بخشی از مقاله
چکیده:
موضوع شناخت زبان و ماهیت آن پیشینهای بس کهن دارد و از قرن چهارم پیش از میلاد توجه حکیمانی چون افلاطون و ارسطو را نیز به خود معطوف کرده است. زبان سادهترین وسیلهای است که ما در زندگی روزمره برای ایجاد ارتباط با همنوعان خود در اختیار داریم و مهمترین وسیله ارتباط افراد بشر و پایه همه نهادهای اجتماعی است. از همین رو از میان نقشهای مختلفی که برای زبان قائل شدهاند نقش اصلی را به ایجاد ارتباط و بیان اندیشه مکتوم دادهاند؛ چرا که بشر در اجتماع ناگزیر است تجربههایش را به دیگران منتقل کند و متقابلاً تجربههای دیگران را دریابد و برای این منظور ابزاری سادهتر و در عین حال کاملتر و کارآمدتر از زبان در اختیار ندارد. - نجفی، - 35 :1384 بدین ترتیب میتوان گفت زبان پدیدهای است اجتماعی که پیدایش آن به زمان شکل گرفتن نخستین اجتماعات انسانی برمیگردد. در واقع، زبان یکی از ضرورتهای زندگی اجتماعی است و بهکارگیری آن از ویژگیهای انسان اجتماعی بهشمار میآید.
از هنگامی که انسان برای ادامه حیات و بقای خود به زندگی اجتماعی روی آورد، ناگزیر به نوعی نظام ارتباطی برای پیامرسانی نیز نیازمند شد و بدین ترتیب، زبان در کلیترین مفهوم و ابتداییترین شکل آن پدید آمد. بنابراین، زبان در اجتماعات انسانی و در متن زندگی گروهی و روابط اجتماعی به واسطه نیاز انسانها به ارتباط با یکدیگر پدید آمد و در یک روند تحولی چندصد هزار ساله اشکال گوناگونی به خود گرفت. از همین جهت است که زبان را نهادی اجتماعی دانستهاند که مهمترین نقش آن ایجاد ارتباط است. - ضیایی قوچان عتیق، - 48 :1393 با توجه به آنچه گفته شد، ملاحظه میشود که زبان و جامعه از راههای زیادی با یکدیگر پیوند یافتهاند و همبستگی دارند. در چند دهه اخیر شناخت روزافزون اهمیت این ارتباط منجر به پیدایش رشته جدیدی به نام »جامعه شناسی زبان« شده است. روال ارائه مطالب در این مقاله بدین صورت است: پس از مقدمه به تعریف جامعهشناسی زبان پرداخته میشود، در ادامه به زبانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی زبان، سیر و تحول جامعهشناسی زبان و در نهایت نتیجهگیری پرداخته میشود. واژگان کلیدی: زبان، اجتماع، جامعه شناسی زبان، زبانشناسی اجتماعی.
مقدمه
تعاریف:
خصلت اجتماعی زبان بهطور کلی مورد پذیرش و تأکید دانشمندان قرار داشته و زبان همواره یک نهاد اجتماعی بهشمار آمده است اما تا همین اواخر به نقش عوامل اجتماعی در ساخت، کاربرد و تحول زبان چندان توجهی نمیشد. بهرغم تأکیدهایی که افرادی مانند جرج هربرت مید1، روانشناس اجتماعی آمریکایی و آنتوان میلت2، زبانشناس فرانسوی بر خصلت اجتماعی زبان و اهمیت بررسی آن در بافت اجتماعی داشتند، تا نیمه قرن حاضر رابطه و همبستگی زبان و جامعه موضوع بررسیهای دقیق و گسترده علمی قرار نگرفت. - مدرسی، . - 13 :1386 در واقع تنها در سه دهه گذشته است که نقش عوامل اجتماعی در ساخت، کاربرد و تحول زبان مورد توجه جدی زبانشناسان قرار گرفته است. در این قسمت تعاریف مختلفی از منابع متفاوت ذکر شده است که عبارتاند از:
زبانشناسی اجتماعی یکی از علوم جدیدی است که از تلاقی دو علم جامعهشناسی جوانه زده است. این دانش نوپا زبان را بهعنوان ابزاری جهت ارتباط میان افراد اجتماع و رابطه با گروه یا جامعه مورد بررسی قرار میدهد. - صفوی، - 131 : 1385 جامعهشناسی زبان شاخهای از علم زبانشناسی است که به مطالعه تأثیرات عوامل اجتماعی مانند هنجارهای فرهنگی، توقعات و بافت بر نحوه استفاده از زبان میپردازد. همچنین میتوان تأثیراتی را که زبان بر فرهنگ و اجتماع دارد نیز در زمره تعریف جامعهشناسی زبان قلمداد کنیم. - باقری، - 45 :1378 جامعهشناسی زبان مطالعه و بررسی ابعاد جامعهشناختی زبان است و سعی بر آن دارد تا ویژگیهای زبانی را که در موقعیتهای خاص بهکار میروند، از هم مجزا کند.
این دانش روابط اجتماعی مختلفی را در بین افراد و عوامل مهم موقعیتی نشان میدهد. این عوامل تأثیرگذار عبارتاند از انتخاب صدا و عوامل دستوری و واژگانی که سن، جنس، تحصیلات، هویت قومی، شغل و... را در بر میگیرد. - نجفی، - 39 :1384 با توجه به تعاریف ارائه شده، بهطور کلی میتوان دریافت که فصل مشترک همه این تعاریف این است که جامعهشناسی زبان شاخهای از علم زبانشناسی است که از رابطه بین جامعهشناسی و زبان شکل میگیرد.
جامعهشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی:
بر اساس این تعریف که جامعهشناسی علم مطالعه و بررسی زبان در رابطه با جامعه است، میتوان دریافت که جامعهشناسی بخشی از مطالعه زبان است بدین ترتیب، بررسی زبان و دریافت اجتماعی آن در واقع موضوع اصلی علم زبانشناسی است. به بیان دیگر، مطالعه و توصیف زبان- که موضوع اصلی زبانشناسی است – باید در بافت اجتماعی آن انجام گیرد و به واسطه خصلت اجتماعی زبان نمیتوان بدون توجه به متغیرهای اجتماعی گوناگون به بررسی کامل آن پرداخت. در واقع، میان ساخت زبان و ساخت جامعه و روندها و متغیرهای زبانی و اجتماعی رابطهای نزدیک و تنگاتنگ وجود دارد و مطالعه زبان جدا از بافت اجتماعی آن، نمیتواند توصیفی همهجانبه و واقعگرایانه از آن به دست دهد. - مدرسی، . - 15 :1386
برخی از زبانشناسان میان دو اصطلاح جامعهشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی تمایز قائل شدهاند. بهعنوان مثال، فیشمن3 معتقد است که جامعهشناسی زبان حوزهای گسترده دارد و برخورد آن با زبان بیشتر جامعهشناختی است اما زبانشناسی اجتماعی در واقع همان زبانشناسی است که در مطالعه زبان، بافت اجتماعی – فرهنگی را نیز مورد توجه قرار میدهد. به نظر لباو4، جامعهشناسی زبان عوامل اجتماعی و ارتباط متقابل آنها را با زبان در سطحی کلان مورد توجه قرار میدهد و زبانشناسی اجتماعی به مطالعه زبان در بافت اجتماع میپردازد. هادسون5 نیز جامعهشناسی زبان را مطالعه زبان بهعنوان یک پدیده اجتماعی و زبانشناسی اجتماعی را بررسی زبان در ارتباط با جامعه میداند. با این همه، این دو اصطلاح اغلب بهجای یکدیگر بهکار گرفته میشوند؛ زیرا به قول فیشمن وجوه اشتراک آنها بیش از وجوه افتراقشان است - مدرسی، . - 15 :1368 برخی نیز معتقدند که یکی جامعه را مبنا قرار میدهد و زبان را به مثابه موضوع اجتماعی و پیکره زبانی در نظر میگیرد و دیگری زبان را مبنا قرار میدهد و نیروهای اجتماعی را به مثابه نیروهایی در نظر میگیرد که بر زبان تأثیر میگذارند - کالوه6، . - 165 : 2001
بدین ترتیب، میتوان گفت همانطور که جامعهشناسی زبان به بررسی و مطالعه زبان در رابطه با جامعه میپردازد، زبانشناسی اجتماعی نیز به مطالعه جامعه در رابطه با زبان میپردازد. لذا تفاوت بین جامعهشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است. اینکه آیا محقق بیشتر به بررسی و مطالعه زبان علاقهمند است یا به بررسی جامعه علاقه دارد - هادسون، . - 4 :1996 با وجود این، همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، بین این دو همپوشی وجود دارد. لذا قائل شدن به مرزی مستقل برای این دو رشته، بیش از آنچه در حال حاضر وجود دارد، ضرورتی ندارد.
سیر تحول تاریخی جامعهشناسی زبان:
در بخشهای پیشین اشاره شد که زبان نهادی اجتماعی است و این نکتهای بود که فردیناند دوسوسور7، آغازگر ساختگرایی در زبانشناسی، بدان اشاره کرد. از نظر وی این امر که زبان نهادی اجتماعی است،صرفاً عام و عبارتی تشویقآمیز است که پس از او بسیاری از زبانشناسان ساختگرا آن را تکرار کردند؛ بدون اینکه هیچگاه وسایل مناسب برای تحقق چنین اصلی را فراهم آورند. از نظر سوسور، زبان پرورده جامعه است و فقط به همین لحاظ اجتماعی بهشمار میآید. او زبان را یک واقعیت اجتماعی میداند که در تفکر جمعی یک جامعه وجود دارد - سمپسون8، . - 50 -53 :1980 از دیگر افرادی که در این زمینه صاحب ایده و نظر بودهاند، میتوان به زبانشناس فرانسوی آنتوان میلت اشاره کرد که در متنهای متعددی جنبه اجتماعی زبان را خاطرنشان ساخته یا بهعبارت دقیقتر آن را به مثابه واقعیتی اجتماعی تعریف کرده است. در عین حال با جامعهشناس بزرگ هممیهنش، امیل دورکیم9، قرابت زیادی دارد که معتقد بود زبان بهطور کامل در ذهن هیچیک از سخنوران نمود پیدا نمیکند و در واقع، ما نمود ناقصی از زبان را داریم.
بهعبارت دیگر، هر زبانی مستقل از یکایک افرادی که به آن سخن میگویند وجود دارد و در بیرون از مجموع این افراد هیچ واقعیتی ندارد. شاید بتوان میلت را پیرو سوسور دانست که تأکید بر جنبه اجتماعی زبان در تمام آثارش دیده میشود. فقط با این تفاوت که سوسور زبانشناسی درونی و زبانشناسی بیرونی را در مقابل هم قرار میدهد، در حالی که میلت آنها را با هم متحد میکند. سوسور برخورد همزمانی و در زمانی را متمایز میکند اما میلت میکوشد ساختار را با تاریخ توضیح دهد. لذا در حالی که سوسور برای تدوین الگویی انتزاعی از زبان میکوشد، میلت بین واقعیت اجتماعی و نظامی که در آن همه چیز به هم پیوسته است پل میزند. بهعبارتی، از نظر او بدون استناد به عامل اجتماعی و عامل در زمانی نمیتوان واقعیتهای زبان را درک کرد. و زبان در عین حال واقعیتی اجتماعی و نظامی است که در آن همه چیز به هم پیوسته است. به هر حال، سوسور و میلت گرچه عبارات واحدی را بهکار میبرند، معنای یکسانی برای آنها قائل نمیشوند؛ یعنی جایی که سوسور ساختار و تاریخ را از هم جدا میکند، میلت آنها را به هم پیوند میدهد - کالوه، . - 10-17 :2001 بدین ترتیب، از همان آغاز پیدایش زبانشناسی جدید در برابر مکتب ساختارگرایی- که در اساس بر صورت زبان تأکید میکند- نگرشی نوین پدید میآید که بر نقشهای اجتماعی زبان پافشاری میورزد.
شاید اگر بگوییم ویلیام لباو از کسانی بوده که نخستین گامهای اساسی را در زمینه جامعهشناسی اجتماعی برداشته است، سخنی به گزاف نگفته باشیم. او با بهرهگیری از روشهای جامعهشناختی و زبانشناختی برای نخستینبار همبستگی متغیرهای زبانی و اجتماعی را به شیوهای علمی و منظم نشان داد. زمینه اصلی تحقیقات وی گوناگونیهای زبان و توجیه آنها بر پایه متغیرهای اجتماعی بود. همانطور که پیشتر گفته شد، از نظر کسانی چون او بررسی زبان در بافت اجتماعی آن در واقع موضوع اصلی علم زبانشناسی است.
لباو پس از نشان دادن مثالهایی واجی از تأثیر سیاهپوستان در نحوه گفتار در نیویورک به هنگام نتیجهگیری به میلت بازمیگردد که چنین مثالهایی مؤید این گفته او هستند که تبیین بینظمی تغییرات زبانی را باید در نوسانهای ترکیب اجتماعی جامعه زبانی جستوجو کرد. وی در سال 1966 با بررسی میزان نسبی تظاهر حرف /r/ در سبکهای مختلف گفتاری طبقات اجتماعی در نیویورک بین عوامل اجتماعی و زبانی رابطهای پیدا کرد و این رابطه را با بررسیهای آماری نشان داد. بهطور خلاصه حاصل این بررسی این بود که میزان ظهور /r/ در در طبقات اجتماعی بالاتر و در موقعیتهای رسمی بیشتر است - سمپسون، . - 129 : 1980
بدین ترتیب، همانطور که پیشتر اشاره شد، ابعاد اجتماعی زبان را در مفهوم امروزی برای اولین بار زبانشناسان هندی و ژاپنی در دهه 1930 و همچنین گوچات10 در سوییس در اوایل دهه 1900 مورد بررسی قرار دادند اما هیچیک از این ابعاد در غرب مورد توجه واقع نشد. اساس مطالعه انگیزه اجتماعی تغییر زبان در مدل موجی قرن نوزدهم است. در واقع، جامعهشناسی در غرب برای اولین بار در دهه 1960 مطرح شد و ویلیام لباو در آمریکا و بازیل برنستاین11 در انگلستان از پیشگامان آن بودند. لباو در نهایت به این نتیجه رسید که اگر زبان پدیدهای اجتماعی است، زبانشناسی فقط ممکن است علمی - اجتماعی باشد؛ یعنی زبانشناسی اجتماعی همان زبانشناسی است. او به مطالعه و بررسیکمّی تنوع و تغییر زبانی پرداخت و از این طریق جامعهشناسی زبان را به رشتهای علمی تبدیل کرد. پژوهشهای وی زاینده جریانی بود که به »زبانشناسی تنوعگرا« معروف است. - درمولر12، - 136 : 2005
زمینه فلسفی:
قبل از اینکه به بررسی چارچوب فلسفی، نظری جامعه شناسی زبان بپردازیم، لازم است بطور خیلی خلاصه، دیدگاه های فلسفی در مورد زبان را بیان کنیم. در زبانشناسی، همانند دیگر شاخه های علوم،اصولاً سؤالاتی اولیه و اساسی مطرح است که پاسخ بدانها بستگی تام و تمامی به ذهنیت فلسفی شخص پژوهشگر و یا زبان شناس دارد. از جمله اساسی ترین، کلی ترین و ابتدائی ترین این سئوالات، سؤالاتی است از این قبیل که »زبان چیست؟«، »زبانشناسی کدام است؟» «چه موضوعاتی در قلمرو دانش زبانشناسی قرار می گیرد و چه مسائلی مورد بحث زبانشناسی نیست و بنابراین نباید به جرگه مربوط به مسائل زبانشناسی داخل شود؟« پاسخ به این گونه سؤالات بستگی به دیدگاه های فلسفی شخص نسبت به مسائل علمی دارد واصولاً اختلافات موجود بین زبان شناسان و پژوهشگران دست اندرکار زبانشناسی نیز از همین دیدگاه های فلسفی متفاوت ناشی می شود. این دیدگاهها در مورد ماهیت هستی و جهان، ماهیت دانش، ماهیت اجتماع و ماهیت پژوهش و روشهای آن و نقش زبان و زبانشناسی تفاوتهای عمده وبعضاً آشتی ناپذیر دارند.
بحث پیرامون نکات جزئی و درونی زبانشناسی بدون در نظر گرفتن این چارچوب های فلسفی و کلی، کاری بیهوده می نماید، هر چند که برخی زبانشناسان از پرداختن به این چارچوبهای فلسفی-نظری ابا دارند و معتقدند که این مسائل فلسفی باید به فیلسوفان واگذار شود و اینکه زبانشناسان فقط زبانشناسی کردن است، لیکن شناخت فلسفه های نظری که دیدگاههای زبانشناسی از آنها ناشی می شود، راه را برای درک عمیق تر و بهتر زبان و تضادها و اختلافات موجود در آراء و عقاید زبانشناسان و حاصل از هر دیدگاه هموارتر می سازد. - گامپرز13، - 352 : 1982
فلسفه و ذهن آدمی:
در تاریخ فلسفه،مخصوصاً فلسفه غرب، بطور کلی دو طرز تلقی از ذهن آدمی توجه پژوهشگران را به خود معطوف داشته است. یکی از دو دیدگاه،اصولاً مبنای تفکرات خود را بر اساس نظرات فلسفی رنه دکارت14 فیلسوف مشهور فرانسوی و دیگری بر اساس نظرات فلسفی هگل15، فیلسوف معروف آلمانی بنا می نهد. دکارت، ذهن را دارای ماهیتی فردی، ایستا و در کسب دانش آن را منفعل می داند و معتقد است که فراگیری دانش از طریق جداول صورت می پذیرد. دیدگاه دیگر، که قالب هگلی نام دارد، ذهن را دارای ماهیتی اجتماعی و در راه کسب دانش، آن را پویا و فعال می انگارد. بر اساس تفکر هگلی، دانش از طریق اندرکنش ها و تعامل ها به دست می آید.