بخشی از مقاله
چکیده اگر متون ادبی را بازتابی از زندگی فردی و اجتماعی انسان بدانیم، یکی از مسائل تعیین کنندهی ویژگیهای ادبی، تحلیل چگونگی بازنمایی واقعیت در یک متن است. بازنمایی، اهمیت و شیوههای آن از موارد بنیادین در مباحث فلسفی، از عصر روشنگری تا به امروز است. شاید بتوان گفت مهمترین عامل بازشناسی دورههای گوناگون و انواع مختلف ادبی نیز همین توجه به شیوههای بازنمایی است. در این مقاله، منظومهی خسرو و شیرین نظامی گنجوی براساس نظریهی استیورت هال در مورد بازنمایی تحلیل شده است. در این تحلیل، تأثیر شیوههای گوناگون شناخت و کسب آگاهی توسط سوژه، در انتخاب روشهای بازنمایی بررسی میشود. بر این مبنا، در این پژوهش فرایند شکلگیری شخصیت در جریان بازنمایی در داستان مورد نظر، ویژگیهای آن، و تأثیر این ویژگیها در ساخت هویت فردی شخصیتها بررسی و تبیین شده است. براساس یافتههای این تحقیق، بازنمود در داستان خسرو و شیرین، به عنوان یکی از نمونههای عالی ادبیات کلاسیک عمدتاً منطبق بر رهیافت بازتابی در تقسیمبندی هال است و به نظر میرسد با یررسی نمونههای بیشتر، نتایج حاصل از تحلیل را بتوان برکلیت ادبیات سنتی نیز تعمیم داد.
پژوهشهای میانرشتهای، علیرغم اهمیت و نقش اساسی آنها در کاربردی کردن نظریهها در علوم انسانی، چنان که بایسته است در تحقیقات دانشگاهی کشور مورد توجه قرار نگرفته است. ادبیات فارسی، زمینهای مناسب برای آزمون، تبیین و تفهیم آرای فلسفی است. از آن جا که ادبیات، آینهای تمامنما از هویت انسانی هر جامعه است، تحلیل زیرساختهای انسانشناسانهی آن، میتواند همچنین ساحتهای وجودی و شناختی آدمی را از خلال متون ادبی بیرون کشیده، پیشاروی مخاطب علاقهمند قرار دهد.
بیان مسأله
خسرو و شیرین از منظومههای داستانی کهن ادبیات فارسی است که به دلیل دارابودن ارزشهای ادبی و انسانی والا، همواره مورد توجه ادیبان و عامهی مردم ایران بوده و به همین سبب در تحقیقات ادبی نیز بسیار مورد اقبال قرار گرفته است. دربارهی ویژگیهای ادبی و ساختار داستانی این اثر تحلیلها و بررسیهای فراوان صورت گرفته و در دسترس است. اما به نظر میرسد آنچه تاکنون در مقالات پژوهشی در مورد این اثر و به طور کلی ادبیات کلاسیک تاحدودی مورد غفلت نویسندگان و محققان قرار گرفته، بنیانهای فلسفیای است که آن ویژگیها و ساختارها را به وجود آورده است. این بنیانها، فارغ از نوع جهانبینی نویسنده یا شاعر، به ذهنیتی وابسته است که وی به هنگام خلق اثر در اختیار متن قرار داده است. راهیابی به این ذهنیت که قاعدتاً تنها از طریق کشف در متن امکان پذیر است ، به شیوههای بازنماییِ به کارگرفته شده توسط خالق اثر برمیگردد.
ضرورت و اهمیت تحقیق
به نظر میرسد در میان انبوه پژوهشهایی که در زمینههای بلاغی، صنعتی و روایی بر متون کهن ادب پارسی انجام میگیرد، توجه به خود "انسان"، بهعنوان مهمترین موضوعی که همواره شناخت ان از مهمترین دغدغههای بشر بوده است، ضرورتی غیرقابل انکار است. نوع نگاه به انسان و شیوههای شناخت هستی وی، همواره در ادبیات فارسی حضوری بارز داشته و میتوان گفت ادبیات فارسی، همچنان که از تاریخ و جغرافیا و طب و دیگر علوم جدا نبوده، با فلسفه نیز پیوندی ناگسستنی داشته است. انسان ایرانی امروز، چیزی جدا از انسان ایرانی دیروز نیست. اما باید سیر تحول و تطور مفهوم انسان را در جریان گذار از سنت به مدرنیته بررسی کرد تا بتوان به شناختی جامع از انسان امروزی به دست اورد . در این مقاله، نگاه انسان اندیشمند سنتی به مقولهی "انسان" واکاوی میشود به این امید که این مسیر ادامه یابد و به نتایج قابل قبول و قابل اتکا برای تفکر ادبی فلسفی ایران بیانجامد.
پیشینه تحقیق
با بررسی پژوهشهایی که تاکنون در مورد داستان خسرو و شیرین انجام گرفته، از طریق جستجو در پایگاههای اطلاع رسانی متعدد، عنوانی که یکی از موضوعات فلسفی را در این داستان تحلیل کرده باشد یافت نشد. به-خصوص، موضوع "بازنمایی" که یکی از مباحث پرچالش در فلسفهی امروز بهشمار میرود و برداشتهای متعددی از مفهوم و چگونگی ان وجود دارد. آنچه انسان در مقام فاعل شناسا از محسوسات وپدیدهها دریافت میکند، در قالب فهم او قرار گرفته، به ذخیرهی دانایی وی افزوده میگردد. ذخیرهی دانایی، درون انسان را تشکیل میدهد. "نمود"1 جهان حسی است، آن گونه که وجود دارد، نه آن گونه که فهم میشود. به عبارتی نمودجهانِ» حسی به عنوان واقعیتِ بالفعل خود است هر شناسندهای دریافت ویژهی خود را از هر موجودی دارد و میتوان گفت که هستیِ هر موجودی بازبسته به نوع ادراکِ عامل شناسندهی آن دارد. به این ترتیب میان آنچه در واقعیت وجود دارد و آنچه توسط ذهن انسان فهم میشود تمایز وجود دارد. ذهن آدمی "بازنمودی" از محسوسات و پدیدهها را در خود فهم میکند.
بازنمود
نمود زمانی به واسطهی آگاهی قابل دریافت است که "بازنمود"2 آن در اختیار ذهن انسان قرار گیرد . درحقیقت فهم انسان از دنیای پیرامونی خویش مجموعهای از بازنماییهای محسوسات است. به عبارت دیگر بازنمود، سطح ادراکِ نمود به وسیلهی ذهن انسان و واسطهی شناخت او است . به این ترتیب یک نمود، از آن جا که میتواند به اشکال گوناگون مورد شناخت قرار گیرد، میتواند واجد تعدادی از بازنمودها باشد. ساخت مفهومی یک اثر ادبی، میباید این مجموعه از بازنمایی را در کلیتی قابل درک ارائه دهد. واسطهی این ارائه، تخیل مؤلف است. »تألیف که با استفاده از تخیل مفاهیم را، مشتمل بر مفاهیم محض به کار میگیرد، بناست تا در کثرت بازنمودها اعمال شود و آنها را به سطح عینیت برساند« بازنمود ذهنیتی است که از نمود وجود دارد. این ذهنیت در گذر از صافی تخیل، به عینیتی متنی تبدیل میشود و مفاهیم را به ادراکاتی کاربردی و قابل دریافت مبدل میسازد. هر نمود با کثرتی از بازنمود متعین میشود و تألیف، ساختاربندی این کثرتهاست. تخیل وجه تمایز ساختار بازنمودی اثر ادبی یا هنری از تولیدات غیرادبی و غیرهنری است.
بازنماییِ واقعیت
در این مقاله بازنمایی در معنایساختارگرای آن، یعنی بازنماییِ گفتار مد نظر نیست. بازنمایی در این معنی، بحثی بیشتر روایتشناسانه است و شیوههای گوناگون بازنماییِ ذهنیت نویسنده، در قالب گفتار را شامل میشود . برای نمونه ر.ک. تولان، و برای نمونههایی از نقد عملی در زمینهی پارادایمهای بازنمایی در این جا، این اصطلاح در مفهومی بنیادیتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. روشهای تولید ذهنیت، چگونگی تبدیل واقعیت بیرونی به ذهنیت درونی یا تبدیل ابژه به سوژه، و نقش آگاهیهای مختلف در تحولات معناییِ حاصل از چنین فرایندهایی، مبنای نگرش به ترم " بازنمایی" است. این بدان معنا نیست که مباحث کلامی و بیانی از گردونهی نقد خارج شده است، بلکه نگاه به چنین مباحثی نیز از نقطه نظر اهمیتی است که میتوانند در ساخت ذهنی سوژه و ارتباط آن با دنیای متن داشته باشند. به این ترتیب شناخت روابط میان حسیات و فهم آنها از مسائل اساسی بحث خواهد بود.
انواع بازنمایی در نظریهی هال
تحلیل بازنماییِ گفتار، تحلیلی کارکردی است. به این معنی که تنها میتوان نتایج مترتب بر چگونگی بازنمود خاصی از گفتار در یک اثر را بررسی کرد. اما در بازنماییِ واقعیت، با تحلیلهای معنایی روبروییم. این تحلیلها، شیوههای مختلف امکان معنامندیِ یک واژه، تصویر، کنش، یا پدیده را مشخص میکنند. در واقع آنچه در این جا حائز اهمیت است، مراحل آغازینِ تولید معنا نزد سوژهای است که در یک متن، معنایی را انتقال داده است. بازنمایی را میتوان در سه رهیافت4 بررسی کرد: » رهیافت بازتابی: 5آیا زبان صرفاً معنای ازپیشموجود در جهان عینیتها، انسانها، و اتفاقات را بازتاب میدهد؟ رهیافت نیتگرا:6 آیا زبان فقط خواستههای شخصی گوینده یا شنونده یا نقاش را بیان میکند؟ و رهیافت سازهانگار:7 آیا معنا در ساختار درونی زبان و از طریق زبان ساخته میشود؟
طرح یک داستان یا شخصیتپردازی آن، از طریق ارائهی آگاهی به مخاطب به پیش میرود. این انتقال آگاهی در بسیاری موارد به طور غیرمستقیم و از تعامل کنشگرانِ درون روایت صورت میپذیرد. سؤال اساسی این است که در داستانی چون خسرو و شیرین، به عنوان نمونهای درخشان از ادبیات سنتی ایران، بازنمایی تحت چه شرایطی و با چه شاخصههایی انجام گرفته؟ نتایج مترتب بر چنین شاکلهای چیست؟ نقش آگاهی و خودآگاهی در این میان چیست؟ و معنا در جریان بازنماییِ سنتی چگونه شکل میگیرد؟
بازنمایی در داستان خسرو و شیرین
شکلگیری آگاهی در شخصیتی داستانی، به نوع بازنمودی وابسته است که از واقعیت بیرونی در ذهن آگاهیدهنده وجود دارد، زیرا واقعیت در نفس خود، قابل انتقال نیست. بنابراین واقعیت در آگاهی همواره با پدیدار، دارای مرز است. نظامی نیز در بیتی بر این جدایی صحه گذارده است:
مگو شکر، حکایت مختصر کن چو گفتی سوی خوزستان گذر کن
چنان که در داستان دیده میشود، خسرو به بازنمایی یا شرح اوصاف شیرین به واسطهی شاپور قانع نیست و در جستجوی اصل پدیدار است. حال، آگاهی حاصل شده تا این مرحله برای خسرو را مورد توجه بیشتر قرار میدهیم. در این انتقالِ دانش، شاپور سعی کرده است تا عین وجود شیرین را برای پادشاه توصیف کند. کلام او، اگرچه با بزرگنماییهای شاعرانه همراه است، اما وجه غالب در آن، توصیف بیرونی و جزءبهجزء چهرهی شیرین است. در این شرح و آنچه دربارهی شبدیز اسب مهینبانو نیز گفته شده، گوینده به جز قدری غلو، که لازمهی چنین