بخشی از مقاله
چکیده
شهر غزنه در روزگار غزنویان مرکز حکومت و داراي رونق و آبادانی خاصی بوده و بنا به نوشته اصطخري، در همه نواحی بلخ، هیچ شهري توانگرتر و پرتجارت تر از غزنی نبوده است.اگر چه در دورههاي مختلف، پس از غزنویان، شهر غزنی علاوه بر از دست دادن اقتدار و عظمت خود، بارها توسط مهاجمان - غوریان، سلاجقه، مغولان، تیموریان و ... - ویران شد، اما هنوز هم مجموعهاي از یادگارهاي کهن زبان و ادبیات فارسی - دري - را در خود نهفته دارد. باغ فیروزي که بنا به نوشته بیهقی، سلطان محمود غزنوي را در سال 421 در آن دفن کردند، آرامگاه و برجهاي مسعود و بهرامشاه غزنوي، آرامگاه سنایی غزنوي، ابوریحان بیرونی و... نمونههایی از آنهاست.
حضور علما و نویسندگانی چون: بیرونی، ابن سینا، ، نصرا... منشی، گردیزي، و... و شاعران و عارفانی همانند فردوسی، فرخی، عنصري، عسجدي، سنایی، مسعود سعد، سیدحسن غزنوي، مختاري، هجویري، و...نشانگر مرکزیت علم و ادب و عرفان شهر غزنی در روزگار گذشته بوده است.در این نوشته، به بررسی وضع غزنه در روزگاران مختلف، و صعود و نزول عظمت آن اشاره، و جایگاه آن در عرفان و ادب فارسی نموده خواهد شد.
کلیدواژهها: غزنه، غزنی، ادبیات فارسی - دري - ، غزنویان، سلجوقیان
مقدمه
غزنه، غزنی، غزنین، جاي گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها همان غزنین است - آنندراج، انجمن آرا و ... - عامه آن را غزنه هم می گویند و مشهورترین نام آن غزنه، غزنی، غزنین است. در برهان قاطع، غزنه، غزنو و غزنی آمده و مرحوم معین در حاشیه گفته که غزنه تلفظ عامه است و صحیح نزد علما غزنین است.
لغت این نامها گزنه، گنزك گنجه - یعنی محل گنج و ذخایر - و آن را تعریب کنند و جزنه گویند و مجموع بلاد آن را زابلستان گویند و غزنه قصبه - کرسی - آن است. شهر غزنی - غزنه، غزنین - ، مرکز ولایت غزنی 1، در 135 کیلو متري شهر کابل - پایتخت افغانستان - بر سر راه کابل قندهار قرار گرفته است که روزگاري داراي رونق و آبادي خاص و مرکز حکومت سلسله بزرگ غزنوي بوده و در قرن چهارم هجري، از مشاهیر شهر هاي عالم به حساب می آمده است.
در آن روزگار، غزنی - غزنین - از نظر مرکزیت علم و عرفان، شعر و ادب و عمران و آبادانی، با داشتن بوستانهاي عالی و قصر هاي با شکوه و مدارس عالی، جایگاهی خاص داشته و با بغداد همسري می نموده است. روزگاري که پایتخت سلطان محمود غزنوي و مسعود و جانشینان آنان بود و دربار غزنوي به عنوان مرکز صنایع و علوم و علما و فضلا و شعرا شناخته می شد.مؤلف حدود العالم می نویسد: غزنی شهري است به بر کوه نهاده و با نعمت سخت بسیار و از قدیم از هندوستان بوده است و اکنون اندر اسلام است و سرحدي است میان مسلمانان و کافران و جاي بازرگانی و با خواسته بسیار و اصطخري می نویسد: » در همه نواحی بلخ، هیچ شهري توانگرتر و پرتجارتتر از غزنی نیست.
محمد بن احمد طوسی، در کتاب »عجایب المخلوقات« در بارة شکوه غزنی می نویسد: »متاع غزنی، جلغوزه، غلام، بوزنه، لالاس، در این شهر دوازده هزار گرماوه، شهري است عتیق، به دو قسمت، در میان شهر کوهی است عظیم، سریرگاه سلطان محمود بن سبکتکین بود و پس از وي ملک به خسرو رسید. دختر زاده وي. از آن جا تا حد لهاوور، صد و شصت فرسنگ، و از آن همه حد ولایت اسلام است، و در غزنی محله اي است آن را شوله خوانند.
بر سر میدان نیزه فرو برده اند آهنین سوري سه شاخ، از آن رستم بن زال آن را به نام دارند. پس به زیر میدان نیزه آهنین دیگر سر وي دو شاخ به زمین فرو برده اند، از آن محمود سبکتکین. سلطان سنجر چون آنجا رسید، وي را شگفت آمد. خواست که آن را به خراسان آرد، هیچ چارپا آن را نتوانست کشیدن. سپس همانجا رها کرد، و بدان که غزنین را هواي معتدل است و مردم وي زیبا و دین دار، به زیرکی منسوب، و اگر از آن خاك به عدل، سلطان محمود غزنوي، در حکمت، سنایی، ایشان را این مفاخرت تمام.به نقل از جغرافیاي تاریخی افغانستان، لسترنج آورده است که غزنه یا غزنین در اواخر قرن چهارم، در تاریخ شهرت پیدا کرد، یعنی از زمانیکه پایتخت سلطان محمود غزنوي، که در یک زمان در مشرق بر هندوستان و در مغرب بر بغداد حکومت می کرد، واقع گردید.
متأسفانه از زمانی که سلطان محمود ، غزنه را دوباره بنا کرد و با غنیمت هایی که از جنگهاي هندوستان به دست آورد، آن را بیاراست، وصف کاملی به دست ما نرسیده است. - سرزمینهاي خلافت شرقی، اما اصطخري یک نسل پیش از سلطان محمود، از آن شهر ذکري نموده، گوید: مانند بامیان است، نهر دارد، اما باغستان ندارد و از همه شهرهاي حول و حوش بلخ، پرکالاتر و تجارت آن با رونق تر است، زیرا بندر هند است.
سلطان محمود در حدود سال 415 ه . هنگام بازگشت از سفر هند و آوردن غنیمتهاي بسیار از آن سرزمین به تجدید بناي غزنه همت گماشت و این شهر در زمان وي به اوج عزت و شکوه و جلال رسید و این حال بیش از یک قرن دوام یافت، اما سلطان علاءالدین غوري، به انتقام مرگ برادرش که به دست بهرامشاه غزنوي کشته شده بود، به غزنه تا ختن آورده، پس از تسخیر آن در سال 544 ه . به فرمان او آن شهر، سراسر به باد غارت رفت و سپس آن را سوزانیدند و به همین مناسبت سلطان علاءالدین به جهانسوز شهرت یافت. از آن پس دیگر غزنه رونقی نیافت.
ابن بطوطه هم که در قرن هشتم ه . غزنه را دیده است، قبر محمود را مشاهده کرده، گوید: بعد به شهر غزنه رفتیم. غزنه شهر مجاهد نامدار سلطان محمود سبکتکین است. وي بارها به غزاي هند رفت و شهرها و قلعه ها را بگشود. قبر محمود در این شهر واقع است و زاویه اي دارد. غزنه شهري بزرگ بوده که اینک بیشتر آن به ویرانی افتاده و تنها بخش کوچکی از آن آباد است . از غزنه تا قندهار سه روز راه است.مرحوم میر محمد غبار می نویسد: تاریخ غزنه در سه قرن نخستین اسلامی خیلی مهم است.
سپاهیان حکام عرب خراسان و سیستان در دورة فرمانروایی عبدالملک بر این سرزمین لشکر کشیده با حاکم بومی این سرزمین، زنبیل، که اقامتگاه تابستانیش در زابلستان بود، به نبرد پرداختند. مردم غزنه بیگمان آرین بودند؛ اما سپس مردمی دیگر چون ترکان و جز آنان از آسیاي میانه به این شهر در آمدند. بعد ها زابلستان من حیث میهن رستم و سرزمین پهلوانان، جایی با ارزش، در حماسه هاي آریایی دارد. در قرن سوم هجري - نهم میلادي - فرزندان لیث - یعقوب و عمرو صفاري - به غزنه و کابل رسیدند و زنبیل آن زمان را شکست دادند، اما در قرن 4 هجري - دهم میلادي - در عهد سامانیان است که تاریخ غزنه روشن می شود.
نگارنده در غزنی
نگارندة این سطور، توفیق داشت تا در زمان مأموریت در افغانستان، از این شهر فرهنگی و تاریخی که یادگار روزگار رونق زبان و ادب و عرفان پارسی - دري - بود، دیدن کند و گشت و گذاري در کوچه ها و خیابانهاي آن داشته باشد و بر مزار سنایی، و محمود، و بیرونی و شیخ بلغار و...حاضر شود و فاتحه اي بخواند و با مردم پارسی گوي آنجا که با گویش زیباي غزنه سخن می گفتند، گفتگو کند و همنوا با آنان، از آنچه بر این سرزمین علم و ادب، و عظمت از دست رفته اش رفته است، اندوه ببرد.
حضور بر مزار سنایی، با گذشتن از میان خاکها و راه نه چندان صاف، دشوار می نمود و عظمت باغ فیروزي محمودي، بحق که شایسته آن اقتدار گذشته نبود، و براستی که گذر ایام، چه بر سر این شهر آورده است. شاید اگر در دست بسیاري از دولتهاي دیگر بود، از جاي جاي آن با جان دل حراست می کردند و سرمایه هاي عظیم، از سوي جهانگردان علاقه مند، به دست می آوردند قطعا نیز در راه آبادانی هرچه بیشتر آن به کار می بردند.