بخشی از مقاله

چکیده

استحصال به نظریه الگوی اسلامی– ایرانی پیشرفت، از منظر تدقیق فلسفی– راهبردی وابسته به کنکاش در علوم اسلامی نوین میباشد که بر اساس معیارهای اصیل نظام جمهوری اسلامی ایران، حاصل میگردد. راهیابی به این نظریه درمیان اندیشمندان اسلامی، سابقه چندانی ندارد؛ باتوجه به اهمیت و بایستگی مسئله پیشرفت در این زمانه، اهتمام به مطالعه ابعاد و راهکارهای فلسفی، و همچنین ابزار رسیدن به آن، اکنون از بایستگی دوچندان برخوردار شده است.

در این مسوٌده مختصر، ما درصدد بازگفت کوتاه و گذرای پارهای نکات اساسی درخصوص جایگاه هندسه معرفتی علم و فناوری در الگوی اسلامیایرانی پیشرفت هستیم؛ که صورت تکمیل و تفصیل یافته آن را میتوان در اشکال مختلف ماهوی فناوری و نظریههای متفکران علوم اسلامی یافت.

مباحثی همچون: ارتباط و درهم تنیدگی نظریات مختلف در حوزهی فناوری ارزشمحور و الگوی پیشرفت، تصور موجود از ماهیت علم و فناوری درهندسه ارزشی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، مبانی متقن و غیرقابل انکار در زمینه تقابل فناوری و ارزشهای اسلامی، نقش و جایگاه تعیینکننده فناوری ارزشمحور و نحوه تعامل با این پدیده در راستای رسیدن به الگوی پیشرفت. با ارائه ساختار تفصیلی محورهای مورد بحث، سه هدف عمده ارائه می گردد: -1 احصاء ابعاد، مؤلفهها و عناصر فناوری -2 ارائه طبقهبندی و دستهبندی جامع و مانع -3 اولویتبندی بین عناصر استخراج شده.

نظریه3 پردازی در حوزهی علوم انسانی بر خلاف آن دسته از علومی که هدفشان مطالعه فرآیندهای فیزیکی و طبیعی و یا توسعه مهارتهای فنی و حرفهای است، به مجموعه تلاشهای علمی اطلاق میگردد که درباره ی بنیانها و ارزشهای انسانی پژوهش میکند. این علوم به بررسی پرسشها، موضوعها و مفاهیمی میپردازد که برای شکلگیری شخصیت و ایجاد ارزشها در یک بستر و زمینه انسانی اساسی ضرورت دارد و دربرگیرنده و ارائهکنندهی تجارب ادبی، هنری و فکری متنوعی است که زندگی انسان را غنا و روشنی میبخشد

موضوع علوم فیزیکی ابژه4ها یا اشیای خارجی هستند که مستقل از انسان، به عنوان فاعل شناسا و سوژه وجود دارند و ساخته انسانی نیستند و به هیچ وجه در درون و ذهن انسان، مصداقی برای آنها نمیتوان یافت. در نتیجه، علم به آنها بیرون از حقایق آنها و تنها منحصر به ظاهر و پوستهی آنها میباشد. اما در نظریهپردازی علوم انسانی، خودِ فاعل شناسا یعنی خودِ انسانِ شناسنده را هم در بر می گیرد

همچنین همانگونه که می دانیم روش شناخت در علوم طبیعی، تجربه است، آن هم از نوع حسی. به عبارت دیگر، در علوم فیزیکی، مناسبات علی و معلولی میان پدیدارها تجربه و تبیین میگردد، تبیینی که به روش تجربی استقرایی و به طریق آزمون و خطا صورت میپذیرد. اما تجربه در علوم انسانی به نوعی بیواسطه و حضوری برای شخص حاصل میشود. تجربهای که در آن بین عالم و معلوم، بین تجربهگر و تجربهشونده، اتحاد و هویت برقرار است

از سوی دیگر تحقیقاتی که در علوم انسانی گوناگون انجام میشوند و نظریات مختلفی که دربارهی مسائل آنها ابراز میگردند بر پیش فرضها و مبانی خاصی استوارند. چیزی که واضح است ارتباط و درهم تنیدگی نظریات مختلف در حوزهی علوم انسانی با پیشفرضهای پذیرفتهشده ی حاکم بر آنهاست. این پیش فرضها اکثرا زمینهی ایدئولوژیک و فلسفی دارند که ناشی از پذیرش نوعی جهانبینی خاص میباشد. اما گام نهادن در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی- ایرانی و نظریه-پردازی اسلامی- ایرانی، مستلزم اصلاح یک نگرش مخرب است؛ نگرشی که بر آن است علوم جدید و روششناسیهای موجود، نه تنها علوم و روشهای ممکن هستند و تصور علوم اسلامی و ایرانی، یا روششناسی جهت دار ارزشی، مستلزم تناقض یا التقاط مخرب است.

سکولاریسم روششناختی1 تصوری است که گمان میرود در حال حاضر غالب اساتید، پژوهشگران، دانشجویان، حتی در حوزه علوم انسانی آن را پذیرفتهاند؛ به گونهای که وقتی وارد حوزه اندیشهورزی و تولید دانش میشوند خود را با مفاهیم، چارچوبهای نظری، شیوههای استنتاج و اصول و قواعد اعتباریابی و ابزارهای اندازه گیری چندی روبهرو میبینند و آنها را ماهیتا سکولار و بیتفاوت نسبت به ارزشها قلمداد می کنند و به تبع می پندارند دانشی که با بهرهگیری از این ابزارها و روشها تولید میشود، دانشی سکولار و فاقد جهت گیریهای ارزشی است.

برای اصلاح این نگرش، که لازمهی تولید علوم انسانی اسلامی ایرانی است، باید تصور موجود از ماهیت علم و فناوری را تغییر داد و علم و فناوری را بهسان فرآیند حل مسئله معرفی کرد؛ فرآیندی که در قالب آن محقق هم در انتخاب مسائل براساس خصوصیات فرهنگی و ارزشی به گزینش میپردازد و هم در عرصهی ارائهی راهحل، متناسب با مبانی فکری و فرهنگی مورد پذیرش خود و جامعهاش عمل می کند و صد البته، در عرصهی حل مسئله از نظریههای علمی موجود به عنوان دستاوردها و تجربههای بشری، تا آنجا که با مبانی او در تعارض نباشد، بهره میگیرد و چناچه نظریههای موجود نیازمند دست کاری، ترمیم و جرح و  تعدیل باشند، نسبت به اصلاح آنها هیچ گونه تردیدی به خود راه نداده و با جسارت کامل در این زمینه عمل خواهد کرد و از خلاقیت خدادادی خویش در این زمینه مدد خواهد گرفت.

ضرورت پژوهش

ضرورت تحقیق حاضر از آنجا ناشی میگردد که نظام جمهوری اسلامی ایران، پیشرفت را به شکلی که غرب دنبال کرد و پیشرفت، نمیخواهد

در منطق اسلام، پیشرفت متفاوت از تمدن مادی غرب است؛ پیشرفت در غرب ماهیتی یکبعدی دارد، درحالیکه پیشرفت در اسلام، چندبعدی است

ضرورت تحقیق حاضر از آنجا نشات میگیرد که نظام حاضر، هدفش تمدنسازی است و نه دستیابی به پیشرفتهایی صوری، سطحی با بنیانهای سست و متزلزل؛ و ساحت نرمافزاری تمدنسازی بر ساحت سختافزاری آن مرجح می داند

به عبارت دیگر، هدف نظام، پیشرفت همهجانبه و پایدار در تمامی سطوح میباشد.

