بخشی از مقاله

نقش مدیران مدارس در تحقق اهداف سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش

چکیده

با توجه به ابلاغ سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش، چند سالی است که اجرای آن در سطح کشور آغاز گردیده است. تحقق اهداف سند مذکور، نیازمند تدارک ساز و کارهای متناسب در سازمان آموزش و پرورش از جمله داشتن » مدیران کارآمد و اثربخش« در مدارس است تا بتوانند با استفاده حداکثری از امکانات و منابع موجود و برقراری تعامل فعال و اثربخش با سایر اجزای سازمان، زمینه موفقیت این مهم را فراهم آورند. این مقاله درصدد است تا نسبت به تبیین نقش و جایگاه مدیران مدارس در تحقق اهداف سند مذکور پرداخته، و ضرورت توجه جدی مسئولین و برنامه ریزان را به رعایت مجموعه ای از بایدها و نبایدهای حاکم بر فرایند انتخاب مدیران مدارس یاد آور نماید؛ تا شاید بتوان با صرف حداقل هزینه و کسب حداکثر بهره وری ، اثربخشی و کارآمدی حرکت تحولی آغاز شده در آموزش و پرورش را ارتقاء بخشید.

کلید واژه ها: سند تحول بنیادین ، آموزش و پرورش، مدیران مدارس

 

814


-1 مقدمه

در قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه کشور به دولت اجازه داده شده است تا برنامه تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش را در چارچوب قوانین موضوعه اعمال نماید. برنامه ای که با الهام از ارزش های منبعث از آموزه های دینی و اسناد بالادستی مانند قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، رهنمودهای حضرت امام (ره) و بیانات مقام معظم رهبری تهیه و تدوین شده و به مبانی نظری سند ملی آموزش و پرورش مستند می باشد. دراین برنامه، مدرسه رکن اصلی نظام آموزشی و جلوه ای از تحقق مراتب حیات طیبه، کانون عرضه خدمات و فرصت های تعلیم و تربیتی، محلی مناسب برای عرضه بایدها و نبایدهای نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی برای دانش آموزان و زمینه ساز تکوین و تعالی پیوسته هویت دانش آموزان بر اساس نظام معیار است.

-2 بیان مسئله

آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد فرهنگی و اجتماعی، نقشی اساسی در تربیت نیروی انسانی و تولید سرمایه های اجتماعی و فرهنگی در فرایند رشد و تعالی کشور ایفا می کند، به گونهای که آینده کشور در آیینه آموزش و پرورش امروز قابل مشاهده است. در دهه های اخیر با پر رنگ شدن جایگاه انسان به عنوان اصلی ترین و گرانبهاترین سرمایه اجتماعی، فرهنگی و معنوی جامعه، رسالت آموزش و پرورش نیز از جایگاه رفیع تر برخوردار شده و مورد توجه جدی صاحب نظران و نظریه پردازان علوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است.

از منظر تعالیم انسان ساز مکتب اسلام نیز، نظام تعلیم و تربیت از منزلت والا و بی بدیلی برخوردار بوده و دست اندرکاران این نظام، مسئولیت دارند تا در استمرار راه انبیاء، زمینه تربیت پذیری کودکان و نوجوانان را در بهترین سنین فراگیری برای ره پویی در مسیر عبودیت الهی فراهم آورند. تاکنون آموزش و پرورش موجود کشور- به دلایل مختلف-توانایی پاسخگویی به نیازهای جامعه در راستای اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی را نداشته و در تربیت نیروی انسانی در طراز جمهوری اسلامی با مشکلات نظری و عملی فراوانی روبرو بوده است. رهایی از کاستی ها و ناکارآمدیهای موجود و دستیابی به آموزش و پرورش پویا، موفق و اثربخش، نیازمند تحول عمیق و ریشه ای در این نهاد گسترده و سرنوشت ساز بوده تا با بازخوانی و بازتولید تمام عوامل مؤثر پیدا و پنهان این نظام، بتوان با استفاده بهینه از فرصت ها، منابع و امکانات، تحقق اهداف را تسهیل و تسریع کرد (خنیفر، 1389، .(45

با درک ضرورت و اهمیت موضوع توسط مسئولان ارشد نظام و آموزش و پرورش، سند تحول بنیادین و برنامه راهبردی و دراز مدت برای تحول همه جانبه و پایدار در آموزش و پرورش کشور توسط جمعی از صاحبنظران و کارشناسان تعلیم و تربیت تدوین، و در تاریخ 90/9/7 به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و برای اجراء به آموزش و پرورش ابلاغ شده است.

بی شک اجرای این حرکت بزرگ و سرنوشت ساز باید بسیار هوشمندانه و آگاهانه صورت پذیرفته تا در کوتاه ترین زمان و با کمترین هزینه بتواند بیشترین بازدهی و اثر بخشی را به همراه داشته باشد. مجریان برنامه برای تحقق هدف مذکور به ساز و کارها و الزامات خاص وابسته بوده و باید بتوانند با استفاده از تمام امکانات و فرصت ها، آموزش و پرورش موجود را به آموزش و پرورش مطلوب تبدیل کنند. . در این عرصه ، یکی از سئوالات مهم و کلیدی آن است که این حرکت بزرگ را چگونه باید مدیریت کرد؟ هر یک از عوامل مؤثر در سازمان ، چگونه می توانند در راستای تحقق اهداف

815


تعیین شده تلاش کنند؟ الزامات مدیریت اثربخش در سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش کدامست؟ چگونه می توان بر فرایند کار نظارت کرد و بر تحقق اهداف تحول امیدوار بود؟

با توجه به اینکه نهایتاً اجرا و ایجاد زمینه تحقق مفاد برنامه های تحولی سند مذکور بایستی در مدارس کشور و با تلاش و جدیت معلمان و مدیران مدارس انجام می گیرد، این مقاله در صدد است با پاسخگویی ضمنی به سؤالات فوق الذکر، به بررسی مهارت مورد نیاز مدیران مدارس در همراهی و چگونگی ایفای نقش در اجرای برنامه های مندرج در سند مذکور بپردازد.

-3 اهمیت و ضرورت :

تحولات محیطی در عصر حاضر با سرعت حیرت انگیز همه امور پیدا و پنهان جامعه را دگرگون کرده است. در این دنیای متحول و متلاطم، تنها افراد، سازمان ها و نهادهایی می توانند به ادامه حیات خویش امیدوار باشند که تحولات را درک کرده و پاسخ مناسب و مثبت به آنها بدهند. نهاد آموزش و پرورش، با پیچیدگی و ویژگی های خاص خود و گستردگی قلمرو فعالیت آن، از این قاعده کلی مستثنی نبوده و باید بتواند پاسخگوی تحولات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه باشد. دست یازدیدن به برنامه های تحولی اثربخش در دنیای متغیر کنونی، به امری پیچیده و غامض تبدیل شده است. پیچیدگی این امر تخصصی در نهادهایی مانند آموزش و پرورش که با »انسان« و »تحولات انسانی« روبه رو هستند، دوچندان شده است. زیرا سرعت و گستردگی تغییرات و تحولات به گونهای است که فرصت طراحی، تدوین و اجرای برنامه های درازمدت را با چالش های جدی روبه رو کرده است (سنگه، 1385، .(32

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دلیل ماهیت فرهنگی آن، ضرورت تحول همه جانبه و عمیق در نهاد آموزش و پرورش بیش از پیش احساس می شده است. به همین دلیل از آغازین روزهای پیروزی انقلاب، انجام تحولات بنیادین در دستورکار مسئولان ارشد نظام و آموزش و پرورش قرار گرفته (شورای عالی آموزش و پرورش، 1358، ( 3 و طرح ها و برنامه های تحولی فراوانی تدوین و اجراء شده است که هر یک به دلایلی نتوانسته به انتظارات جامعه پاسخ دهد. در نتیجه و بعد از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، این ضرورت هم چنان به قوت خود باقی بوده و به مطالبه جدی مقام معظم رهبری و نهادهای مسئول و سیاست گذار در حوزه فرهنگ و علم تبدیل شده و مورد تأیید و درخواست کارشناسان مجرب و مدیران و معلمان فرهیخته کشور نیز، قرار گرفته است. در پاسخ به این مطالبه عمومی »سند تحول بنیادین آموزش و پرورش« تدوین، تصویب و برای اجرا به آموزش و پرورش ابلاغ شده است. در آموزش و پرورش نیز، بکارگیری افراد مجرب و استفاده بهینه از فرصت ها و امکانات برای تحقق اهداف سند تحول از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار، و یک ضرورت اجتناب ناپذیر بوده و استفاده از انسانیترین، کارآمدترین و انعطاف پذیرترین شیوهها برای برای رسیدن به این منظور ضروری به نظر می رسد.

-4 آشنایی با مفاهیم:

-4-1 تغییر و تحول بنیادین:

تغییر بنیادی برای توصیف تغییر سازمانی که در آن تغییر درونی ارزش ها، آرزوها و رفتارهای افراد را به تغییر بیرونی فرایندها، استراتژی ها، کارها و سیستم ها پیوند می زند، به کار میرود. در این تحول، سازمانصرفاً کاری جدید

816


انجام نمی دهد بلکه توانایی انجام کارها نیز به شیوه ای جدید یاد گرفته می شود. در واقع، توانایی تغییر مداوم را ایجاد می کند. تأکید بر تغییر درونی و بیرونی از این نکته بر می خیزد که در سازمان های صنعتی بزرگ که با زمان دست و پنجه نرم می کنند، تغییر استراتژی ها، ساختارها و سیستم ها کافی نیست، باید تفکری که این استراتژی ها و ساختارها را ایجاد می کند، تغییر داد (سنگه، 1385، صفحه .(42

مراد از »تحول بنیادین در آموزش و پرورش«، فراهم آوردن زمینه »تحول عمیق و ریشه ای، همه جانبه، نظامند و سیستمی، آینده نگر، مبتنی بر آموزه های وحیانی و معارف اسلامی و متناسب با فرهنگ اسلامی- ایرانی« بوده است (نوید ادهم، .(1391

-4-2 مدیریت:

برای مدیریت، تعاریف متعددی ارائه شده است کهدر اینجا صرفاً به یک تعریف بسنده می شود:»مدیریت، فراگرد به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع انسانی و مادی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده است که از طریق برنامه ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده صورت می گیرد« (رضائیان، 1388، صفحه.(8

-4-3 مدیریت تغییر و تحول

مدیریت تحول ، فعالیتی است برنامه ریزی شده در سراسر سازمان، که به وسیله مدیریت عالی سازمان اداره می شود و اثربخشی و سلامت سازمان را از طریق تغییر برنامه ریزی شده در فرآیند سازمان علوم رفتاری، افزایش می دهند (خنیفر،40،.(1389

مدیریت تغییر درسازمان ها، یکی از مشکل ترین وظایف مدیران پیشرو می باشد، زیرا تغییر یک شبه تحقق نمی یابد، حتی اگر تغییر ساده باشد. برای پذیرفته شدن آن از طرف کارکنان، نیاز به زمان می باشد. مدیریت تغییر عبارتست از فرایند اصولی برنامه ریزی، سازماندهی و اعمال تغییر از مرحله بر هم زدن وضع موجود تا تحقق حالت کاملاً آماده به کار در آینده و وضع مطلوب. هنگامی که تغییر آغاز می شود، سازمان نه در حالت گذشته قرار دارد و نه در حالت آینده، در حالی که کار نیز باید ادامه داشته باشد (مورهد و گریفین،1374، .(551

-4-4مدیریت اثربخش و کارا

در ادبیات مدیریت، اثربخشی را انجام کارهای درست و کارایی را انجام درست کارها تعریف کرده اند. مفهوم اثربخشی در درون مفهوم کارایی جا دارد. کارآیی جنبه کمی و اثربخشی جنبه کیفی دارد. کارایی به معنای کمترین زمان یا انرژی مصرفی برای بیشترین کاری که انجام شده است، می باشد. سطح افزایش کاراییمستقیماً بهدست مدیران سپرده شده است. افزایش کارایی موجب ارتقاء بهروری و کمک مؤثر در نیل به اهداف سازمانی خواهد شد.

منظور از اثربخشی در واقع بررسی میزان مؤثر بودن اقدامات انجام شده برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده است.

"پیتر دراکر" کارایی را درست انجام دادن کارها و اثربخشی را انجام دادن کارهای درست می داند.کارایی نشان دهنده نسبت تبدیل ورودیها به خروجی ها بوده و اثر بخشی، نسبت ارتباط خروجیها با اهداف میباشد (طاهری،.(1378

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید