بخشی از مقاله
چکیده
در مقاله حاضر جایگاه آرامستان و نقش آن در شهر اسلامی با روش توصیفی تحلیلی و مشاهدهای مورد بررسی قرار خواهد گرفت. فرضیه تحقیق آن است که آرامستان یک دانه شهری و جزوی از میراث شهر اسلامی میباشد و در تاریخ فرهنگ و هویت و حیات معنوی شهرها تأثیر به سزایی داشته است.مباحث مطروحه در مقاله شامل جایگاه مزارات در شهرهای کهن اسلامی همچون مکﹼه، مدینه منوره، کوفه، نجف، اصفهان و سمرقند میباشد. سپس به نقش زیارت در فرهنگ اسلامی و تأثیر معنوی و برکات آن که موجب عبرت و تنبه اخلاقی و تجدید عهد و احساس سبکی روح و رجوع به خویشتن فراهم میگردد و موجبات تشفی خاطر زائر را فراهم میکند، میپردازد. در پایان مقاله نیز راهکارهای مناسب در ارتباط با جایگاه و نقش آرامستان در شهر اسلامی اشاره خواهد شد.
کلید واﮊگان: آرامستان، مزارات، شهر اسلامی، عبرت، زیارت - اهل قبور
در مقاله حاضر جایگاه آرامستان در شهر اسلامی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. روش تحقیق در مقاله توصیفی تحلیلی با تکیه بر منابع اصلی میباشد. بدیهی است از تحقیقات نوین و مشاهده مستقیم آثار تاریخی سود برده خواهد شد. فرضیه تحقیق آن است که آرامستان یک دانه شهری و جزوی از میراث شهر اسلامی می باشد و در تاریخ فرهنگ و هویت و حیات معنوی شهرها تأثیر به سزایی دارد.آرامستان جای آرمیدن است و کلمات مشابه آن مزار، گورستان، قبرستان، آرامگاه، مرقد، بقعه، تکیه و زیارتگاه می باشد و مزار جای زیارت کردن را گویند. - دهخدا، ج۲۱، ص۵۱۳۸۱ -
از روزی که خداوند عزﱠشأنه به موجودات عالم به ویژه انسان حیات را ارزانی کرد و مرگ را پس از سپری کردن یک دوره زندگی، در سرنوشت موجودات قرار دارد، انسان ها نیز بر اثرتعلیم و الهام یا ترس از مردگان و یا جلوگیری از عفونت و آلودگی محیط، اجساد مردگان خود را دفن میکردند. بدین ترتیب به گونهای خودجوش همراه با شکل گیری شهر، گورستانها به صورت یک دانه شهری انفکاکناپذیر در شهرها بنیان گذاشته شدند. در اعصار تاریخی همه ملﹼتها حتی مشرکین، گورستانها نقش مهمی در سرنوشت شهرها ایفا می کردند و آداب و رسوم دفن اموات و شعائر مربوط به آن جزوی از فرهنگ اقوام و ملل را تشکیل داده است.
مزارات کهن درتمدن اسلامی
در شهر مکﹼه از روزگار پیش از اسلام در محلﹼه بالایی آن شهر مزاری ایجاد شد به نام مغلاه یا حجون که مردم مکﹼه اموات خود را در آن دفن مینمودند. از جمله مرقد عبدمناف و عبدالمطلب و ابوطالب اجداد و عموی رسول خدا - ص - و خدیجه - س - همسر گرامی آن حضرت و بسیاری از صحابه و تابعین در آ» میباشد. - جعفریان، ص۴۶۱ - این مزار در داخل شهر مکﹼه و شمال مسجدالحرام قرار دارد و هم اکنون دایر است. - مشاهدات نویسنده - رسول گرامی اسلامی - ص - پس از هجرت و بنیان مسجدالنبی در کانون قلعههای یثرب، جای خانههای مهاجران و برخی از انصار، قبرستان بقیع را که پیش از هجرت مسلمانان، گورستان بود، به عنوان مکانی برای دفن مردگان مسلمانان انتخاب کرد.
این قبرستان در فاصله دویست متری شرق مسجدالنبی و در کنار بافت مسکونی مدینه منوره قرار داشت و حد فاصل میان بقیع و مسجدالنبی تا سال ۴۶۳۱ش را مجموعهای از خانهها و کوچهها و کتابخانه عارف حکمت تشکیل میداد و یکی از کوچههای آن در میان شیعیان به نام کوچه بنی هاشم شناخته میشد و خانهای در آن بود که به نام خانه امام جعفر صادق - ع - شهرت داشت. این کوچه تا سال ۴۶۳۱ش وجود داشت و پس از آن تخریب و اکنون یک فضای باز سنگفرش از حرم نبوی تا بقیع را تشکیل میدهد. - مشاهدات شخصی نویسنده از سال ۱۶۳۱ش به بعد - رسولاالله - ص - به بقیع عنایتی ویژه داشت و برخی شبها نیز به زیارت آنجا میرفت و برای اهل بقیع آمرزش میطلبید.
از آن جمله از ابومویهﹺبه روایت شده که در نیمه شبی رسول االله - ص - به من فرمود: »به من فرمان داده شده تا برای اهل بقیع طلب مغفرت نمایم.« سپس رسول خدا - ص - دست مرا گرفت و به بقیع برد و خطاب به مردگان فرمود: »درود بر شما ای خفتگان در گور، گوارا باد بر شما حالتی را که شما در آن هستید که بهتر از وضع مردم است. اشباح فتنه ها همچون پارههای شب تاریک پی در پی میرسند و دنبالهاش از ابتدایش مخوفتر است.« سپس برای مردگان طلب آمرزش کردند. - ابن شﹶبه بصری، ج۱، ص۷۸؛ ابن هشام، ج۲، ص۲۴۶ - پس از رحلت رسول خدا - ص - تا به امروز این گورستان برقرار است و بسیاری از صحابه و تابعین و خاندان آن حضرت همچون امامان چهارگانه شیعه، عباس عموی رسول خدا - ص - و همسران و دختران آن حضرت در آغوش آن آرمیدهاند.پس از فتوحات مسلمانان و بنیان شهرهای نوین همچون بصره، کوفه و ....، ساکنان این شهرها در کنار محلاﹼت خود گورستانهایی به نام جبانه برای دفن مردگان اختصاص دادند، از آن جمله در شهر کوفه هر کدام از محلاﹼت قبایل دارای گورستانهایی بود - طبری، الجزﺀ الرابع، ص۶۹۴ - که اجتماعات نظامی و جشن های خود را در آن برگزار میکردند. - یاقوت حموی، الجزﺀ الثانی، ص۹۹ -