بخشی از مقاله
چکیده
هدف از نگارش این مقاله روشن ساختن پاره از موضوعات در رابطه با مفهوم "تفکر استراتژیک" و چالشهای پیش روی آن با تاکید بر روی سازمانهای ایرانی می باشد. برای رهبرانی که می خواهند آینده خود و محیط شان را تغییر دهند تسلط بر تفکر استراتژیک یک امر ضروری می باشد. در حقیقت تفکر استراتژیک در اینجا نقطه آغازین هر چشم اندازی معرفی می شود. ما سعی کرده ایم در این مقاله با بحث پیرامون یک سری موضوعات متحد و یکپارچه این مفهوم را برسانیم که: تفکر استراتژیک، داشتن آگاهی از آن چیزی است که هنوز شکل نگرفته است. بحث دیگری که در این رابطه در اینجا مطرح شده است جایگاه تفکر استراتژیک در مدیریت استراتژیک و مقایسه آن با برنامه ریزی استراتژیک می باشد.
به بیانی ساده در حوضه مدیریت استراتژیک در اینجا به این نتیجه مهم رسیده ایم که تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک با وجود تفاوت های عدیده ای که باهم دارند به عنوان دوقلوهای جدانشدنی در این حوزه مطرح هستند. تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک هر یک به نوبه خود لازم و ضروری هستند اما به تنهایی برای یک چارچوب مدیریت استراتژیک کافی نیستند و باید در کنار هم برای اثر بخش بودن مدیریت استرتژیک بکار بسته شوند. در نهایت بعد از بررسی موضوعات فوق چالشهای موجود در رابطه با تفکر استراتژیک و به کار بستن آن در سازمان ها مطرح شده است.
.1 مقدمه
محققان و اندیشمندان حوزه مدیریت همواره در بررسی معنی و مفهوم تفکر استراتژیک با کلمه "بصیرت" سر و کار داشته اند از اینرو شناخت درست مفهوم این کلمه برای درک صحیح موضوع تفکر استراتژیک امری ضروری محسوب می شود. بصیرت عبارت است از آینده ای واقع گرایانه ، محقق الوقوع و جذاب برای سازمان و به عبارت دیگر بیان صریحی است از سرنوشتی که سازمان باید به آن سمت حرکت کند.
استراتژی صرفا در آینده نیست بلکه پلی است که گذشته و حال و آینده را به هم متصل می سازد. از اینرو یک متفکر استراتژیک باید دارای بصیرت عمیقی باشد تا بتواند برای سازمان استراتژی هایی خلق کند که سازمان را با توجه به گذشته ای که در آن بوده و حالی که در آن قرار دارد به سوی آینده ای مطلوب رهنمون سازد. تفکر استراتژیک در محیط پرتحول و غیر قابل پیش بینی امروزی رویکردی مناسب برای رهبری سازمان به حساب می آید رویکردی که می تواند سازمان را نسبت به رقبا برتری بخشیده و سهم بیشتری از منافع بازار را نصیب آن سازد.
به نظر لیدتکا - - 1998 امروزه از واژه "تفکر استراتژیک" به قدری وسیع و گسترده استفاده شده است که خطر بی معنی شدن آنرا تهدید می کند[10] اما مینتنزبرگ - 1994 - به صراحت در تحقیقات خود اعلام می کند که :
"تفکر استراتژیک صرفا نام فرعی یا اسم دوم هر آنچه که زیر چتر مدیریت استراتژیک قرار دارد نیست، بلکه یک روش ویژه تفکر با خصوصیات کاملا متمایز می باشد"
به هر حال تلاشهای متعددی صورت گرفه تا مفهوم تفکر استراتژیک معنی دار شود برای نمونه اوهمی - - 1982، مینتنزبرگ - - 1994، استیسی - - 1993، زابراسکی و هولمانتل - 1993 - ، بیتس و دیلارد - - 1993، ریمون - - 1996، لیدتکا - - 1998، ویلسو - - 1994، هراکلیوس - - 1998، تورست - - 2001، بون - - 2005 تلاش های فراوانی کردند و درصدد برآمدند که تفکر استراتژیک را بیشتر مفهوم سازی و آشکار نمایند و مدلهایی ارائه کنند تا به درک این موضوع کمک کند.
بر اساس نتایج تحقیقی که با هدف شناسایی مهارت های مدیریتی مورد نیاز برای مدیران کشورهای آسیایی انجام شده است، تفکر استراتژیک از سوی تمامی پاسخ دهندگان به عنوان اولین و یا دومین مهارت مورد نیاز برای بهبود عملکرد مدیران شناسایی شده است.
از دیدگاه مینتزبرگ ، تقویت تفکر استراتژیک به تدوین استراتژیهای بهتر منجر می شود. او معتقد است مدیرانی که مجهز به قابلیت تفکر استراتژیک هستند قادرند سایر کارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان ترغیب کنند. آنها سازمان را به گونه ای که باید باشد می نگرند و نه به گونه ای که هست. به این ترتیب می توان تفکر استراتژیک را پیش درآمدی بر طراحی آینده سازمان دانست. توانایی تفکر استراتژیک برای رقابتی ماندن در یک محیط متلاطم و جهانی، حیاتی است[4] از اینرو شناخت چالشهایی که پیشروی این موضوع مهم وجود دارد و برنامه ریزی برای رفع این چالش ها از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
.2 تفکر استراتژیک چیست؟
تفکر استراتژیک بعنوان یکی از 2 قابلیت مهم رهبران کارا میباشد اما در مطالعات بعمل آمده فقدان آن در رهبری های رده بالا به عنوان یکی از مشکلات اصلی در عملکرد شرکتها محسوب میشود.
تحقیقات اخیر در مورد تفکر استراتژیک بسته به نوع تمرکز روی این موضوع تعاریف مختلفی را از این موضوع فراهم کرده است که هر کدام به جنبه هایی از این رویکرد توجه داشته اند
به هر حال در ادبیات موضوع توافق چندانی در مورد چیستی تفکر استراتژیک وجود ندارد
هر یک از صاحب نظران و اندیشمندان در حوزه مورد بحث به ظن و برداشت خود تعاریف مختلفی را راجع به موضوع ارائه داده اند. برای نمونه در نظر مینتنزبرگ تفکر استراتژیک یک فرآیند سنتز ذهنی است که از طریق خلاقیت و شهود، نمای یکپارچه ای از کسب و کار را در ذهن ایجاد می کند.
آقای گری هامل تفکر استراتژیک را معماری هنرمندانه استراتژی بر مبنای خلاقیت، کشف و فهم ناپیوستگی های کسب و کار میداند.
آبراهامل تفکر استراتژیک را پیدا کردن شیوه های جایگزین برای رقابت و خلق ارزش برای مشتریان می داند.[14] مرحوم دکتر وفا غفاریان که از صاحب نظران این حوزه در ایران بودند تفکر استراتژیک را یک بصیرت و فهم از وضعیت موجود و بهره برداری از فرصتها معرفی می کند.
به صورت یک برداشت کلی می توان گفت که تفکر استراتژیک یک تفکر واگرا و عملگرا و مانند فکر پویا است که با تعامل مستمر با محیط و تجزیه آن و خلاقیت توسعه می یابد و در واقع یک فرآیند مستمر و مداوم است که هدف آن رفع ابهام و معنی بخشیدن به یک محیط پیچیده است اگر یک مدیر یا رهبر بخواهد در سازمان بطور مفید و موثر نقش ایفا کند باید مهارت های تفکر استراتژیک را در خود بهبود ببخشد
در واقع تفکر استراتژیک را می توان یک روش حل مسائل استراتژیک سازمان دانست که رویکرد منطقی و همگرا را با فرآیند تفکر خلاق و واگرا ترکیب می کند.
در تفکر استراتژیک مسائل پیچیده بی آنکه ساده تلقی شوند در ساده سازی آنان تلاش می شود و رمز و راز موفقیت آن در امید به آینده، مثبت اندیشی، خوش بینی به دور از ساده انگاری و تلاش خستگی ناپذیر و مستمر است.
3 تفکر استراتژیک در مقابل برنامه ریزی استراتژیک
عبارت "تفکر استراتژیک" در بسیاری از اوقات به اشتباه برای دلالت به "برنامه ریزی استراتژیک" یا "مدیریت استراتژیک" بکار برده شده است اما در حقیقت رویکرد برنامه ریزی و تفکر استراتژیک به دو انتهای طیف مکاتب دهگانه تعلق دارند. برنامه ریزی استراتژیک جزو مکتب "طرحریزی" است که در محیط قابل شناخت و قابل پیش بینی اثر بخش است و تفکر استراتژیک با مکتب "یادگیری" تعریف می شود که برای محیط غیر قابل درک و پیش بینی مناسب است.
در تفکر استراتژیک استراتژی ها در یک دنیای نه چندان واقعی شکل می گیرند، طرفداران دیدگاه تفکر استراتژیک اظهار داشته اند که برنامه ریزی استراتژیک به صورت موثر نمی تواند باعث توسعه استراتژی شود بلکه استراتژی های تجاری موفق از رهیافت فکری نشات می گیرند که لزوما ادراکی و احساسی و خلاقانه هستند تا اینکه منطقی، زیرا منطق می تواند بیشتر مانع باشد