بخشی از مقاله

تطور تاریخی الگوهای امنیت پژوهی؛ از گفتمان سنتی تا فرامدرن

 

چکیده
با بررسی مطالعات امنیتی در مییابیم که رویکردهایی که در امنیت پژوهی وجود داشته با تحولات تاریخی هماهنگ بوده است. بدین معنی که در هر دورهی تاریخی، امنیت و امنیت پژوهی با دیگر دورهها متفاوت بوده است. اما سؤالی که در این بین مطرح می شود این است که آیا تغییراتی که در امنیت پژوهی در دورههای مختلف اتفاق میافتاده، صرفاً تغییراتی سطحی و معلول تغییر سلایق پژوهشگران بوده یا تغییر فضای فکری حاصل از تغییر گفتمانها عامل این تغییرات بوده است؟ به نظر می رسد گفتمانها در هر دوره درونمایهای خاص را در خود جای میدادند که این درونمایه بر امنیت پژوهی در آن مقاطع تأثیرگذار بوده است. به عبارت دیگر فضای فکری در هر دوره دچار تغییر میشده است. در گفتمان سنتی به تبع درونمایهی خاص آن گفتمان توجه به اصل بقا و موجودیت مورد توجه قرار گرفت. در گفتمان فراسنتی که با رشد ابزارهای نبرد همراه بود، تواناییهای نظامی امنیت پژوهی را مورد تأثیر قرار داد. در گفتمان مدرن به تبع رشد اقتصادی و فناوری توانمندیهای اقتصادی و فنی، مطالعات امنیتی را تحتالشعاع قرار داد و درنهایت در گفتمان فرامدرن با شدت گرفتن جهانی شدن و تبلور نظریات نهادگرایانه، ایفای نقش در نظم جهانی سرلوحهی مطالعات امنیتی قرار گرفت.

واژههای کلیدی: امنیت، گفتمان، تحولات تاریخی، تکامل جوامع، مطالعات امنیتی

مقدمه
امنیت به عنوان یکی از مهمترین نیازهای بشر، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. بسیاری از متفکران امنیت را به فقدان تهدید، تعریف کردهاند. اما باید در نظر داشت که این ابتدایی ترین تعریف از امنیت است و به مانند تعریف امنیت که به تحولات و تکامل روبهرو بوده، مطالعات امنتی نیز چنین تحولات و روند تکاملی را تجربه کردهاند. پرواضح است که سیر تحول مفهوم امنیت از سیر تحول تاریخی مطالعات امنیتی متفاوت است اما تفاوت این دو صرفاً محدود به قدمت و دیرینگی یا جدید و نوپدید بودن آنها نیست؛ بلکه آنچه اهمیت بیشتری دارد این است که در سیر تحول تاریخی مفهوم امنیت، تقدم آن بر مفاهیم دیگر را شاهدیم، در حالی که در سیر تحول تاریخی مطالعات امنیتی شاهد تأخیر شکلگیری مطالعات امنیتی نسبت به حوزه های مطالعاتی دیگر هستیم.
در این بین سؤالی که ذهن امنیتپژوهان را به خود مشغول میدارد این است که، آیا ماهیتاً امنیت پژوهی در دورههای مختلف با تحول جدی مواجه شده است؟ یا اساس امنیت پژوهی ثابت بوده وصرفاً سلیقهی پژوهشگران موضوعات خاصی را در دورههای مختلف پررنگتر می ساخته است. به عبارت دیگر تغییر اهمیت سطوح تحلیل در امنیت پژوهی در دورهای مختلف را میتوان نشان از تغییری اساسی در امنیت پژوهی برشمرد؟ فرضیه ای که در پاسخ به این سؤال مطرح میشود این است که تغییر در امنیت پژوهی صرفاً تغییری سطحی و موضوعی نیست، بلکه در دورههای مختلف براساس تغییر گفتمان دیدگاههای حاکم بر مطالعات امنیتی نیز دستخوش تغییر میشده است. از اینرو در این تحقیق با بهرهگیری تلفیقی از دو روش تاریخی و گفتمانی و با فرض تحولی تکاملی، اما غیراستمراری تلاش میشود سیر تحول تاریخی مفهوم امنیت و مطالعات امنیتی به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.

شیوههای متفاوت زندگی انسان در دورههای تاریخی
دربارهی انواع جوامع انسانی نظرات مختلفی از سوی تاریخ نگاران، انسان شناسان، جامعهشناسان و غیر آن ارائه شده که همین امر دستیابی به تقسیم بندی مشخص و جامع در این زمینه را دشوار می سازد. ایشان هر یک از دیدگاهی خاص به تقسیم بندی جوامع انسانی پرداخته و تقسیمات ایشان آنقدر متنوع و متفاوت بوده که به سختی می توان نظرات یکسانی را حتی در میان دانشمندان یک رشته پیدا کرد. در یک تقسیم بندی جامع بر اساس شیوهی معیشتی، جوامع انسانی در ده نوع اساسی »شکار و گردآوری خوراک، بوستانکاری ساده و پیشرفته، کشاورزی ساده و پیشرفته، ماهیگیری، تجارت دریایی، گلهداری ساده و پیشرفته و جامعه ی صنعتی« طبقه بندی شده و سیر تحول جوامع بشری بر همین اساس مورد بررسی قرار گرفته است (لسنکی، .(1374:126
اما تفاوت در تقسیم بندیها به حدی است که طبقه بندی نه گانه قبل از جامعه ی صنعتی در تقسیم بندی مذکور را برخی اندیشمندان به طبقه بندی سه گانه تقلیل داده و از سه شیوهی زندگی اشکال و گردآوری خوراک، شبانی و کشاورزی و شهرنشینی به عنوان انواع جوامع ماقبل صنعتی یاد کردهاند (گیدنز، .(1381:68
با نگاهی انتقادی به این تقسیمبندیها باید گفت در حالی که طبقه بندی دهگانه بیش از حد گسترده است، طبقه بندی سهگانهی مذکور نیز کاملاً دقیق به نظر نمیرسد؛ زیرا برخی از ویژگیهای جوامع شکار را در جوامع شبانی و کشاورزی و برخی ویژگیهای شهرنشینی را نیز در اینگونه جوامع می توان یافت.

البته درک و شناخت مفهوم امنیت در تاریخها و گفتمانهای مختلف کاری بسیار دشوار است. زیرا مفهوم امنیت عمدتاً در گفتمان مدرن مورد تعریف و باز تعریف قرار گرفته است. بنابراین اگر از گفتمانهای سنتی و کلاسیک سخن به میان میآید به این معنی نیست که در آن دورهی تاریخی، تعریف و ویژگیهای مشخصی از امنیت وجود داشته یا نگرش خاصی در این باره به صورت مدرن وجود داشته است؛ بلکه منظور از گفتمان، درک هر دورهی تاریخی با توجه به ویژگیهای همان دوره، اما براساس نگاه امروزی است.
جامعه بدوی - گفتمان سنتی
شکار و گردآوری خوراک نخستین سبک زندگی انسانی بود که در نتیجهی تکامل زیستی نسل اولیهی انسان شکل گرفت. این نوع جوامع به خاطر اجبار در استفاده از ذخیرهی طبیعی خودرویی که در دسترس شان قرار داشت، عدهی افرادشان را تقریباً ثابت نگه میداشتند و اغلب در گروههای کوچک یا قبیله ای زندگی میکردند که جمعیت کمی داشتند (لینتون، (1378:326؛ در میان اینگونه جوامع، استفاده از وسایل مکانیکی و کالاهای مادی بسیار کم، نابرابری اقتصادی اندک،تفاوت در مقام و مرتبه ناچیز و معمولاً محدود به سن و جنس بوده است (گیدنز، .(68:1381
در این نوع جوامع انسانها در هماهنگی کامل با طبیعت زندگی کرده و به دلیل هماهنگی با محیطی که در آن زندگی میکردند، کاملاً دارای ثبات بودند. اینگونه اجتماعات معمولاً مشارکتی بوده و همه ی افراد اعم از مرد و زن در آن براساس نوع تقسیم کار (زنان در گردآوری خوراک و مردان در شکار) ایفای نقش میکردند. زنان در این دوره از پایگاه و قدرت ویژهای برخوردار بودند و حتی در اغلب موارد، جامعه دارای نظامی مادرسالار بود که در آن اغلب از جنگ و خشونت خبری نبوده است.

تقدم امنیت ذهنی: شکارگران و گردآورندگان خوراک علاقهی چندانی به جمعآوری و توسعهی ثروت مادی فراتر از نیازهای ضروری خود نداشتند، ولی برای ارزشهای مذهبی و انجام مراسم و شعایر خود، اهمیت ویژهای قائل بودند (همان:.(68
جوامع شبانی نیز علیرغم مالکیت حیوانات اهلی و تقسیم کار و تفاوتگذاری طبقات اجتماعی مبتنی بر ثروت مادی، اهمیت بسیاری برای ارزشها، شعایر و مناسک قبیله ای خود قائل بودند. به حدی که به اعتقاد برخی صاحب نظران، فرهنگ حاکم بر قبیله، محور اصلی هویت و وجه ممیزهی آن از دیگر اجتماعات بوده است (Simson, 2009:45)؛ همچنین در نظام قبیله ای مبتنی بر شکار و گلهداری، علیرغم شکلگیری سه عنصر اولیهی تکوین دولت (جمعیت، حکومت و حاکمیت) در حد محدود، به دلیل کوچنشینی و حرکت دائمی گروههای شکار و گلهدار هنوز یک دولت سرزمینی شکل نگرفته بود و بنابراین به جای اهمیت داشتن حفظ سرزمین یا دیگر ابعاد عینی عناصر دولت، حفظ بقا و موجودیت اهداف، ارزشها و منافع قبیلهای و ترس از در معرض مخاطره قرار گرفتن هویت فرهنگی آن از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار بود. به عبارت دیگر در دوران سنتی مبتنی بر زندگی گروهی و حتی قبیلهای و عشیره ای، حفظ فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و ارزشها که عامل ایجاد همبستگی و انسجام گروهی تلقی میشد از اهمیتی حیاتی برخوردار بود، شواهد تاریخی برخی را بر آن داشته تا از نظریه ی مادرسالاری در مقابل نظریه پدرسالاری دولت، حمایت کرده و خانوادهی مادرسالار را که در آن پیوندهای خانوادگی از طریق مادر ادامه مییافته، به عنوان سازمان اجتماعی اصلی و اولیه و مبنای تشکیل دولت مطرح سازند. با پذیرش چنین نقشی برای زنان در جوامع اولیه، گفتمان سنتی امنیت را نیز باید گفتمانی زنسالار محسوب نمود. زیرا حفظ امنیت به معنی حفظ بقا و موجودیت رابطه ی تنگاتنی با نقش و جایگاه زنان در چنین جوامعی داشته است

.(Thronton, 2008:78)
محیط امنیتی با ثبات: جمعیت کم، فقدان مالکیت و عدم تقسیم کار و قدرت و به تبع آن نابرابری اندک در جوامع بدوی زمینه را برای همکاری فراهم ساخته بود. اصالت همکاری برای حفظ بقا و موجودیت در کنار حرکت بطنی و بسیار کند تحول در ابزارهای تولید و شیوهی معیشتی، زمینه ساز ثباتی طولانیمدت شده بود. در این دوران انسانها در هماهنگی کامل با طبیعت و در محیطی آرام، باثبات و بدون جنگ و خونریزی زندگی میکردند. بود جنگ مشخصهی روابط انسانی در این دوره بود و نشانهای حاکی از فعالیت خصمانه یا بروز جنگ در اینگونه جوامع یافت نمی شود.
البته زندگی جوامع بدوی اعم از شکارگری، شبانی و کشاورزی به ندرت خصومت بین افراد و گروههای انسانی را نیز شاهد بود. شکارگران برای دستیابی به خوراک، شبانان جهت دستیابی به چراگاه و کشاورزان برای دستیابی به زمین گاه به جنگ مبادرت میورزیدهاند، اما در این جوامع به دلیل محوریت اصل همکاری گروهی و کار مشترک و به دلیل ضعف مالکیت خصوصی و عدم تبعیض و تقسیم کار گسترده، این نزاعها محدود بوده و اغلب با وساطت سران گروهها یا قبایل برطرف می شده است (گیدنز، .(69-73:1381
در حالی که در جوامع کشاورزی این نزاع ها رو به گسترش نهاد و زمینهی توسل به خشونت و جنگ را فراهم ساخت. علیرغم وجود نظامات و مقرراتی برای محدود کردن جنگ و خونریزی در میان جوامع اولیه که در ساعات، روزها، هفتهها و ماههای خاصی جنگ را ممنوع کرده یا برای صاحبان بعضی مشاغل یا بعضی راهها یا بازارهای عمومی، مصونیت قائل می شد (دورانت، (1379:30 ؛ اصالت همکاری دورههای گذشته به اصالت جنگ و نزاع برای کسب سرزمین بیشتر تبدیل شد و همین امر زمینه را برای اتحاد قبایل و عشایر تحت حاکمیت فرمانروایی مقتدر و در قالب واحدهای اجتماعی بزرگ تر و دارای سازمان رسمی سیاسی و نظامی فراهم کرد و دولتهای سرزمینی را در قالب الگوی مدنی شکل داد.
البته الگوی مدنی را نمیتوان و نباید در تداوم و استمرار الگوی جوامع بدوی در نظر گرفت. زیرا نه تنها با الگوی بدوی (شکارگری و شبانی و کشاورزی اولیه در قالب واحد قبیله) متفاوت است،بلکه اساساً در غیریت و با فروپاشی آن معنادار میشود. با شکل گیری این الگو، تعریف و مفهوم امنیت نیز متحول شد و مؤلفهها و ویژگیهایی فراتر از گفتمان سنتی یافت که در قالب گفتمان کلاسیک (به دلیل اصیل، متعارف و شناخته شدن آن به عنوان یک الگوی مورد قبول عمومی و تقارن آن با دورهی یونان و روم باستان که در اغلب زمینهها از آن به عنوان دوران کلاسیک یاد میشود) این مؤلفهها و ویژگیها را برمیشمریم:
تعریف امنیت به فقدان تهدید: هرچند تعریف امنیت به حفظ بقا و موجودیت مقدمترین و مهمترین تعریف امنیت است که در گفتمان سنتی مورد توجه بوده، اما با مرور زمان و در نتیجهی تحولات تاریخی، حفظ بقا و موجودیت از تعریف امنیت به هدف آن تبدیل شد و تعریف جدید از امنیت بر فقدان تهدید متمرکز شد. با وجود این، به اعتقاد برخی از اندیشمندان بر نظام فئودالی نیز همانند دولت- شهرهای یونان یا حتی امپراطوری روم نمیتوان دولت به معنای مدرن را اطلاق کرد. زیرا نظام فئودالی خود تأثیر تضعیفکنندهای بر سازمان سیاسی داشت و باعث از هم پاشیدن آن شد. در این نظام، سلسله مراتب اجتماعی بیش از سازمان سیاسی برقرار بود و پادشاه یا ارباب بزرگ متکی به جامعه و جزئی از آن بود و مشمول قانون به شمار میرفت، نه منبع و مصدر قانون (اسنایدر، .(1384:73
بنابراین نظام فئودالی هرچند مرحلهی مهمی در تشکیل دولت به معنای مدرن آن بود که عنصر سرزمین را به عنوان یکی از عناصر اساسی دولت و به عنوان پیش زمینه ی تشکیل دولت مدرن فراهم ساخت، اما خود، دولت به معنای مدرن نبود. در واقع در این گفتمان نه مانند گفتمان سنتی با گروهی از قبایل کوچنشین و فاقد سرزمین که صرفاً روابط اجتماعی خانوادگی یا قبیله ای بر آنها حاکم است، مواجه هستیم و نه با سازمان اجتماعی مشخص و معینی به نام دولت، بلکه با اجتماع مبتنی بر سرزمین مشخصی مواجه هستیم که فقدان تهدید نظامی و تجاوز سرزمینی معنابخش امنیت آنهاست .(Stoll, 2008:56)
تقدم امنیت عینی: در گفتمان سنتی به دلیل محوریت رابطه ی گروهی و ضرورت حفظ بقا و موجودیت گروه از طریق حفظ همبستگی و انسجام درونی آن، امنیت ذهنی از اولویت و تقدم خاصی برخوردار بود. همچنین از آنجا که در گفتمان سنتی، انباشت و حفظ ثروت مادی، به ویژه زمین از اهمیت برخوردار نبود، عملاً موجودیت عینی و فیزیکی مشخصی که موضوع تهدید واقع شود وجود نداشت،در این گفتمان اولاً به دلیل فروپاشی روابط اجتماعی مبتنی بر همبستگی قبیلهای و ثانیاً به دلیل اهمیت ویژهی زمین در کسب ثروت و تعیین سلسلهمراتب نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، امنیت عینی یا به عبارت دیگر حفظ سرزمین و فقدان تجاوز نظامی برای تصرف آن از اولویت و تقدم خاصی برخوردار شد و تهدید عینی بیش از تهدید ذهنی معنادار شد .(Lipschutz, 2008:68)
رابطه با استراتژی: تبعیت استراتژی از سیاست،اصلی است که تقریباً مورد پذیرش همگانی میباشد و همه ی تعاریف ارائه شده از استراتژی بر این نکته تأکید دارند که استراتژی بدون وجود سیاست بیمعناست (گارنت، .(6-7:1369
این رابطه میان سیاست و استراتژی در طول تاریخ نیز وجود داشته و تداوم آن در گروه تکامل مفهوم سیاست و استراتژی بوده است که با تحول گفتمانی مفهوم امنیت از حفظ بقا و موجودیت به فقدان تهدید در گفتمان فراسنتی هم شاهد آن بودهایم.

شکل گیری گفتمان فرا سنتی
استراتژی در مفهوم فراسنتی آن به معنی »هنر راهبری نظامی« بود و این معنا از استراتژی با ریشهی لغوی واژهی مذکور کاملاً تناسب دارد؛ زیرا پیدایش واژهی استراتژی مربوط به دورانی است که اهمیت تصمیمگیریهای نظامی افزایش یافته بود. در واقع پیدایش واژهی استراتژی- به معنی هنر راهبری نظامی- مربوط به دورانی است که گفتمان فراسنتی امنیت و سیاست شکل گرفته بود.
تعریف امنیت به فقدان تهدید و تعریف سیاست به هنر حکومتداری در گفتمان فراسنتی،کاملاً مقارن با تعریف استراتژی به هنر راهبری نظامی بود و به لحاظ منطقی نیز ارتباط این تعاریف به راحتی قابل فهم است. زیرا آنچه در مرکز ثقل این مفهوم از امنیت نهفته بود، چیزی جز تهدید از جانب نیروی نظامی خارجی نبود و مرجع مقابله با این تهدید نظامی نیز حکومت بود که از طریق فرماندهان نظامی برای دفع تهدید اقدام می کرد. این معنا از استراتژی تحت تأثیر آثار کلاسیکی چون »هنر جنگ« سان تزو1 از چنان مبنای تئوریکی برخوردار شد که هنوز هم اغلب صاحبنظران، معنای استراتژی را چیزی جز هنر فرماندهی یا راهبری نظامی نمیدانند.
ایجاد دولت- شهرها و نظامهای امپراطوری نتیجه ی ناامنی حاصل از کشمکش های قبیله ای بود. بنابراین پس از اینکه نظامهای جدید با ادغام قبایل و طوایف مختلف شکل گرفتند، بهکارگیری نیروی نظامی در راستای تأمین امنیت مورد توجه قرار گرفت و از آن پس معنای استراتژی ارتباط وثیقی با جنگ پیدا کرد.
با گسترش کشاورزی و در نتیجهی جانشینی مردان به جای زنان به عنوان عامل تولید کشاورزی، تحولاتی رخ داد که به تدریج زمینه را برای برتری مردان فراهم ساخت. مازاد قابل توجه مواد غذایی، امکان انفجار جمعیتی و یکجا نشینی را فراهم کرد و شهرکها که سپس باعث پیدایی شهرها شدند، جای دسته های کوچک انسان دیرینه ی سنگی و روستاهای نوسنگی کهن را گرفت، شهر که به دلیل مازاد کشاورزی و وجود طبقهای که از طبقه دیگر تغذیه میکند، نخستین جلوهگاه تعارض طبقاتی است و توسعهی مالکیت و انباشت را در پی داشت. تقسیم کار در شهرها امکان ظهور طبقه ی پیشهور، روحانی و نظامیان را فراهم آورد که در خدمت ثروتمندان بودند، انباشت کالا توسط عدهای معدود منجر به تشکیل جامعه ی دولتی شد که بر پایه ی بردگی، طبقات اجتماعی و انحطاط وضعیت زنان بنا شده بود.
تغییر در شیوهی معیشت و به تبع آن تغییر در وضعیت زنان، به ویژه با شکلگیری ارتشهای حرفه ای(که عمدتاً از مردان تشکیل میشدند) از سوی شاهان و امپراطورها تقویت شد و به همان میزان که گفتمان امنیتی جوامع بدوی از زنسالاری فاصله گرفت از صلح و امنیت به جنگ و نزاع و بیثباتی نیز سوق یافت. این تقارن رشد وضعیت مردان نسبت به زنان و حضور آنان در ارتشهای حرفهای، گفتمان کلاسیک امنیت را برخلاف گفتمان سنتی بر اساس رابطه ی تنگاتنگ میان مردسالاری و جنگ و نزاع رقم زد که نتیجهی آن چیزی جز ناامنی و بیثباتی نبود.
محیط امنیتی آنارشیک : در جوامع بدوی میان انسان و طبیعت و انسان و همنوعانش هماهنگی و همکاری وجود داشت. شکارچیان، شبانها و کشاورزان در هماهنگی کامل با طبیعت زندگی میکردند و رفتار خشونتآمیز میان آنها، به ویژه در نزد شکارچیان بسیار اندک بود. در اغلب موارد سیاست جزئی از دین و حاکم سیاسی تابع روحانیت کلیسا بود. قانون واحد و یکنواختی که برای همه قابل تبعیت باشد وجود نداشت و رسم و سنت، تعیینکننده ی نظام روابط اجتماعی بود. بنابراین نظامهای مذکور را از حیث آن که دارای سرزمین با مرزهای کاملاً مشخص، جمعیتی به عنوان شهروند، سازمان رسمی و فراگیر سیاسی و مرجع اقتدار دارای انحصار کاربرد مشروع زور نبودند، نمیتوان با دولت مدرن یکسان دانست. تفاوت گفتمان کلاسیک با گفتمان مدرن امنیت نیز از همینجا نشأت میگیرد، اما این تفاوت به همینجا ختم نمیشود.
جنگ و نزاع برای دستیابی به زمین که آشفتگی و تضعیف نظام فئودالیسم را به دنبال داشت، زمینهی ظهور شکل تازهای از اقتدار سیاسی در قالب رشد شهرها و در نهایت شکلگیری دولت مدرن را فراهم ساخت. شهرها از نظر ماهیت با جوامع قبلی متفاوت بودند و شکلگیری آنها با ورود نیروی سیاسی تازه ای در یک نظام حکومتی همراه بود؛ که نظم جدیدی را طلب می کرد، اما تا هنگامی که کلیسا به صورتی سازمان یافته وجود داشت، این نظم جدید قابل حصول نبود. چنین مشکلی در نهایت با تلاشهای اصلاحطلبان دینی حل شد. به واسطه ی اصلاحات پروتستانی، زمینه برای فردگرایی و شهروندی از یکسو و ملیگرایی و تعلق به مرزهای مشخص جغرافیایی از سوی دیگر فراهم شد. بر همین اساس، دولتهای یکپارچهی ملی از سدهی شانزدهم در کشورهای اروپایی پدید آمدند و در سدهی هفدهم گسترش یافتند. با انعقاد قرارداد صلح وستفالی در سال 1648 میلادی و انقلاب 1688 انگلیس زمینه برای گسترش روزافزون حاکمیتهای ملی در درون الگوی دولت مطلقهی مدرن فراهم شد. البته تفاوت های بسیاری میان دولتهای تازه تأسیس وجود داشت، اما ویژگی اساسی همه ی آنها این بود که به وسیلهی پادشاهی مطلقه اداره میشدند که کار خود را در آغاز به عنوان قوی ترین جنگ سالاران فئودال شروع کرده و درصدد گسترش روزافزون قدرت و سلطه ی خود بودند. تأسیس ارتش و نظام ملی، اخذ مالیات، عوامل بسیار مؤثری در گسترش روزافزون قدرت و سلطهی پادشاهان بودند و مردم که از آشفتگی نظام فئودالی از یکسو و سلطهی ارباب کلیسا از سوی دیگر خسته شده بودند، اقبال خوشی به آنها نشان ندادند (ثقفی عامری، .(117-118 :1370
قدرتطلبی منشأ اصلی تهدید : شکلگیری دولت مدرن مفهوم منافع ملی را معنادار ساخت (روشندل، (5:1374 و کسب و حفظ آن را به هدفی مقدر تبدیل کرد. دستیابی به منافع ملی و به تبع آن امنیت ملی در این گفتمان، به دلیل غلبهی نگرش ایجابی و ماهیت تأسیس امنیت، در صورتی امکانپذیر می شود که قدرت و توانایی کسب و حفظ آن وجود داشته باشد (کاظمی، (115-116:1372؛ اما کسب توانایی و قدرت برای کسب و حفظ منافع ملی به صورتی معماگونه خود منشأ اصلی تهدید نیز تلقی می شود. به عبارت دیگر، تلاش برای کسب و حفظ قدرت و توانایی ملی از یک سو بالاترین هدف و مرکز ثقل تعریف امنیت در این گفتمان است و از سوی دیگر تمایل به این امر منشأ اصلی و اساسی تهدید تلقی می شود.
