بخشی از مقاله

چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی تجارب زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی - ره - در سال 1393 پیرامون انجام وظایف خانوادگی و شغلی و میزان رضایت از آن و با استفاده از روش پدیدارشناسی انجام گرفته است.

گردآوری اطلاعات با استفاده از مصاحبه نیمه ساختار یافته صورت پذیرفته تا در مورد موضوع پژوهش تصویر واضحی از تجارب زنان سرپرست خانوار حاصل شود. مصاحبه با اولین مشارکت کننده آغاز و تا رسیدن به حد اشباع اطلاعات، یعنی30 نفر به اتمام رسیده است. در طی فرآیند پدیدارشناسی، مشارکت کنندگان مقولات اصلی: فقر و درآمد پایین، ناتوانی در تربیت فرزندان، اعتماد بنفس و خطرپذیری پایین، اشتغال گریزی، مشارکت گریزی، ازدواج مجدد نامطلوب، آسیب پذیری اخلاقی، بیماریهای روحی و روانی را تبیین نمودند.

نتایج نشان می دهد که عمده ترین مشکل این زنان بی پولی است. نداشتن شغل مناسب و درآمد مکفی و مشکلات معیشتی در مواقع زیادی منجر به صدمات روحی در آنها نیز می شود. این قشر به دلیل تحمل بار سنگین مسئولیت و تعدد نقش و داشتن مشکلات زیاد و توفیق ناچیز در حل آنها، دچار یأس از زندگی و بی انگیزگی شده که باعث عدم مشارکت و گوشه گیری آنها در جامعه می شود.

همچنین به دلیل عدم حضور مرد به عنوان سرپرست در معرض پیشنهادهای غیر اخلاقی از سوی مردان قرار می گیرند و در بسیاری از مواردی برای فرار از این فشارها تن به ازدواجهای مجدد اما ناموفق می دهند. توانمند سازی این زنان با ایجاد فرصت های برابر آموزشی و کسب مهارت و دسترسی به منابع قدرت مانند مردان، مشکلات مالی و روحی آنها را بهبود بخشیده و زمینه افزایش قدرت تصمیم گیری و کنترل بر شرایط زندگی را برای آنها فراهم می آورد.

مقدمه                                                                

زنان به عنوان نیمی از منابع انسانی در جوامع،عامل مؤثری در پیشبرد اهداف توسعه ای محسوب می شوند مطالعات نشان می دهند که زنان بیش از مردان در معرض  فقر و تبعیض جنسیتی قرار دارند،پژوهش های انجام شده در  کشور نشانگر  نسبت بالای زنان زیر خط فقر به ویژه فقر شدید زنان سرپرست خانوار است.            

یافته ها نشان می دهد که قوانین و منابع دسترسی زنان در زمینه خدمات اقتصادی- اجتماعی کافی نبوده و آنان را آسیب پذیر می سازد. این ساختار ها - قوانین و منابع - شامل: سیستم خانواده، شرایط شغلی زنان و سیستم های حمایتی است. نه تنها سیستم خانواده در حال آسیب است که تبعیض شغلی یکی از دلایلی است که زنان از رفاه اجتماعی محروم شده و سبب می شود که آنان خود کارآمد نباشند.

تحقیقات لی2 در سال 1998 نشان داد که زنان سرپرست خانواده در مقایسه با سایر زنان دچارمشکلات روانشناختی بیشتری هستند. آنها علاوه بر رویارویی با مشکلات اقتصادی با برخی فشارهای منفی اجتماعی همچون نگرش منفی نسبت به زنان بیوه و مطلقه روبرو هستند، البته نوع استرسورها، میزان حمایتهای دریافتی، شدت علائم افسردگی درمیان مادران مجرد و سرپرست خانواده و مادران متأهل متفاوت بوده و عمدهترین عوامل استرس زا برای مادران سرپرست و مجرد، بیکاری، درآمد ناکافی و مشکل مسکن میباشد که بیشترین همبستگی را با افسردگی نشان میدهد.

همچنین براساس تحقیقات انجام شده در ایران، زنان سرپرست خانوار در مقایسه با گروه کنترل،اختلالات روانشناختی - افسردگی، اضطراب، انزوا و شکایات جسمانی - بیشتری را تجربه کردهاند و نیز بیشتر از شیوههای مقابلهای جسمانیسازی، جلب حمایت و مهار هیجانی استفاده میکنند. شیوههای مقابله مبتنی بر جسمانیسازی و مهار هیجانی، احساس ناتوانی در برآوردن خواستههای فرزندان، احساس تنهایی و بیکسی، فقدان فردی در جهت در میان گذاردن مشکلات فرزندان و نبود فرصت برای رسیدگی به مسائل تحصیلی فرزندان از مشکلات روانشناختی زنان است.

امید است با استفاده از نتایج حاصل از تجارب زنان سرپرست خانوار پیرامون موضوع مورد بررسی به مشکلات عمده آنان در این زمینه دست یافته تا گامی هر چند کوچک در جهت رفع این مشکلات برداشته شود.

ملاحظات نظری پدیده ای به نام زن سرپرست خانوار یک واقعیت اجتماعی است که امروزه در تمام جوامع بشر به چشم می خورد و به دلایل مختلف از جمله فوت همسر، طلاق، زندانی، مهاجرت، از کار افتادگی و ... به وجود می آید. زنان سرپرست خانوار از همان زمان که همسر خود را به هر دلیلی از دست می دهند مجبور به ایفای نقش های چندگانه ای می شوند که در تعارض با یکدیگر قرار دارند. گروه عمده ای از این زنان با فقر و ناتوانی در اداره امور اقتصادی خانوار روبرو هستند بطوریکه عزت نفس و سلامت روانی آنان را مختل و زمینه ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات را فراهم می سازد

این گروه به علت اینکه توان اداره امور اقتصادی خود و خانواده خود را ندارند، به سازمان های حمایتی مانند سازمان بهزیستی کشور و کمیته امداد امام خمینی - ره - روی آورده و به کمک های موردی و مستمری های ناچیز این نهادها بسنده کرده و با مسائل زندگی در چارچوب خانه دست و پنجه نرم می کنند. از سوی دیگر گروه دیگری از این زنان علاوه بر ایفای نقش مادری، وارد عرصه اقتصادی و بازار اشتغال شده و امور اقتصادی خانواده را نیز هدایت می نمایند و به دلیل عدم دسترسی به مشاغل با منزلت اجتماعی مطلوب، مجبور به اشتغال در مشاغل حاشیه ای، پاره وقت، غیر رسمی و کم درآمد می گردند.

پژوهش هایی نیز که در ایران صورت گرفته بر نسبت بالای تعداد زنان زیر خط فقر، بویژه فقر شدید زنان سرپرست خانوار تأکید دارد.

خانواده های زن سرپرست نه تنها در همه کشورها گسترش یافته اند، بلکه روز به روز بر تعداد این خانوارها که در جمعیت کم درآمد قرار می گیرند، افزوده می شود. در کشورهای پیشرفته نیز با وجود کمکهای دولتی به این زنان فرآیند فقیر شدن زنان همچنان ادامه دارد. از جمله سایر مشخصات خانواده های زن سرپرست، عدم دسترسی این گروه از زنان به مشاغل با منزلت است. به عبارت دیگر زنان سرپرست خانوار یا اغلب بیکارند و یا دارای مشاغل پر حاشیه ای، نیمه وقت، غیر رسمی و کم درآمد هستند.

مشکل دیگری که بر میزان آسیب پذیری این زنان می افزاید حتی اگر در مشاغل با منزلت مشغول به کار باشند مسئله تنطیم وقت برای انجام کار خانگی و کار بیرون از خانه است. این مشکل را صاحبنظران این دیدگاه اصطلاحاً فقر زمانی3 نامیده اند. یعنی زنانی که به طور تمام وقت و در شبکه رسمی بازار کار می کنند، برای انجام وظایف خانگی، رسیدگی به کودکان و انجام امور خود وقت کافی ندارند. هنگامی که فقر زمانی با فقر مادی همراه می شود، این گروه را آسیب پذیر می کند.

آموزش های مهارتی به عنوان یکی از ارکان اصلی توانمندسازی سرمایه های انسانی، امکان ثروت آفرینی و قابلیت دسترسی همگانی را در خصوص تربیت نیروی انسانی متخصص و کارآفرین متناسب با استعدادهای افراد و نیاز بازار کار توأمان با استفاده بهینه از ظرفیت بخشهای مختلف بومی اعم از دولتی و غیردولتی فراهم می آورد. سیاستهای توانمندسازی زنان به این دلیل اتخاذ شد که نه تنها دسترسی کمتری به منابع قدرت داشتند بلکه اساساً فاقد کنترل بر این منابع بوده اند.

زنان از امکانات کمتر آموزشی در سطح دنیا برخوردارند و حتی کنترل آنها بر نوع اطلاعاتی که در دسترس دارند کمتر است. به دلیل فقدان دسترسی ها و کنترل کمتر زنان بر منابع قدرت، آنها اختیار کمتری در تصمیم گیریهای مربوط به زندگی خود دارند. پس توانمندی زنان یا قدرت بخشی، فرآیندی است که در آن زنان به منابع قدرت دسترسی و کنترل بیشتری پیدا می کنند و در تصمیم گیریهای مربوط به پیرامون خود نقش قدرتمندانه تری ایفا می کنند. زمانی که زنان از توانمندی کافی برخوردار باشند کل خانواده از این توانمندی بهره می برد و این امر بازدهی بهتر نسلهای آتی را بدنبال دارد

پژوهشگر در این تحقیق با استفاده از مصاحبه نیمه ساختار یافته، متعامل یا چهره به چهره، با مشارکت کنندگان که زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی در سال 1393 می باشند وارد گفتمان هدفمند شده تا از تجارب این زنان در زمینه موضوع مورد بررسی خود تصویری واضح بدست آورده و به جوهره اساسی و ذات این موضوع پی ببرد.

روش

هر تحقیقی بر حسب هدف و موضوعی که در پی بررسی آن است، روش مناسبی را می طلبد. با توجه به اینکه راههای کسب مهارت و تأثیر آن بر اشتغال زنان سرپرست خانوار به خوبی تبیین نشده است و این مفهوم امری ذهنی می باشد که ریشه در تجربیات روزمره افراد دارد و واقعیات فراوانی در آن نهفته است، پژوهش حاضر به روش پدیدار شناسی و رویکرد کلایزی انجام گرفت. این روش سیستماتیک و ذهنی است که به توصیف تجارب زندگی و درک معانی آن به اجرا در می آید.

محقق پدیدارشناس معتقد است که در پدیده ها و تجربیات زندگی جوهره هایی وجود دارند که قابل فهم و بررسی هستند و از اینرو به بررسی پدیده های ذهنی می پردازند که جوهره اساسی واقعیت در آن نهفته است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید