بخشی از مقاله

چکیده

»آزادي« و »وطن« از اساسیترین مفاهیم شعر عصر مشروطه بهشمار میآیند، بررسی و تحلیل این دو شاخصمهم در شعر ملکالشعراي بهار بهعنوان یکی از شاعران بزرگ و توانمند عصر مشروطه میتواند دریچهاي رو به اندیشه و تفکر این شاعر و بهطور کلی شعر عصر مشروطه بر ما بگشاید. بدیهی است جستوجو و کنکاش در شعر هر شاعر ما را به عقاید، تفکر و اندیشهي او رهنمون میسازد، این نگرش و تفکر متأثر از »محیط زندگی« شاعر و »مسایل سیاسی و فرهنگی« متقارن با دورهي زندگی او میباشد. ملکالشعراي بهار همزمان با انقلاب مشروطه به جمع آزاديخواهان پیوست همین تغییر نگرش نسبت به جامعه منجر به، بوجود آمدن مفاهیمی تازه در شعرش شد. با نگاهی جامع به شعر بهار میتوان جهانبینی این شاعر عصر بیداري را از حوادث و مقتضیات زمان دریافت. از سویی دیگر با مطالعه و تفکر در شعر بهار میتوان از دو عنصر اصلی شعر او - به لحاظ محتوا و مضمون – یعنی »آزادي« و »وطن« نام برد. به جرأت میتوان گفت پایهي اندیشهي شعري این شاعر نامور بر این دو عنصرمهم استوار میباشد. در این جستار سعی شده است به بررسی و تحلیل »آزادي« و »وطن« با تکیه بر شواهد شعري این سخنور نام آشنا بپردازیم و نگاه خاص او را به این دو عنصرمهم از میان شعرش بر میکاویم.

کلمات کلیدي: ملکالشعراي بهار، آزادي، وطن، مشروطه، شعر.

- 1مقدمه

شعر و ادب فارسی در هیچ دورهاي از بیان مضامین اجتماعی و رخدادهاي بیرونی و روزمره برکنار نبوده است. چنانکه اگر بخواهیم به هریک از سبکهاي مختلف شعر نگاهی بیندازیم با انعکاس مفاهیم اجتماعی و انتقادي به صورتهاي مختلف روبرو خواهیم شد. این اثرپذیري حتی در دورههایی که شاعران بیشتر سعی دارند مفاهیم احساسی و درونی را در شعر بکارگیرند نیز قابل مشاهده است؛ بهطوري که بهعنوان مثال میتوان در آثار و افکار مولوي فرهنگی از این پدیدههاي اجتماعی و انتقادي را تدوین کرد. همچنین در غزلیات حافظ و بسیاري از آثار سعدي نیز که شعر و اندیشهي آنان حول محور مفاهیم درونی و عاطفی دور میزند این واقعیت قابل توجه است.

آنچهمسلّم است، این است که پیوند شعر با اجتماع در ادبیات گذشته هدف و رسالت شعر نبوده است. تنها دورهاي که بیشترین آشتی و پیوند میان شعر و اجتماع بهوجود آمده است مربوط به دورهي مشروطه میباشد. البته همانطور که میدانیم در این دوران بیان مضامین اجتماعی، سیاسی و انتقادي ابتدا در نثر روزنامهاي صورت گرفت و پس از آن شاعرانی که خود در تب و تاب تحولات سیاسی قرار داشتند، سعی نمودند رویدادهاي مختلف را به صورت منظوم در همین جراید به کار گیرند به همین دلیل منتقدان معاصر بیشتر اشعار سیاسی و اجتماعی این دوره را شعر مطبوعاتی خواندهاند، و اینگونه استدلال میکنند که: »مبارزان انقلاب ناچار بودند که براي تبلیغ اندیشههاي نوین از شعر -که نه تنها همیشه در ایران بر نثر غلبه داشته، بلکه بهترین وسیله براي بیان عواطف و احساسات بود- یاري س جویند و در واقع قسمتی از وظایف مطبوعات را به عهدهي شعر واگذارند. - «آرینپور، - 28 :1372

