش را از دست داده عموماً عملکردی در خدمت حرکت سواره یافتند و نیازهای انسان و حرکت او در فضا به عنوان پیاده از بین رفته است.
امروزه در بسیاری از شهرهای کشورمان، عرصههای عمومیغالباً به نیاز انسان به عنوان یک موجود اجتماعی به درستی پاسخگو نبوده و مردم تنها به فضاهای شهری به عنوان مسیری برای گذر مینگرند؛ در واقع این فضاها به جای آنکه مردم را به مکث و حضور و برقراری مراودات اجتماعی دعوت کنند، آنها را به فرار تشویق میکنند و حضور پیاده و در نتیجه پیادهروی در این فضاها کمرنگ گشته است، که باعث شده بیشتر فضاهای موجود در شهرهای امروزی، فاقد حس مکان و هویت مشخص شوند.
این در حالی است که انسانها، صرف نظر از موقعیت تاریخی، اجتماعی، تکنولوژیکی و جغرافیایی، همیشه به مکان نیاز خواهند داشت زیرا برخورداری از مکان و شناسایی آن، بخشی از وجود بشر است. ارتباط مؤثر فرد با محیط نتیجهای جز پیدایشحسﱢتعلﱡق به مکان ندارد، از اینرو محیط میبایست به گونهای طراحی شود که در ذهن خاطره و تصویر ذهنی شاخصی به جا بگذارد که همواره این توانایی را به فرد بدهد که از فضاهای دیگر آن را متمایز کند.
این ارتباط با تماس هر چه بیشتر فرد با محیط شهری افزایشمیابد. حسﱢتعلﱡق به مکان حضور افراد را بیشتر و مؤثرتر میکند، این امر علاوه بر سرزنده و پویا کردن محیط این فرصت را میدهد که در فضای مطلوب در کنار یکدیگر به تبادل اطلاعات، تبادل فرهنگ و نگرش و ... بپردازد.
از اینرو تعاملات اجتماعی ارتقاء پیدا میکند، افراد میل بیشتری به حضور در فضاو پیادهروی بیشتری دارند و این فرصتی جهت برپایی فضاهایی پویا و سالم جمعی است. به همین دلیل در این پژوهش به دنبال آن دسته از مؤلفههای محیطی پیاده مداری هستیم که به دنبال آن باعث افزایش حسﱢتعلﱡق به مکان در فضاهای شهری، و در ادامه در نمونه مورد مطالعه این پژوهش گردد.
. 2 ادبیات موضوع
.1 - 2 حس تعلق .
1 - 1 - 2 مفهوم حس تعلق به مکان
اصطلاح حسمکان از ترکیب دو واژه حس و مکان تشکیل شده است. واژه حس در فرهنگ لغت آکسفورد سه معنای اصلی دارد: نخست یکی از حواس پنج گانه، دوم احساس، عاطفه و محبت که در روانشناسی به درک تصویر ذهنی گفته میشود. یعنی قضاوتی که بعد از ادراک معنای شیء نسبت به خود شیء در فرد به وجود میآید که میتواند خوب، جذاب یا بد باشد، سوم توانایی در قضاوت درباره یک موضوع انتزاعی، مثل معنای حس در اصطلاح حس جهتیابی که به مفهوم توانایی یک فرد در پیدا کردن مسیر یا توانایی مسیر در نشان دادن خود به انسان است.
در نهایت حس به معنای شناخت تام یا کلی یک شیء توسط انسان است. اما واژه حس در اصطلاح حسمکان بیشتر به مفهوم عاطفه، محبت، قضاوت و تجربه کلی مکان یا توانایی آن در ایجاد حس خاص یا تعلق در افراد است
اما درباره "مکان" که دکتر شکوئی از آن به عنوان کانون علم جغرافیا یاد میکند تاکنون تعاریف متعددی صورت گرفته است که در مجموع به واحدی از فضا مانند یک شهر، روستا یا کشور اطلاق میشود که مرکز عمل آگاهانه و ارادی انسان است، به وسیلهی او اشغال شده و تجربه زندگی را در آن میآموزد
هر مکانی شرایط منحصر به فرد خود را دارد. مفهوم مکان در برداشتهای جدید صبغهی انسانی به خود میگیرد که در آن روابط اجتماعی، هویت و زندگی پدیدار گردیده و با زندگی، تاریخ، ارزشها، احساسات، روابط اجتماعی و شیوه تولید مردم پیوند میخورد
از نظر فلینت آنچه انجام میدهیم، از آن آگاهیم و فکر میکنیم و میدانیم، کارکردی از مکانی است که در آن زندگی میکنیم و چون هر مکان ماهیتی خاص دارد، بنابراین تجربیات متنوعی ارائه میدهند
تعلق به مکان سطح بالاتری از حس مکان است که به منظور بهره مندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیین کننده ای می یابد
تعلق به مکان که بر پایه حس به مکان به وجود می آید فراتر از آگاهی از استقرار در یک مکان است. این حس به پیوند فرد با مکان منجر شده و در آن انسان خود را جزیی از مکان می داند و بر اساس تجربه های خود از نشانه ها، معانی، عملکردها و شخصیت مکان، نقشی برای آن در ذهن خود متصور می سازد و مکان برای او قابل احترام می گردد
بنابراین حس تعلق ترکیب پیچیده ای از معانی، نماد ها و کیفیت های محیطی است که شخص یا گروه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه از یک مکان خاص ادراک می کنند
بر اساس مدل جان پانتر سه مؤلفه کالبد ، فعالیت و معنی در حس مکان دخیل هستند که به نحوه قابل ملاحظه ای با سه مؤلفه پیشنهادی کانتر یعنی کالبد ، فعالیت ها و تصورات تشابه دارند - گلکار،. - 32 :1379 رلف با بیان ارتباط ادراک با تجربه از مکان ،اعتقاد دارد که در حس مکان انسان ها مفهومی فراتر از خصوصیات کالبدی و عناصر کالبدی در یک مکان را درک می کند و به نوعی پیوستگی و ارتباط ممتد با روح مکان را احساس می نمایند
وی با بیان این امر به ارتباط اساسی و جدایی ناپذیر مفهوم حس مکان با جنبه های انسانی اشاره داشته و اعلام می دارد آنچه که یک فضا را به یک مکان اعتلا می بخشد، آغشته شدن آن با معانی و مفاهیم عمیق است که در طول زمان گسترش و عمق پیدا می کند. از این رو مکان مورد نظر در تعریف رلف حاصل معانی است که در طول زمان و با ادراک بدست می آید....قلمرو با یک مکان هویت روانشناختی می یابد و با احساس مالکیت و ترکیب کالبدی به صورت نماد در می آید. متمایز شدن خصوصیات یک مکان از مکانی دیگر باعث می شود که ساکن احساس نمایند که مکان زندگی آنها دارای کیفیات خاص است و ضمن علاقه به آن تمایل به تأمین نیاز در داخل محدوده آن مکان داشته باشند چنین احساسی نسبت به محل زندگی »احساس تعلق به مکان« گفته می شود
2. - 1 - 2ابعاد مختلف حسﱢ تعلق
به طور کلی میتوان دو دستهبندی را برای حسﱢتعلق به مکان اشاره کرد:
تعلق اجتماعی: اینگونه از تعلق که عمدتاً بر پایه تعاملات و کنشهای اجتماعی در محیط صورت میگیرد، براساس نظریه محیط اجتماعی شکلگرفته و محیط از این منظر گونهای از تعلق، ترکیبی از عناصر اجتماعی را دارا میباشد که فرد در آن جستوجوی تعلق خاطر خود میپردازد
برخی حستعلق را ناشی از روابط و تعاملات اجتماعی جاری در مکان دانسته و آن را عامل اصلی در شکل گیری این حس میدانند. از نگاه این رویکرد، حستعلق به محیط برآیند عواملی از تعاملات اجتماعی می باشد که در محیط صورت می پذیرد. بر اساس این رویکرد محیط حاوی اطلاعات و نشانههای مشترک اجتماعی است که انسانها با درک و رمزگشایی آنها با محیط خود به تعامل میرسند
تعلق مکان همچنین به عنوان عاملی قوی از منابع سرمایه اجتماعی یک شخص، بنیان نهاده شده است. در اینجا نشانههایی وجود دارد که افراد بیشتر به مردمی که با یک مکان شریکاند تعلق دارند تا مکانی با موجودیت فیزیکی.
هویت مکان و شخص، عاملی ا ست که شخص را ابتدا از طریق روابط اجتماعی و آ شنایی با دیگران به مکان متصل میکند.
به عقیده برخی ابتدا تعلق به اجتماع و در قالب نام یک گروه اجتماعی - خانواده، محله، شهر و... - شکل میگیرد و سپس تعلق به مکان در قالب هویت مکان و نام یک مکان بروز میکند.
کریستوفر اسپنسر - 2007 - در ادبیات خود پیرامون روانشناسی رشد به این نکته اساسی اشاره میکند. او ابتدا بیان دا شت که »هویتهای شخ صی و اجتماعی تا اندازهای از طریق ع ضویت گروهی شکل گرفته، و تمایزات اجتماعی گروه، اغلب با مکان همراه است، به طوریکه با اینچنین بیاناتی مشخص شده است "ما پسرانی از بروکس ]نام یک مکان[ هستیم"
- 1395 لویکا - 2008 - نیز در مقاله خود تعلق به مکان را به عنوان امتدادی از "من" این چنین وصف می کند : » من ممکن است به یک مکان به دلیل این که دوستانم در آن جا زندگی میکنند، یا من بهترین سالهایم را در آنجا گذراندم، یا ریشههای خانواده من از آنجاست، و بنابراین مکان برای هویت شخصی من مهم است. من همچنین ممکن است احساس تعلق کنم به دلیل اینکه این ]مکان[ قسمتی جدایی ناپذیر از شهری است که با آن شناخته می شوم، و بنابراین محصولی از هویت محلی است
تعلﱡق کالبدی به مکان: »این نوع از تعلق، برگرفته از عناصر و اجزاء کالبدی مکان به عنوان بخشی از فرایند شناخت و هویت انسانی می باشد. راجر در مطالعات خود به نقش مهم و اساسی تعلق کالبدی اشاره و از آن با عنوان ریشه داری یاد می نماید که بر این اساس فرد محیط را به همراه عناصر کالبدی آن در شکل دهی معنای تعلق به خاطر می سپارد