بخشی از مقاله
چکیده
در عصر جهانی شدن با توجه به فرآیندهای عدم تمرکز و نیز توجه دوباره به مزیتهای نسبی مناطق در رقابت برای سرمایهگذاری از طرف دولتها و بخش خصوصی، استراتژیهای مختلفی برای توسعه مناطق کمتر توسعه یافته در درون قلمروهای ملی مورد توجه قرار گرفته است. در این میان توجه به شهرهای میانی به عنوان کانونها و مراکز توسعه مناطق کمتر توسعه یافته و عقب مانده به عنوان یکی از استراتژیهای اصلی در بسیاری از کشورهای جهان مد نظر بوده است.
بدین سان این مقاله به دنبال پاسخگویی به این سوال اساسی است که مهمترین نقشها و کارکردهای شهرهای میانی در دستیابی به توسعه پایدار منطقهای کدامند؟ برای پاسخگویی به سوال فوق از روش کیفی و مطالعات اسنادی استفاده شده است.
نتایج نشان می دهد که این گروه از شهرها میتوانند به عنوان کانونها و قطبهای سرمایهگذاری در مناطق عقب مانده و کمتر توسعه یافته عمل کرده و نقش مهمی را در توسعه چنین مناطقی ایفا نمایند. در این مقاله همچنین با تاکید بر نقش پر اهمیت شهرهای میانی در نظام شهری بویژه در کشورهای در حال توسعه، این نتیجه حاصل شده است که در صورت توجه به این گروه از شهرها و سمت و سو دادن سرمایهگذاریها به سوی آنها، این شهرها میتوانند خلاء ناشی از نبود کانونهای با قابلیتهای بالای توسعه را در مناطق کمتر توسعه یافته پر کرده و به عنوان محرکهای توسعه فراگیر و پایدار منطقهای عمل کنند.
-1 مقدمه
شهرها و مناطق اغلب برای جذب سرمایهگذاری از طرف شرکتها، دولتها و جذب کارگران ماهر و توریستها رقابت میکنند. اما در همه این موقعیتهای رقابتی4، فقط مکان و یا مکانهای محدودی انتخاب میشوند. رقابت در میان مکانها شکلهای مختلفی به خود میگیرد. بعضی وقتها این رقابتها مستقیم است - همانند رقابت برای جذب یک پروژه عمرانی و یا رویداد ویژه - ؛ در مواقعی نیز این رقابت شکل غیرمستقیم به خود میگیرد
رقابت در میان شهرها و مناطق ممکن است در سطح جهانی، سطح بینالمللی، سطح ملی و یا در درون مناطق ملی باشد. در هر حال آنچه که حائر اهمیت است فرآیند رقابت و نیز فرآیند انتخاب مکانها و شهرهای ویژه از طرف دولتها و شرکتها برای سرمایهگذاری و برنامههای توسعه است. این در حالی است که در حال حاضر علیرغم بازارهای جهانی و نیز رقابتهای جهانی، موفقیت اقتصادی به شکل منطقه ای متمرکز شده است و یا همچنانکه پورتر5 اظهار میدارد مکان مهم است. در واقع اهمیت تمرکز منطقهای شرکتها، بخشهای صنعتی و شبکههای منطقهای6 دوباره به منظور تبیین مزیتهای رقابتی7 کشف شده است
اما اینکه در حال حاضر مناطق بصورت نامتعادل و غیرمتوازن و به بویژه در بسیاری از کشورهای در حال توسعه به صورت کاملاً نابرابر توسعه یافتهاند مساله ای است که توجه دوباره را به مناطق و کانونهای فعال
آن یعنی شهرها در عصر جهانی شدن اقتصاد و ارتباطات آشکار میسازد. در واقع سطوح منطقهای به عنوان سطحی از فضای اعمال و اجرای سیاستهای توسعه همواره مورد توجه محافل علمی، سیاستگذاری و اجرایی بوده است و از دهههای 1960 و 1970 توسعه منطقهای به عنوان فعالیتی مهم، هم در سطح ملی و هم در سطح دولتهای محلی و منطقهای در سراسر جهان به طور روزافزونی مورد توجه قرار گرفته است
این در حالی است که از لحاظ آکادمیک و سیاستگذاری نیز، مناطق همیشه هم تمایل به همگرایی 8 با وضع موجود داشته و هم به دنبال برون رفت از وضع موجود بودهاند. بر همین اساس رویکردهای غالب به مطالعه مناطق نیز همواره در طول زمان تمایل به تغییر و تحول داشتهاند
در واقع نگاهی به تغییر و تحولات در رویکردهای برنامهریزی و توسعه منطقهای نشان میدهد که این مقوله همواره با رویکردهای متفاوت مورد توجه قرار گرفته و اهمیت آن به گونهای است که بنابر مقتضیات زمانی و مکانی و با توجه به نیازهای توسعهای، رویکردهای متفاوتی نسبت به آن اتخاذ شده است؛ با این حال همواره این سوال اساسی وجود داشته است که چه عوامل و عناصری موفقیت و در نتیجه توسعه را در سطح منطقهای شکل میدهند
در این میان توجه به این امر که چگونه میتوان فرآیندهای سرمایهگذاری - اعم از سرمایهگذاریهای دولتی و سرمایهگذاریهای بخش خصوصی - در زمینههای مختلف را به طرف مناطق کمتر توسعه یافته سوق داد و توانایی رقابت این مناطق را در برابر مناطق بیشتر توسعه یافته ارتقاء داد موضوعی است که همواره به عنوان مسالهای بیپاسخ پیشروی سیاستگذاران و برنامهریزان بوده است. در این میان راهکارها و استراتژیهای مختلفی به بوته آزمایش درآمده و نتایجی نیز حاصل شده است. علیرغم همه این مسائل هنوز هم طیف وسیعی از کشورهای در حال توسعه و از جمله ایران با مساله عدم تعادل توسعه بین مناطق خود روبرو هستند.
رویکرد توجه به شهرهای میانی9 به عنوان کانونها و ابزارهای توسعه مناطق عقبمانده یکی از این رویکردهاست که علیرغم توجه به آن از طرف محافل دانشگاهی، سیاستگذاری، برنامهریزی، محافل اجرایی و بخش خصوصی هنوز هم آنچنان که لازم است اهمیت، جایگاه، پتانسیل و نقش این گروه از شهرها در توسعه مناطق کمتر توسعه یافته ناشناخته مانده است .
بر این اساس در این مقاله ضمن توجه به این موضوع که مناطق در عصر جهانی شدن اقتصاد، ابداعات، ارتباطات و شیوههای رقابتی نوین میتوانند به عنوان عرصهای رقابت در بُعد ملی و بینالمللی عمل کنند به بررسی نقش شهرهای میانی در توسعه منطقهای بویژه توسعه مناطق عقب مانده و کمتر توسعه یافته درون قلمروهای ملی میپردازد و به دنبال پاسخگویی به این سوال است که نقشها و کارکردهای شهرهای میانی در توسعه منطقهای کدامند؟
-2 شهرهای میانی و توسعه منطقهای
-1-2 شهرهای میانی کدامند؟
مشخص نمودن اندازه یک شهر و تعیین جایگاه آن در سلسلهمراتب شهری و ارائه تعریفی جامع و مانع برای آن بر مبنای اندازه آنها اعم از کوچک، میانی و بزرگ کار چندان آسانی نیست. این امر شاید ناشی از پیچیدگی شهر و ویژگیهای آن از جنبههای مختلف باشد؛ همچنانکه محققان و اندیشمندان مختلف تعاریف گوناگونی از شهر ارائه کردهاند به تبع آن اندازه شهر هم میتواند تعاریف مختلفی داشته باشد و بر مبنای ویژگیهای مختلفی مشخص شود.
پارامترها و معیارهای مختلفی که در تعریف شهر و تشخیص یک سکونتگاه شهری از یک سکونتگاه روستایی موثرند، پیچیدگی خاصی به تعریف شهر و مفاهیم مرتبط با آن میدهد به طوری که هر کدام از محققان بنا به زمینه کاری خود ویژگی های خاصی را مد نظر قرار دادهاند. جغرافیدانان شهری محل استقرار، ساختار فیزیکی، ابعاد تراکم و کارکردهای اقتصادی شهرها را مد نظر قرار دادهاند. تاریخدانان عمدتاً بدان علاقه داشتند که توسعه این شکل جدید از زندگی اجتماعی را از نقطه نظر ساختار و سازمان صوری آن ترسیم کنند.
از این رو بحث درباره منشاء شهر، توصیف شهرهای باستانی و دگرگونی آنها تا شهرهای جدید سهمی قابل توجه در ادبیات تاریخی را به خود اختصاص دادهاند. در مطالعات تاریخی، شهرها بیش از هر چیز به عنوان یک واحد سیاسی تلقی میشوند. آمارشناسان در زمانهای مختلف ناچار بودهاند شهر را تعریف کنند؛ زیرا انجام همهپرسی ها و تفسیر آنها نیاز به واحدهای آماری مشخص داشته است. تعریف پهنه استقرار شهری و تعداد ساکنان مهمترین روشهای آماری برای تشریح شهر میباشند. اقتصاددانان بر آن بودهاند که توسعه شهری را به مثابه یک واحد اقتصادی در نظر بگیرند. شهر در این دیدگاه میتواند تبلوری از مرحله خاصی از توسعه اقتصادی در نظر گرفته شود.
در این دیدگاه ظهور شهر با گذر از صنایع پیشهوری به صنایع ماشینی، تقسیم کار، بازار و مبادله همراه بوده است. در نگاه جامعهشناس شهر مجموعهای است از عملکردها، عادات مشترک، احساسها و سنتهایی که از خلال نسلهای متعددی از زندگی رشد کردهاند و مشخصه گونه خاصی از واحدهای فرهنگیاند. درون فرآیند بزرگی که یک شهر نامیده میشود جامعهشناس، گروههای بسیار زیاد دیگری از مردم و از پهنهها را میبیند که نتیجه رشد و فرآیند پیوسته تغییرات و جابهجایی هستند و هر کدام از آنها دارای مشخصههای ویژه بوده و گونه خاص ساکنان خود را تولید میکنند
بر این مبنا می توان گفت که شهر پیچیدهترین فضایی است که انسان در روند تکامل خود خلق کرده و همین پیچیدگی ارائه تعریفی که مورد قبول همگان باشد را با مشکل مواجه کرده است. این مشکل به ویژه آن زمان بغرنجتر است که بخواهیم شهر را بر مبنای اندازه آن تعریف کنیم. چه اندازهای از تراکم را میتوان معیار شناسایی یک شهر کوچک از یک شهر بزرگ دانست؟ ساختار فیزیکی شهرها در اندازههای مختلف چه نقشی در قراردادن آنها در جایگاه بزرگ، میانی و کوچک ایفا میکند؟
به لحاظ اجتماعی کدام ویژگیها و رفتارهای اجتماعی را باید متعلق به شهرهای کوچک و یا بزرگ بدانیم؟ و سوالات متعدد دیگری در این زمینه که به طور مشخص و قطعی نمیتوان به آن پاسخ داد. جواب این سوالات مستلزم شناخت ویژگیهای یک جامعه، تعیین سطح توسعه، درجه روستایی یا شهری بودن آن و موارد بیشمار دیگری میباشد.
برای تعیین اندازه یک شهر باید بارزترین و مشخصترین عوامل را انتخاب کرد. عواملی که بتوانند جهت سهولت کار قابل محاسبه و مقایسه بوده و بتواند شهرهای با اندازه های مختلف را در طیفی از کوچک تا بزرگ قرار دهد.