بخشی از مقاله
چکیده
بررسی تعلیم و تربیت جوامع بر مبنای ایدئولوژی و باورهای تاریخی، ضمن تحلیل و یا تطبیق آن با سایر دیدگاهها و مکاتب، تجربهای مفید در راستای دستیابی به الگوی مناسب، بالنده و پیشرفته مبتنی بر باورهای تربیتی یک جامعه است.
از اینرو، نوشتار حاضر با هدف تحلیل و تبیین آراء تربیتی ملّااحمد نراقی - دانشمند ایرانی و اسلامی - و مقایسه آن با دیدگاههای جان دیویی - شارح و مفسّر بزرگ پراگماتیسم - به تحقیق در این زمینه پرداخته است.برای نیل به اهداف تحقیق، از روش تطبیقی و تحلیل اسناد به منظور جمعآوری، توصیف و مقایسه دادهها استفاده شده است.پس از بررسی و مقایسه آراء این دو اندیشمند بر اساس مبانی، مکاتب و سیر تاریخی، نتایج پژوهش بیانگر آن بود که دیدگاه نراقی در مقایسه با دیویی تفاوتها و تشابهاتی دارد.
مبنای اختلافنظر این دو اندیشمند، در نگاه ایشان به انسان به عنوان موضوع تربیت است. نراقی انسان را موجودی مرکب از روح و جسم و دیویی آن را مادی محض میداند.یافتههای تحقیق در زمینه مبانی، بالطبع اهداف، محتوا و روشهای تربیتی ایشان را تحت تأثیر خود قرار داده است، هرچند وجوه تشابهی در روشها و بیان سلسله اهداف وجود دارد که در متن مقاله بدان پرداخته شده است.
مقدّمه
با آغاز حیات آگاهانه بشر، تعلیم و تربیت مهمترین دلمشغولی و مسئله او بوده است. این مسئله در دورههای پیشین زندگی امری فردی، مقطعی و محدود بود، اما با گسترش علم و دانش و ورود به عرصه تفکر عقلانی و ظهور تمدنهای بشری، صورت مدوّن و قانونمندی به خود گرفت و در قالب دستورالعملهای عام و همگانی و در سطوح مختلف ارائه گردید.
تلاش روزافزون بشر در اعصار مختلف و کاربست شیوههای تعلیم و تربیت با هدف دستیابی به نسخه عالی از نمونه انسان متعالی و یا همان رشد بوده است.
حضور قدمای برجستهای همچون خوارزمی، شیخ طوسی، ابنسیناملّاصدرا،، فاضلین نراقی و... در بلندای علم و دانش جهان و اسلام نیز حاکی از وجود برنامه در کلیه سطوح تعلیمی در مکتب تربیتی اسلام است.
ملّااحمد نراقی به عنوان اندیشمند ایرانی و اسلامی نیز بخشی از تاریخ تعلیم و تربیت این کشور را به خود اختصاص داده است که بررسی و تحلیل آراء تربیتی ایشان میتواند در رسیدن به یکی از بهترین شیوههای تعلیم و تربیت مؤثر و مفید باشد.
از طرفی، جان دیویی یکی از اندیشمندان مکتب پراگماتیسم است که جهان را تحت تأثیر دیدگاههای تربیتی خود قرار داده است، تا جایی که لقب »پدر آموزش و پرورش نوین« را به وی اختصاص دادهاند. به همین دلیل، آثار و اندیشههای او بارها و به زبانهای مختلف بررسی و تحلیل شده است. اما علیرغم وجود نکات ظریف تربیتی و اخلاقی، آثار و روشهای تربیتی نراقی کمتر مورد توجه محققان تعلیم و تربیت قرار گرفته است، هرچند در بعضی کتب تاریخ تعلیم و تربیت به صورت مختصر، و اخیرآ در کنگره بزرگداشت مقام علمی فاضلین نراقی، زوایای علمی ایشان بررسی شده است.
تبیین اندیشههای تربیتی دانشمندان جهان اسلام و مقایسه آن با سایر مکاتب تربیتی و کاربست یافتههای تحقیقی از این دست میتواند به استخراج، تنظیم و تدوین نظریه تربیتی اسلام منتهی گردد؛ نظریهای که بستر ظهور و بروز دانشمندانی بوده که جهان علم و دانش را تحت تأثیر خود قرار دادهاند.
از اینرو، برای دستیابی به هدف تحقیق، ابتدا آراء تربیتیملّااحمد نراقی در زمینه مبانی، اهداف، محتوا و روشها تحلیل و تبیین میگردد و سپس بر همین اساس، آراء مزبور با دیدگاههای جان دیویی مقایسه و مقارنه میشود.
لازم به ذکر است آنچه به عنوان »تربیت« در این مقاله بدان پرداخته خواهد شد، مفهوم عام تربیت است که شامل آموزش و پرورش و ترجمه واژه …Education» میباشد.
مبانی تربیت
…مبانی تعلیم و تربیت در هر مکتبی باید پاسخگوی سؤالات و ابهامات و اسرار پیچیده روحی و روانی انسان باشد تا تعلیم و تربیت بتواند براساس آن مبانی، برای تربیت انسان برنامهریزیهای صحیح و مطلوب و موفقی را پیریزی نماید.»
در ذیل، به برخی از مبانی تعلیم و تربیت از دیدگاه نراقی و دیویی اشاره میشود.
الف. انسان و ابعاد وجودی او
نراقی بر مبنای تعالیم آسمانی اسلام، انسان را مرکب از دو بعد روح و جسم میداند. وی اولویت را به روح میدهد بدون آنکه از توجه به بعد جسمانی انسان غافل باشد. از اینرو، میتوان گفت: نگاه تربیتی او به انسان نگاهی فراگیر و دربرگیرنده همه ابعاد وجودی او بوده است.
در معراج السعاده آمده است: »هر کسی را از دو چیز آفریدهاند؛ یکی این بدن ظاهر [است] که آن را تن میگویند و مرکب است از گوشت، پوست و استخوان... و یکی دیگر نفس [است] که آن را روح، جان، عقل و دل نیز میگویند.»
این تفکیک حاکی از شناخت عمیق نراقی از ابعاد وجودی انسان است و هنگامی که چنین شناخت جامعی از انسان حاصل شود، بدون شک، برای پرورش و تربیت این موجود با تمام ابعاد وجودیاش برنامهریزی خواهد شد، که این برنامهها در بحث اهداف، محتوا و روشها جلوه خواهد کرد.
این در صورتی است که دیویی در خصوص واقعیت انسان تحت تأثیر سایر دیدگاهها و اندیشهها میباشد. به همین دلیل، برای بیان واقعیت انسان از نظر او باید تأثیراتی را که وی از ایدهآلیسم هگلی و نظریه تحولی داروین پذیرفته مورد توجه قرار داد.
او همچون هگل بر قدرت مؤسسات فرهنگی در شکل دادن افراد، تأکید میکند - البته با حذف جنبههای ایدهآلیستی آن - و روانشناسی اجتماعی را در مرکز توجه خویش قرار میدهد و با اتکا به زیستشناسی، طبیعت انسان را را تودهای سازمانیافته از سائقها و بازتابها میداند.
دیویی به نیروهای ناخودآگاه بسیار معتقد بود، ولی آن را نه همچون فروید در درون انسان، بلکه در شرایط فرهنگی و اجتماعی جستوجو میکند...
انسان از دیدگاه دیویی موجودی است که به واسطه عقل - هوش - خود منحصر به فرد بوده و بزرگی عالم آن به اندازه وسعت تجربه اوست و آنچه در ظرف تجربه انسان نگنجد واقعی نخواهد بود. انسان به مدد هوش خود با تغییرات موجود درگیر شده و در این میان، اتفاقاتی که رخ خواهد داد قلمرو تجربه او را مشخص میکند.
با توجه به محدودیت تجربههای بشری، میتوان گفت که انسان در نظر دیویی دنیایی فوق العاده کوچک خواهد داشت. و این برخلاف دیدگاه نراقی است که برای انسان بعد روحانی قایل است و روح انسان را بر اساس تعالیم اسلامی، دارای ابعاد وسیع، به نوعی نامتناهی می داند.
به طور کلی، دیویی برای انسان وجودی غیرمادی و مجرد قایل نمیباشد: »به نظر او، روح غیرفانی و یا متمایز از بدن وجود ندارد...
انسانِ مدنظر دیویی و پراگماتیسم، انسانی اجتماعی و واحدی از اعضای جامعه بشری است که با وجود تفاوتهای گوناگون، به هم پیوستهاند. انسان موجودی زیستی پیوسته به جهان است و همواره تحت تأثیر محیط طبیعی و اجتماعی خود قرار دارد.
طبعآ این نگاه مادی و اجتماعی دیویی و یا نگاه دینی و روحانی نراقی به انسان، آموزش و پرورش خاص خود را می طلبد، و روشها و محتوای تربیت از دیدگاه این دو اندیشمند را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. در بخشهای بعدی مقاله این مسئله بیشتر تبیین میگردد.