بخشی از مقاله
چکیده:
تاریخ بیهقی از جمله متون گرانبهایی است که با استفاده از شگردهای ادبی، هم به تاریخی ظاهر مستند و هم به متنی خلّاق بدل شده است. این مقاله در صدد آن است که با بررسی شخصیت از دید روانکاوی و همچنین بررسی شخصیت سلطان مسعود در تاریخ بیهقی ثابت کند که سلطان مسعود از نظر روانکاوی و روانشناسی دارای چه مشکلاتی است. در ادامه اخلاق، رفتار و صفات فردی وی با اطرافیان و تأثیر آن در امور مملکتی و ... بیان میشود.
مبانی این پژوهش را نظریههای شخصیت و روانکاوی فروید و آدلر تشکیل میدهد و تحلیل ویژگیهای شخصیت مسعود به منزله اثبات شخصیت واقعی او از نظر روانکاوی است. کلیدواژهها: شخصیت، روانکاوی، تاریخ بیهقی، شخصیت سلطان مسعود
مقدمه:
شخصیت، رکن اساسی آثار داستانی در دنیای ادبیات است و اهمیت فراوانی دارد؛ تا آنجا که بسیاری از خوانندگان آثار ادبی، این آثار را با نام شخصیتشان به یاد میآورند. اژهو شخصیت هم ناظر به سجیّه مختص هر شخص است و هم مجموعه عوامل باطنی و نفسانیات - احساسات، عواطف و افکار - یک فرد. - فرهنگ معین - یکی از آثار معروفی که شخصیت افراد را به وضوح نشان داده کتاب تاریخ بیهقی است که یکی از اثرهای معروف ابوالفضل بیهقی است هر چند این اثر بر مبنای تاریخ و مشاهده واقعیاتی نوشته شده است که نویسنده دیده و شنیده. آنچه در تاریخ بیهقی ممتاز است این است که شخصیتهای آن همگی از هر دو بُعد مورد توجّه و نظر بودهاند؛ از قبیل:
سلطان مسعود، حرّه ختلی، علی قریب، بونصر مشکان، بوسهل زوزنی، حسنک وزیر و ... گفتن، عقلانی و لحظه ای نیست، اما نشان دادن، احساسی و صمیمانه است.
بیهقی این دو ویژگی را با هم در کتاب خود رعایت کرده است. با گفتن اینکه شخصیتی شوخ، زیرک، پلید، دست و دلباز، تنبل و بد اخلاق است، شخصیتی خلق نمی شود بلکه باید دائم از طریق رویدادها، ویژگی های افراد را اثبات کرد. کاری که بیهقی از عهدهی آن خوب برآمده است.
با این توصیف در این مقاله سعی بر آن است تا شخصیت سلطان مسعود بررسی شود و به این پرسش پاسخ داده شود که آیا شخصیتهای مهمّی چون مسعود غزنوی که در تمام کتاب از آن سخن رانده شده و در تمام ماجراها و وقایع حضور داشته از نظر روانکاوی چطور شخصیتی بوده است؟
آیا رفتار و شخصیت او را میتوان تحلیل روانکاوی کرد؟ آیا میتوان گفت که او، شخصیت مسعود یک شخصیت بیمارگون است؟ در این تحقیق فرض بر این است که با توجه به نظریههای روانکاوی شخصیت او بررسی و تحلیل شود.
روش تحقیق در این مقاله نیز بر اساس مطالعهی کتابخانهای و بررسی منابع طراز اول و اساس قراردادن خود متن تاریخ بیهقی است. در تحلیل دادهها ار آخرین یافتههای پژوهشی مرتبط با این موضوع استفاده شده است.
پیشینه تحقیق:
مقالات و کتابهای زیادی به مسئله شخصیت و سلطان مسعود در کتاب بیهقی پرداختهاند که به برخی از آنها اشاره می شود:
با این که حوزه پژوهش و تحلیل در این موضوع، تجربه شده به نظر میآید اما باید گفت:
-1در بسیاری از این بررسیها تنها به توصیف محض شخصیتها چون مسعود و حسنک و بوسهل بسنده شده و وجوه روانکاوی شخصیت آنها و دیگر شخصیتها مورد توجه قرار نگرفته است.
-2نمونههای مستقیم و شاهدهای برجسته مستند از متن کمتر مورد بازکاوی و بررسی قرار گرفته است.
-3در هیچ یک از این آثار به طورتخصصی و ارزشمند، به شخصیت روانی شخصیتها در تاریخ بیهقی مورد توجه قرار نگرفته است.
اما در مقاله حاضر، سعی بر آن است تا با شناخت شخصیت، روانکاوی شخصیت از نظر فروید و آدلر، شخصیت مسعود غزنوی مورد بررسی قرار گیرد. به این منظور ابتدا تعریف شخصیت و بعد شخصیت در روانکاوی ارائه میشود و سپس ارتباط مسعود و روانکاوی بر اساس متن تاریخ بیهقی مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
شخصیت:
»شخصیت در اثر روایتی و نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد.
»شخصیت عبارت است از فردی که مانند اشخاص حقیقی از ویژگیهایی برخوردار است و با این ویژگیها در داستان و نمایش ظاهر می شود.
مفهوم شخصیت در آثار ادبی، مانند سایر پدیدههای دنیای هنر، در گذر زمان و با عبور از پیچ و خمهای زندگی بشر، همواره دست خوش تغییر و تحوّل بوده است. خلق اثر ادبی بدون طرح شخصیتها و کاراکترها هرگز امکان پذیر نیست. بنابراین، شخصیتها را باید پایههایی دانست که ساختمان یک اثر، روی آنها بنا میشود. در کل در ادبیات تعاریف فراوان و مختلفی از شخصیت صورت گرفته است که اغلب آنها در چارچوب کلّی بر عناصر مشترکی تکیه دارند، اما هر کدام سعی میکنند با خلق گستره وسیعی از صفات و ویژگیها، موجودات مختلف و متنوعی از هر دست و با هر نوع رفتار را در زمره شخصیتهای داستانی قرار دهند. شاید در یک سخن ساده و جامع بتوان گفت:
»اشخاص ساخته شده ای - مخلوقی - را در داستان، نمایشنامه،... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند.
نظریه های شخصیت از نظر روانکاوی:
فروید: روانشناسی خود مربوط به درک کل شخصیت است که از سال 1923 به بعد تمام موضوع روانکاوی حول این محور متمرکز بوده است. به نظر روانکاوان، در حال حاضر، نظام روانکاوی یا روانشناسی »خود« جامعترین شیوه پویای موجود در زمینه افراد انسانی است. به رغم تمام عناصر تازه پیشنهاد شده، ما هسته اساسی نظریه و دیدگاه روانکاوی هنوز همان بینش جاودانهای است که روانشناسی را مدیون فروید کرده است. هنور هم، منبع اساسی تمام نظریات روانکاوی شخص فروید است.
نظریه شخصیت از دیدگاه فروید به سه بخش: خودآگاه، نیمه خودآگاه - پیش آگاه - و ناخودآگاه تقسیم میشود. مهمترین قسمت ذهن، که نقش اساسی و بسیار حساسی در نظریه روانکاوی دارد ناخودآگاه استفروید. اوّلین کسی بود که به صراحت از روان ناخودآگاه و چگونگی تشکیل و تجلّیات آن سخن راند. به نظر فروید قسمت اعظم رفتار ما به وسیله نیروهایی هدایت میشوند که اصلا از آنها آگاه نیستیم.
این نیروها عبارتند از: غرایز، آرزوها و خواستهها و غیره. ریشه و اساس هر میل سرکوفته و واپس زده را میتوان در ناخودآگاه جستجو کرد. روان ناخودآگاه تمام غرایز بشر اولیه را در بر میگیرد که برخی از این عوامل ارثی و برخی دیگر بر اثر تکامل و تحوّل دوران کودکی به وجود آمدهاندتصوّرات. و امیال سرکوفته و واپس زده هیچ گاه از بین نمیروند و در ضمیر ناخودآگاه به بقای خود ادامه میدهند تا در هنگام مناسب به خودآگاهی راه یابند. پارهای از بیماریهای روانی نتیجهتلاش میل و تصوّر واپس زده برای راهیابی به خودآگاهی است.
شرح حال نویسی، سؤال کردن از خود، درد دل کردن با دیگران، تعبیر رؤیا و اعمال سهوی از جمله راهها و روشهای پیبردن به محتویات ذهن ناخودآگاه و ایجاد خودشناسی است.
در سال 1923 میلادی فروید در نظریه فوق تجدید نظر کرد و سه ساختار بنیادی دیگر را به نامهای نهاد، خود و فراخود عنوان کرد. نهاد که فقط در پی ارضای نیازهای غریزی و تابع اصل لذت است. پایبند ارزشها و اصول اخلاقی نیست و از هیچگونه عقل و منطقی تبعیت نمیکند. به عبارت دیگر، بیاری،قر عدم تعقّل، خودخواهی و لذّتطلبی و حفظ مشخّصات کودکانه در سرتاسر عمر از صفات بارز نهاد است.
نهاد زیربنای شخصیت هر فردی را تشکیل میدهد. همچنین رشد و تکوین خود نیز تحت تأثیر عواملی ارثی و محیطی صورت میگیرد. فراخود بیان درونی ارزشهای اجتماعی و والدین فرد است. کوشش فراخود بیشتر برای رسیدن به آرمانهاست تا واقعیت. فراخود بدون توجّه به امکانات رفتاری درباره درست بودن فعالیتهای فرد به قضاوت میپردازد تا ببیند آیا با ارزشهای اخلاقی جامعه مطابقت دارد یا خیر.
آدلرنظریه: شخصیت و نظام درمانی او یک دیدگاه اجتماعی و غایت انگار است که انسان را کلّاً و در مجموع موجودی خلّاق، مسئول و در حال شدن میداند که در جهت هدفهای خیالی در محدوده زمینه تجربیش در حال حرکت است. عقیده زیربنایی این نظام آن است که فتار معمولاً به وسیله تلاشهایی هدایت و کنترل میشود که در صدد جبران احساس حقارت هستند. همچنین قدرت طلبی تعیین کننده چگونگی اعمال انسان و مسیر رشد اوست.
احساس حقارت یا به صورت گستردهتر عقده حقارت میتوانند ناشی از ضعفهای روانی یا اجتماعی باشند که به صورت ذهنی احساس میشوند. احساس حقارت خاصی که هر فرد تجربه میکند، میتواند بر سبک زندگیای که او برای برتر بودن برمیگزیند، تأثیر بگذارند. کل رفتار فرد از سبک زندگی منحصر به فرد وی ناشی میشود. افراد سبک زندگی خود را تا اندازهای بر اساس تجربههای کودکی خویش میسازند.
جایگاه کودک در خانواده -ترتیب تولّد با جایگاه ترتیبی- بر سبک زندگی او تأثیر مهمی دارد. برای مثال، فرزند دوم یا میانی، به احتمال زیاد سبک زندگی جاهطلبانه اختیار می-کند و میکوشد از برادر یا خواهر بزرگترش جلو بیفتد. فرزند بزرگتر، با تجربه گریزناپذیر عزل شدن توسّط فرزند جدیدی که کانون توجّه است، مواجه میشوداز. دست دادن توجّه و محبّت تقسیم نشده، احساس رنجش و نفرتی ایجاد میکند.
فرزند بزرگت دوست دارد به گذشته بنگرد، به دورانی که هیچ رقیبی وجود نداشت و احتمالاً سبک زندگی محافظه کارانهای را پرورش خواهد داد. فرزند آخر خواهر و برادرهای بزرگتری دارد که هرگز تجربه از دست دادن توجّه به نفع یک جانشین را ندارند و به احتمال زیاد، انتظار دارند که مثل یک شاهزاده زندگی کنند. شخصیت-
های بیمارگون آنهایی هستند که نتوانستهاند به شیوهای که از لحاظ اجتماعی سازنده است، به برتری برسند. شخصیتهای بیمارگون از خانوادههایی به وجود میآیند که رقابت، بیتوجهی، سلطهگری، بهرهکشی یا لوسکردن بر آنها حکمفرماست و تمام اینها از علاقه اجتماعی جلوگیری میکنند. فرزندان این خانوادهها، با صدمه زدن به دیگران، برای زندگی کاملتر تلاش میکنند. کودکانی که از علاقه اجتماعی منع شدهاند، برای رسیدن به برتری، یکی از این چهار هدف خودخواهانه را انتخاب میکنند: محبتخواهی، قدرت طلبی، انتقام جویی، اعتراف به نارسایی و شکست.
ارتباط روانکاوی و ادبیات:
بسیاری از مفاهیم و فرضیههایی که با فروید و روانکاوی بر سر زبانها افتاد امروزه دیگر تازه نیست، گویا فروید نویسندگان را برگزیدهترین روانکاوان میدانست و بنیادیترین مفاهیم روانکاوی خود را از ادبیات به وام گرفته بود