دربارهي اثرگذاري این شاعران و منتقدان بر انقلاب مشروطه هیچ شکی نیست به طوري که بسیاري از این سخنوران از جمله ملکالشعراي بهار خود در متن جریانهاي سیاسی حضور داشتهاند و در شکلدهی اینتحولات نقش بهسزایی ایفا کردهاند و اصولاً رسالت اجتماعی شعر را به بهترین شکل آن ارائه دادهاند چنانکه میتوان گفت:»متعهدترین نوع ادبی در شعر و ادب فارسی مربوط به دورهي مشروطه میباشد و همچنین اگر تعبیر ژان پل سارتر در خصوص ادبیات و تعهد بپذیریم باید بگوییم بارزترین مصداق این تعبیر در شعر و ادب فارسی در شعر و نثر مشروطه مشاهده میشود. - «فرشیدورد، - 218 : 1370

باري، شخصیت شاعر برجستهي دورهي مشروطه یعنی ملکالشعراي بهار از چند سو داراياهمیت است. در درجهياول؛ در عالم تحقیق یکی از هوشیارترینمحقّقان نسل خویش بود که بعضی کارهاي تحقیقی او در عالم ادب به سببشم خاص انتقادي و ذوق پرمایهاي که داشت هنوز همچنان تازگی دارد و مرجعی است براي اهل ادب مانند مقداري از مباحث کتاب سبک شناسی و بسیاري مقالات و کتب دیگر که به صورت انتقادي به دست او تصحیح شده است. وي براي نخستین بار مقولهي سبکشناسی را به طوري که امروز رایج است در تاریخ ادبیات ما مطرح کرد وخود در این باب بهترین تحقیقات را انجام داد.

ازبعدي دیگر بهار مردي سیاستمدار است، او علاوه بر اینکه پایی در سنت دارد خواستار تجدد نیز هست و در فکر سربلندي وطن خویش است امابعد دیگر، بهار شاعر است که زبان روزگار خویش و یگانهي سخنوران زمان خویش بود شاعري که گذشته ایران را همیشه پیش چشم داشت و از یاد شکوهمند آن روزگاران خون در تن او موج میزد و از شعف و فخر قلبش با تحرك زمان و لحظههاي زندگی میتپید.

بهار در درك بخشهایی از سنتهاي ادبی و نزدیک کردن آنها به مفاهیم روزگار خویش - آزادي، برابري، میهن خواهی، انسان دوستی - در میان شاعران عصر خویش همتا ندارد و یگانه است»بهار بی تردید بزرگترین گویندهي پارسی در چند قرن اخیر از تاریخ ادبی ایران است« - صفا، - 327 : 1348 او به شکلی ظریف و پنهان خرد انسانی و شهود شعري را بهم گره میزند و درین راه سرآمد میباشد. او همچنین تحولی در شعر ایجاد نمود، چنانکه فرشیدورد میگوید: »بهار شعر فارسی را که پیش از آن غالباً در خدمت عشق، تملق و نومیدي بود در خدمت آزادي درآورد و تحولی عظیم در ادبیات ما سبب گردید« - فرشیدورد - 278 : 1370

اشعار بهار با مضامینی والا بسیار پرشور، گرم و صمیمی است و استادي و هنرمندي گوینده، سخن او را در سطحی بالاتر از آثار همه شعراي عهد انقلاب قرار میدهد از درد و خشم و نفرت و بیچارگی و رنجهاي بی پایانملّت ایران سخن میگوید، انقلاب و قهرمانان آزادي را میستاید و بر خائنان و وطن فروشان پرخاش میکند و مردم را به امور اجتماعی دعوت و تشویق میکند. امتیاز بزرگ بهار در آن است که با وجود انتساب به مکتب شعر قدیم توانسته است شعر خود را با خواستههاي ملت هماهنگ سازد و نداي خود را در مسائل روز و حوادثی که هموطنان وي را دچار اضطراب و هیجان ساخته بود، بلند کند. بر پایهي آنچه گفته شد، میتوان بهار را از سه منظرمحقّق، سیاستمدار و شاعر نگریست که البته گاهی این سهبعد در هم آمیخته میشوند سیاست به شعر راه مییابد و شعر در خدمت اهداف سیاسی قرار خواهد گرفت.

پس از نگاهی اجمالی به عصر مشروطه وشعر اجتماعی آن دوران و نقش برجستهي بهار در شکلدهی شعر انتقادي آن عصر به دو عنصرمهم شعري ملکالشعراي بهار یعنی »آزادي« و »وطن« میپردازیم و شاهد مثالهایی همراه با توضیح در این زمینهها از شعر بهار ذکر مینماییم. - 2آزادي از وصل تو روي بر نگردانم یا آنکه تو را به نزد خود خوانم - دیوان، - 241 مفهوم »آزادي« از مفاهیم جدیدي است که از دورهي مشروطه در شعر شاعران به چشم میخورد آزادي به مفهوم امروزي در ادبیات فارسی سابقهاي ندارد، اگر چه آزادي را در شعر برخی از شاعران میبینیم بیشتر به معناي عرفانی آن یعنی »رهایی ازتعلّقات دنیوي« است اما معنایی که دورهي مشروطه یا اندکی پیش از آن درمییابیم به معناي »دموکراسی غربی« است، پس باید به این نکته توجه داشت که مفهوم آزادي در ادب کلاسیک و ادبیات معاصر با هم متفاوت است. بهار در اشعار خود بسیار از واژهي »آزادي« استفاده کردهاست و آن را ستوده تا جایی که »ستایشگر آزادي« لقب گرفته است، وي آزادي را امري الهی میداند و موهبتی میداند که خداوند در اختیار انسان ها نهاده است:    

آزادي ماست اصل آبادي ما    این است نتیجهي خداداي ما

آزاد بزي ولی نگر تا نشود       آزادي تو رهزن آزادي ما

  - دیوان، - 1293

در جایی دیگر، لب به سخن گشوده و خود را بهخاطر دفاع از آزادي پیوسته آواره و یا در تبعید و زندان میبیند:

از نقمت دشمنان آزادي           گه در ري و گه در خراسانم

و امروز عمید ملک شاهنشاه     بسته است زبان گوهرافشانم

فرخ حسن بن یوسف آنک از قهر    افکنده نگون به چاه کنعانم

تا کام معاندان روا سازد          بسپرده به کام گرگ حرمانم

وین رنج عظیمتر که در صورت      اندر شمر فلان و بهمانم

ناکرده گنه معاقبم، گویی         سبابهي مردم پشیمانم

عمري به هواي وصلت قانون       از چرخ برین گذشت افغانم

در عرصهي گیر و دار آزادي         فرسود به تن، درشت خفتانم

تیغ حدثان گسست پیوندم         پیکان بلا بسفت ستخوانم

گفتم که مگر به نیروي قانون       آزادي را به تخت بنشانم

و امروز چنان شدم که برکاغذ          آزاد نهاد خامه نتوانم

  - دیوان، - 261

این به زندان افتادنها و تبعیدها نمیتواند شاعر آزادي را از راهی که پیشرو گرفته دلسرد و مأیوس کند، او همچنان در دفاع از آزادي خستگی ناپذیر مینماید تا جایی که فریاد بر میآورد که هرگز از آزادي و رسیدن به آن روي بر نخواهد گرداند.

اي آزادي خجسته آزادي تا آنکه مرا به نزد خود خوانی بهار داراي اندیشهاي بلند و جهانشمول است و آزادي و صلح و دوستی را فقط براي وطن خویش نمیخواهد بلکه آرزوي او آزادي براي جهان و درواقع جهانی آزاد از هر گونه ظلم و ستم و تعدي است چنان که در قصیدهي »جغد جنگ« که در ادامه خواهد آمد، همین نکته مشهود است.» فغان ز جغد جنگ و مرغواي او// که تا ابد بریده باد ناي او« او حاضر است جان خود را براي آزادي در خطر بیندازند، زمانی که شاعر براي سومین بار در سال1312 شمسی به زندان افتاد یکی از دلایل در بند افتادن خود را دفاع از آزادي میداند:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید