بخشی از مقاله
مقدمه: معنای زندگی یکی از مهمترین موضوعات فلسفی، روانشناختی و دینی است که از چشماندازهای گوناگون می توان به آن نگریست؛ ازاینرو در حوزههای مختلف از آن سخن به میان آمده است. هر یک از این مکاتب نامبرده متناسب با پیشفرضها و تعاریف خود دست به تبیین و بررسی معنای زندگی زدهاند. این نوشتار بهقصد بررسی چگونگی معناداری زندگی از منظر فلسفه اگزیستانسیالیست با تکیهبر آرا و نظریات سورن کرکگور نگاشته شده است. ازآنجاییکه استخراج معنای زندگی از میان افکار پیچیده و درهمتنیده کرکگور مستلزم آن است که نخست دریابیم وی چه درکی از انسان داشته؛ و چگونه متناسب با این درک، عواملی را در معنادار بودن زندگی دخیل و اساسی تلقی میکرده است.
در فلسفه اگزیستانسیالیست انسان بهمنزلهی واقعیتی انضمامی و دارای عواطف و احساسات و حالات روحی و ... است. به فراخور همین نگرش، زندگی هم مفهومی واقعی و انضمامی به خود میگیرد و متناسب با حالات انسانی معنا و شکل پیدا می کند. بدین لحاظ، نوشتار حاضر میکوشد چنین نظمی را فراهم کند. ازآنجاکه معنای زندگی در نظر کرکگور با نسبتهای وجودی انسان ارتباط وثیقی دارد و نیز این نسبتهای وجودی هر یک متناسب با ساحتهای سهگانه وجودی خود را نمایان میکنند. در آغاز، ساحتهای سهگانه وجودی را بیان کرده، در بخش دوم، به بررسی جایگاه تناقض در ساحت سوم پرداخته میشود و در ادامه، مقوله ایمان بهعنوان راهحلی برای عبور از تناقضات در نظر گرفته میشود.
اهمیت این پژوهش در این است؛ که برخلاف پژوهشهای پیشین که تبیین مسائل را در نظرگاه فکری کرکگور بر این امر استوار میدیدند که تناقضات غیرقابلحلاند؛ این نوشتار تناقضات را در پرتو ایمان قابلحل دانسته و مدعی است حل تناقضات توسط ایمان برای ما نهتنها پوچ و لاینحل نمی نمایند؛ بلکه مؤلفهای خواهد بود که به زندگی معنا و رنگ دیگری می بخشد. پیشفرضهای معنا بخش به زندگی در اندیشه کرکگور: کرکگور در بیان معناداری زندگی برای انسان انضمامی موردنظرش عواملی را بیان می دارد. ما در این نوشتار از آنها بهعنوان پیش فرضهای معنا بخش به زندگی نامبردهایم. کرکگور برای وجود انسان نسبتهایی را در نظر دارد که قوامبخش او به شمار میآیند، نسبتهایی از قبیل، صیرورت، فردانیت2، تناقض3، رنج4، گناه5، ناامیدی6، عشق7، دلهره8 و...
. هدف کرکگور از بیان نسبتهای وجودی این است که انسان خود را بهتر بشناسد و برای رسیدن به اصالت فردیو خود شدنِ خود بکوشد. تناقض وجودی مؤلفهای است که بهتنهایی می تواند معنا بخش به زندگی باشد؛ اما برای رسیدن به معنا باید این تناقضات وجودی را حل کرد. پیشفرض دیگری که باید به آن اشاره کرد، ساحت سوم، از ساحتهای سهگانه وجودی است که بانام ساحت دینی، کرکگور از آن یادکرده است. پیشفرض دیگر اینکه ما در ساحت دینی به ندا یا مرجعیتی بیرونی باید پاسخ دهیم و او را اطاعت کنیم؛ در پرتو این اطاعت است که زندگی معنایی برای ما پیدا خواهد کرد؛ تنها ایمان است که میتواند بهعنوان پاسخگو در برابر این ندا یا مرجعیت بیرونی نقشی مهم ایفا کند، سرانجام باایمان است که تناقضات وجودی را پشت سر گذاشته و به معنای زندگی آری میگویم. در ادامه به هر یک از این پیشفرضها بیشتر خواهیم پرداخت.
کرکگور و تحلیل وجود9 انسانی: کرکگور همچون دکارت، انسان را به اندیشهی عقلانی و قوه ناطقه فرو نمیکاهد؛ بلکه به گفتهی او در بحث از وجود انسانی توجه به عواطف و شورمندی ها اولویت دارد - - Evans, 1999: 469؛ زیرا کرکگور معتقد بود که وجود انسانی برای تحقق بخشیدن به خود؛ ساحتهای سهگانه وجودی را باید طی کند اما از راه انتخاب آزاد و شور و شوق درونی یا به عبارتی بر اساس جهش10 باید این ساحتها را پشت سر گذارد و تنها با تکیهبر عقل و منطق صرف نمیتواند به بالاترین ساحت وجودی - دینی - دست یابد و خود اصیل را به ظهور رساند.
کرکگور ساحات وجودی را به سه دوره تقسیم میکند؛ مرحله استحسانی11، اخلاقی12 و دینی. - Kierkegaard , 2009: 246 - 13 این ساحات سه راه مختلف زیستن را نشان میدهند. آنها برخلاف اینکه با یکدیگر قابلجمع نیستند؛ اما هر یکبر دیگری برای رسیدن به مرحله بعد بیتأثیر نیست. نسبتهای وجودی، خود را در هر یک از این ساحات بروز میدهند. باید بیان نمود؛ عصاره نظریه کرکگور و محور تفکر وی همین ساحات و نسبتهای وجودی هستند - ورنو و وال، . - 126-125 :1387 طبق این گفته: کرکگور معتقد است که وجود انسان از سه ساحت برای زیستن بیرون نیست، همچنین نشان میدهد که انسان متناسب با هر ساحت چه مسئله و حقیقتی را برای زندگی متناسب با نسبتهای وجودی انتخاب میکند.
در این تجزیهوتحلیل وجودی، کرکگور چند مطلب اساسی رادقیقاً روشن میکند. اول: ساحات وجودی حیات بشر یک سیر طبیعی نیست که انسان بهطور ذاتی از یک ساحت بهساحت دیگر سوق داده شود. دوم: ساحات انتقال وجود انسان بههیچوجه منطقی نیست. لذا هرگونه استدلال منطقی، حتی اگر برهان محض نیز استوار باشد، نمیتواند انسان را از یک ساحت به ساحت دیگر بکشاند. سوم: شرایط عمومی موجودیت انسان از آن همگان است؛ اما انسان آزاد است و تنها از طریق آزادی میتواند واقعیت ارائهشده را به خود آزاد و اصیل تبدیل کند و مراحل تکامل شخصیت را طی نماید و خود شود - همان: . - 100 همانطور که گذشت، وجود یک جریان مداوم شدن یا صیرورت است که دارای ساحات سهگانهای است. والاترین ساحت به ایمان بستگی دارد که درنهایت یک تناقض وجودی است. باید اذعان کرد، تناقض ایمان ضروری است.
ویژگی ساحتهای سهگانه: این بحث از مهمترین بحثهای کرکگور است و در تاریخ فلسفه جایگاه خاصی دارد. در مورد این سه ساحت باید به سه نکته توجه داشته باشیم. اول اینکه هر ساحت نسبت به ساحت قبل از غنای بیشتری برخوردار است و این حاکی از عمیقتر شدن زندگی انسان است. دوم آنها قابلجمع نیستند . البته ممکن است انسان برای مدتی بر اساس اصل راهنمای دو ساحت یا حتی سه ساحت عمل کند اما سرانجام زمانی فرامیرسد که باید میان اصول راهنمای این سه ساحت دست به انتخاب بزند و یکی را برگزیند. سوم، آنها ضروری نیستند یعنی اینطور نیست که هر انسانی از ساحت اول شروع کند و درنهایت به ساحت سوم برسد. - ر.ک: علوی تبار، - 52 :1391 ساحتهای مطرح شده از دیدگاه کرکگور باهم در ارتباط تنگاتنگی هستند. در ادامه ضمن توضیح ساحتهای وجودی انسان نقش و جایگاه هر یک را در معنادار کردن زندگی بیان خواهیم کرد.
ساحت استحسانی: بحث اصلی کرکگور در خصوص ساحات زندگی که اولین مرحله آن - استحسانی - است؛ در توصیفش به این مطلب اشاره دارد که نخستین ساحت زندگی به نحوی لذت گرایی است، به این معنا که هدف زندگی چیزی جز لذت یا احساسی که با لذت همراه باشد چیز دیگری نیست و هدف و معنا زندگی تنها در امر سرخوشی خلاصه میشود، اما توجه به این نکته اساس است که این ساحت از زندگی بامعنای زندگی لذتگرایانهدقیقاً به یکشکل و معنا نیست - ر، ک: یانگ، . - 76 :1396 به عبارتی میتوان گفت زندگی استحسانی، بهترین شیوه برای مشخص ساختن آن عبارت است از توصیف آن بهعنوان زندگی مبتنی بر میل نامحدود، یعنی زندگی مبتنی بر انجام هر آن چیزی که فرد خواهان آن است
- همان:. - 77 در این نوع زندگی انسان تصمیم میگیرد برای خودش زندگی کند »چنین انسانی به پیشواز هر تجربه حسی و عاطفی میرود و از هر گلشنی گلی میچیند و از هر چیزی که میدان گزینش او را تنگ کند، بیزار است و هرگز هیچ شکلی به زندگی خود نمیدهد و یا شکل زندگی او همین بیشکلی است؛ یعنی پراکندن خود در ساحت حس« - کاپلستون، . - 332 :1375 فرد استحسانی کمکم از زندگی دلسرد میشود. زندگی برای او بیمعنا، ملالآور و بسیار دراز به نظر میرسد. »زندگی چقدر خالی و بی معنی است.
ما انسانی را دفن می کنیم؛ او را تا گورش تشیع می کنیم، بهاندازه سر بیل خاک بر روی آن میریزیم، همراه کالسکهای میآییم و در کالسکهای برمیگردیم. ما با این گمان که زندگی طولانی ای پیشاروی خودداریم، به خود تسلی میدهیم؛ اما آیا هفتادسال زمانی طولانی است؟ چرا همینجا توقف ننمایم؛ چرا همینجا نایستیم و به درون گور نرویم تا بینیم بدبختی ریختن آخرین بیلهای خاک بر گور آخرین مرده، نصیب چه کسی میشود. - kierkegaard, 1978: 29 - « ثمره چنین تحولی در اندیشه فرد استحسانی، آن است که زندگیکاملاً برای او بیمعنا و به شکلی یکنواخت و ملالآور درمیآید؛ حتی مرگ هم نمیتواند زندگی را از اینیک نواختی درآورده و به آن معنایی بخشد. فرد استحسانی پس از رسیدن به این ناامیدی عظیم تصمیم میگیرد، شیوهای جدید را برای زندگی انتخاب کند.
ساحت اخلاقی: ترجیح اکثر انسانها بر ساحت اخلاقی است برای زیستن. این ساحتی جدی است انسان را پایبند به وظیفه و تکلیف میکند. انسان این ساحت اعمال خود را بر اساس قوانین و قواعد مشخصی که همان قوانین اخلاقی است انجام میدهد یعنی برای دیگری زندگی میکند و تنها به فکر خود نیست، اگر از لذتی هم بخواهد بهرهمند شود در چارچوب خاص خودش عمل خواهد کرد. انسان اخلاقی برخلاف انسان ساحت استحسانی بر اساس محرکهای بیرونی عمل نمیکند بلکه بر اساس انگیزههای درونی عمل میکند و عملش مبتنی بر اراده است.
- ر.ک: علوی تبار، . - 54 :1391 این ساحت بر اساس عقل استوار است: ساحت اخلاقی، ساحتی است که در آن انسان بهجای مهم دانستن خیر خویش به بالاترین خیر جامعهاش یعنی بالاترین خیر همگان میاندیشید . در زندگی اخلاقی، انسان برحسب همگانی ها، مطلقها و خیر و شر میاندیشد و نه برحسب آنچه خود فرد را خوش آید یا ناخوش - ر. ک: لی اندرسون، . - 99 :1385 انسان یا در این مرحله میماند یا اگر نسبت وجودی گناه بر آن غلبه کند تصمیم به زیست در ساحتی جدید میگیرد که در نظرگاه کرکگور آخرین ساحت است. در آنجا انسان احساس پوچی نمیکند هرچند مهمترین و سختترین نسبت وجودی که انسان با آن دستوپنجه باید نرم کند همان تناقض وجودی است که در ساحت سوم خود را نشان میدهد.
ساحت دینی: در این ساحت برخلاف دو ساحت قبل نه از معقولات خبری است و نه از منافع فردی شخص. ساحت دینی؛ ساحتی است که فرد همهچیز را باید برای خداوندی بخواهد که محال و تناقض برای او ممکن است. انسانی که در این ساحت است مؤمن نام میگیرد، بنابراین انسان مؤمن هم امر غیرممکن را می پذیرد هم امر نامعقول را؛ زیرا اگر او برخلاف این فکر کند و بر این باور باشد که بدون شورمندی و جهش ایمانی غیرممکن را تشخیص دهد، تنها خود را فریب داده است.
- ر.ک: کرکگور، - 73: 1385 انسان در این ساحت؛ معنای زندگی را تنها به پشتوانه انتخابهای شورمندانه اش درمییابد. از سر انتخاب شورمندی است که به سمت ایمان جهش میکند و تناقضات وجودی برآمده در این ساحت را حل میکند و دست به انتخاب میزند؛ تنها این امر است که انسان را به آرامش میرساند و به انتخابهایش اطمینانی از سر شوق پیدا میکند. او مسبب همه این امور را خدا میداند که بهعنوان مرجعی بیرونی برگزیده است و ندای آن را پاسخ می گوید.
ساحت دینی و راه ورود به آن: ساحت دینیلزوماً به معنای نفی اخلاق نیست. انسان در این ساحت بر اساس فرمانهای الهی عمل میکند خواه این فرمانها با اصول اخلاقی سازگار باشد خواه ناسازگار. در این ساحت گر چه انساندوست دارد بر اساس اصول اخلاقی عمل کند اما اگر اوامر الهی با این اصول تعارض پیدا کرد باید اخلاق را زیر پا گذارد. هرچند انسان مؤمن دریافته است که؛ فرمان های الهی و بسیاری از آموزههای دینی خلاف عقل است، درنتیجه عقل بشر از ادراک آنها عاجز است؛ و این امور را نمیتوان پذیرفت مگر با