بخشی از مقاله
چکیده
هدف از انجام پژوهش حاضر، واکاوی چگونگی تربیت شهروند انتقادپذیر و انتقادگرا میباشد. برای دستیابی به این هدف، از روشهای توصیفی- تحلیلی و اسنادی- کتابخانهای بهره برده شد. یافتهها نشان میدهند که تربیت شهروند انتقادپذیر و انتقادگرا در راستای پرسشگری و پاسخگویی، برای کمال و اصلاح اجتماع، سرمایهای بس گرانبهاست. در این زمینه، تلاش بر آن بوده تا ضمن ذکر برخیاز وِیژگیهای شهروند انتقادپذیر و انتقادگرا و اشاره به برخی از ضعفهای آن، به ارائه راهکارهای روشن و عملیاتی برای این نوع تربیت، پرداخته شود.
بهطوری که با بهرهوری از روشهای مناسب در جامعه میتوان در یک چرخهی صحیح نقد و انتقاد پذیری، با نمایاندن نواقص و کاستیها به دنبال بهبود وضعیت موجود باشیم؛ بهگونهای که نوعی تربیتی صحیح تقویت کرد و فصل جدیدی را در تربیت شهروندی پدید آورد. ذهن شهورند منتقد، به عنوان عاملی اصلاحی و پیشبرنده و بالنده، به برنامهریزان، مدیران و مجریان، مجال بازنگری، همهسونگری و واقعیتنگری میبخشد پس میتوان جامعهای تربیت کرد که شهروندانی خردمند، ارزش مدار و رشد یافته داشته باشد.
.1 مقدمه
یکی از انواع تربیت شهروندی، تربیت شهروند انتقادپذیر و انتقادگرا است. شهروند انتقادپذیر و انتقادگرا بیگمان، به عنوان عاملی اصلاحی بالنده، به همهی افراد جامعه، مجال بازنگری، همه سونگری و واقعیتنگری میبخشد و جلوی بسیاری از ریزشها و دوباره کاریها و تکرویها را میگیرد و در نتیجه، طرحها را در راستای سوددهی و بهرهمندی بهتر و بیشتری قرار میدهد و از اسرافها و اتلافها و گاه از ریخت و پاشهای حاشیهای و جانبی نیز جلوگیری میکند. بنابراین، در اصل نیاز انسان و جامعه به نقد و بایستگی وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمیتوان تردید کرد؛ اما این نیمی از کار است، نیم دیگر که کاملکننده این بخش است، مسئله »نقدپذیری« و به کار بستن نقد ناقدان است. ذهن انتقادپذیر و انتقادگرا مواردی مانند بررسی دقیق مسائل، توجه به نقطه نظرات متفاوت و رسیدن به نتایج صحیح را در بر میگیرد.
تربیت شهروندی از آنجایی که ریشه در تربیت دارد بهتر است ابتدا مفهوم تربیت بیان گردد. تربیت کلمه عربی و معادل « Eduction » در انگلیسی است. در فارسی از آن به آموزش و پرورش هم یاد میشود. از نظر ریشهیابی کلمه انگلیسی واژه تربیت به این نتیجه میرسیم که تربیت عبارت است از »بیرون کشیدن کودک از حالت نخستین و از خود بیرون آمدن او« بعدها به معنای مراقبت که در پرورش و تغذیه کودکان اعمال میشود، مراقبت در امر پرورش روحی آنان و آموختن علم و مهارت نیک به آنها نیز بهکار رفته است.
تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم، اساسی و حیاتی دارد. هر کسی به نحوی از آن برخوردار است و کم و بیش از ویژگیهای آن بهرهمند میباشد و انسانها از بدو خلقت خویش سعی نمودهاند آن را بر فرزندان خود اعمال نمایند. از این رو بحث تربیت مورد توجه دانشمندان، فیلسوفان، روشنفکران و مصلحان اجتماعی و حتی شعرا و نویسندگان بوده است، اما آنچه که بیشتر نمایان گشته این است که از یک لغت واحد به نام تربیت هر کسی استنباطی دارد که خاص خود اوست و با استنباط دیگران کم و بیش متفاوت است.
ارسطو322 -384 - 1 ق. م - معتقد است: تربیت مجموعهای از اعمال است که به وسیله خانواده یا دولت برای ایجاد فضایل اخلاقی و مدنی در افراد صورت می گیرد.
ابوعلی سینا 373 - یا 428-363 ه . ق - میفرماید: تربیت عبارت است از برنامهریزی و فعالیت محاسبه شده در جهت رشد کودک، سلامت خانواده و تدبیر شؤون اجتماعی، برای وصول انسان به کمال دنیوی و سعادت جاویدان الهی.
از دیدگاه مطهری، تربیت پرورش دادن و به فعلیت درآوردن استعدادهای درونی که بالقوه در یک شیء موجود است؛ از این رو، کاربرد واژه تربیت فقط در مورد جانداران صحیح است؛ زیرا غیر جانداران را نمیتوان به مفهوم واقعی پرورش داد آنطور که یک گیاه یا حیوان و یا یک انسان را پرورش میدهند. از همینجا معلوم میشود که تربیت باید تابع و پیرو فطرت، طبیعت و سرشت شیء باشد. اگر بنا باشد یک شیء شکوفا شود باید کوشید تا همان استعدادهایی که در آن هست بروز کند. بنابراین، تربیت را به معنای پرورش و پروراندن، بار آوردن، آموزش، تغییر رفتار، جامعهپذیری، ایجاد آمادگی، تشکیل ذهن، پرورش قوای ذهنی و … می توان در نظر گرفت.
مفهوم »شهروندی« در درجه اول، دارای وجوه مشترک مهارتهای زندگی در سطوح محلی و ملی است و در درجه دوم، با مهارتهای زندگی در جامعه جهانی ارتباط دارد، هر فردی که به دنیا میآید باید به عنوان یک شهروند شناخته شود و از تمام حقوقی که در »اعلامیه حق رشد« مقرر شده است بهرهمند شود. برخی تربیت شهروندی را ایجاد توان ایفای نقش در افراد دانستهاند به نحوی که در شکلگیری یا توازن میان اقتدار و مسولیت دولت نقشآفرین باشند. بنابراین تربیت شهروندی تربیتی است که به توسعه و پرورش مهارتها و قابلیتها و توانمندیهای شهروندان منجر میشود.
برچنین زمینه هایی، می توان گفت که تربیت دارای اقسام مختلفی میباشد. یکی از اقسام تربیتهای مهم و تاثیرگذار تربیت شهروند انتقادپذیر و انتقادگراست. در حقیقت نقد "تشخیص و انتقال نقاط قوت و ضعف هرگونه تفکر و رفتار انسانی - به نحوی که بتوانند آن را در جهت مصالح و پیشرفت و رشد خود به کار ببرند"- میباشد. بنابراین مساله خطاپذیری انسان - انسان جایزالخطاست - و کامل نبودن انسان سبب مطرح شدن بابی چون انتقاد و انتقادپذیری میشود.
جامعه بدون نقد دچار سکون، فساد و یکنواختی گردیده و از پیشرفت باز میماند و به جامعهای استبدادی تبدیل میشود که توان رقابت با دیگران را ندارد، در حالی که جامعهای که شهروندانی انتقادپذیر و انتقادگرا داشته باشد جامعهای سالم، با نشاط و شاداب است و شهروندانی آگاه و مسئول، دولتمردانی متواضع و پاسخگو و صاحب نظرانی شجاع دارد. انتقادپذیری و انتقادگرایی، امکان شناسایی نقاط ضعف و قوت درونی و کشف فرصتها و تهدیدهای بیرونی را فراهم میکند، و همواره این شرایط را برای انسان و سازمانها و نیز جامعه فراهم میکند که در آن بتوان به اتکای این درک و تحلیل، بهبود مستمر اندیشه و عمل اجتماعی را دنبال کرد.