بخشی از مقاله
خلاصه :
توسعه تجارت بين المللي موجب شده تا اقتصاد كشورها به سمت جهاني شدن حركت كند به گونه اي كه تغييرات در اقتصاد يك كشور بر اقتصاد ساير كشور ها تاثير ميگذارد . مقاله حاضر پيرامون اين موضوع بحث ميكند كه تغييرات جهاني شدن اقتصاد تاثير به سزايي در عملكرد سازماني داشته كه اين تغيير ناشي از تحولات بزرگي است كه در برنامه ريزي و جنبه هاي استراتژيك مديريت ايجاد شده است.
تحولات اقتصاد جهاني مانند ادغام شركت ها، افزايش وابستگي هاي متقابل ، برون سپاري سازمان ها وگسترش بازارها نشان مي دهد كه مديريت استراتژيك در حال ورود به يك عصر جديد است كه در آن نگراني بيشتري براي مسئوليت اجتماعي نسبت به قبل ايجاد شده و همچنين ميزان خطر پذيري سازمان ها در فرايند هاي مديريت استراژيك افزايش يافته است و از طرفي توجه به تجديد استراتژي ها در سازمان ها به امري مهم بدل شده است.
١. مقدمه
در عصر جديد مديران و سياست گذاران شركت هاي بزرگ جهاني در افق ديد خود يك بازار بزرگ يعني بازار جهاني و ميليونها مصرف كننده را ميبيند كه حق انتخاب آنها به درون مرزهاي سياسي و جغرافيايي محدود نشده و ميتوانند به هزاران بازار كالا، بازار سرمايه يا خدماتي كه از طرف همه مؤسسات تجاري و صنعتي عرضه ميشود، دسترسي داشته باشند
در عصر جهاني شدن مرزهاي سياسي مانند گذشته تعيين كننده نبوده و اقتصاد، تجارت و صنعت در درون اين مرزها محدود نميشود
در چنين فضايي مديران جهاني ميانديشند و تنها به محيطهاي محلي، ملي و منطقهاي محدود نميشوند، آنها بايد تحليل استراتژيك كنند، تصميم بگيرند و سياست گذاري و برنامه ريزي نمايند
مديران استراتژي نياز دارند تا در حيطه عملكردشان ، سيستم برنامه ريزي سنتي خود را دوباره ارزيابي كنند. نياز براي ابزارهاي جديد براي بررسي سيستم هاي عملياتي مختلف در محيط هاي خارج سازمان رو به رشد است و با اهميت تر مي شود. با افزايش آزادسازي تجارت و بازارهاي سرمايه، دولتها اقدامات حمايتي از قبيل تعرفه هاي واردات و موانع غير تعرفه اي - سهميه بندي واردات، محدوديت هاي صادراتي، ممنوعيت ها - را كه به معناي حفاظت اقتصادشان از رقابت خارجي مي باشد را كاهش مي دهند. تطابق با محيط پويا به وسليه راهكارهاي مديريت استراتژيك يكي از برون رفت هاي مهم اين عرصه است.
تجديد ساختار و استراتژي در بسياري از اقتصاد هاي نوظهور و نيز در حال حاضر در حال اتفاق افتادن است. تمام تحولات اخير ، چه داخلي و يا بين المللي دلالت به اين قضيه دارد كه برنامهريزي براي آينده سخت و سخت تر مي شود
محركه هاي اصلي جهاني شدن اقتصاد ؛ تجارت بين المللي، سرمايه گذاري مستقيم خارجي، فعاليت شركت هاي بين المللي و انتقال تكنولوژي مي باشند. در اين بين اگر مديران در تصميمات استراتژيك خود توانايي رقابت و ايجاد مزيت رقابتي نداشته باشن و محركه هاي اصلي را رصد نكنند از محيط پر تلاطم كنوني كنار مي روند.
هدف اين مقاله مروري بر پيشرفت هايي در زمينه پروسه برنامه ريزي استراتژيك و فهم تأثيرش براي دانش پژوهان و مديران استراتژي است. ابتدا مروري بر سير تحول جهاني شدن اقتصاد و شرايط جهاني اشاره ميكنيم و سپس استراتژي هاي مديريت استراتژيك را مورد بررسي قرار ميگيريم تا كاربرد و تأثيرش در برنامه ريزي استراتژيك آناليز گردد. اميد است كه اين تأثيرات براي مديران استراتژيك در ايجاد ايده هاي جديد براي تغيير شكل طرز تفكر و استراتژي ها به منظور فائق آمدن بر نا اطميناني ها و تغييرات سريع عصرمان مفيد واقع شود.
٢.سير تحول جهاني شدن اقتصاد
در بسياري از نظريهها و تعريفهاي جهاني شدن, بر عنصر اقتصادي فرايند جهاني شدن تأكيد شده و نظريهپردازان پرشماري, وجه غالب جهاني شدن را اقتصادي ميدانند. از ديدگاه آنها گر چه فرايند جهاني شدن بسيار فراگير است و بر همه حوزههاي زندگي اجتماعي تأثير ميگذارد, اما آشكارترين و برجستهترين نمودها و مصداق هاي اين فرايند به حوزه اقتصاد اختصاص دارند.
فرايند جهاني شدن اقتصاد با نوسانها و فراز و نشيبهايي همراه بوده است. دهههاي پاياني سده نوردهم و سال هاي آغازين سده بيستم, زمان شكوفايي يكي از جنبههاي اصلي جهاني شدن اقتصادي بود. ]٥.[ در اين دوره حجم تجارت بينالمللي به نحو بيسابقهاي افزايش يافت و سرمايهداري جوان گام هاي بلندي در راستاي تبديل جهان به بازاري واحد براي فروش توليدهاي خود برداشت ولي هنوز چند سالي از عمر اين نظام در سده بيستم نگذشته بود كه دچار بحران شد و تشديد اين بحران به دو جنگ جهاني انجاميد. بنابراين از سال ١٩١٤ تا ١٩٤٥, تحت تأثير جنگ و مليگرايي اقتصادي, رشد همگرايي اقتصاد بينالملل سير نزولي پيدا كرد.
ولي در اواخر دهه هفتاد موج جديدي از فرايند جهاني شدن اقتصاد شكل گرفت كه در درجه اول تحت تأثير تحولات و پيشرفتهاي حيرتانگيز در عرصه ارتباطات بود. اين پيشرفتها هزينههاي ارتباط و حمل و نقل را به ميزان بسيار زيادي پائين آورد و زمينهساز ادغام جهاني اقتصادها شد. ]٦.[ از سال ١٩٤٥ تاكنون هزينه حمل كالا از طريق دريا به طور متوسط پنجاه درصد, هزينههاي حمل و نقل هوايي هشتاد درصد و هزينه مكالمات تلفني بينالمللي ٩٩ درصد كاهش يافته است و به همين دليل شبكههاي ارتباطي بسيار كارآمد و كم هزينهاي در گستره جهاني شكل گرفته است
پيشرفتهاي خارقالعاده در رايانهاي كردن امور و مخابرات مانند نظامهاي ديجيتالي و فنآوري ماهوارهاي, نيز در پيشبرد فرايند جهاني شدن اقتصادي در سالهاي اخير نقشي بسزا داشتهاند. در نتيجه چنين تحولاتي امروزه بسياري از كالاها و خدماتي كه تاكنون قابل تجارت نبودند, در مدار تجارت جهاني قرار گرفتهاند. نظامهاي ارتباطي جهاني, شركتها را قادر كرد تا برنامه توليدي و عمليات مالي خود را به صورت همزمان در چندين كشور هماهنگ كنند و در واقع به عمليات اقتصادي جهاني مبادرت ورزند.
اطلاعات نيز به واسطه شبكههاي ارتباطي, قابل تجارت و مبادله شده است. اطلاعاتي مانند مشاوره مديريتي, سيستمهاي نرمافزاري, فيلم, نوار كاست, ديسكتهاي فشرده, اخبار تلويزيوني و از اين قبيل. در اين چهارچوب, تحرك و سياليت سرمايه نيز به ميزان بسيار زيادي و در قالب پول افزايش يافته است. به عبارتي پول به محصولي تبديل شده كه جوهرهاش اطلاعات موجود در آن است.
اين مهم است كه دقيقا بدانيم جهاني شدن اقتصاد دربردارنده چه عناصري است هر چند تز جهاني شدن اقتصاد در سطح گستردهاي به وسيله سياستمداران و رسانهها تأييد شده, ليكن بعضي از جامعه شناسان با اين عقيده مخالفند. برجستهترين آثار در اين زمينه آثار اخير پل هرست و گراهام تامپسون ميباشد. آنها تز جهاني شدن اقتصاد را بهانهاي در دستان راست جديد و چپ تلقي ميكنند, چرا كه راست جديد بدين ترتيب پيروزي ليبراليسم بازار آزاد را جشن ميگيرد و از نظر چپها نيز سرمايهداري حداقل تحت چنين شرايطيبه طور كاملاً آشكاري درندهخويانه است و بنابراين به آساني ماهيتش افشا ميشود.
آنها استدلال ميكنند كه اقتصاد نه جهاني بلكه بينالمللي است چرا كه هنوز دولت ملتها هم از نظر اقتصاد داخليشان و هم از نظر توافقات مربوط به مديريت روابط اقتصادي فراسوي مرزهاي ملي, قدرتمندترين بازيگران اقتصادي هستند. همچنين آنان استدلال مي كنند كه شركتهاي چند مليتي بر تجارت جهاني سلطه ندارند و تا دو سوم دارايي هايشان در كشورهاي مادر حفظ ميشود
اين بدان معني است كه آنها در معرض كنترل سياستهاي حكومت ملي ميباشند و همچنين شركتهاي چند مليتي در سطح جهاني عمل نميكنند بلكه بيشتر در سطح شركاي درون مناطق به ويژه اروپا, آمريكا و آسياي جنوب شرقي فعاليت ميكنند. آنها نتيجه ميگيرند كه هيچ چيز جديدي در مورد بينالمللي شدن كنوني اقتصاد وجود ندارد از زماني كه تكنولوژي صنعتي مدرن از دهه ١٨٦٠ شروع به فراگير شدن كرد, فرايندي شبيه فرايند كنوني وجود داشته است.
٢.ويژگي هاي جهاني شدن اقتصاد
بعد اقتصاديِ جهانيشدن توأم با خصوصيسازي، آزادسازي تجارت، مقرراتزدايي در تجارت، كاهش مالياتها، به حداقل رساندن نظارت دولت، رشد سريع شركتهاي چندمليتي، گسترش مراكز ماليجهاني، مهاجرتارگران،ك تحوّل در حمل و نقل و شبكهي ارتباطات و وابستگي ارزش اقتصاد به تجارت اطلاعات و نه تجارت مواد، ميباشد.خصوصيات جهاني شدن اقتصاد يعني ويژگيهاي توليد و توزيع را مي توان به شكل زير برشمرد:
١ جهاني شدن بازارهاي مالي
٢ جهاني شدن استراتژي شركتها در درون يك بازار رقابت