نظام جمهوری اسلامی ایران، قصد آن دارد که الگوی پیشرفت2 منحصربهفرد و فارغ از الگوهای معمول توسعه بنیان نهد و بر این اساس، لازم است کارهای پژوهشی متعدد در این حوزه انجام گیرد. یکی از اولویتهای پژوهشی، متوجه ساختن قشر دانشگاهی و روشنفکر و همچنین تکنوکراتها و بوروکراتها به اهمیت نظریهپردازی و روشهای نظریه پردازی است. متاسفانه در مواردی افراد مذکور با وجود اعتقاد به دین اسلام و اصول موضوعهی آن، در سطح اصول متداول و از جمله نظریهپردازی، رویکردی تطبیقی را برگزیده و روشهای غربی را بدون نسبتسنجی آن با اصول موضوعه نظام بر می گزینند و به عنوان نسخههای درمان جامعه تجویز و به کار میگیرند.

بر این اساس، باید توجه داشت یکی از مبناهای متقن و غیرقابل انکار پیشرفت در هر جامعهای نظریهپردازی متناسب و همگون در آن نظام است. اروپا و به دنبال آن امریکا، سالیان سال است که از مباحث فلسفهی اجتماع و حکومت گذر کرده و نظریه پردازی درخوری مبتنی بر فلسفهی اجتماع و حکومت ساختهاند و توقف بیشتر بر این مباحث را مایهی عقبماندگی و عدم کارایی می دانند و بنای خود را بر تربیت تکنوکراتها و بوروکراتهایی گذاشتهاند که در سطح چگونگی ورود داشته و به چرایی مباحث نمیپردازند

به عبارت دیگر، غرب سالیان متمادی است که اصول موضوعهی تمدن خویش را بنیان نهاده و مسلم فرض کرده و بر اساس آن، اصول متداول خود را پی میریزد و دانشمندانی که تربیت میکند همه در سطح اصول متداول است و به اصول موضوعه ورود نمیکنند؛ بر این اساس است که دین - اصول موضوعه - را از سیاست - اصول متداول - و سیاست - اصول موضوعه - را از اداره - اصول متداول - جدا می کند.

مساله در نظام جمهوری اسلامی ایران، با نگاه فوقالذکر این است که به دلیل تعلل در نظریهپردازی مبتنی بر آگزیومهای پذیرفته شدهی ابتدای انقلاب اسلامی، و تاثیر مظاهر تمدنی مشحون از آگزیوم1های جامعهی جهانی که میتوان در مظاهر تکنولوژی هم آنها را دید، بر جامعهی اسلامی ایران، نوعی عدم تجانس میان اصول متداول و اصول موضوعه در حکمرانی مشهود است؛ به عبارت دیگر میان اثرنهایی و خروجیها عدم تجانس وجود دارد و این عدم تجانس هم در سطح جامعه و در حیطهی گفتمان سازی و هم در سطح مسئولین کاملا مشهود است و بعضا این ارزیابی بر اساس همین عدم تجانس رخ می دهد.

هرنظام سیاسی اولویت های مختلفی را برای رسیدن به قله پیشرفت و تعالی جامعه در ابعاد معنوی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ترسیم می کند. این مساله در نظام ما که به عنوان یک نظام مبتنی برآموزه های اسلامی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و در اسناد بالادستی نظام و از جمله نقشه جامع علمی کشور و سندچشم انداز بیست ساله نیز بر این موضوع تاکید و برای دستیابی به این افق راهکار معین شده است.

دراین میان، اهمیت علوم انسانی مهم تر از سایر علوم است؛ زیرا این علوم نقشه راه و الگوی توسعه را تبیین می کنند و به عنوان زیربنا، بستر و زمینه سازِ توسعه ملی و بومی از جایگاه بسیار مهمی برخوردار هستند.

این مسئله در کشورهای توسعه یافته نیز مورد توجه قرار دارد و در واقع این علوم انسانی است که چارچوب های کلی هر اجتماع را تنظیم و تدوین می کند و با توجه به اهداف ملی هر کشور، به تعیین جایگاه، نقش و کارکرد سایر علوم می پردازد و همچنین در چارچوب یک علوم انسانی جهتدار و معنیدار است که سایر علوم میتوانند کارکرد خود را داشته باشند.

مقام معظم رهبری »مدظله العالی« نیز بر این امر تاکید دارند که علوم انسانی، جهتدهنده و فکرساز است و مسیر و مقصد حرکت جامعه را تعیین میکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید