بخشی از مقاله
چکیده مقاله ي حاضر به بررسی و مقایسه ي روابط معنایی در دو داستان کوتاه ایرانی می پردازد. براي دست یافتن به این مهم، این دو داستان به طور خلاصه به لحاظ ساختار ادبی بررسی شده اند و پس از معرفی و توصیف روابط معنایی، هر دو داستان با توجه به نقش هاي معنایی به کار رفته در آن ها مورد تحلیل قرار گرفته اند و مشاهدات حاصل به تفصیل در دو جدول جداگانه ذکر شده است. پرسش هاي مطرح در این پژوهش عبارتند از:
الف - روابط معنایی در ساختار یک داستان کوتاه چه نقشی برعهده دارند؟
ب - یکسانی تعداد و انواع نقش هاي معنایی در دو داستان کوتاه از دو نویسنده ي متفاوت، چه تأثیري در شباهت ساختاري و سبکی آن دو داستان دارد؟
در پاسخ به این پرسش ها نتایج زیر به دست آمد:
الف - روابط معنایی در ساختار یک متن ادبی نقش تعیین کننده اي دارند. فراوانی هر یک از نقش هاي معنایی بر کلیت متن به عنوان یک اثر ادبی تأثیرگذار است و می تواند ساختار ادبی آن را تحت الشعاع قرار دهد.
ب - نقش هاي معنایی در مقایسه ي دو اثر ادبی تأثیرگذارند. تفاوت نقش هاي معنایی سبب تفاوت ساختار دو داستان، و به همین ترتیب، شباهت و نزدیکی نقش هاي معنایی سبب نزدیکی ساختار دو اثر می شود. بنابراین شباهت ساختاري دو متن ادبی با توجه به روابط معنایی موجود در آن ها قابل توجیه است.
1 مقدمه و طرح مسأله
در تحلیل آثار ادبی، بررسی ساختار نحوي جملات و ساختار ادبی متن همواره مورد توجه زبان شناسان و منتقدان ادبی بوده است. اما آنچه که در عموم بررسی هاي زبان شناختی آثار ادبی نادیده گرفته شده، نقش معنایی عناصر جمله و تأثیر آن ها در ساخت اثر است. در این تحقیق ابتدا به تشریح نقش هاي معنایی می پردازیم و پس از معرفی و توصیف این نقش ها، دو داستان کوتاه ایرانی را با نظر به نقش هاي معنایی موجود در آن ها مورد تحلیل قرار داده و شباهت ها و تفاوت هاي آن ها را بررسی می کنیم.
دو داستان کوتاه مورد نظر لبیا برویم به مزارل و لپرانتز باز، خنده، پرانتز بستهل هر دو در دهه ي هشتاد توسط دو تن از نویسندگان زن ایرانی، به ترتیب سپینود ناجیان و شیوا ارسطویی نوشته شده اند. داستان اول به عنوان یکی از برگزیدگان جایزه ي ادبی بهرام صادقی در کتابخانه ي سایت خوابگرد1 موجود است و داستن دوم، اولین بار در سال 1381 در مجموعه اي با عنوان لآفتاب مهتابل توسط نشر گیو به چاپ رسید و چاپ پنجم آن نیز در سال 1387 توسط نشر مرکز به بازار آمد. در ایم مقاله برآنیم به این پرسش ها پاسخ دهیم:
الف - روابط معنایی در ساختار یک داستان کوتاه چه نقشی برعهده دارند؟
ب - یکسانی تعداد و انواع نقش هاي معنایی در دو داستان کوتاه از دو نویسنده ي متفاوت، چه تأثیري در شباهت ساختاري و سبکی آن دو داستان دارد؟
با توجه به پرسش هاي تحقیق و با نظر به اهمیت نقش هاي معنایی در زبان شناسی نوین، فرضیه هاي زیر را مطرح می کنیم:
الف - روابط معنایی در ساختار یک داستان کوتاه نقش سازنده اي دارند و ایجاد تغییر در هر یک از این روابط، ساختار داستان را دچار دگرگونی می کند.
ب - شباهت هاي سبکی موجود بین دو داستان کوتاه از دو نویسنده ي متفاوت، علیرغم وجود مشخصه هاي تمایز دهنده ي ادبی، با توجه به یکسانی تعداد و انواع نقش هاي معنایی قابل توجیه است.
2 نگاهی به پیشینه ي پژوهش
1- 2 مطالعات پژوهشگران غربی
نظریه ي تتا1 در پی طرح دستور حالت2 مورد توجه قرار گرفت. چارلز فیلمور، پایه گذار دستور حالت، در سه مقاله ي مهم در سال هاي 1968، 1969، و 1977، مبانی آنچه را که دستور حالت نامیده می شود معرفی کرد. تقریباً همزمان با طرح این دستور از سوي فیلمور، جفري گروبر - 1965 - ، و ولس چیف - 1970 - نیز برخی از مفاهیمی را که در این زمینه مطرح است عنوان و بحث کرده اند. والتر کوك در کتابی مشتمل بر سیزده مقاله در سال 1979 به وصف سیر تحول این دستور، کارآیی، و زمینه هاي کاربردي آن پرداخته است.
در آن کتاب پیش بینی شده بود که این دستور براي سال هاي مدیدي در آینده استمرار خواهد یافت. اما طرح نظریه ي تتا به طور اخص، توسط چامسکی صورت گرفت. بنا به نظر چامسکی، دستور همگانی متشکل از چند زیرمجموعه است که با یکدیگر در ارتباط و تعامل اند، و نظریه ي تتا یکی از این زیرمجموعه هاست. بر این اساس وظیفه ي نظریه ي تتا تعیین حالت هاي معنایی همچون کنش گر، کنش پذیر، مبدأ و امثال آن است.
این حالت هاي معنایی در چارچوب نظریه ي حاکمیت و مرجع گزینی3 زیر عنوان لنقش هاي تتال قرار دارند. جکندوف - 1972 - حالت هاي معنایی را لروابط پذیرندهل4 نامیده و متذکر شده است که نعبیر لپذیرندهل5 که خود یکی از نقش هاي معنایی است، نخستین بار از سوي گروبر به کار برده شده است. اصولاً تعریف جامع و یکدستی براي این نقش ارائه نشده است. کوپر - 1992 - در این باره گفته است که این نقش تدریجاً به عنوان نقش پذیرنده ي پیش فرض6 به کار رفته است. یعنی در صورت نبودن یک نقش تتاي مشخص، زبان شناسان به این نقش تتاي پیش فرض روي می آورند. در نظریه ي حاکمیت و مرجع گزینی