بخشی از مقاله

چکیده

ادب غنایی، یکی از مؤثرترین و پرمخاطب ترین انواع ادبی در زبان فارسی است. قدمت و گستردگی آن به گونهای است که شاید نتوان هیچ متن ادبی را یافت که به نوعی با ادبیات غنایی آمیخته نباشد. پژوهش حاضر، بر آن است به این پرسش پاسخ بدهد که آی ا ادب غنایی ریشه در ادبیات جامعه شناسی دارد؟ و اگر چنین است، میزان و نوع بهره گیری متون غنایی از ادبیات جامعه شناسی چگونه و به چه میزان بوده است؟

برای دست یابی به پاسخ علمی، نخست تاریخچه ی تلفیق شعر و موسیقی و پیشینه ترانه سرایی در ایران باستان، از رهگذار کاوش در سنت شفاهی ادبیات یعنی خسروانیات، فهلویات و موضوعات مطرح شده در این نوع از شعر ؛ بررسی و سپس با تأمل در دو منظومه ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی و خسرو و شیرین نظامی گنجوی، میزان تأثیر ادبیات جامعه شناسی، در روند تکامل تدریجی ادبیات غنایی فارسی، نشان داده می شود.

کلید واژهها: ادبیات غنایی، فهلویات، خسروانیات، جامعه شناسی.

مقدمه

هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی تحول زبان و مضامین شعر فارسی از نوع ساده در خسروانیات و فهلوانیات تا گونه تکاملیافته آن موسوم به ادب غنایی است. برای دستیابی به این مقصود، کتاب و مقالاتی که هریک به کاوش در بخشی از این انواع ادبی پرداختهاند، مطالعه و نتیجهای که از مجموع این یافتهها به دست آمد، بیانگر این نکته است که ریشه درخت تناور ادب غنایی در سنت شفاهی نیاکانما و اشعار محلّی بیپیرایه اقوام گوناگون ایرانی است که به مدد اینسنّت، فرهنگ و باورهای سرزمین خود را حفظ و از نسلی به نسل دیگر منتقل کردهاند. برای بیان بهتر مطلب، در هر بخش شواهد و نمونههایی از خسرو وشیرین نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانیو اشعار محلّی ذکر شده است.

ایرانیان باستان، به دلیل زندگی در طبیعت و درک مناظر دلپذیر آن، همواره به سرودن شعرها و نغمههای دلنشین تمایل داشته و موسیقی و شعر با روح آنها عجین بوده و موسیقی طبیعت همواره در زندگی آنها، جریان داشته است. شعر، بیان آرزوها و خواستههای یک ملت است که با زبان موسیقی ظهور پیدا میکند. شعر با وزن عروضی به شکل امروزی آن، از ابتدا در زبان فارسی وجود نداشته، اما روح هنر دوست ایرانیان از دیرباز با آن آشنایی داشته است.

از نقطه نظر آثار و علائم تاریخی، میتوان گفت که شعر ابتدایی همان سرودها بوده است که با چنگ و غیرهتواًم میشده است. و اغلب این سرودها مذهبی بوده که با تغنی و رقص طوایف در معابد برای نعمت و ابراز بندگی و خضوع برای الهه خودشان میخواندهاند.اما شعر در ایران باستان و میانه دارای وزن هجایی و ایقاعی بوده است، نه وزن عروضی. سرودهای زرتشت موسوم به گاثهها در کتاب یسنا نخستین بخش اوستا را میتوان در زمره اشعار هجایی - سیلابیک - دانست که از قدیمیترین شعر مکتوب ما به شمار میآید.

در ایران باستان، افرادی که دست به تلفیق شعر و موسیقی زده و سرودهای خود را همراه موسیقی و با آواز اجرا میکردند، خنیاگر نامیده میشدند. واژه خنیاگر به معنی آوازهخوان و نوازنده میباشد. که در ویس و رامین، در فصل سخن پرسیدن ویس از رد و جواب شنیدن آمده است:نبینی این همه آشوب مهمان ، رسیده بانگ خنیاگر به کیوان یکی از وظایف خنیاگران، حفظ و انتقال تاریخ این سرزمین از نسلی به نسل دیگر است. خنیاگری از دوره هخامنشیان در ایران رونق بسیار داشته است اما، اوج دوران شکوفایی موسیقی و ترانهسرایی را باید عصر ساسانیان دانست.

در روزگار بهرام گور گروهی از خوانندگان و نوازندگان هندی به ایران راه یافتند که با زبانی ساده شعر میگفتند و به پایکوبی میپرداختند و همین امر موجب ورود کلمات عامیانه به عرصه شعر و موسیقی شد. در میان شاهان ساسانی، خسرو پرویز بیش از سایر پادشاهان به شعر و موسیقی علاقهمند بوده است.میگویند خسروپرویز، روز خودش را به چهار بخش تقسیم میکرد و بخش دوم آن را شادمانه با خنیاگران میگذرانده است.

از آن جا که این اشعار، همراه با موسیقی در حضور خسروان و پادشاهان خوانده میشد، با نام خسروانی نیز از آنها یاد شده است. اما، برخی بر این باورند که خسروانی لحنیاست از مصنّفات باربد، در مدح خسروپرویز که هیچ کلام به اصطلاح منظومیدر آن وجود نداشته بلکه مشتمل بر الفاظ مسجّع بوده است. در این ترانهها موضوعات گوناگونی مطرح شده است. کلام پاره ای از ترانهها در عینتغزّل، از ایهامی دلنشین برخوردار است. تعداد کثیری هم، به گونهای عریان، گویای هوسبازیها و نیازهای نفسانی شاعران و یا صاحبان قدرت بوده است. بر این اساس خنیاگران به نامهای نواگر، رامشگر و چامهگو خوانده شدهاند که طبقهای از درباریان به شمار میرفتند.

در خسرو و شیرین نظامی فصل افسانهگویی ده دختر، از رامشگر یاد کرده است: شبی بی رود و رامشگر نبودند ،زمانی بی می و ساغر نبودند و یا، در ویس و رامین در فصل رسیدن شاه موبد به مرو با ویس و جشن عروسی نیز چنین آمده است: ز بس رامشگران و رودسازان ، ز بس سیمین بران و دلنوازان به دل آفت همی آمد ز دیدن  ،به جان خوشّی و شادی از شنیدن اما در زندگی پارتها نیز خنیاگرانی حضور داشتهاند که گوسانها، نامیده میشدند بنا به گزارش بویس، گوسان به هنرمندی گفته میشد که سرگرم کننده پادشاه و مردم عادی بوده است.

و نزد مردمان از محبوبیت برخوردار بود. او در گورستان و در بزمها حضور مییافت. نوحهسرا، طنزپرداز، نوازنده، ضبطکننده دستاوردهایعهد باستان و مفسّر زمانهی خویش بود. در واقع خود گستره پهناور فعالیت او باعث میشد که در نظر اول، موقع دقیق اجتماعی و نیز طبیعی او، باعث حسرت مقام او میشد و مورد رشک قرار میگرفت .داستان ویس و رامین بیتردی از داستانهای اواخر دوره اشکانی است و کسی که آن را از متن پهلوی یا ترجمه فارسی آن به شعر درآورد فخرالدین اسعد گرگانی است که شاعر عصر طغرل بیک سلجوقی بود. او چندان مهارت و استادی در کار خود نشان داد که خود منشاً ایجاد روش خاصی در داستانسرایی گردید و عمیقترین نفوذ او را در آثار بعد از خود در منظومه خسرو وشیرین نظامی میتوان دید.

به اشعاری که خنیاگران به همراه آواز میخواندند، سرود میگفتند که با موسیقی پیوندی عمی ق و ناگسستنی داشته و وزنشان چیزی بین شعر هجایی و عروضی بوده است. سرودها که سرود خسروانی یکی از آنها اشعاری بوده است هجایی دارای قافیه و قدری طولانی که خواندن و نواختن آنها تنها به حضور پادشاهان و موبدان و آتشکدهها اختصاص داشته است. 

با حمله اعراب به ایران و سقوط حکومت ساسانی، موسیقی ایرانی از رونق افتاد. به همین دلیل از اهمیت موسیقی کاسته شد و شعر هجایی که همراه با نوای چنگ و بربط خوانده میشد، جایگاه خود را از دست داده و نوعی از شعر که موسیقی در آن به شکل اوزان عروضیمتجلّی شده بود، ظهور کرد. شاید بتوان یکی از دلایل از بین رفتن شعر هجایی را در این دانست که ثروتمندان، یعنی منتفذترین حامیان آن، نسبت به این نوع هنر بیاعتنا شدهاند و به علت فقدان استعدادهای پرورش یافته و تحصیل کرده در کار شعر خنیاگری، انحطاط آن به گونهای اجتناب ناپذیر آغاز گشت.

بدین سان اعتبار شعر نسبت به موسیقی فزونی یافت؛ اگرچه تا قرنها خواندن شعر همراه با اجرای موسیقی بوده است. بعد از اسلام شعر و شاعری اعتباری بیش از موسیقی یافت و موسیقی در برابر شعر عقب نشست اما تا چند قرن شعر همراه با موسیقی خوانده میشد به عبارت دیگر شعر با موسیقی بود جز آنکه در این زمان موسیقی فرع بر شعر بوده است. با تمام موانع و مشکلات که در راه پیوند موسیقی و شعر ایرانی قرار داشت.

این الحان به طور کامل از میان نرفت، بلکه در اواخر دوره ساسانیان با انواع دیگری از شعر مواجه میشویمکه تداوم سنّت ادبی گذشته فارسی است، اما اینبار به زبان مردم و ادبیات عامیانه نزدیکتر است. شعری که روزی در دربارها و در حضور پادشاهان خوانده میشد و به توضیف مناظر زیبا و وصف زیبارویان اختصاص داشت، با مفاهیم جدیدی چون بیان دردها، رنجها و ناکامیها پیوند خورد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید