بخشی از مقاله
چکيده :
هدف اين پژوهش ، بررسي تاثير نقش حقوق شهروندي بر سلامت اجتماعي و رضـايتمندي از زنـدگي در زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کميته امداد امام خميني (ره ) استان تهران بوده است . جامعه آماري مـورد مطالعه کليه ي زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کميته امداد استان تهران و حجـم نمونـه مـورد پـژوهش (٢٦٥ نفر) انتخاب شد. در اين پژوهش روش نمونه گيري به صورت تصادفي چند مرحلـه اي انجـام شـد. بـه منظور جمع آوري داده ها متغييرهاي مورد بررسي از طريق پرسشنامه سلامت اجتماعي (کييز) و رضايتمندي از زندگي (داينر و همکاران )، مورد استفاده قرار گرفت . جهت تجزيه و تحليل داده ها از آزمون آماري ضـريب همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون چند متغييري استفاده شد. يافته هاي پژوهش حاکي از آن است کـه مولفه هاي حقوق شهروندي بر سلامت اجتماعي و رضايتمندي از زندگي زنان سرپرست خانوار رابطـه مثبـت معناداري وجود دارد (0.001 > P ). همچنـين يافتـه هاي ايـن پـژوهش نشـان داد کـه مولفـه هاي حقـوق شهروندي نقش مهمي در رضايتمندي از زندگي زنان سرپرست خانوار ايفا ميکند.
کليد واژه ها: حقوق شهروندي، سلامت اجتماعي، رضايتمندي از زندگي
مقدمه
شهروندي مفهومي است که با مسئوليت و مسئوليت پذيري آحاد جامعه همراه است . در جامعه مدني، شـهروندي دريافته است که بي مسئوليتي انسان هاي پيراموني، او را در مسير پرنوساني قرار ميدهد و چنانچه خود نيز نسبت به پديده هاي پيراموني بي مسئوليت باشد، محيط زندگي خود و ديگـران را دچـار آسـيب مـي کنـد زيبـاترين احسـاس خوشايند در مقوله شهروندي، تلاش براي همکاري، تعاون و بار مسئوليت خود و ديگـران را بـه دوش کشـيدن اسـت . مفهوم شهروندي در بعد اجتماعي ايده اي است ، که در اروپاي غربي مطرح شـده اسـت ، در قرن شانزدهم و هفدهم با فراگير شدن آن انتشار يافته است ، مفهوم شهروندي را مي توان در مجموع جزء مفاهيم جديدي دانست که با زندگي برخاسته از تجدد فرهنگ انسـان اجتمـاعي درهـم آميختـه اسـت .
از طرفي شهروندي منزلتي است ، براي فرد در ارتباط به يک دولت که از نظر حقوق بين الملـل نيـز محتـرم شمرده مي شود به حقوق فرد و تکاليف او در برابر دولت رابطه شهروندي گوينـد، کـه چگـونگي آن را قـانون اساسـي کشور معين ميکند، اساسا کسي شهروند شمرده مي شود که تنها فرمانگزار دولـت نباشـد، بلکـه از حقـوق فطـري و حقوق طبيعي نيز برخوردار باشد، دولت اين حقوق را رعايت و از آن حمايت ميکند، منزلت شهروندي را قـوانين هـر دولتي تعيين مي کند و معمولا تابع دو سنجه است : يکي دادگاه و ديگري مليت پدر و مادر. شهروندي يـک کشـور از راه ازدواج يا زن و مرد شهروند آن کشور بدست مي آيد، اما اين گونه شهروندي معمولا همه حقوق شهروند (از جملـه کسب مشاغل دولتي) با خود نميآورد .در حوزه سلامت اجتمـاعي، مفهـوم سـازي حمايـت دامنـه وسيعي را در برميگيرد. کييز (١٩٩٨) معتقد است که کيفيت زندگي و عملکرد شخصي فرد را نميتواند بدون توجـه به معيارهاي اجتماعي ارزيابي کند و عملکـرد خـوب در زنـدگي چيـزي بـيش از سـلامت روانـي اسـت و تکـاليف و چالشهاي اجتماعي را نيز در بر ميگيرد. بنابراين بين سلامت رواني و سلامت اجتمـاعي فاصـله نزديکـي وجـود دارد.
همچنين مطالعات نشان داده است که معيارهاي سلامت اجتماعي همبستگي مثبتي با معيارهاي سـلامت روانـي دارد اما بايد توجه کرد که ميزان سلامت رواني بيانگر رضايت و عاطفه مثبت فرد در ارتباط با زندگي به معنـاي کلـي (نـه فقط زندگي اجتماعي) است . ابعاد سلامت رواني يک بازتاب دروني از سازگاري فرد و ديـدگاه او نسـبت بـه زنـدگي را ارائه نميدهد. لذا در حالي که سلامت رواني بيانگر بعد خصوصي و شخصي ارزيابيهاي عملکرد فـرد اسـت ، سـلامت اجتماعي بيشتر به ابعاد اجتماعي و عمومي که افـراد توسـط آن عملکردشـان را در زنـدگي ارزيـابي مي کننـد نشـان ميدهد. داشتن معني و هدف در زندگي، احساس تعلق داشتن در زندگي به منبعي والا و اميدواري به کمک و يـاري خداوند در شرايط مشکل زاي، برخورداري از حمايت هاي اجتماعي و... همگي از جمله منابعي هستند که افراد متـدين با برخورداري از آن ها ميتوانند در مواجهه با حوادث فشارزاي زندگي آسيب کمتـري را متحمـل شـوند . مفهوم سازي حمايت اجتماعي دامنه وسيعي را دربر مي گيرد که از يک طرف شامل ديـدگاهي است که حمايت را به عنوان منبعي محيطي تلقي ميکند، لذا حمايت را برحسب ساختارهاي روابط اجتماعي تعريـف ميکند. در طرف ديگر ديدگاهي قرار دارد که حمايت را به عنوان فرايندي شـناختي- ادراکـي در نظـر ميگيـرد کـه درفرد نهفته است ، لذا حمايت را برحسب ادراکات ذهني و کيفي تعريف ميکند. دراين بين برخي ديگر حمايـت را از هر دو ديدگاه در نظر ميگيرند و حمايت را برحسب ساختارهاي رابطه اي و نيز فرايندهاي شناختي- ادراکـي تعريـف ميکنند .با توجه به مفهوم پردازيهاي نظري از سلامت اجتماعي يک مـدل ٥ بعـدي قابـل سـنجش ارائه داده شده است : شکوفايي اجتماعي: دانستن و اعتقاد داشتن به اين که جامعـه بـه شـکل مثبتـي در حـال رشـد
است . همبستگي اجتماعي: به اعتقاد به اينکه اجتماع قابل فهم ، منطقي و قابل پيش بينـي اسـت . انسـجام اجتمـاعي: احساس بخشي از جامعه بودن ، فکرکردن به اينکه فرد به جامعه تعلق دارد، احساس حمايت شدن از طريق جامعـه و سهم داشتن در آن . پذيرش اجتماعي: داشتن گرايش هاي مثبت نسبت به افراد، تصـديق کـردن ديگـران و بطـورکلي پذيرفتن افراد عليرغم برخي رفتار سر درگم کننده و پيچيده آنها. مشارکت اجتماعي: اين احساس که افراد چيزهـاي با ارزشي براي ارائه به جامعه دارند. اين تفکرکه فعاليتهاي روزمره آنهـا بوسـيله جامعـه ارزش دهـي ميشـود. سـبک زندگي از تصوير ذهني يا برداشتي که فرد درباره ي خود دارد (راهي که خود را در آن ميبينند و بـاور دارنـد ديگـران نيز آن ها را به همان ديده مينگرند) همچون خودباوري و خودکارآيي نشـات ميگيـرد. سـبک زنـدگي آميختـه اي از انگيزه ها، نيازها، و خواسته هاست و تحت تاثير عواملي چون فرهنگ ، خانواده ، گروه هـاي مرجـع ، و طبقـه ي اجتمـاعي فرد قراردارد. داشتن روابط دوستي گسترده و رويه هاي غير تهاجمي شناخت افراد در صورتي موثر و به لحاظ هزينه و سود توجيه پذير است که دست يابي به مهارت هاي هماهنگ و تخصصي در زمينـه ي ارزيـابي و تجـويز سـلامت روان ، تغذيه و فعاليت هاي جسمي افراد فراهم باشد . براي داشتن يک سبک زندگي مطلوب ، دو نـوع جهـت گيري لازم است :
١) بايدها و نبايدهاي مورد قبول در زندگي.
٢) شيوه هاي اجرا و به عينيت رساندن آن .
جهـت گيري اول ، به طور غالب ارزشي و اخلاقي است و جهت گيري دوم مبتني بر ارزش هاي عملي است و ايـن مسـائل هـر دو در سبک زندگي اسلامي ديده شده است . رجبي پور (١٣٩٠) در پژوهش سلامت اجتماعي را بـه صـورت شـرايط و رفـاه افراد در شبکه روابط اجتماعي شامل خانواده ، اجتمـاع و ملـت تعريـف ميکنـد. بـرکمن : معتقـد اسـت تـاثير شـبکه اجتماعي بر سلامت فرد عبارت است از «پرورش روحيه مشارکت و درگيري اجتماعي فرد در فرآينده هاي اجتماعي».
مشارکت و درگيري اجتماعي از عملکرد پيوندهاي بالقوه در فعاليت هاي زندگي ناشي ميشـود. سـپري کـردن اوقـات خود با دوستان ، حضور در کار کردهاي اجتماعي، مشارکت در نقش هـاي اجتمـاعي و شـغلي، گـرايش بـه فعاليتهـاي مذهبي و تفريح کردن به همراه گروه از نمونه هاي بارز درگيري اجتماعي ميباشند. بنابراين از طريق فرصـت هايي بـه واسطه عضويت در شبکه هاي اجتماعي براي فرد فراهم ميشود تا در رويدادهاي اجتمـاعي شـرکت کننـد شـبکه هاي اجتماعي نقش هاي اجتماعي معنيداري از قبيل نقشهاي اجتماعي شغلي، خانوادگي و والديني را تعريف ميکنند و از اين طريق سلامت اجتماعي فرد را نيز ارتقاء ميدهد. علاوه بـر ايـن مشـارکت در درون شـبکه فرصـت هايي را بـراي رفاقت ، مصاحبت و معاشرت فراهم ميکند که اين رفتارها و نگرش ها و پيوندها به زندگي فرد معني ميبخشـد و ايـن امر در سلامتي اجتماعي فرد تاثير بسزايي ميگذارد. نبوي (١٣٩٠) سلامت اجتماعي را به عنـوان بخشـي از سـلامت فردي ميداند و معتقد است که اين سلامت فردي ميزان واکنش دروني افراد است که بـه صـورت احساسـات ، افکـار، رفتار، رضايت يا عدم رضايت از محيط اجتماعيشـان نشـان داده ميشـود. در واقـع سـلامت اجتمـاعي را بـه عنـوان گزارش فرد از کيفيت روابطش با افراد ديگر (نزديکان و گروههاي اجتماعي) که وي عضوي از آنهاست تعريف ميکند و معتقد است که مقياس سلامت اجتماعي بخشي از سلامت فرد را ميسنجد و شامل پاسخهاي دروني فرد (احساس ، تفکر و رفتار) است که نشانگر رضايت يا فقدان رضايت از زندگي و محيط اجتماعيش ميباشد. مدل سلامت اجتماعي که توسط ريف مطرح شد مفهوم سلامت اجتماعي را شامل ابعـاد عملکـرد مثبـت ذهـن و روان ميدارنـد ايـن ابعـاد عبارتند از: «پذيرش خود، روابط مثبت با ديگران ، تسلط بر محيط ، هدفمند بـودن در زنـدگي و اسـتقلال ». از طرفـي بررسيها نشان ميدهد که بهزيستي روانشناختي با بسياري شاخص هاي سازگاري روان شـناختي و تندرسـتي رابطـه مثبت دارد. براي مثال رضايت از زندگي، سلامت جسمي، سازگاري اجتماعي، داشـتن مهارت هـاي مقابلـه اي قـوي و انعطاف پذيري در مواقع استرس و بحران هاي شخصي همه با سطوح بالاتر بهزيستي معنوي ارتبـاط دارنـد . افزون بر اين رضايت از زندگي به عنوان يکي از مولفـه هاي بهزيسـتي درونـي شـامل نگـرش فـرد، ارزيابي عمومي وي نسبت به کليت زندگي خود و يا برخـي از جنبـه هاي زنـدگي ماننـد زنـدگي خـانوادگي و تجربـه آموزشي است . طبق اين تعريف ، ارزيابي شخص از خـود ممکـن اسـت بـه شـکل شـناختي (قضاوت آگاهانه نسبت به جوانب زندگي) يا به صورت عاطفي (تجربه هيجانات ) باشد. به اين نحو که اگر کسي اغلـب از زندگي خود راضي باشد و خوشي را تجربه نمايد و پيوسته هيجانات منفي، مثل خشم و اضطراب را احساس نمايـد
داراي بهزيستي دروني پاييني است . همچنـين نتـايج بررسـيها حکايـت از ايـن دارنـد کـه ميـزان معنويت با کيفيت کلي زندگي رابطه دارد .مفهوم رضايت از زندگي، هرچند که به مفاهيم ديگري مانند خوش بيني و شادکامي نزديک است ، اما تعريف خاص خود را دارد .رضايت از زندگي به معني احسـاس فـرد در مـورد عملکرد و شرايط زندگياش و يا به عبارت ديگـر ارزيـابي سـلامت و بهزيسـتياش اسـت . سـازمان بهداشـت جهـاني رضايتمندي از زندگي را اين گونه تعريف مي کند:درک و آگاهي افراد از موقعيت خود در زنـدگي در مـتن فرهنـگ و نظام ارزشهاي محل زندگيشان و در ارتباط با اهداف ، انتظارات ، استانداردها و مسائل مربوط به خود فرد ميباشد و بـا عوامل زير مرتبط است : سلامت جسماني، وضعيت رواني، ميزان استقلال ، روابط اجتماعي، باورها و ارزشها. ايـن درک و آگاهي به دو صورت عيني و ذهني بروز ميکند. جنبه عيني رضـايتمندي از زنـدگي همـان شـيوه رفتارهـاي قابـل مشاهده فرد در جنبه هاي مختلف زندگي است ، از اين رو مردم با مشاهده نحوه زندگي يک فرد مـيتواننـد در مـورد رضايتمندي از زندگي او قضاوت کنند. ولي جنبه مهمتر رضايتمندي از زندگي تصور ذهني آن است . به اين معني که امکان دارد ديگران با مشاهده رفتار فرد، رضايتمندي از زندگي او را مثبت ارزيابي کنند، اما خـود فـرد چنـدان تصـور مثبتي از آن نداشته باشد. اين جنبه ذهني از کيفيت زندگي را، "رضايت از زندگي" مي نامنـد کـه دربردارنـده جنبـه هاي گوناگوني از زندگي مي شود و داراي ثبات نسبي است . به عبارت ديگر يک فرد زماني از زندگي اش راضـي اسـت که احساس دروني مثبت و نسبتا پايايي به جنبه هاي مختلف زندگي خود داشته باشد . با توجـه بـه اينکه تحقق شهروندي محصول جامعه اي است که درآن ارزش ها و معيارهاي همه شمول مبناي قضـاوت افـراد قـرار مي گيرد، نگرش عام گرايانه در ابعاد متعدد، برابري هاي مادي و غير مادي، عدم تبعيض جنسي، عـدم وابسـتگيهـا و برتري هاي بر روي آگاهي تاثير دارد اين نوع نگرش به معناي رفع تفاوت ها نبوده ، بلکه شناخت و حمايت از تنوع بـا توجه به حقوق و مسئوليتهاي همه افراد و بدون محوريت هويت هاي خاص در آن تعيين کننده است ، اين ارزش ها با جامعه اجازه مي دهد تا حقوق و مسئوليت ها را فراتر از قومي، نژادي، جنسيتي و گسترش دهد. همچنين بـر اسـاس نظريه پارسونز شهروندي در جايي به ظهور مي رسد که افراد نگرش مثبتي به شهروندي داشته باشـد . با توجه به اينکه خانواده يک نهاد اجتماعي اوليه و حياتي است ، که هـم سـلامت فـرد و هـم بقـاي جامعه را تأمين و تضمين ميکند. امروزه شاهد قابل توجهي از زنان هستيم که شوهر خود را از دست داده اند و فاقـد شوهر هستند. فقدان شوهر به دلايل متعدد بروز ميکند. فوت ، شهادت و طلاق معمول ترين آنها هستند. شرايط افراد متعاقب از دست دادن شوهر متفاوت است . از جمله موضوعاتي که در زندگي زنان سرپرست خانوار از اهميت زيادي برخوردار است و بيشتر امروزه مورد توجه است ميتوان اشـاره بـه سـلامت اجتمـاعي بـه عنـوان يـک شهروند و رضايتمندي آنان از زندگي است . رضايتمندي از زندگي به عنوان احساس مثبت و احساس رضايت بخش از زندگي که شامل خود و ديگران در حوزه هاي مختلف خانواده ، شغل و ... است تعريف مي شود. روشـهاي مقابلـه بـا تغييرات زندگي و تنيدگيهاي حاصل از آن بسيار متفاوت است و با توجه به نوع مقابله فرد، سلامت رواني وي تحـت تاثير قرار ميگيرد. از مهمترين مولفه ها در خصوص زنان سرپرست خانوار تحـت پوشـش ميتـوان اشـاره داشـت بـه مسائل فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي در زمينه رضايتمندي از زندگي و سلامت اجتماعي که بنا به دلايلي اين افراد در معرض آن قرار گرفته اند. بي شک عمده ترين نهاد دولتي در جهت سامان دهي طيف آسيب پذير جامعـه ، کميتـه امـداد امام خميني (ره ) ميباشد . کيفيت زندگي از جمله مسايل مهمي است که ابتدا با گسترش همه جانبه فناوري و فرآيند صنعتي شدن در کشورهاي غربي مورد توجه انديشمندان و متفکران علوم اجتماعي قرار گرفت و بـه همين دليل رضايتمندي از زندگي را در ابعاد مختلفي مورد مطالعه قرار دادند. هر چند برخي مولفـان رضـايتمندي از زندگي با توجه به نوع کيفيت زندگي افراد را ميتوان تنها احساس خوشبختي دانست . در واقـع احسـاس خوشـبختي براي سنجش کيفيت زندگي کافي نيست ، هنگامي به اهميت موضوع ميافزايد که شاخص هاي زيادي بـراي سـنجش رضايتمندي از زندگي در حوزه هاي مختلف ارائه شده اند، از جملـه اشـتغال ، درآمـد، اوقـات فراغـت و سـلامت ... کـه تمامي اين موارد را در برگيرد. در بررسيهاي انجام شده پيرامون سازه روانشناختي احساس خوشبختي ذهنـي در دو دهه گذشته ، مدل سه بعدي احساس خوشبختي ذهني که عبـارت از احسـاس مثبـت ، احسـاس منفـي و رضـايت از زندگي است ، مورد توجه بوده است . براساس نتايج بدست آمده نشان داده است که تصور ذهني رضـايت از زنـدگي از دو بعد ديگر کاملا با يکديگر متفاوت ميباشند. رضايت از زندگي بيشتر مقوله اي شناختي است در حالي که احسـاس منفي و مثبت مقوله اي احساسي و عاطفي به شمار ميروند . مسئله اساسي که در اين پژوهش مطرح است بررسي تاثير نقش حقوق شهروندي بر سلامت اجتماعي و رضايتمندي از زندگي در زنان سرپرست خانوار تحـت پوشش کميته امداد امام خميني (ره ) استان تهران است . به عبارت ديگر بررسي اين نکته حائز اهميت است کـه نقـش حقوق شهروندي بر سلامت اجتماعي و رضايتمندي از زندگي افراد تاثيرگذار است . «استيرتير» در مفهوم سازياش از حمايت اجتماعي خاطر نشان ميکند که اغلب تحقيقات اجتماعي و فرمول بنديها روي سه نـوع حمايـت اجتمـاعي تاکيد دارند. حمايت ادارکي، حمايت اجتماعي صورت گرفته و در هم فرو رفتگي اجتمـاعي اشـاره بـه ارتبـاط واقعـي افراد با ديگران مهم در زندگيشان دارد. ابزارهايي که حمايت اجتماعي را به عنوان در فـرو رفتگـي اجتمـاعي مفهـوم سازي کرده اند، بر شبکه اجتماعي تمرکز دارند. يعني ارتباطات غير مسـتقيم و مسـتقيمي کـه افـراد را بـا خـانواده و دوستان و همسالانشان پيوند ميدهد. اين