بخشی از مقاله
چکیده
این پژوهش باهدف تعیین اثربخشی آموزش گروهی مهارت زندگی بر افسردگی و اضطراب زنان مطلقه کمیته امداد امام خمینی - ره - شهر کرمان در سال 1392 اجرا شد. دراین پژوهش نیمه آزمایشی، 48 نفر به صورت تصادفی از میان زنان مطلقه کمیته امداد امام خمینی - ره - انتخاب شده و با استفاده از پرسشنامه *+4 مورد آزمون قرار گرفتند. سپس به صورت تصادفی در 2 گروه آزمایش وگواه جایگزین شدند. آموزش مهارت زندگی به مدت 6 جلسه در مورد گروه آزمایش انجام شد، اما در مورد گروه گواه اقدامی انجام نگرفت نتایج بدست آمده با استفاده از تحلیل کوواریانس نشان داد که افراد گروه آزمایش در هر2مقیاس اضطراب، افسردگی به صورت معنا داری عملکرد بهتری ازخود نشان داده اند.
مقدمه
کسب آرامش و دوری از افسردگی1 و اضطراب از اساسی ترین نیازهای فطری آدمی است و از دیرباز جزء مسائل اساسی بشر بوده است همین امر موجب شده تا در ادیان الهی و آیین های کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه گردد. از طرف دیگر، بهداشت سلامت عمومی باید در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشد. بر همین اساس یکی از اهداف و برنامه های نظام های اجتماعی تلاش برای بالا بردن رفاه و بهزیستی افراد جامعه است.
در این میان با تأملی کوتاه در شرایط کنونی جامعه و در نظر گرفتن گسترش و تعمیق روز افزون ارتباطات انسانی در سطوح بین المللی و جهانی ،این نکته احساس می شود که عواملی بر هم زننده تعادل، آرامش و سلامت عمومی است و علل پدید آورنده بحران های روانی است و پیچیدگی خاصی یافته و متقابلاً احساس نیاز فردی و اجتماعی به سلامت و آرامش روانی افزایش روز افزونی پیدا کرده است.بدیهی است هرگونه تلاش در زمینه ی دستیابی به سلامت وآرامش روانی که هم نیاز فردی و هم ضرورتی اجتماعی، مستلزم آشنایی دقیق با معنای سلامت و چگونگی اندازه گیری آن است به بیان دیگر می توان گفت: تا نتوانیم بر سرمعنا و چگونگی اندازه گیری سلامت به توافق رسیم نخواهیم توانست به مسائلی از این نوع بپردازیم و یا چگونه می توانیم سلامتی خود را حفظ کنیم یا آن را توسعه و بهبود بخشیم یا پاسخ دهیم.
در می یابیم که تعریف سلامت و بیان مؤلفه ها ی آن به طور جدی متأثر از مبانی نظری و فلسفی در حوزه های هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی، انسان شناسی و ارزش شناسی است. به طور مثال اگر بر مبنای دوئالیستی دکارتی به انسان و موضوع سلامت نگریسته شود از آن جا که در این نگاه تنها بعد جسمانی آدمی قابل اندازه گیری و شناسایی علمی است سلامت نیز تنها بر اساس بعد زیست شناختی آدمی تعریف می شود ولی اگر در مبانی انسان شناختی خود قائل به ابعاد روانی اجتماعی و معنوی برای انسان باشیم این مؤلفه ها را هم در کنار مؤلفه های زیست شناختی در تعریف سلامت دخالت خواهیم داد.
نکته ای که ذکر آن در این جا لازم است آن است که بحث درباره ی چگونگی تعریف سلامت یک بحث صرفاً نظری نیست چرا که نحوه ی تعریف سلامت و بیماری، نه تنها در اتخاذ شیوه های اندازه گیری سلامت وعوامل دخیل در آن و دنبال کردن روش های درمان بیماری و ارتقاء سلامت نقش اساسی ایفا می کند، بلکه آثار اجتماعی، اقتصادی حقوقی بسیاری هم می تواند به همراه بیاورد.به طور مثال اگر در تعریف مفهوم سلامت از مفاهیم ناظر به ساختارهای درونی انسان استفاده شود برای سنجش آن نمی توان به روش های کمی صرف قناعت کرد و بهره گیری از روش های کیفی شاید بتواند به افزایش دقت در سنجش ها در این زمینه کمک نماید. در عرصه درمانی هم نبایدتنها بعد زیست شناختی سلامت عمومی در نظر گرفته شود. شیوه ی درمان منحصر به درمان های دارویی خواهد شد. اما با در نظر گرفتن ابعاد روان شناختی جامعه شناختی و معنوی این مفهوم اصلاح ساختارهای اجتماعی و بررسی وضعیت هویت دینی و معنوی افراد نیز در فرآیند درمان و بهبود سلامت عمومی انسان اهمیت می یابد.
ازعوامل مؤثر در سلامت عمومی نیز به نظر می رسد شرایط اجتماعی و فرهنگی و شیوه های تعلیم و تربیت تاثیر گذار هستند. به طور مثال چنین عنوان شده بود که جوان بودن، سلامت جسمانی، تحصیلات خوب، برخورداری از شغل و درآمد مناسب، دینداری و متاهل بودن می تواند در بهزیستی و شادمانی و سلامت عمومی تاثیر گذار باشد، اما تحقیقات بعدی در مطلق بودن نقش این عوامل تردید هایی ایجاد کرد.نظر سنجی که در سال87 صورت گرفته 34درصد افراد دارای علائم اختلالات روانی خصوصاً افسردگی و اضطراب هستند، که با 12 درصدرشد در جامعه نگرانی هایی را بوجود آورده است[1] افسردگی یکی از اختلالات روانی است که برخی از آن رنج می برند.
افسردگی در بین زنان شیوع بیشتری دارد. زنان به طورفطری نسبت به مردان هیجان پذیرتر و استعداد بیشتری نسبت به آشفتگی های هیجانی از جمله اضطراب و افسردگی دارند[2] بر طبق سر شماری در سال - - 1385 پیش بینی شده است که یک میلیون و پانصد هزار نفراز زنان، سرپرستی خانواده را به عهده دارند که این روند به دلایل متعددی از جمله، طلاق، مرگ و میر و مهاجرت داخلی و خارجی مردان، زنان را ناگزیر از سرپرستی خانواده خود می نماید. زنان دیگری نیز به علت مریضی، معلولیت و یا از کار افتادگی شوهر به این سمت کشانده شده اند.
این زنان از گروههای آسیب پذیر جامعه هستند که رنج مضاعفی را تحمل می کنند، آنها نه تنها از لحاظ اقتصادی، بلکه از نظر روحی، عاطفی و اجتماعی تحت فشار هستند، عمده ترین مشکلات این زنان مسئله فقدان همسر است که نه تنها بار سنگین مالی و اقتصادی را تحمل می کنند بلکه عوامل فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه آنان را به سوی افسردگی و اضطراب کشانده و شرایط زندگی را بر آنان سخت می نماید. درماندگی آموخته شده از مهمترین، عوامل افسردگی و اضطراب است که در زنان سرپرست خانوار دیده می شود.
عوامل زیادی دست به دست هم داده تا شرایط اضطراب و افسردگی را در زنان بوجود آورد که از آن جمله : نبود دید مثبت برای ازدواج مجدد، گرایش نادرست و غلط مردان نسبت به سوء استفاده از زنان سرپرست خانوار، نبود قدرت و فقر اقتصادی، تامین نیازهای اولیه زندگی، پدید آمدن بحران عاطفی و روانی در محیط خانواده، عدم مهارت کافی در هماهنگی تامین زندگی وتربیت فرزند، عدم آموزش کافی در مهارتهای زندگی. آموختن مهارت زندگی به این زنان، باعث میشود که آنها در وضعیت مطلوبی از سطح زندگی قرار بگیرند ،با دیگران به نحو مطلوبی ارتباط برقرار کنند ،توانایی روانی و اجتماعی و رفتار موثری داشته باشند و آنها را با چالشهای زندگی آماده کرده و در کل این زنان احساس کفایت بهتری داشته باشند.
روش پژوهش
تحقیق حاضر از نوع نیمه آزمایشی و از طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. در این پژوهش جامعه آماری زنان مطلقه تحت پژوهش کمیته امداد امام خمینی - ره - در شهر کرمان در سال 1392 بودند. نمونه این پژوهش 48 نفر که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش تحت آموزش گروهی مهارت های زندگی در 6 جلسه 90 دقیقه ای قرار گرفت.
ابزار مورد استفاده در پژوهش
پرسشنامه سلامت عمومی - - GHQ-28 یک پرسشنامه روان شناختی و شناخته ترین ابزار غربالگری در روان پزشکی محسوب می شود که توسط گلدبرگ و هیلیر طراحی شده است. این پرسشنامه دو گروه از پدیده های مهم را در بر می گیرد - 1 ناتوانی در ادامه انجام عملکرد عادی فرد - 2 ظهور پدیده هایی با ماهیت پریشان ساز[3]اعتبار این پرسشنامه به وسیله آلفای کرونباخ برای کل آزمون % 90و برای خرده مقیاس ها بالاتر از %80در خارج از کشور بدست آمده است.[4] روایی این پرسشنامه که توسط کلد برگ انجام شد با %55 و همبستگی بین خرده آزمون ها %87 بدست آمده است. و در ایران در پژوهش یعقوبی - - 1375 برای علایم جسمی - 0/75 - ، اختلال در کارکرد اجتمایی - - 0/72، برای اضطراب - - 0/72 و برای افسردگی - 0/76 - گزارش شده است.