اصالت رقابت، نزاع و تبعیت: برخلاف گفتمان سنتی و در تداوم گفتمان کلاسیک عرصهی امنیت در گفتمان مدرن عرصهای از رقابت، نزاع و تبعیت میان بازیگران ملی است. در واقع با شکلگیری دولتهای مستقل در چارچوب مرزهای مشخص ملی و شکلگیری مفهوم منافع ملی از قرن شانزدهم، زمینه برای رقابت، منازعه و تبعیت بر اساس رابطهی تعارض، تقابل، و تسلط افزایش یافت. مترادف شدن امنیت با قدرت در این گفتمان و انگیزهی قدرتطلبی در راستای تأمین منافع ملی که به ویژه با تحولات اقتصادی و تکنولوژیک ناشی از انقلاب صنعتی اروپا تشدید شده بود، در کنار فقدان نهاد یا مرجعی فوق ملی جهت مدیریت و حل اختلافات، علاوه بر منازعه، منطق رقابت و سلطه را نیز گسترش داد و بدین ترتیب معادلات امنیتی را به صورت چند منطقی و بر اساس قاعدهی جمع صفر و مضاعت شکل داد.
وابستگی مفهوم امنیت: وابستگی مفهوم امنیت که در گفتمان کلاسیک معنادار شده بود، در این گفتمان بیش از پیش نمود مییابد. در گفتمان کلاسیک، امنیت به تبع مفاهیمی چون جنگ و صلح معنادار بود ، اما در گفتمان مدرن علاوه بر آن، امنیت با مفاهیمی چون قدرت، منفعت، توسعه و... همنشین یا حتی جایگزین میشود. شکلگیری دولتهای ملی تمایل آنها برای کسب، حفظ و گسترش منافع ملی که کشورها را به کشمکش بر سر قدرت واداشت، به حدی رسید که امنیت از مشتقات قدرت و به ویژه قدرت نظامی شد. این تلقی از امنیت به تدریج و با اهمیت و ضرورت یافتن رشد و توسعه در ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، با مفهوم توسعه نیز همنشین شد و بدین ترتیب وابستگی مفهوم امنیت که از گفتمان کلاسیک آغاز شده بود، به دلیل غلبه نگرش ایجابی از یکسو و گسترش مفهومی آن به دلیل مورد مطالعهی علمی قرار گرفتن از سوی دیگر بیش از پیش معنادار شد.

رابطه با سیاست: ادامه کشمکشها و منازعات بر سر قلمرو ارضی در گفتمان فراسنتی، باعث ظهور شکل جدیدی از رهبری در قامت دولت مطلقه ی مدرن شد که مرزهای ملی را به عنوان چارچوب فعالیت خود و دستیابی به منافع ملی را به عنوان برترین هدفش قرار داد (Ball ,1988:64)؛ همچنان که کسب قدرت و توانایی ملی برای برتری در صحنهی بینالمللی نیز وجههی همت آن شد. چنین نگرشی از یک سو ناشی از ناکارآمدی گفتمان فراسنتی و از سوی دیگر اقتضای ماهیت دولت مدرن بود؛ زیرا دولت مدرن بر اساس مفهوم حاکمیت ملی معنادار شد و حاکمیت ملی بر حق انحصاری دولت برای استفاده از زور یا قدرت مشروع در صحنهی داخلی و بینالمللی دلالت میکرد (کاظمی، .(127:1372
حاکمیت ملی از یک سو ناظر بر کسب قدرت و توانایی در چارچوب مرزهای ملی از سوی دیگر بیانگر توانایی رقابت یا حتی منازعه و سلطه در صحنهی بینالمللی است تا از این طریق منافع و امنیت افرادی که قدرت خود را به آن تفویض کردهاند، تأمین شود. چنین نگرشی که سیاست را در همنشینی با قدرت تعریف میکند، از ابتدا که قدرتی مشخص و مشهود وجود نداشته باشد تا ایشان را در حال ترس و بیم نگهدارد.
در نتیجه ی چنین وضعیتی بود که دولت مطلقهی مدرن به عنوان حاکمیتی برتر شکل گرفت و تأمین امنیت افراد خود را مورد توجه قرار داد. البته تأمین چنین خواسته ای جز با توانمندی و قدرتیابی امکانپذیر نبود و به دلیل اینکه امکانات چنین دولتی از محدودیتهای آن کمتر بود، برنامهریزی برای به کارگیری عناصر قدرت ملی به منظور دستیابی به هدف مذکور (تأمین امنیت) مورد تأکید قرار گرفت و بدین ترتیب بود که مفهوم استراتژی از هنر راهبری نظامی به »علم و هنر به کار گیری امکانات ملی برای دستیابی به امنیت« (کالینز، (21:1373 تغییر یافت.
مفهوم کلاسیک استراتژی نیز همانند مفاهیم کلاسیک سیاست و امنیت با قدرت نظامی پیوند عملی و تاریخی داشت و تصور غالب از این مفاهیم، با مفهوم جنگ و نیروی نظامی همنشین یا به عبارت صحیحتر جایگزین شده بود. به همین دلیل است که استراتژیستهای بزرگی نظیر کلازویتس، بوفر و هارت، تأکید خاصی بر عنصر سختافزار نظامی در تعریف خود از این مفهوم داشته، دستیابی به اهداف سیاسی را جز از طریق به کارگیری ابزارهای نظامی ممکن نمیدانند (علینقی،.(320-1380:321
این مفهوم از استراتژی هرچند با مفهوم کلاسیک آن متفاوت است، اما با مفهوم مدرن استراتژی نیز فاصله زیادی دارد. اگرچه مفهوم مدرن استراتژی اگرچه بر بهکارگیری امکانات ملی برای دستیابی به اهداف ملی تأکید میکند، اما دستیابی به این هدف را نه حاصل بهکارگیری صرف ابزارهای نظامی، بلکه نتیجهی به خدمت گرفتن تمامی امکانات بالقوه و بالفعل میداند و بدین ترتیب مقارن با مفهوم امنیت ملی و سیاست ملی، از »استراتژی ملی« سخن به میان میآید. (Paret ,2009:138)؛ تا کسب قدرت و توانایی هم برترین هدف و هم در عین حال وسیله ای برای دستیابی به امنیت قلمداد شود.
گفتمان مدرن؛ امنیت به عنوان هدف و وسیله
شکلگیری دولت ملی و تلاش برای حفظ بقا و موجودیت آن از طریق کسب قدرت و توانایی ملی، امنیت را از حالت ابزاری و وسیلهای آن در گفتمان کلاسیک فراتر برده و زمینهی طرح آن هم به عنوان هدف و هم به عنوان وسیلهای برای دستیابی به هدف فراهم ساخت. در قرن بیستم که استقلال و حاکمیت در چارچوب مرزهای ملی برای اکثر کشورها پذیرفته شد، نظمی قانونی در سطح ملی پدیدار گردید که از یکسو به محیط آنارشیک در عرصهی داخلی پایان داد و حاکمیت ملی را جایگزین حاکمیتهای متعدد فروملی کرد و از سوی دیگر زمینه را برای گسترش هرج و مرج و آشفتگی در صحنهی بینالمللی فراهم کرد. تلاش برای کسب قدرت، منفعت و امنیت ملی در صحنه ی بینالمللی، جنگها و آشوبهای بسیاری را شکل داد و بدین ترتیب هرج و مرج و آشفتگی را از سطح فروملی به سطح فراملی منتقل کرد. این آشفتگی و آشوب در سیاست جهان که به ویژه پس از فروپاشی جنگ سرد و نظام دو قطبی آشکارتر شده، ممکن است همانند آنارشی گفتمان کلاسیک، به شکلگیری حاکمیتی که این بار ادغامکنندهی حاکمیتهای ملی باشد منتهی شود.
در هر حال با فروپاشی جنگ سرد، دگرگونیهای بزرگی در نظام جهانی رخ داده است؛ دگرگونیهایی با ابعادی بس بزرگ که حکایت از پیدایش ساختارها، روندها و الگوهای جهانی تازه ای دارد.وقوع تقریباً هر روزهی تحولات غیرمترقبه و بلاتکلیفی های بسیاری که در همه ی مناطق جهان وجود دارد، چنان فراگیر و شایع است که ماندگاری شیوههای جا افتاده و ریشهدار، هدایت امور بینالمللی و حفظ امنیت جهان را در معرض تردید قرار میدهد. به نظر میرسد که رویدادهای غیرعادی به عنوان گرایش محوری سیاست جهان جای الگوهای تکرار شونده را گرفته اند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید