بخشی از مقاله
چکیده:
یکی از مهمترین حوزههای نظریه ادبی مدرن، روایتشناسی است که از نتایج ساختارگرایی است. ساختار داستانی ماهیتی دارد که با تاثیر از عناصر خود، شکلی کنشی و روایی میپذیرد. نویسنده برای شکلگیری داستان خود با بهرهگیری از ساختار و عناصری مانند: زاویه دید، نقطه اوج، شخصیتها، طرح و نقشه، چهارچوب داستانی را پی میریزد. این پژوهش به بررسی ساختار داستان و عناصر روایتدر، حکایتِ باب چهارم از کتاب "فرج بعد از شدت" پرداخته است.
الگوی کنش گریماس برای تحلیل ساختار حکایتمدّ نظر نگارنده بود. در تحلیل موقعیت ابتداییِ ساختار داستان، توجه به نظریههای ژان میشل آرام و فراسوا زروار راهگشای مطالعات قرار گرفت. لکن در ابتدا با توجه به موضوع پژوهش، با تحلیلی از روایت شناسی ساختگرا و تبیین مولفههای آن، عناصر روایت را بررسی کرده و سپس به تعیین مناسبتهای بین آنها میپردازیم. این عناصر ابتدایی زمینهساز سیر آتی روایتها بوده و طرحی استوار را مبنی بر روابط علّ ی و معلولی پی ریزی نموده است.
مقدمه روایتشناسی ساختگرا
در میان آثار کلاسیک نثر فارسی، کتاب "فرج بعد از شدت" از منظر روایتشناسی جایگاه ویژهای دارد. بهرهگیری نویسنده از شگردهای روایی در بافت حکایتهای تاریخی این کتاب، رنگی داستانی و روایی را در آن ایجاد کرده است. روایت2 در لفظ به معنی نقل کردن خبر یا حدیث یا سخن گفتن از کسی یا داستان گویی آمده است. اما در اصطلاح ادبی» نقل رشتهای از حوادث واقعی و تاریخی یا خیالی است به نحوی که ارتباطی بین آنها وجود داشته باشد
روایت شناسی در کنار مطالعات زبانشناسی یکی از رویکردهای مهم نظریههای ادبی نوین بوده است.»روایت شناسی به علم ادبی دلالت میکند که مدل زبانی را تعمیم میدهد و آن را در مورد متنهای ادبی بکار میبرد
با توجه به دیدگاههای روایتشناسان میتوان متون روایی را واکاوی کرد و ساختار و شگردهای آثار روایی را بدست آورد. روایت شناسی با تاثیر از مکتب ساختار گرایی بازتاب ساختار دستوری زبان را در ادبیات مییابد، همانگونه که جمله را متشکل از نهاد و گزاره میدانیم یک داستان نیز از یک ساختار نحوی برخوردار است. از برجستهترین روایتشناسان ساختارگرا میتوان به ولادیمیر پراپ، گریماس، برمون، رولان بارت، تزوتان تئودوروف اشاره کرد. از آنجا که نگارنده از الگوی گریماس برای تحلیل حکایتهای کتاب "فرج بعد از شدت" استفاده کرده است لذا به ذکر شمهای از دیدگاههای این روایتشناس پرداخته میشود.
آلژیر داس ژولین گریماس، دیدگاههای روایت شناسی خود را بر اساس نظریههای ریختشناسی حکایت پراپ ساخت. پراپ، عناصر متغیر هر داستان را شخصیت و عناصر پایدار آن را "کارکرد" نامید. اما گریماس کوشید دستور زبان داستان را بیابد. وی به جای هفت دسته شخصیتهای پراپ، سه دسته تقابل دوگانه زیر را پیشنهاد کرد که بر اساس قائده معنا شناسی شکل میگیرند. گریماس درک تقابلها را زیر بنای آن چیزی میداند که او ساختار بنیادی دلالت نامیده است
»شناسنده/ موضوع شناسایی فرستنده/ گیرنده کمک کننده / مخالف
موارد فوق سه انگاره اساسی را وصف میکند که شاید در تمام انواع روایت اتفاق میافتد.
1. آرزو،جستجو یا هدف - شناسنده/ موضوع شناسایی -
2. ارتباط - فرستنده / گیرنده -
3. حمایت یا ممانعت - کمک کننده / مخالف -
گریماس از این سه پی رفتِ اصلی همچون سه قاعده نحوی نام برد. این سه پی رفت، عبارتند از:.1 اجزایی که وابسته است به زمینه چینی وظایف نقش ویژهها کنشها .2 پیمانی یا هدفمند که وضعیت داستان را به سوی یک هدف راهنمایی میکند. همچون اراده به انجام کاری یا سر باز زدن از آن .3 تمایز کننده که دگرگونیها و حرکات را در بر میگیرد. پی رفت اجرایی، طرح اصلی داستان را میسازد، ساختار روایی هر داستان متکی به آن است
بر اساس دیدگاه گریماس، هر داستان از تعدادی پی رفت تشکیل شده است. هر پی رفت نیز از تعدادی الگوها که گریماس آن را الگوی کنش نامید تشکیل شده است.